Montag, 16. Juli 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون VI

                                                تهاجمی دیگر از روحانیون
                                     مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی با فتح قسطنطنیه در 29 مه 1453 می . به عمر هزار ساله امپراطوری
رم شرقی پایان داد که مصادف با آغاز قرن جدید و پایان قرن وسطی گردید. او ضمن فتوحاتی توانست بر
سراسر آسیای صغیر سلطه یابد، و در اروپا نیز نواحی زیادی را متصرف شد. او قصد چنگ اندازی به ایران
و دیگر کشورهای اسلامی را داشت و اگر هم کسی مخالفت و مقاومت می کرد با بر چسب بی دینی
روبرو می گردید و خونش حلال می شد. و
اروپائیان و آسیایی‌ها با قدرت روز افزون عثمانی راهی را بسته دیدند، ولی نیاز به کالا راهی دیگر گشود
دو کشور اروپائی اسپانیا و پرتقال و دریانوردان ماجراجوی آنها، برای گسترش امیال استعمار گرانه خویش
بسیار قاره ها و جزایری را، کشف کردند و بتصرف در آوردند. رقابت و جنگ ناشی از آن، آنها را بر سر عقل
آورد و تقسیم غنائم کردند. نیمکره غربی را اسپانیا و نیمکره شرقی را پرتقال تصاحب کرد، و لذا آسیا را
پرتقال فرمان می راند و خلیج فارس را اشغال و راه برای خویش باز کرد. و
ازبکان و ترکمنها نیز خراسان را مورد تجاوز قرار دادند. در این هنگامه شوم شاه اسماعیل صفوی توانست
با شجاعت و همتی بی مانند استقلال ایران را تضمین کند و حاکمیت ملی را مستقر سازد. او از جانب پدر
نواده شیخ صفی الدین اردبیلی و از سوی مادر به اووزن حسن آق قویونلو می رسید. او یکساله بود که
پدرش بدست پادشاه شیروان کشته شد. گویند مرگ پدرش هرج و مرج براه انداخت و او و برادرش به
گیلان رفتند و در لاهیجان در نزد حکمران آنجا که تمایلات شیعه داشت بسر بردند. و
حوادث زمان از سوئی و آمادگی پذیرش، که در او بود، پدیده ای بوجود آورد، اقبال نه قبیله بسوی چهره ای
سیزده ساله، و تشکیل ارتشی بنام قزلباش و دعوی استقلال از سوی او. آوازه قیام در 1501 سبب شد، که
بسیاری از مردم سوریه، دیار بکسر به او بپیوندند، و با این لشکر، فرخ سیار پادشاه شیروان را بخود خواهی
پدر در نزدیکی قریه گلستان  شکست و بقتل برساند. او توانست ضمن فتوحآتی دیگر در 11 مارس 1502 م
بنام شاه اسماعیل صفوی تاجگذاری کند. او توانست با رسمی کردن شیعه دولت مستقلی را بنا نهد. شیعه در
واقع سلاحی بود سیاسی که حاکمیت بخشید باستقرار ملی در این سرزمین. نباید از نظر دور داشت سیل
مردمی که باو روی آوردند، و او را حمایت نمودند، شیعیان بودند از قفقاز، آسیای صعیر، سوریه. و
او با زور شمشیر و کشتار، سنی مذهبان را که مقاومت می کردند از سر راه خود بر می داشت. او توانست
شبیک خان را که از نوادگان چنگیزخان و مردمی بی رحم و متعصب بود در 1510 بقتل رساند و سراسر
خراسان، فلات و قندهار و. ... را فاتح شود.و
پس از قتل شبیک خان، پوست سرش را پر از کاه کرده نزد سلطان با یزید فرزند محمد فاتح پادشاه عثمانی
فرستاد. گشتار وحشیانه شاه اسماعیل از سنی مذهبان  و عملی که با شبیگ خان نمود، زمینه جنگ وسیعی
را بین ایران و عثمانی بوجود آورد.و
پسر سلطان با یزید، شاهزاده سلیم، که مردی خونخوار بود،علیه پدر قیام و با یزید ناچار به نفع پسر از
سلطنت کناره گرفت. سلیم تمام برادران و برادرزادگان خود را کشت بجز مراد که موفق بفرار شد.و
به شاه اسماعیل پناه آورد شاه اسماعیل او را گرامی داشت و حکومت قسمتی از فارس را به او داد.و
سلیم ضمن ارسال سرداری به ایران تقاضای استرداد مراد رانمود. شاه اسماعیل او را غاضب تخت و تاج
خواند و با فرستادن دو نفر از سرداران قزلباش به بهانه جمع آوری شیعیان آناتولی شهرهای قره حصار
و ملاطیه را تصرف نمود. و
سردار سلیم نیز در مدت اقامت خود در تبریز با سران ایلات، رابطه برقرار نمود و ضمن جمع آوری اطلاعات
زیادی پی خبر از ایران رفت. و
سلیم با انعقادی قرارداد های صلح بین خود و کشورهای اروپائی موقتاً خود را از ناحیه غرب آسوده خاطر نمود
و سپس با خواست، از شیخ الاسلام استانبول، فتوی داد، که قتل یک نفر شیعه بیش از هفتاد کافر حربی و
مسیحی ثواب دارد و در نتیجه قتل عام وحشتناکی سراسر خاک عثمانی را فرا گرفت و بیش از چهل هزار نفر
از شیعیان بقتل رسیدند. و
سلیم در 19 مارس 1514 م. به ایران لشکرکشی نمود. عبداله خان ازبک را نیز تحریک به خوانخواهی
شبیک خان عمویش نمود، و ضمن ارسال نامه ای توهین آمیز اعمال شاه اسماعیل را نسبت به خلفای
راشدین تقبیه و گناه دانست و سر انجام با ارسال نامه ای دیگر ادعای خلافت و جانشینی پیغمبر اسلام را
نمود و از شاه اسماعیل خواسته شده بود، که توبه کند و ایران را جز متصرفات عثمانی بداند. و
شاه اسماعیل با ارسال پاسخهایی، کوبند مرتبه ای یک قوطی تریاک توسط یکی از درباریان فرستاده بود تا
به کنایه به سلطان بفهماند که تسخیر ایران و سقوط خاندان صفوی غیر ممکن و رویائی است که در حال
کشیدن تریاک دست می دهد. سلطان خود خواه با دریافت آن نامه بلادرنگ سفیر ایران را بقتل و با دادن
نامه ای توهین آمیز و بهمراه آن یک دست لباس زنانه بسوی تبریز حرکت نمود. در این نبرد که در جلگه
چالداران نزدیک خوی رخ داد و بنبرد چالداران معروف است لشکریان قزلباش با وجود شجاعت و شهامتی
بی نظیر بعلت نداشتن سلاحهای آتشین و کمبود نیرو نسبت به ارتش عثمانی به عقب نشینی دست زدند. و
شاه اسماعیل که خود در قلب سپاه شمشیر می زد، از ناحیه بازو زخمی گردید.و
سلطان سلیم تبریز را تسخیر و حرمسرای شاه اسماعیل بدست سپاهیان افتاد. گویند بعلت ظهور آثار شورش
مبنی بر عدم تمایل بکشتار برادران دینی خود،ایرانیان در سپاه عثمانی عازم خاک عثمانی شد و در بین راه
نخجوان و ایروان و. .. را هم تصرف کرد. و
گفتنی است که در جنگ میان ایران و عثمانی بهروزه خانم همسر مورد علاقه شاه اسماعیل وجود داشت
و شاه اسماعیل با ارسال هیئتی برپاست سید نورالدین عبدالوهاب تقاضای استرداد همسرش را نمود.و
شاه سلیم در صورت خودداری از لعن و توهین به خلفای سه گانه و خواندن خطبه بنام آنها حاضر شد همسرش
را باز پس فرستد ولی این شرط را نپذیرفت و شاه سلیم عقد او را با شاه باطل و به عقد قاضی عسکر آناتولی
درآورد.  و
شاه اسماعیل بار دیگر ارسال نامه و تقبیه کار سلطان سلیم، خواستار همسرش شد که سفیران را زندانی و
نامه اش را بدون پاسخ، گذاشت. و
شاه اسماعیل بخاطر جبران شکست چالداران به مصر و دولتهای اروپائی روی آورد و آنها را تحریک بجنگ با
دولت عثمانی نموده ولی سلطان سلیم ضمن فتوحات زیاد و کشته شدن پادشاه پیر مصر ضمن تسخیر سوریه
لبنان و فلسطین عازم فتح مصر گردید و فاتحانه وارد قاهره شد والمقوکل سوم آخرین خلیفه عباسی را اسیر
و با خود به استانبول آورد و خود را خلیفه مسلمین خواند، و از تاریخ 1507 م. مصر جز و متصرفات عثمانی
به حساب آمد.و
دولت و نیز از سوی عثمانی ها مورد تجاوز قرار گرفته بود، لذا شاه اسماعیل ضمن ارسال سفرائی آنها را
دعوت به اتحاد و جنگ بر علیه عثمانی ها نمود و نیز بخاطر گرفتاری و در گیری جنگ پیشنهادات شاه اسماعیل
را نپذیرفت، او کوششهای هم در امر بوجود آوردن اتحادی با مجارستان، لهستان و شوریدن آنها برعلیه
عثمانی ها نمود و آنها نیز استقبال کردند. عثمانی سرگرم پیروزی بود، و توانست در 1521 بلگراد را فتح و
جزیره ردوس را تصرف شود.و
شاه اسماعیل سپس ارسال نامه ای امپراطوری آلمان و توضیح جنگهای خود با عثمانی خواستار اتحاد برعلیه
عثمانی شد. سفیر شاه مورد استقبال قرار گرفت. شارلکن امپراطور آلمان با ارسال نامه ضمن اظهار
گرفتاری ها، موافقت خود را اعلان داشت ولی نامه زمانی به ایران رسید که شاه اسماعیل بیش از یک سال
از مرگش می گذشت. و
شارلکن، چهار سال بعد هم سفیری به ایران می فرستد با نامه ای که بیان کننده آنست که از خبر مرگ شاه
اسماعیل در اروپا اطلاعی در دست نبود. در آن نامه ضمن تعریف از شجاعت و تدبیر نامبرده، آمادگی خود را
برای اتحاد علیه عثمانی اعلان می دارد. شاه اسماعیل در 23 مه 1524 در سن 38 سالگی بمرض سل
درگذشت و پسر ده ساله اش شاه طهماسب با ایجاد یک شورای نیابت سلطنت از سرداران قزلباش بتخت
سلطنت تکیه زد.و
با اطلاع از در گذشت شاه اسماعیل، ازبکان چندین بار به ایران حمله ور شدند که توسط قوای ایران دفع شد.و


Sonntag, 8. Juli 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون V

                                               تهاجمی دیگر از روحانیون
                                    مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
سربداران اکثر آن ولایات به سم ستوران ویران گردانیدند و هر گله که در گیاه زار آن مراغی یافتند براندند
و در آن قضیه غنیمتی تمام بدست سربداران افتاد و کارایشان دوامی گرفت و آوازه ایشان به اطراف
واکناف برسید. و
تاریخ این حادثه در دسامبر 1353 بوده و بدینطریق بقایای ایلخانان هلاکوی بدست سربداران واژگون گردید.و
یحیی کرابی بدست برادرزن خودکشته، و قدرت بدست حیدر قصاب افتاد که شاید تحریک قتل از سوی او انجام
گرفته باشد. و
حیدر قصاب ظهرالدین کرابی را، که قتل یحیی کرابی بدست او صورت گرفت عملاً از کار برکنار و خود امور
را بدست گرفت، و با لشگری مرکب از 5000 نفر مرد جنگی اسفر این را محاصره ولی در اردوگاه برعلیه
او توطئه قتل انجام گرفت. این عمل توطئه توسط پهلوان حسن دامغانی که سپهسالار وی بود انجام گرفت
سر حیدر را بدور حصار شهر گرداندند و نصرالله باشتینی که در اسفر این علم طفیان بر افراشته بود
دروازهای قلعه را گشود و طبق رضایت آنها، لطف اله فرزند وجیه الدین مسعود بود، شهریار شد، و
خواجه نصراله باشتینی و پهلوان دامغانی هردو اتابکان لطف اله شدند. و
مبارزه میان سربداران شدت می گرفت و یکی از شاگردان شیخ حسن جوری بنام عزیز مجدی بر علیه
پهلوان حسن دامغانی قیام و قلعه مهم طوس را تسخیر کرد. و
پس از مدتی پهلوان حسن دامغانی طوس را باز پس گرفت و مشهد را هم تصرف کرد، ولی جرات کشتن
درویش عزیز را نداشت، لذا با دادن دو خروار ابریشم خام به وی گفت تو مرد اهل طاعتی من از خدای
میترسم که تو را بکشم بر خیز از ملک من بیرون شو
درویش عزم اصفهان کرد و در این شهر مقیم شد، سپس شخصی بنام علی موید با فرستادن یکی از
طرفداران خود بسوی درویش عزیز و تظاهر بطرفدارای از طریقت حسن جوری درویش عزیز را متقاعد
کرد و بر علیه پهلوان حسن دامغانی شوراند و پس از گرفتن اوضاع بدست خود، باتظاهر، در ایدئولوژیک
روحانیون و توجه دادن مردم بظور حضرت امام عصر ،، در واقع بفکر اقدامات جدی نبود. چندی نگذشت
که بین درویش عزیز و علی موید نیز شکر آب شد. علی موید دستور بقتل عزیز درویشداد، که او و
هفتادنفر از رفقایش بقتل رسیدند، و سر درویش را به سبزوار آوردند و از چهار سو بیاویختند. و
در 778 بار دیگر جناح افراطی سربداران به رهبری دوریش رکن الدین که از شاگردان شیخ حسن جوری
و درویش عزیز بود خروج کردند. علی موید برای خاموش کردن این قیام به دشمن دیرینه خود امیر ولی
روی آورد، و با هم ائتلاف و روی به سبزوار نهادند. و
دوریش در پیکار شکست خورد و گریخت علی موید مجددا در 780 وارد سبزوار گردیده امیر ولی پس
از فرونشاندن شورش باردیگر به علی موید حمله کرد، علی موید به تیمور لنگ متوسل شد و با این عمل
خیانتی بود که بدولت و کشور سربداران نمود. و
آ، یو. یا کوپوفسکی حدس می زند که تیمور در عهد جوانی و دورانی که سپاهی مزدور و همواره جویای
ماجرا بود روابطی با سربداران داشت، و
بهر حال تیمور با علی موید همداستان شد و وی را یاری کرد  ولی بهیج وجه در حفظ پایداری دولت سربداران
برنیامد بلکه بهانه‌ای شد که بتواند در امور خراسان مداخله کند. او با لشکریانش به خراسان آمد و امیر ولی
را سرکوب و وارد سبزوار شد. علی موید به پیشوا ز تیمور شتافت و خود را عبد و عبیدا و خواند، او را موقتاً
نگهداشت و در 788 دستور قتل او را صادر کرد. در سال 785 در سبزوار قیامی عمومی صورت گرفت
به رهبری شیخ داود، این قیام بیان کننده آن است که در واقع جنبش بدست نیروهای افراطی درویشان بود.و
بهرحال تیمور با محاصره سبزوار و کشتار وسیعی محاصره را شکست و قیام را موقتا خاموش کرد. پایداری
مردم سبزوار در مقابل یورش سیل آسای قوای تیمور بی نظیر بود، او مردم را زنده زنده لای دیوار گذاشت
پس از مرگ تیمور در 807 هجری سربداران در سبزوار قیام نمودند، لشکریان شاهرخ فرزند تیمور بسختی
توانستند این شورش را خاموش کنند. و
در واقع نهضت سربداران که نیم قرن بطول انجامید جنبشی بود ملی مردمی که بر علیه حاکمان زمان صورت
گرفت، توده های جان برکف و خیل رنجبران بوجود آورندگان آن بودند، که توانستند سلطه مغولان را منهدم
سازند ولی متاسفانه عدم آگاهی در امر سازماندهی و تشکل مردم، و خود خواهی و منافع شخصی کسانی
که در راس قرار می گرفتند، سبب شد که نتوانند حفظ جنبش کنند. و
از آغاز جنبش بر علیه مغولان تا انقراض آن بدست امیر تیمور، هربار فردی بر می خاست و نیروئی برعلیه
دیگری تدارک می دید که خود ناشی از عدم آگاهی مردم باشد در سازماندهی و اینکه جلو گیری شود، و
بروز چنین حوادثی را، دیگر وجود ضعف و امکان رشد خود خواهی، بروز شانس رشد برای چنین کسانی
که بتوانند در راس جریان قرار گیرند، و آنرا بنفع مقاصد قدرت طلبی های فردی بفساد بکشانند، که حاصل
همه اینها ضعف و از هم پاشیدگی نهضتی است که چنین حوادثی را با خود می آورد. و
ولی آنچه بایستی فراموش نشود، دست آوردهای تاریخی و ریشه یابی این نهضت ها است که بایستی مورد
توجه قرار گیرند، چون پیروزی آدمی، شناسائی و تجربه آندوزی از حوادث تاریخی است، که توجه به آن
آدمی را از لغزش های دوباره مصون و بپیروزی نزدیک می دارد. و
گفته شد که شاه اسماعیل توانست پس از 16 سال جنگ استقلال و حاکمیت ملی را مستقر و تمامیت ارضی
ایران را باز یابد، و ایران. پس از 850 سال که از سقوط ساسانیان می گذشت گذشته خود را تجدید نماید
شاه اسماعیل و به همراهش شاه عباس شفته ریزی و ساخت استقلال را بناساختند. روابط سیاسی و بدنبال
آن بازرگانی با ارسال سفیر به کشورهای خارجی آغاز و شکل گرفت. شاه اسماعیل و دیگر پادشاهان صفوی
شیعه را وسیله سیاسی برای استقرار حاکمیت ملی مورد استفاده قرار دادند، و توانستند پس از 120 سال
جنگهای ممتد و پی درپی در سال 1639 م با بستن قرار داد قصر شیرین مرزهای کشور را تثبیت سازند، که
تا زمان فتحعلیشاه به قوت خود باقی بود و توسط چهره هائی چون نادرشاه، کریم خان و آقا محمدخان پاسداری
شد، اگر چه در زمانهائی موقعیت های متزلزلی را بهمراه داشت. لازم بتذکراست، اگر از شاهان مقتدری چون
شاه اسماعیل، شاه عباس، نادرشاه و. .. اینجا و آنجا یاد می شود و بآنهائی درمورد مسائلی داده میشود، و
از وجود حاکمیت ملی و تثبیت آن که ناشی از اقتدار و درایتی باشد که در آنها بوده، و یاد شد. و

یک، بیان آن نیست که آنها، چهره مردمی همیشه و یا در همه حال داشته اند و بجامعه و مردم از سوی ایشان
ستمی روانشده است و با آنها عدالت اجتماعی را مراعات و انسانها را از ستم مصون داشته اند،و
هرگز چون خود انفجارات داخلی و قیامهائی که در زمان آنها صورت گرفته بیان کننده واقعیتی است اجتماعی
ناشی از وجود ستمی که آن حوادث را آبستن شده. و
دو، بهیچ وجه حاکمیت ملی که ناشی از درایت و اقتدار آنها صورت گرفته، عمل آنها را در رابطه با ستمی که
به جامعه روا می داشتند و یا آدمکشی ها و قتل و غارت که در حین لشکرکشی از سوی آنها بعلت های
دیگر روا می شده، تبرئه نمی سازد. و
سه، بارها ذکر آن رفت که پدیده های اجتماعی تاریخی بررسی می شوند، و چه بسا حادثه ای اجتماعی که
در زمانی پذیرفته شود و مورد حمایت جامعه باشد، در حالیکه در زمانی دیگر، مورد انتقاد و حمله قرار
گیرد،.تاریخ و حرکتهای اجتماعی تاریخ، چنین می آموزد که، رابطه بر قرار میشود، آبستن میکند، بخشت
میاندازد، پرورش می دهد، می میراند، و با مرگ آن نوزادی دیگر، که این فرزند را تفاوتی است با آن پدر
و مادر. چون فرزند زمان دیگریست با پایگاه اجتماعی دیگر،اگر چه محصولی است از آن رابطه. این است
سیر تاریخ. ..می شکفد، چون می شکفد، و پروای آن ندارد که کسی به او بنگرد یا ننگرد. و