آیا این نمونه ها و خیل بیشمار حوادث و وقایع دردناک و بعضاً خونینی که در مدت کوتاه بعد از قیام
به دست نیروهای ارتجاع, و مرتجع, انحصار طلب, باندهای فشار و ایادی نادان و جاهل و متعصب
آنها که ناخودآگاه در خدمت منافع روحانیون ضد انقلاب قرار گرفته اند ایجاد شده و متقابلاً سکوت
تأیید آمیز دولت و دستگاههای رسمی اداری و قضای مملکت در مقابل آنها که از ترس نیروهای واقعاً
پیگیر انقلاب به دامن ارتجاع خرده بورژوازی راست پناه برده اند, همگی مؤید آن نیست که اندکی
دیرتر یا زودتر, ولی به هر حال جبراً با دوره دیگری از یک دیکتاتوری شبیه دیکتاتوری هیتلرر
روبرو خواهیم شد؟ دیکتاتور [ ای ] که در دست به دلیل همان ماهیت گسترده تر پایگاه طبقاتی اش
درست به دلیل ماهیت مردم فریب و اغواگرایانه شعارهای تو خالی اما به غایب ارتجاعش که معمولاً
توده ها تنها می توانند ماهیت ارتجاعی آن را در ضمن زندگی روزمره خود و در تجربه رویاروئی
مستقیم با آن درک کنند خطرناک تر و شوم تر بوده و برای امپریالیسمو ارتجاع بهترین زمینه نفوذ و
تکیه گاه را فراهم می آورد؟
وقتی صحبت از بروز یک دیکتاتوری متکی به خرده بورژوازی میشود بدیهی است که بلافاصله مفهوم
فاشیسم متبادر به ذهن گردد. اما فاشیسم چیست؟ فاشیسم را شاید بتوان آخرین حربه سیاسی یا سیاست
نومیدانه هارترین و ارتجاعی ترین بخشهای بورژوازی بزرگ یک کشور - الیگارشی های مالی و
کارتلها و تراست های صنعتی و بازرگانی دانست که از یک طرف با بحران انقلابی و فشار پرولتاریا
و کارگران زحمتکش روبروست , و شدت بحران اقتصادی و اجتماعی و لاجرم سیاسی عنقریب است
که مهار کنترل جامعه و تسلط بر نیروها و طبقات دیگر را به کلی از دست او و به سود پرولتاریا خارج
نماید و از طرف دیگر اوضاع بین المللی و حدت و شدت رقابت انحصارات بین المللی و وخامت وضع
اقتصاد سرمایه داری در سطح جهانی چنان است هیچ امیدی به اخذ مسالت آمیز امتیاز از رقبای خارجی
و خروج از بحران داخلی بوسیله بند و بست های بین المللی بدون توسل به جنگ وجود ندارد. و
در یک چنین شرایط مرگبار و به کلی نومید کننده ای بورژوازی مرفه و بخشهای وسیعی از قشرهای
میانی جامعه. اگر این طبقات در چنان اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی و همچنین سیاسی ای قرار
داشته باشند که بورژوازی بتواند آنها را به دنبال خود بکشاند, حالا تحت هر شعار و نیرنگ فریبگارانه
از مبارزه با خطر گروه ها آزادیخواه گرفته تا دفاع از ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران و همکاران
او رهبران روحانیون ایرانی با تقویت و تشدید انگیزه های ایدئولوژی و تبلیغ شعارهای شوونیستی و
آخوند پرستانه و غیره , آنها تقریباً تمام شرایط برای اعمال یک سیاست فاشیستی در جامعه فراهم شده
است. و
تجربه نشان داده است در چنین شرایطی بورژوازی بزرگ با متحد کردن صفوف طبقه خود و همچنین
همراه کردن بخشهای بزرگی از قشرهای میانی جامعه به سمت فاشیسم رو می آورد اما در اینجا هنوز
یک نکته تعیین کننده دیگر وجود دارد. و
این نکته عبارت از این است که آیا مجموعه نیروهای واقعا دمکراتیک جامعه یعنی پرولتاریا و نیمه
پرولتاریا دارای چه اندازه قدرت و توان طبقاتی هستند. و آیا پرولتاریا در آن حدی از آگاهی و تشکل
خاص طبقاتی خود هست که بتواند با متحد کردن و رهبری بخش های واقعاً دمکراتیک پیگیر جامعه
نیروی لازم را در مقابل هجوم بورژوازی بزرگ و اعوان و انصارش که حتماً در زیر فشارهای بسیار
خوشرنگ و عوام فریب گرد آمده اند فراهم آورد و قبل از اینکه مهر درندگی خونخواری آنها برگرسی
حکومت نقش بندد نقشه های آنان را نقش بر آب کنند یا خیر؟
تاریخ بروز هردو احتمال را بروشن ترین وجهی اثبات کرده است. کشور ایران سال 1388درست در
همان موقعیتی قرار داشت که مردم و نیروهای آزادیخواه آن توانستند با قدرت تشکل و آگاهی جلو فاشیسم
را سد نمایند . یا حتی انقلابیون توانستند در یک مرحله پیروزیهای چشم گیری بدست آورند و
گروه آزادیخواه تشکیل دهند و شکست مدهش به فاشیسم روحانیون وارد آورند. و
به دست نیروهای ارتجاع, و مرتجع, انحصار طلب, باندهای فشار و ایادی نادان و جاهل و متعصب
آنها که ناخودآگاه در خدمت منافع روحانیون ضد انقلاب قرار گرفته اند ایجاد شده و متقابلاً سکوت
تأیید آمیز دولت و دستگاههای رسمی اداری و قضای مملکت در مقابل آنها که از ترس نیروهای واقعاً
پیگیر انقلاب به دامن ارتجاع خرده بورژوازی راست پناه برده اند, همگی مؤید آن نیست که اندکی
دیرتر یا زودتر, ولی به هر حال جبراً با دوره دیگری از یک دیکتاتوری شبیه دیکتاتوری هیتلرر
روبرو خواهیم شد؟ دیکتاتور [ ای ] که در دست به دلیل همان ماهیت گسترده تر پایگاه طبقاتی اش
درست به دلیل ماهیت مردم فریب و اغواگرایانه شعارهای تو خالی اما به غایب ارتجاعش که معمولاً
توده ها تنها می توانند ماهیت ارتجاعی آن را در ضمن زندگی روزمره خود و در تجربه رویاروئی
مستقیم با آن درک کنند خطرناک تر و شوم تر بوده و برای امپریالیسمو ارتجاع بهترین زمینه نفوذ و
تکیه گاه را فراهم می آورد؟
وقتی صحبت از بروز یک دیکتاتوری متکی به خرده بورژوازی میشود بدیهی است که بلافاصله مفهوم
فاشیسم متبادر به ذهن گردد. اما فاشیسم چیست؟ فاشیسم را شاید بتوان آخرین حربه سیاسی یا سیاست
نومیدانه هارترین و ارتجاعی ترین بخشهای بورژوازی بزرگ یک کشور - الیگارشی های مالی و
کارتلها و تراست های صنعتی و بازرگانی دانست که از یک طرف با بحران انقلابی و فشار پرولتاریا
و کارگران زحمتکش روبروست , و شدت بحران اقتصادی و اجتماعی و لاجرم سیاسی عنقریب است
که مهار کنترل جامعه و تسلط بر نیروها و طبقات دیگر را به کلی از دست او و به سود پرولتاریا خارج
نماید و از طرف دیگر اوضاع بین المللی و حدت و شدت رقابت انحصارات بین المللی و وخامت وضع
اقتصاد سرمایه داری در سطح جهانی چنان است هیچ امیدی به اخذ مسالت آمیز امتیاز از رقبای خارجی
و خروج از بحران داخلی بوسیله بند و بست های بین المللی بدون توسل به جنگ وجود ندارد. و
در یک چنین شرایط مرگبار و به کلی نومید کننده ای بورژوازی مرفه و بخشهای وسیعی از قشرهای
میانی جامعه. اگر این طبقات در چنان اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی و همچنین سیاسی ای قرار
داشته باشند که بورژوازی بتواند آنها را به دنبال خود بکشاند, حالا تحت هر شعار و نیرنگ فریبگارانه
از مبارزه با خطر گروه ها آزادیخواه گرفته تا دفاع از ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران و همکاران
او رهبران روحانیون ایرانی با تقویت و تشدید انگیزه های ایدئولوژی و تبلیغ شعارهای شوونیستی و
آخوند پرستانه و غیره , آنها تقریباً تمام شرایط برای اعمال یک سیاست فاشیستی در جامعه فراهم شده
است. و
تجربه نشان داده است در چنین شرایطی بورژوازی بزرگ با متحد کردن صفوف طبقه خود و همچنین
همراه کردن بخشهای بزرگی از قشرهای میانی جامعه به سمت فاشیسم رو می آورد اما در اینجا هنوز
یک نکته تعیین کننده دیگر وجود دارد. و
این نکته عبارت از این است که آیا مجموعه نیروهای واقعا دمکراتیک جامعه یعنی پرولتاریا و نیمه
پرولتاریا دارای چه اندازه قدرت و توان طبقاتی هستند. و آیا پرولتاریا در آن حدی از آگاهی و تشکل
خاص طبقاتی خود هست که بتواند با متحد کردن و رهبری بخش های واقعاً دمکراتیک پیگیر جامعه
نیروی لازم را در مقابل هجوم بورژوازی بزرگ و اعوان و انصارش که حتماً در زیر فشارهای بسیار
خوشرنگ و عوام فریب گرد آمده اند فراهم آورد و قبل از اینکه مهر درندگی خونخواری آنها برگرسی
حکومت نقش بندد نقشه های آنان را نقش بر آب کنند یا خیر؟
تاریخ بروز هردو احتمال را بروشن ترین وجهی اثبات کرده است. کشور ایران سال 1388درست در
همان موقعیتی قرار داشت که مردم و نیروهای آزادیخواه آن توانستند با قدرت تشکل و آگاهی جلو فاشیسم
را سد نمایند . یا حتی انقلابیون توانستند در یک مرحله پیروزیهای چشم گیری بدست آورند و
گروه آزادیخواه تشکیل دهند و شکست مدهش به فاشیسم روحانیون وارد آورند. و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen