Samstag, 24. Dezember 2011

دروغیست آنچه می گویند : آدمی نیکی نپذیرد (احمد کسروی)و

آدمی از گوهر جان :هوس و آز ورشک و خشم و کینه و خودنمایی و برتری فروشی و چاپلوسی و
ستمگری و دیگر خویهایی ناستوده را میدارد .و از گوهر روان دارای :فهم و اندیشه و خرد و شرم
و آزرم و اینگونه چیزهای بسیار ستوده میباشد

آنگاه این دو گوهر چون آخشیج یکدیگرند همیشه با هم در کشاکشند و چون یکی نیروگیرد آن دیگری
از نیروافتد .اینست هر کسی باید به نیرومندی روان و خرد خود کوشد و این بیش از همه با دانستن
آمیغهای زندگانیست . آن فرهنگی که بهر کسی بایاست اینست
دروغ است آنچه میگویند : آدمی نیکی نپذیرد

 آدمی از گوهر جان :هوس و آز و رشکو و خشم و کینه و خودنمایی و برترفروشی و چاپلوسی و
ستمگری و دروغگویی و پند اربافی و دیگر خویهای ناستوده را میدارد .خویهایی که بیشترش بیش
یا کم در جانوران نیز هست. گذشته از خودخواهی که سر چشمه کارهای اوست از گوهر روان نیز
فهم و اندیشه و خرد و شرم و آزرم و اینگونه چیزهای بسیار ستوده را میدارد. چیزهاییکه ویژه خود
اوست .گذشته از اندوه خواری و نیکخواهی با دیگران و آمیغ پژوهی و آبادی دوستی و دادگری که
سرچشمه کارهایش میباشد. از اینجاستکه در کالبد آدمی بدیها با بدیها توام گردیده
آنگاه این دو گوهر در آدمی چون آخشیج یکدیگرند همیشه با هم در کشاکشند که چون یکی نیرو گرفت
آندیگری از نیرو افتد . همچون دو کفه ترازو که چون یکی بالا رفت آندیگری پایین آید

کسی چون روانش نیرومند و خردش تواناست ناگزیر روان به جان فرمانداری کند و آنرا زیر دست
گرداند و از هوسها و خویهای ناستوده جلوگیرد و آنکس را بپیروی از آمیغها و لسوزی و نیکوکاری
با مردم وا دارد. ولی کسیکه روانش ناتوانست ناگزیر جان چیرگی کند و خویهای پست نیرو گیرد و
آنکس از آمیعا گریزان و از نیکیها بسیار دور باشد
این است راز نیکی یا بدی آدمیان از اینجاست که هرکسی باید به نیرومندی روان خود کوشد و این بیش
از همه با دانستن آمیغهای زندگانیست

این خود جستاریست که یک کسی چگونه نیکوکار و ستوده خیم گردد؟
دیگران ندانسته اند. ولی ما نیک میدانیم که جز در سایه نیرو مند گردیدن روان و خرد نتواند بود و
نیرومندی روان و خرد نیز بیش از همه با داشتن آمیغهای زندگی باشد .اینست هر کسی از زن و مرد و
پیر و جوان باید بامیغهای زندگی پردازد و معنی راست آدمیگری را شناسد . آن فرهنگی که بهر کسی
بایاست اینست . آنچه را که هرکسی باید یاد گیرد آمیغهایست
در فلسفه مادی چون از گوهر روان در آدمی آگاه بوده اند او را از هر باره با جانوران یکی شمارده اند از
اینرو نیکی پذیرش هم نشناخته اند
زیرا که جانوران نیگی پذیر نمیباشند . زیرا مون هیچ چیزی دیگری نتواند بود بارها دیده شده که سخن از
آدمی و از مون او رانده و گواه از جانوران و از مونهای آنها آورده اند . مثلا گفته اند: جنگ در نهاد آدمیان
نهاده شده و از آن جلو نتوان گرفت و از خروس و قوج از جنگجویی آنها گواه آورده اند

ما میگوییم : این لغزش دیگری از آن فلسفه است ..زیرا چنانکه گفته ایم: آدمی را بپای جانوران نتوان برد .
آدمی جز از جانورانست از آن سوی مامون آدمی را دیگر نمی گردانیم . آدمی نیکی و بدی هر دو را در
نهاد خود میدارد
در این باره اگر بار یک بینی کنیم باید بگوییم :آدمیان به سه گروهند: گروهی آنانکه روانهاشان بسیار
ناتوان است و کمتر نیکی پذیرند و گروهی آنانکه روانهاشان بسیار تواناست و خود نیک میباشند این دو
گروه اندکند . گروه سوم که انبوه مردمان میباشند آنانند که برای نیکی و بدی هر دو آماده اند .بدینسان اگر
بحال خود باشند و دژآگاه مانند ناگزیر گوهر جانیشان چیره در آمده با خویهای ناستوه خواهند زیست و از
زندگانی جز پایگاه پستی را بهره نخواهند داشت و اگر آموزگاری یافته آمیغهای زندگی را بشناسند هر آینه
نیکوکار و ستوده خو گردند و در زندگی بیک پایگاه بلندی رسند
کوتاه سخن :آدمی نیکی را از نهاد خود داراست و تنها این میباید که تکان داده شود و پرورشی یابد و خود
دروغیست آنچه میگوید : آدمی نیکی نپذیرد  

Dienstag, 6. Dezember 2011

دفترهای زندان محمد تقی شهرام :یادداشت ها و تاملات در زندان های جمهوری اسلامی ایران

آقا می کوید شکست ما را بناید به حساب شکست اسلام بگذارید اما وقتی آنها اولین خشت بنای حکومت
خود را در تمام زمینه ها می خواهند با قوانین و ایدئولوژی اسلامی پی ریزی کنند وقتی آنها با بلند کردن
این پرچم و استفاده از احساسات مذهبی مردم است که اینطور سهل و آسان بر رقبای سیاسی خود فائق
آمده اند وقتی خلق را پشت سر آیات . شعارهای قرآنی و اسلامی بسیج می کنند مگر می شود پس از
شکست این شعارها و این هدف ها مردم آن را به پای چیز دیگر ی بنویسند؟
باری در این باره بحث من بسیار مفصل و طولانی است . اما در شرایط روحی کنونی و در موقعیت
مسلط داخل زندان قادر نیستم به شرح و بسط بیشتر بپردازم با این حساب واضح است تکلیف چپ این
نیست که با تمام قد و با تمام نیروو امکان خود را به میان این سیلاب وحشتناک بیندازد و بخواهد از همان
ابتدا جلوی آن را بگیرد. به نظر من این خطای فاحش و خرد کننده ای برای چپ خواهد بود. ما باید از مقابل این
سیل عقب نشینی کنیم. مجال بدهیم در پهن دشت زمان در پهن دشت اشتباهات عظیم خود پراکنده و نابود گردد
زمان به نفع ماست . هرچند که هم اکنون در بدترین موقعیت مغلوب و دست بستگی بسر می بریم. هر چند که
همه چیز را بر ما تحمیل می کنند اما زمان به نفع ما عمل می کند اگر ما ضرورت ها و نیازهای زمان را به
درستی درک نماییم  گفتم باید از مقابل این سیل عقب نشست! این عقب نشینی مسلما یک عقب نشینی منفعل
نیست عقب نشسینی ای نیست که بدون تاثیر آن هم تاثیری فعال و البته سنجیده بر حوادث و رویداد ها باشد
خیر شاید بهتر باشد لفظ حرکت سنجیده سانت به سانت را بکار می بردم و حرکت سانت به سانت در مقابل
جهش در فضای خالی جهش در فضایی که زیر آن جز دره ای عمیق و پرتگاهی مدهش نیست

ما باید در چنین شرایطی فواصل گام هایمان انقدر محدود ولی در عین حال قدمگاه بعد یمان آنقدر مطمئن باشد
که به هیچ وجه فرصت و موقعیت کله پا بر زمین زدنمان را به حریف ندهیم . به نظر می رسد این معنا از
طرف برخی نیروهای چپ و دموکرات های نسبتا واقعی دارد نادیده گرفته می شود .آنها بدون ارزیابی قدرت
حریف چپ روی می کنند به جای کار آرام و عمیق تشکیلاتی و توده ای بیشتر تمایل به اتکا به نمونه های بارز
تبلیغاتی دارند. البته اهمیت و تاثیر عظیم نمونه های تبلغاتی افشاگرانه را به هیچ وجه نمی توان منکر شد. اما این
خطر وجود دارد که به جای پرداختن به کار افشاگرانه ای که اولا مستقیما با منافع اقتصادی و آرمان های
دموکراتیک اکثریت عظیم مردم و توده های زحمتکش ارتباط داشته باشد و ثانیا مستقیما در ارتباط با درجه و
میزان نفوذ توده ای ظرفیت و پایه توده ای سازمان های چپ قرار داشته باشد بیشتر به آن نمونه هایی از کار
افشاگرانه پرداخته شود که ارتباط درجه اولی با مسائل مستقیم سیاسی و اقتصادی اکثریت مردم نداشته و
طبیعتا تنها در خدمت اقناع و ارضا تمایلات ماجراجویانه و ولونتاریستی روشنفکران و جوانان چپ قرار می
گیرد. واضع است که به موازات گسترش میزان نفوذ توده ای سازمان های چپ مسلما افشاگری های سیاسی و
اقتصادی آنان نیز جنبه اصیل تر و اساسی تری پیدا خواهد کرد و پوسته محدودیت روشنفکرانه اش را در هم
خواهد شکست .همان طور که متقابلا انگشت گذاردن روی دردهای اصلی توده وسیع مردم و طبقات زحمتکش
افشاگری حول آنها و طرح شعارهای منفی یا اثباتی پیرامون آنها خود زمینه مناسبی در اختیار چپ قرار خواهد
داد تا پایگاه توده ای خود را به نحو چشم گیری گسترش بخشند . نمونه بسیار بارز چنین حرکتی همانا در مورد
کارگران بیکار بود

اصیل ترین نیروهای چپ همان روزهای بلافاصله بعد از انقلاب به اهمیت این موضوع برای طبقه کارگر پی
بردند و از دو جهت یکی حمایت تبلیغاتی از خواست های آنها و افشاگری در باره علل این بیکاری و دیگر از
طریق سازمانی شرکت مستقیم در مجامع شان و بعد نفوذ تشکیلات وارد عمل شدند . اشتباهات طبیعی حریف
نیز که با عجله و جهالت مارک ضد انقلابی و مزدبگیر اجنبی و غیره بر آنها وارد نمود خود وسیله دیگری شد
که کارگران را به سمت نیروهایی که به حقیقت حامی او بوده و مسائل و مشکلات دردناک زندگی او را می
فهمیدند سوق دهد .نتیجه این اتحاد و این ازدواج نمایش عظیم روز اول ماه مه بود مارش پرشکوهی که از
ابتدای خانه کارگر آغاز شد و در واقع صلای غرور آمیزی بود که اولین گام همبستگی روشنفکران انقلابی چپ
و آگاه ترین بخش های طبقه کارگر را در فضایی پر از تهدید ارتجاع اعلام می نمود

انتخاب نمونه فوق به هیچ وجه بدین معنا نیست که پرداختن به افشاگری و کار تبلیغی پیرامون آن دسته از مسائلی
که جنبه حیاتی سیاسی دارند و یا مطالبات دموکراتیک را برای زحمتکشان تشکیل می دهند دارای اثر کم و یا غیر
مفید آگاهی دهنده و تشکل دهنده است . خیر ایستادگی چپ برروی موضوع تحریم رفراندومو افشاگری ماهیت غیر
دموکراتیک آن افشاگری در باره فشار محافل مرتجع برای محدود کردن آزادی های به دست آمده در اثر انقلاب از
حمله به کتابفروشی ها و مجامع توده ای دموکراتیک گرفته تا ایجاد قانون جدید مطبوعات یا به عبارت صحیح تر
قانون اختناق مطبوعات و بالاخره افشاگری در باره مسئله بسیار حساس مجلس مؤسسان و جر زدن هیأت ؟ حاکمه
هر دو بخش خرده بورژوازی و بورژوازی آن دست در دست هم در مورد قول و قرار های قبل و یا همین طور
پشتیبانی یکپارچه چپ البته حزب توده را از چپ باید منها کرد از خواست خود مختاری خلق ها و حمایت از آنان در
برابر سرکوب خرده بورژوازی و بورژوازی حاکم تمامی این قبیل فعالیت ها و افشاگری های سیاسی دارای نهایت
اهمیت و ضرورت بوده و درست به همان اندازه که واکنش توده ای مساعد برای پاسخ به آن دیر و طولانی صورت
خواهد گرفت به لحاظ موقعیت ایدئولوژیکو طبقاتی رهبری انقلاب و متقابلا ترکیب طبقاتی جامعه و معادله نیروها
در لحظه کنونی به همان ترتیب نیز هنگام بروز از یک محتوای انقلابی و سرنگون سازنده برخوردار خواهد بود
به عبارت دیگر طبقات حاکم ایران با پیش گرفتن این قبیل شیوه های ارتجاعی و ضد دمکراتیک و نقض حقوق
اساسی و دمکراتیک مردم از جمله مسئله بسیار بسیار مهم خود مختاری خلق ها خود با دست خود پایه و نطفه یک
انقلاب دیگر را در ایران به وجود می آورند

مضمون انحصار طلبانه قانون اساسی جدید که همه چیز را درید قدرت خرده بورژوازی راست و بخش هایی از
بورژوازی قرار می دهد و روحانیت شیعه را تا به عرش اعلا ارتقا می دهد در واقع خود شیپور آماده باشی است
برای یک انقلاب دیگر