تهاجمی دیگر از روحانیون
ایرانیان برای مبارزه استقلال دوباره
توجه شود تا بحال تمام نهضت ها و جنبش های مردمی، ساخته و پرداخته توده های جان برکف بوده که بخاطر
ستمی که بر آنها وارد می شده بوجود آورده اند، ولی زمانی که می رفته تا شکوفائی حاصل شود و آنچه
ساخته و پرداخته خود مردم بوده، بدست خود آنها دنبال شود و قوام گیرد و بنفع کلیه مردم میوه چینی شود
عده ای خود برگزیده و خود رهبر خوانده، از راه رسیده و گوئی تمام هنر این عناصر پر مدعا به انحراف
کشاندن دست آوردهای مردم می باشد و آمال و آرزو های مردم را بخاک سیاه نشانده اند. بنام مردم بسرکوب
مردم می پردازند، و بنام توده، توده را حلق آویز می سازند، و خود گردانی و مدیریت بدست خود مردم از
کسانی سلب می شود، که در واقع تاریخ سازند و بوجود آورندگان تاریخ و بدست کسانی این انحراف انجام
می گیرد، که هنر این خود برگزیدگان در تمام طول تاریخ بشری انجام گرفته و مشابهشان در همه زمان ها
و در همه مکانها تجربه شده اند و در پوشش هزار چیز مردم را فریب می دهند و نقش نا میمون و ضد مردمی
خود را بکار می گیرند. و
بهر حال آنچه مسلم است هنوز تجربیات بشری برای انسانها تئوریزه و لاجرم شناخت، حاصل نشده، که آن
نیروی سیاسی بوجود آورنده، خود، خود گردانی و مدیریت را عهده دار شود و با خلق سلاح کردن هر آقا
فضول از گرد راه رسیدهای، بفهماند، ما که بوجود آورنده هستیم، خود نیز می توانیم بگردانیم و اداره کنیم
و تو اگر می خواهی بجمع ما گروه مبارز آزادیخواه خارج از کشور ایران شوی، چون ماشو، و در ما حل، تا
یکی شویم و راه پرسنگلاخ را ادامه دهیم. که همه با هم رهبر و فرمانبر هم باشیم. که بواقع شدن را مادامی
است که چنین خواست آدمی بر آورده شود و برگزیدگان را دیگر جائی نباشد. و چنین باد
پطروشفسکی می نویسد
هرجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولت های خود رویی پدید آمد. و
از همه این جنبشها مهمتر خروج سربداران بود و ما از پیش خود این دولتهای خودرو را دولتهای نوع سربدار
می خوانیم، با توجه به نوشته های پطروشفسکی، آنجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولتهای
خودرویی پدید آمد ولی ماسفانه چنین دولتهای خودرویی امکان زندگی پیدا نکرده، که با زندگی تجربه اندوز
و کار سازی کند. و متاسفانه تمام این دولت های خودرو بدست عناصری خودرو و نفع طلب بنفع مقاصد شوم
خویش قیچی شدند و ادامه حیات آنها قطع گردید. و
اگر چه می توان پذیرفت بعد توده ای نهضت سربداران وسیع بوده، ولی نه این نهضت و نه نهضت های قبل
و بعد از این، و نه فقط، در این سرزمین بلکه، در تمام تاریخ بشری را سراغ نداریم. دولت خودرویی را که
توده های بوجود آورنده اش، بطور خود گردان خود مدیریت را بعهده گیرنر، و در بسنرز آن صیقل خورده
باشد، و مردم خود در کار خود شرکت کردن را، تجربه کنند و تجربه ها را بکار گیرند. و
که چنین شیوه ای، زندگی، فرهنگ و عادت مردم شود، چنین خوی و عادتی جامعه گیر شود، و لذا زندگی
مردم. ولی آنچه مسلم است، نه روابط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی دوران نهضت هائی چون سربداران را
لیاقت پذیرش چنین دولتهائی بوده و نه هنوز امکان خود نمائی هائی توسط اجتماعات گوناگون صورت گرفته
که بتوان مفهوم یادشده را بآن داد، حال عدم بروز تظاهر چنین پدیده اجتماعی، که در دورانی بعلت عدم
پذیرش، و لذا زودرس بودن آن باشد، و یا در دورانی با تغییرات کیفی دیگر که روابط اجتماعی، فرهنگی
اقتصادی دیگری را با خود داشته و لذا زودرسی سبب عدم بوجود آمدن آن نشده، بلکه خود برگزیدگان بودند
با سازمانهائی متشکل از آنها که نقش شوم زودرسی را بعهده گرفتند و حرکتهای بیش از نیم قرن اخیر را
بانحراف کشاندند. و
بهرحال هر کدام که می خواهد باشد، تاریخ آدمی در واقع خالی است از تجربه نوع دولتهای خودروی و یا
خودگردان که توسط همان بوجود آوردگان حرکتهای اجتماعی، یعنی توده مردم، پدید آمده باشد. و
این جنبش چون نهضت های دیگر مردم ایران در پوشش ایدئولوژی روحانیون و چون نهضت های بعد از اسلام
با سلاح ایدئولوژی روحانیون برای خواسته های ملی مردمی خود مسلح شد و عرفان یکی از نهادهای
فرهنگی و تصوف گرفته شده از آن جریانی است مترقی در زمانی که بر علیه ارتجاع حاکم آن دوران، نیروئی
است حرکت بخش به جنبش های مردمی در جهت تحقق بخشیدن به خواستهای ملی مردمی این فلات. و
آشکار است که اگر از تصوف، و در رابطه با آن، از شیخ و درویشی سخن بمیان آمد، و نقش خاصی که در
دورانی خاص بنفع نهضت های مردمی از سوی آنها نصیب گردید، بیانگر این باشد. که هر کشول بدستی را
چنین هنر باشد. منظور کسانی است که در راه آرمانی انسانی از مال اندوزی دوری می گزیدند، و هر آنچه
داشتند خالصانه درمیان جمع می نهادند و از تظاهر دوری می جستند، که با روی آوری به اسرار التوحید فی
مقامات شیخنا ابوسعید گرفته شده از کتاب سربداران داستانی را نقل می کنیم. و
درویشی بود درنیشابور و او را میلی عظیم بدنیا بود و پیوسته چیزی جمع میکرد و برجمع اذخار حرصی عظیم
داشت یک شب دزد در شد و هر چه در خانه داشت جمله ببرد مگر مرتع که آن دوریش پوشیده داشت و نقدی
که داشت در آنجا بود بماند دیگر روز برخاست عظیم رنجور و با کس نگفت و بمجلس شیخ آمد، شیخ در میان
سخن روی بدان درویش کرد و گفت : و
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزد است دزد نبذ من بودم
آن درویش فریاد در گرفت و آن نقد مانده بود پیش شیخ بنهاد شیخ گفت چنین باید، درویشی شما را بهیج
ندهند، و پر است تاریخ عرفان و تصوف ایران از چنین داستانهائی که وجود این داستانها، بیان کننده وجود
عینی تفکری بوده با انسانهای صاحب تفکری این چنینی، که خود همه با هم گرفته شده از روابط اجتماعی
است، که در دل خود چنین اندیشه هائی و لاجرم صاحبان چنین اندیشه هائی را بوجود آورده است. و
حکومت ایلخانان و فشار ناشی از آن مردم را برای پذیرش آماده می ساخت و خروج سربداران را حاصل آمد
و شروع حرکت را بیکی از شیوخ صوفیه بنام شیخ خلیفه نسبت می دهند، که او به آموزش علم منطق و تسلط
به تفسیر قرآن و مطالعه تصوف پرداخت. و چون زمانه، او را اعصیانگر بر هر آنچه ظلم است، می ساخت، لذا
در این راه زندگی آغاز کرد و بموعظه مردم پرداخت. لذا شروع حرکت را از آن دانسته و بنا بنوشته حافظ ابرو
آورده شده از کتاب نامبرده جماعتی از فقها سنی او را از نشستن در مسجد منع می کردند و او بسخن ایشان
التفات نمی نمود. آن جماعت فتوی کردند بدین صورت که شخصی در مسجد ساکن گشته است و در آن مسجد
حدث می کنند و او را از آن منع می کنند منزجر نمی شود اصرار می نماید این چنین کس واجب القتل باشد یا
نه؟
گویند درصدد دستگیری وی بر آمدند که با زد و خورد طرفداران او روبرو شدند و فردای آنروز جنازه او را
بستونی از مسجد حلق آویز یافتند. و
اولیا محلی شایع کرده بودند که خودکشی نموده، که چنانکه خودکشی هم کرده باشد، خود بیان آنست که
می دانسته، قتل او سرعت می بخشد بحرکتی که او در سر می پرورانده و آنچه برای او کمال مطلوب
بوده آن حرکت اجتماعی است که با دادن جان خویش به غلطک تاریخ افتد. او را شاگردی بوده روستازاده
جوان،با درایت که شیخ او را بجای خود می نشاند و او راه استاد پیش می گیرد که می خواند و می نویسد
هر کس که دعوت ایشان قبول کرد اسامی ایشان ثبت می گردانید و می گفت حالا وقت اختفاست وعده می داد
که هر گاه اشارت شیخ بشود و وقت ظهور شود می باید که آلت حرب بز خود راست کرده مستعد کار زار گردند
که این نوشته بیان آن دارد، خروجی را در سر می پرورانده، برعلیه حاکمان زمان و هم بیان سازمان دادن و
تشکل نیروهائی است که او را می پذیرفتند. و
آقای ای. پ. پطروشفسکی با مراجعه به منابعی که در دسترس بوده دو جریان را در این نهضت می بیند
که به تندرو و میانه رو نام می نهد. و در این رابطه، فئودالهای کوچک شهرستانی، که دو تن از ایشان
بنامهای وجیه الدین مسعود و یحیی کرابی که به آنها بر خواهیم خورد، جناح میانه رو را دارند و در
اقدامات ضد ایلخانی مغول موقعیت هائی نصیب آنها گردید. جناح تندرو را، روستائیان فقیر و پیشه وران
می داند که علی بن القاعده چنین باید باشد. و
ایرانیان برای مبارزه استقلال دوباره
توجه شود تا بحال تمام نهضت ها و جنبش های مردمی، ساخته و پرداخته توده های جان برکف بوده که بخاطر
ستمی که بر آنها وارد می شده بوجود آورده اند، ولی زمانی که می رفته تا شکوفائی حاصل شود و آنچه
ساخته و پرداخته خود مردم بوده، بدست خود آنها دنبال شود و قوام گیرد و بنفع کلیه مردم میوه چینی شود
عده ای خود برگزیده و خود رهبر خوانده، از راه رسیده و گوئی تمام هنر این عناصر پر مدعا به انحراف
کشاندن دست آوردهای مردم می باشد و آمال و آرزو های مردم را بخاک سیاه نشانده اند. بنام مردم بسرکوب
مردم می پردازند، و بنام توده، توده را حلق آویز می سازند، و خود گردانی و مدیریت بدست خود مردم از
کسانی سلب می شود، که در واقع تاریخ سازند و بوجود آورندگان تاریخ و بدست کسانی این انحراف انجام
می گیرد، که هنر این خود برگزیدگان در تمام طول تاریخ بشری انجام گرفته و مشابهشان در همه زمان ها
و در همه مکانها تجربه شده اند و در پوشش هزار چیز مردم را فریب می دهند و نقش نا میمون و ضد مردمی
خود را بکار می گیرند. و
بهر حال آنچه مسلم است هنوز تجربیات بشری برای انسانها تئوریزه و لاجرم شناخت، حاصل نشده، که آن
نیروی سیاسی بوجود آورنده، خود، خود گردانی و مدیریت را عهده دار شود و با خلق سلاح کردن هر آقا
فضول از گرد راه رسیدهای، بفهماند، ما که بوجود آورنده هستیم، خود نیز می توانیم بگردانیم و اداره کنیم
و تو اگر می خواهی بجمع ما گروه مبارز آزادیخواه خارج از کشور ایران شوی، چون ماشو، و در ما حل، تا
یکی شویم و راه پرسنگلاخ را ادامه دهیم. که همه با هم رهبر و فرمانبر هم باشیم. که بواقع شدن را مادامی
است که چنین خواست آدمی بر آورده شود و برگزیدگان را دیگر جائی نباشد. و چنین باد
پطروشفسکی می نویسد
هرجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولت های خود رویی پدید آمد. و
از همه این جنبشها مهمتر خروج سربداران بود و ما از پیش خود این دولتهای خودرو را دولتهای نوع سربدار
می خوانیم، با توجه به نوشته های پطروشفسکی، آنجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولتهای
خودرویی پدید آمد ولی ماسفانه چنین دولتهای خودرویی امکان زندگی پیدا نکرده، که با زندگی تجربه اندوز
و کار سازی کند. و متاسفانه تمام این دولت های خودرو بدست عناصری خودرو و نفع طلب بنفع مقاصد شوم
خویش قیچی شدند و ادامه حیات آنها قطع گردید. و
اگر چه می توان پذیرفت بعد توده ای نهضت سربداران وسیع بوده، ولی نه این نهضت و نه نهضت های قبل
و بعد از این، و نه فقط، در این سرزمین بلکه، در تمام تاریخ بشری را سراغ نداریم. دولت خودرویی را که
توده های بوجود آورنده اش، بطور خود گردان خود مدیریت را بعهده گیرنر، و در بسنرز آن صیقل خورده
باشد، و مردم خود در کار خود شرکت کردن را، تجربه کنند و تجربه ها را بکار گیرند. و
که چنین شیوه ای، زندگی، فرهنگ و عادت مردم شود، چنین خوی و عادتی جامعه گیر شود، و لذا زندگی
مردم. ولی آنچه مسلم است، نه روابط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی دوران نهضت هائی چون سربداران را
لیاقت پذیرش چنین دولتهائی بوده و نه هنوز امکان خود نمائی هائی توسط اجتماعات گوناگون صورت گرفته
که بتوان مفهوم یادشده را بآن داد، حال عدم بروز تظاهر چنین پدیده اجتماعی، که در دورانی بعلت عدم
پذیرش، و لذا زودرس بودن آن باشد، و یا در دورانی با تغییرات کیفی دیگر که روابط اجتماعی، فرهنگی
اقتصادی دیگری را با خود داشته و لذا زودرسی سبب عدم بوجود آمدن آن نشده، بلکه خود برگزیدگان بودند
با سازمانهائی متشکل از آنها که نقش شوم زودرسی را بعهده گرفتند و حرکتهای بیش از نیم قرن اخیر را
بانحراف کشاندند. و
بهرحال هر کدام که می خواهد باشد، تاریخ آدمی در واقع خالی است از تجربه نوع دولتهای خودروی و یا
خودگردان که توسط همان بوجود آوردگان حرکتهای اجتماعی، یعنی توده مردم، پدید آمده باشد. و
این جنبش چون نهضت های دیگر مردم ایران در پوشش ایدئولوژی روحانیون و چون نهضت های بعد از اسلام
با سلاح ایدئولوژی روحانیون برای خواسته های ملی مردمی خود مسلح شد و عرفان یکی از نهادهای
فرهنگی و تصوف گرفته شده از آن جریانی است مترقی در زمانی که بر علیه ارتجاع حاکم آن دوران، نیروئی
است حرکت بخش به جنبش های مردمی در جهت تحقق بخشیدن به خواستهای ملی مردمی این فلات. و
آشکار است که اگر از تصوف، و در رابطه با آن، از شیخ و درویشی سخن بمیان آمد، و نقش خاصی که در
دورانی خاص بنفع نهضت های مردمی از سوی آنها نصیب گردید، بیانگر این باشد. که هر کشول بدستی را
چنین هنر باشد. منظور کسانی است که در راه آرمانی انسانی از مال اندوزی دوری می گزیدند، و هر آنچه
داشتند خالصانه درمیان جمع می نهادند و از تظاهر دوری می جستند، که با روی آوری به اسرار التوحید فی
مقامات شیخنا ابوسعید گرفته شده از کتاب سربداران داستانی را نقل می کنیم. و
درویشی بود درنیشابور و او را میلی عظیم بدنیا بود و پیوسته چیزی جمع میکرد و برجمع اذخار حرصی عظیم
داشت یک شب دزد در شد و هر چه در خانه داشت جمله ببرد مگر مرتع که آن دوریش پوشیده داشت و نقدی
که داشت در آنجا بود بماند دیگر روز برخاست عظیم رنجور و با کس نگفت و بمجلس شیخ آمد، شیخ در میان
سخن روی بدان درویش کرد و گفت : و
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزد است دزد نبذ من بودم
آن درویش فریاد در گرفت و آن نقد مانده بود پیش شیخ بنهاد شیخ گفت چنین باید، درویشی شما را بهیج
ندهند، و پر است تاریخ عرفان و تصوف ایران از چنین داستانهائی که وجود این داستانها، بیان کننده وجود
عینی تفکری بوده با انسانهای صاحب تفکری این چنینی، که خود همه با هم گرفته شده از روابط اجتماعی
است، که در دل خود چنین اندیشه هائی و لاجرم صاحبان چنین اندیشه هائی را بوجود آورده است. و
حکومت ایلخانان و فشار ناشی از آن مردم را برای پذیرش آماده می ساخت و خروج سربداران را حاصل آمد
و شروع حرکت را بیکی از شیوخ صوفیه بنام شیخ خلیفه نسبت می دهند، که او به آموزش علم منطق و تسلط
به تفسیر قرآن و مطالعه تصوف پرداخت. و چون زمانه، او را اعصیانگر بر هر آنچه ظلم است، می ساخت، لذا
در این راه زندگی آغاز کرد و بموعظه مردم پرداخت. لذا شروع حرکت را از آن دانسته و بنا بنوشته حافظ ابرو
آورده شده از کتاب نامبرده جماعتی از فقها سنی او را از نشستن در مسجد منع می کردند و او بسخن ایشان
التفات نمی نمود. آن جماعت فتوی کردند بدین صورت که شخصی در مسجد ساکن گشته است و در آن مسجد
حدث می کنند و او را از آن منع می کنند منزجر نمی شود اصرار می نماید این چنین کس واجب القتل باشد یا
نه؟
گویند درصدد دستگیری وی بر آمدند که با زد و خورد طرفداران او روبرو شدند و فردای آنروز جنازه او را
بستونی از مسجد حلق آویز یافتند. و
اولیا محلی شایع کرده بودند که خودکشی نموده، که چنانکه خودکشی هم کرده باشد، خود بیان آنست که
می دانسته، قتل او سرعت می بخشد بحرکتی که او در سر می پرورانده و آنچه برای او کمال مطلوب
بوده آن حرکت اجتماعی است که با دادن جان خویش به غلطک تاریخ افتد. او را شاگردی بوده روستازاده
جوان،با درایت که شیخ او را بجای خود می نشاند و او راه استاد پیش می گیرد که می خواند و می نویسد
هر کس که دعوت ایشان قبول کرد اسامی ایشان ثبت می گردانید و می گفت حالا وقت اختفاست وعده می داد
که هر گاه اشارت شیخ بشود و وقت ظهور شود می باید که آلت حرب بز خود راست کرده مستعد کار زار گردند
که این نوشته بیان آن دارد، خروجی را در سر می پرورانده، برعلیه حاکمان زمان و هم بیان سازمان دادن و
تشکل نیروهائی است که او را می پذیرفتند. و
آقای ای. پ. پطروشفسکی با مراجعه به منابعی که در دسترس بوده دو جریان را در این نهضت می بیند
که به تندرو و میانه رو نام می نهد. و در این رابطه، فئودالهای کوچک شهرستانی، که دو تن از ایشان
بنامهای وجیه الدین مسعود و یحیی کرابی که به آنها بر خواهیم خورد، جناح میانه رو را دارند و در
اقدامات ضد ایلخانی مغول موقعیت هائی نصیب آنها گردید. جناح تندرو را، روستائیان فقیر و پیشه وران
می داند که علی بن القاعده چنین باید باشد. و