Donnerstag, 27. November 2014

اعتدال به منزله ی روشی خاص در ارتباط با ضرورت انجام برخی اصلاحات

اعتدال از واژه هایی رایج است که در سال های اخیر در صحنه ی سیاسی ایران به فراوانی به جا
و نا به جا به منظور توجیه سیاست هایی معین به کار گرفته می شود. اعتدال به منزله ی روشی
خاص در ارتباط با ضرورت انجام برخی اصلاحات و ایجاد تغییراتی در ساختار قدرت سیاسی و
مناسبات آن با مردم توسط بخش هایی از نیروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی ایران و
پاره ای جریانات اپوزیسیون خارج از نظام مطرح گردید. و

نا ممکن شدن ادامه ی حاکمیت به روال گذشته از یک سو و دامنه ی فساد و جنایات مافیای حاکم
جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر علاوه بر گسترش نارضایی و مخالفت مردم در نیمه ی
سال های 1392 مقاومت و چاره اندیشی بخش هایی قابل توجه از نیروهای درون نظام به ویژه
نسل جوان تر و غیر آلوده یا کمتر آلوده ی آن را بر انگیخت. و

لزوم تغییرات به طور طبیعی مسایلی از قبیل چگونگی تغییرات محدوده ی آن و شیوه ها و وسایل
تحقق آن را نیز مطرح ساخت. از همان ابتدا دو دسته در برابر هم قرار گرفتند. گروهی که انجام
اصلاحات جدی در چارچوب نظام را ممکن می دانستند و گروهی که با استناد به ماهیت و ساختار
نظام و ابزارهای مشروعیت دهنده و نگهدارنده ی آن ( قانون اساسی, نهاد رهبری قوه قضاییه) و
اهرم اقتصادی وسایل ارتباط جمعی و قوای سرکوب رسمی که در شهر اصفهان به تازگی مشاهده
داشته اید گروه اسید پاش و غیر رسمی انجام اصلاحات اساسی در چارچوب نظام ایران را توهم
می پنداشتند و بر این باور بودند که تحول دمکراتیک بدون دگر گونی ساختارهای موجود ممکن
نیست. و

با توجه به این نگرش های متفاوت و متضاد طبعاً سیوه ها و ابزارهای رسیدن به هدف نیز
نمی توانست یک سان باشد. کسانی که به تغییرات در محدوده ی نظام دل بسته بودند راه حل را در
سر عقل آمدن باند حاکم جمهوری اسلامی ایران و یا بخش هایی از آن در جلب نظر و حمایت رهبر
در مصلحت اندیشی و کنار آمدن با حاکمیت در پند و اندرز و هشدار دادن در زمینه ی عواقب ادامه ی
وضع کنونی و اقداماتی از این دست می دانستند که همه ی این ها نیز می بایستی در فضایی آرام بدون
تندروی و اقدامات تحریک آمیز انجام می گرفت به سخن دیگر از دیدگاه آن ها لازمه ی پیشبرد این
روند حفظ آرامش و استفاده از سیاست و روش های معتدل بود. و

در میان این هواداران و مبلغان اعتدال کسانی نیز یافت می شدند که ظاهراً یا واقعاً خواهان دولتی
لاییک و جدایی ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران از نظام جمهوری اسلامی ایران هستند, معهذا این
روش های معتدل را ابزاری مؤثر برای کشاندن نیروهای حاکم به پذیرش و رعایت آزادی ها و حقوق
مردم و ماّلاً دستیابی به تحول در جهت دمکراسی تلقی می کردند. و

به کارگیری این شیوه های اعتدال و تبلیغ پیرامون آن که در عین حال همواره با تبلیغ علیه تندروها
همراه بوده است, چند سال قبل از 1388 در دوران ریاست جمهوری خاتمی آغاز گردید و در چند سال
گذشته در شکل توجیه سیاست لایه های راست و میانه ی گروه های سیاسی ا1388 و در عمل به
صورت تسلیم در برابر تجاوزات و خود کامگی های باند جمهوری اسلامی ایران ادامه یافت . و

پیروان اعتدال در توجیه روش خود می گویند که تندروی شعارهای تند  تظاهرات غیرمجاز اعتراضات
خیابانی اقداماتی تحریک آمیزاند که واکنش خشونت آمیز نیروهای حاکم را سبب می شوند و به بحران
و تنش در جامعه دامن می زنند. بنابراین باید از هر حرف و عملی که ممکن است حاکمیت را تحریک
کند اجتناب ورزید . آن ها همچنین تبلیغ می کنند که مردم از قهر و خشونت و انقلاب بیزار می باشند
و خواستار تحول مسالمت آمیزاند و سیاست اعتدال آن ها در راستای این خواست مردم و ابزار این تحول
مسالمت آمیز است. و

یک- در بررسی نظری ادعاها و توجیهات اعتدال آن چه قبل از هر چیز به چشم می خورد نا مشخص
بودن خود واژه ی اعتدال است. اعتدال  در عمل چیست؟
حدود آن کدام است؟
چه کسی این حدود را تعیین می کند؟
چگونه و بر اساس چه معیار و مقیاسی می توان خروج از قلمرو این اعتدال و ورود به عرصه ی
تندروی را تمیز داد؟
آیا هر کس بنا بر تشخیص سیاسی خود یا با حرکت از وضعیت روانی یا درجه ی تعادل خلق و خوی
خویش باید این واژه ی مقدس و در عین حال کلی و نامشخص را تعریف کند یا طبق دستور دیگران؟
در این صورت این دیگران کیانند؟
و بالاخره این که چه کسی درجه ی تحمل حکومتگران را معین می کند؟
نکته مهم که در بحث اعتدال گرایان به کلی نادیده گرفته می شود این واقعیت است که ما درگیر یک
مبارزه ی سیاسی هستیم و در این مبارزه دو نیرو متخاصم در برابر یکدیگر قرار دارند و سرنوشت
این مبارزه از طریق تصادم و مقابله ی جدی تعیین می شود و نه از راه دوستی و کسب اجازه از طرف
مقابل برای چگونگی اقدام و پیشروی و تعیین حد و مرز آن . و

این مبارزه در مرحله ی تاریخی و اوضاع سیاسی- اجتماعی معینی جریان دارد بنابراین چگونگی
سیاست و عمل کرد ما را ناگزیر این شرایط و اوضاع و نوسانات و تغییرات آن معیین می کند و نه میل
و اراده ی این و آن . و هر یک از دو جانب مبارزه به طور اجتناب ناپذیر باید با توجه به مجموعه ی
اوضاع جاری عمل کند و بی اعتنایی به آن حاصلی جز شکست نخواهد داشت. و

یک جانب این مبارزه نیروی استبداد حاکم است که در این در گیری به هر حال کاهش قدرت خویش
تقسیم و یا زوال آن را می بیند و به همین جهت به طور طبیعی و صرف نظر از شیوهای عمل مخالفان
یا منتقدان در برابر آن مقاومت می ورزد.و هیچ قدرت استبدادی در هیچ زمانی به آسانی و هر گز با تمنا
و اعتدال مخالفان به محدود شدن قدرت خویش تن نداده است. و

برای وادار ساختن قدرت حاکم به عقب نشینی باید در هر زمان با توجه به اوضاع جاری و ساختار تعادل
سیاسی موجود خواست ها و مطالباتی معین را مطرح ساخت و با اتخاذ سیاست های مناسب و به کارگیری
ابزارها و اشکال متنوع و مؤثر فشار برای تحمیل این خواست ها و متحقق ساختن آن ها تلاش کرد. و

واقع بینی و سیاست و روش درست چیزی جز رعایت این اصول نیست. صرف نظر از این که شعارها
خواست ها و فعالیت های عملی جهت تحقق آن ها برای نیروهای حاکم بی آزار باشد یا آزار دهنده و
تحریک کننده نمی توان نادیده گرفت که طرح و تحقق مطالبات مردم و مخالفان و حتا منتقدان به طور
عینی در راستای تضعیف نیروهای حاکم و خدشه دار ساختن قدرت انحصاری آن ها است. و

هر اقدامی در گرفتن حقی از اقتدار گرایان خود کامه عملاً در جهت سلب اختیار یا محدود ساختن
فرمانروایی آن ها است, خواه هدف اقدام کنندگان محدود کردن این اقتدار و خواه حذف آن باشد. و
از سوی دیگر رسیدن به هر یک از هدف های نام برده تنها از طریق مبارزه آن هم مبارزه ای پیگیر
ممکن خواهد بود و سیاست اعتدال توصیه شده چیزی جز خشت بر آب زدن نیست. و

زیرا از دیدگاه نیروهای مسلط هر گونه خواست و عمل شما برای محدود کردن قدرت آن غیر قابل
تحمل و اقدامی تحریک آمیز به شمار می رود و هرچند آرام و با نرمش طرح و انجام شود بی پاسخ
نخواهد ماند. مگر این که بر اساس واژه های کلی و کشدار اعتدال و حدنگهداری و پرهیز از تندروی تا
آن جا پیش روید که نقش آتش نشان را برای حاکمیت ایفا کنید. و

دو- شک نیست که در پاره ای موارد اقدامات نسنجیده و افراطی می تواند عامل واکنش تند و خشونت
آمیز نیروهای حاکم و قوای سرکوب آن باشد. اما با استناد به چنین مواردی نه می توان حکم کلی صادر
کرد و نه می توان دلایل و ریشه های خشونت را توضیح داد که اساساً از ماهیت نیروهای حاکم ناشی
می شود و نه از تحریک ها طی چندین سال گذشته حکومت جمهوری اسلامی ایران کشور ما میدان
 یک ایدئولوژی و تاخت و ایدئولوژیک خشونت افسار گسیخته ی جمهوری اسلامی ایران بوده است. و

حداقل از اوایل سال های 1359 تا نیمه ی سال 1392 قوای سرکوب رسمی و غیر رسمی
جمهوری اسلامی ایران بدون اقدامات تند و تحریک آمیز مردم یا گروه های سیاسی برای تحکیم سلطه ی
خود فضای خفقان را با کشتار شکنجه زندان و اسید پاشان و جنایت های تکان دهنده بر سرتاسر ایران
غالب کردند. در حیات جمهوری اسلامی ایران خشونت همواره ابزار اصلی حفظ نظام و نمایش اقتدار آن
بوده استو این خشونت به اشکال گوناگون و به طور مستمر هم در گذشته و هم امروز اعمال شده است و
می شود. و

به طوری که موجودیت این رژیم بدون اعمال خشونت اصولاً قابل تصور نیست. این مردم نبوده اند که
با مقاومت با تندروی خود خشونت رژیم را سبب شده اند بلکه این رژیم است که برای ادامه ی سلطه ی
خویش نیازمند اعمال خشونت است و در نتیجه عامل تولید و باز تولید بی وقفه ی خشونت بوده است. به
کار گیری خشونت را نه فقط با نرمش اعتدال گرایان نمی توان مانع شد بلکه حتا با تبدیل کشور به
گورستان خفقان و سکوت نیز نمی توان از آن در امان ماند. و

راه مهار این خشونت نه روش های توصیه شده ی اعتدال گرایان بلکه درست به عکس مقاومت گسترده ی
مردم است. هر چه دامنه ی این مقاومت گسترده تر و اشکال آن متنوع تر باشد به همان نسبت امکان مهار
خشونت نظام بیشتر است. و

گرفتن امتیاز از رژیم ایران و وادار ساختن آن به عقب نشینی هایی معین نیز نه از طریق اعتدال کذایی
بلکه تنها از طریق مقاومت و مبارزه امکان پذیر خواهد بود . در حقیقت آن روش اعتدال که طبق نظام
باشد و به آن آزار نرساند چیزی جز تسلیم در برابر آن نیست. و

با شیوه هایی پیشنهادی اعتدال گرایان نه فقط حقوق و آزادی های مردم بلکه کسب ناچیز ترین مطالبات
نیز به سخنی میسر میگردد. در تاریخ مبارزه علیه رژیم هایی استبدادی در هیچ جای جهان با روش های
اعتدال و آرامش دستاوردی حاصل نشد ه است. و

پیروزی های بزرگ و کوچک مردم در هر زمان و در هر جا فقط با ایستادگی و دامن زدن به جنبش
مقاومت عمومی در خیابان ها و دانشگاه ها و کارخانه ها - که از نظر اعتدال گرایان تحریک کننده
می باشد- به دست آمده اند . و





Dienstag, 25. November 2014

نتیجه ی این بازی ها و کشمکش ها چیزی جز سرگرم کردن خود و دیگران

نتیجه ی این بازی ها و کشمکش ها چیزی جز سرگرم کردن خود و دیگران گذراندن وقت پا در
هوا نگهداشتن همه چیز و از این ستون به آن ستون کردن نیست. و
چنین وضعیتی به هر حال قابل دوام نخواهد بود. بحران فراگیر موجود با این گونه سیاست ها نه
تمدیل که تعمیق و تشدید می شود. بحران منحصر به اردوی اصلاح طلبان نیست, بلکه سراپای نظام
.را گرفته است . جبهه ی حاکم بیش از نیروهای اصلاح طلب در بحران و استیصال است
استراتژی بازدارندگی فعال جریان اصلاح طلبی استراتژی بحران و حادثه آفرینی بستن مطبوعات
بی مصرف کردن نهادهای انتخابی سیاست رعب و سرکوب چماق قوه ی قضاییه شورای نگهبان و
 مجمع تشخیص مصلحت هیچ کدام نتوانست روند انفرادی و فروپاشی را متوقف سازد بلکه به عکس
به شتاب بخشید.و
تدابیر فوق به جای تحکیم نظام پایه های آن را متزلزلتر  ساخت. حاصل اعمال فشار علیه نیروهای
اصلاطلب و تضعیف آن ها برخلاف تصورات اقتدارگرایان وارد آوردن ضربه بر کل نظام و
رویگردانی بیشتر مردم از آن بود. به قول آقای روحانی رئیس جمهور ایران و هشدار او اصلاح طلبان
حایل میان مردم و نظام بودند. تا رفتن آن اقتدار گرایان در برابر مردم قرار خواهند گرفت و این خطری
بزرگ برای نظام است. و

جبهه حاکم هیچ امکان و راهی برای خروج از شرایط قفل شده ی کنونی ندارد. هم اکنون در کشور
ایران در کنار قدرت مطلقه ی ولایت فقیه رهبر ایران قدرت های مطلقه ی متعدد در زمینه های مختلف
عمل می کنند. و

با وجود این همه قدر قدرتان در کشور ایران دولت و حکومتی وجود ندارد. آن چه وجود دارد هرج مرج
.و فساد است. هر کس کار خودش را می کند, همه چیز در چارچوب سیاست امروز به فردا جریان دارد
رژیم جمهوری اسلامی ایران نه تنها با بحران سیاسی - اقتصادی و نیروگاه اتمی بلکه همچنین با بحران
ایدئولوژیک مواجه است. و

پایه های ایدئولوژیک مشروعیت و توجیه نظام یعنی روحانیت و نظریه حکومت دینی فرو ریخته است
اکثریت بزرگ مراجع تقلید مجتهدان و روحانیان هر روز بیشتر با دستگاه حاکم و اساس نظریه ی ولایت
فقیه رهبر ایران به مخالفت بر می خیزند. و

پرچم مرگ بر آمریکا که هم پرچم ایدئولوژیک نظام و هم پوشش روابط پنهانی پر فساد بود, با توجه به
شرایط جهانی و منطقه ای و روند ناگزیر عادی سازی رابطه با آمریکا رنگ باخته بر زمین می افتد
با ریزش پایه های نظام و انفراد آن در جامعه و در نهادهای دولتی از جمله در درون نیروهای نظامی
و انتظامی امکان سرکوب و کشتار وسیع به مثابه راه حل هر روز کمتر و حتا ناممکن می گردد. از
سوی دیگر با توجه به تجربه ی یک سال و دوسال رئیس جمهور ایران این امر که مردم به دنبال
حسن روحانی رئیس جمهور دیگری بروند اگر غیر ممکن نباشد اما بسیار غیر محتمل است . و

در چنین شرایطی مجموعه ی نظام درمانده و ناتوان در تلاش عبث یافتن راه حل است. در میان جناح
مسلط به رغم ادامه ی سرکوب ها و تهدیدها و نمایش قدرت هر روز تعدادی بیشتر از لزوم عقب نشینی
در زمینه ی داخلی و در عرصه ی جهانی سخن می گویند .و

نیروهای میانی در تلاش به وجود آوردن اتحادهای جدید و تقویت لایه های معتدل به این در و آن در
می زنند . آقای حسن روحانی رئیس جمهور ایران به مثابه ی سخنگوی بخشی از اصلاح طلبان در
جسجوی راه حل است ولی ظاهراً راه حلی نمی یابد و هم فکران او ناتوان از یافتن راه حل در انتظار
معجزه مهره سوخته و فاسد و خائنی چون ولایت فقیه رهبر ایران در تکاپوی هموار ساختن این
راه حل غیر قابل عبوراند. این کوشش در بازسازی گذشته و امید بستن به مهره هایی که تاریخ
مصرف شان گذشته است و یا در یافتن راه های میانی خود بهترین گواه درماندگی و بسته بودن
راه های خروج از بن بست است. و

وقتی نتیجه و سرنوشت شانس تاریخی در سال 1388 وضعیت امروز است فرجام تلاش های کنونی
تلاش به دنبال این آزمایش شکست خورده آن هم در وضعیت بحرانی و از هم گسیخته ی موجود روشن
است. و

بی جهت نیست که آقای حسن روحانی رئیس جمهور ایران و اصلاح طلبان به جای تکرار تجربه های
شکست خورده و بازی در همان زمین در پی راه حل های واقعی اند و به جای رفتن به کوره راه های
نافرجام راه نشان می دهند. رهایی از توهم دولت ایدئولوژی پایان دادن به جمهوری اسلامی ایران و
استقرار نظام دمکراتیک و مردم سالار. و

مطالبات مردم در زمینه های سیاسی اقتصادی و اجتماعی مستقل از بازی ها و تلاش های فوق به طور
اجتناب ناپذیر عامل پویایی و گسترش مبارزه در میان اقشار مختلف مردم است. نیاز به تأمین این
مطالبات و از میان برداشتن نظام حاکم به مثابه ی مانع اصلی آن به رغم تلاش های بازدارنده سبب
جوشش از پایین حرکت خودجوش و خود سازمان ده در میان گروها سیاسی آزادیخوه و کارگران و
سرانجام سازمان یابی جنبش عمومی است. و

نیروهای سیاسی آزادیخواه باید ضمن دامن زدن به این گروها سیاسی آزادیخوه و پا به پای آن در راه
یافتن یک محور عمومی و استراتژیک و در راه ارایه ی بدیل سیاسی - اجتماعی آینده و همگانی ساختن
بحث پیرامون آن بکوشند. و


Montag, 17. November 2014

اعتراض در هر لحظه از پیشروی خود

اعتراض در هر لحظه از پیشروی خود اشکال مضامین و شعارهای مناسب  را می یابد و برمی گزیند. شناخت و 
درک این روند و توجه به آن برای هر نیروی سیاسی شرط مهم ایفای نقش مؤثر در مبارزه است . این روند به ویژه
به ما می آموزد که شکل ها مضمون ها و شعارها باید از متن مبارزه ی جاری استخراج شوند و بحث هایی که 
.خارج از این مدار پیرامون این یا آن  شکل مبارزه جریان دارد , بحث هایی مجرد و بی حاصل است 

شکل های مختلف مبارزه معمولاً محصول اوضاع و شرایطی معین است که مبارزه درآن آغاز می شود و شکل 
,می گیرد و به اقتضای همان شرایط و چگونگی تأثیر عوامل مختلف در آن , از جمله نوع واکنش استبداد حاکم 
.می تواند قهری یا مسالمت آمیز باشد 

از شکل معینی از مبارزه در شرایطی معین نمی توان قانون و قاعده ساخت البته هر کس می تواند در هر زمان از 
هر رویارویی با حکومت به مثابه ی تاییدی برای درستی نظر و شکل مبارزه ی مورد نظر خود بهره گیرد, کما این 
که عده ای همین کار را می کنند در حال که اعتراض مردم بی اعتنا به این توصیه ها و فریادهای اراده گرایانه به 
.مسیر خود ادامه می دهند

.تلاش در برانداختن جمهوری اسلامی ایران به خاطر رهایی از این نظام و استقرار نظامی دیگر است
.بنابراین چگونگی نظام جایگزین و ویژگی های اساسی آن به طور منطقی باید یکی از پایه های اتحاد امروز باشد
.به عبارت دیگر مسئله فقط این نیست که چه چیزی نمی خواهیم بلکه مهم تر این است که چه می خواهیم 
 .اتحاد اساساً باید بر روی این زمینه انجام گیرد
موضوع ها و شعارهایی از قبیل اتحاد همه ی نیروها همه با هم و مسئله ی اصلی برانداختن این رژیم ایدئولوژی 
.استبدادی ایران است

Donnerstag, 13. November 2014

روی خاک

هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره در سراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام
روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقۀ گیاه
با و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند

بارور ز میل
بارور ز درد
 روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیم ها نوازشم کنند

از دریچه ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادۀ غمی ست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمی ست
روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگی ست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده ام
مردمان رهگذر
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف درهم جنون
هر صدای که بر صدای من رسید
یک ستاره نقطه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگار ها
پس چرا ستاره آرزو کنم ؟؟؟
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
این ترانۀ من است
دلپذیر, دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این

فروغ فرخ زاد
تولدی دیگر



Montag, 10. November 2014

Der Schwarze Tod. Pest

Die Pest, auch  Schwarzer Tod genannt, War die Schrecklichste Heimsuchung
des Mittelalters. Die verheerende Seuche tötete in Europa und Asien viele
Millionen Menschen.
Ein Italienischer Chronist schrieb: Das ist das Ende der Welt.

Die Pest gelangte 1347 von Asien nach Europa. Sie brach in einem mongolischen
Herr aus, das auf der Krim ( Südrussland ) Kämpfte.
Die Mongolen schleuderten infizierte Leichen mit Katapulten über die Mauern
einer von Italienern verteidigten Festung.
Als die Italiener nach Genua Zurückkehrten, brachten sie die Seuche mit.

Die Beulenpest wurde durch Flöhe von infizierten Ratten auf Menschen übertragen.
Schwarzer TOD nannte.
Man sie wegen der schwarzen Flecken auf der Haut der Kranken, die außerdem
von Beulen in Achselhöhlen und Leiste geplagt wurden und Blut husteten.
Viele Starben schon am Tag, an dem die Krankheit auftrat.
Kein Arzt des Mittelalters wusste, woher die Pest kam oder wie sie zu behandeln
War.
Viele Christen sahen sie als Strafe Gottes, und manche zogen durch die Straßen
und geißelten sich selbst als Buße für die Sünden der Menschheit.

Die Pest wütete von China bis nach Skandinavien. Die Menschen flohen aus den
Städten, doch die Pest folgte ihnen. Sie tötete so viele Menschen in Europa
Mindestens 25 Millionen, d.h. ein Drittel der Gesamtbevölkerung, dass Zahlreiche
Dörfer verlassen waren und Felder verwilderten.
Die Kirche verlor viele Priester, die einzigen gebildeten Leute ihrer Zeit.

In England etwa kam die Hälfte aller Mönche und Nonnen um, und in einem
Einzigen Jahr starben drei Erzbischöfe von Canterbury.

Erneute Ausbrüche der Pest bis ins 15. Jahrhundert führten in Europa in Stadt und
Land zu einem Mangel an Arbeitskräften, der die Löhne in die Höhe trieb.
Unzufriedenheit mit Löhnen und Steuern löste 1358 einen Bauernaufstand in
Frankreich aus, dem andere in ganz Europa folgten.

Ursachen der Pest
Die Flöhe, die den Krankheitserreger übertragen, leben vorwiegend auf Ratten.
Die Ratten gelangten auf Schiffen von Hafen zu Hafen, sodass sich die Pest rasant
ausbreiten konnte.
Ratten und Flöhe gab es in fast jedem mittelalterlichen Haus.

Der Abfall in den Straßen und der Mangel an Hygiene und sanitären Anlagen
machten die Städte zu einer idealen Brutstätte für Seuchen.

Viele Städte verloren durch die Pest die Hälfte ihrer Bewohner; und mache Dörfer
wurden ganz aufgegeben.


In Jahr 1344, Ausbruch der Beulen PEST in China und Indien.
in Jahr 1347, Die Pest erreicht das italienische Genua und breitet sich westwärts aus.
in Jahr 1348, Im Sommer erreicht die Seuche die britischen Inseln.
in Jahr 1349, Die Pest greift auch auf Frankreich, Spanien. Deutschland und Russland aus.
in Jahr 1350, Die Seuche erfasst Skandinavien.
in Jahr 1353, Die Pest klingt all menschlich ab. In Europa sind ihr insgesamt 20 Millionen
Menschen.
in Jahr 1358, Ein Bauernaufstand in Nordfrankreich wird brutal niedergeschlagen.
in Jahr 1381, Ein Bauernaufstand in England scheitert.
in Jahr 1400, Bis zu dieser Zeit flackert die Pest immer wieder auf.
in Jahr 2014, Bis zu dieser Zeit flackert die Pest immer wieder auf.