اعتدال از واژه هایی رایج است که در سال های اخیر در صحنه ی سیاسی ایران به فراوانی به جا
و نا به جا به منظور توجیه سیاست هایی معین به کار گرفته می شود. اعتدال به منزله ی روشی
خاص در ارتباط با ضرورت انجام برخی اصلاحات و ایجاد تغییراتی در ساختار قدرت سیاسی و
مناسبات آن با مردم توسط بخش هایی از نیروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی ایران و
پاره ای جریانات اپوزیسیون خارج از نظام مطرح گردید. و
نا ممکن شدن ادامه ی حاکمیت به روال گذشته از یک سو و دامنه ی فساد و جنایات مافیای حاکم
جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر علاوه بر گسترش نارضایی و مخالفت مردم در نیمه ی
سال های 1392 مقاومت و چاره اندیشی بخش هایی قابل توجه از نیروهای درون نظام به ویژه
نسل جوان تر و غیر آلوده یا کمتر آلوده ی آن را بر انگیخت. و
لزوم تغییرات به طور طبیعی مسایلی از قبیل چگونگی تغییرات محدوده ی آن و شیوه ها و وسایل
تحقق آن را نیز مطرح ساخت. از همان ابتدا دو دسته در برابر هم قرار گرفتند. گروهی که انجام
اصلاحات جدی در چارچوب نظام را ممکن می دانستند و گروهی که با استناد به ماهیت و ساختار
نظام و ابزارهای مشروعیت دهنده و نگهدارنده ی آن ( قانون اساسی, نهاد رهبری قوه قضاییه) و
اهرم اقتصادی وسایل ارتباط جمعی و قوای سرکوب رسمی که در شهر اصفهان به تازگی مشاهده
داشته اید گروه اسید پاش و غیر رسمی انجام اصلاحات اساسی در چارچوب نظام ایران را توهم
می پنداشتند و بر این باور بودند که تحول دمکراتیک بدون دگر گونی ساختارهای موجود ممکن
نیست. و
با توجه به این نگرش های متفاوت و متضاد طبعاً سیوه ها و ابزارهای رسیدن به هدف نیز
نمی توانست یک سان باشد. کسانی که به تغییرات در محدوده ی نظام دل بسته بودند راه حل را در
سر عقل آمدن باند حاکم جمهوری اسلامی ایران و یا بخش هایی از آن در جلب نظر و حمایت رهبر
در مصلحت اندیشی و کنار آمدن با حاکمیت در پند و اندرز و هشدار دادن در زمینه ی عواقب ادامه ی
وضع کنونی و اقداماتی از این دست می دانستند که همه ی این ها نیز می بایستی در فضایی آرام بدون
تندروی و اقدامات تحریک آمیز انجام می گرفت به سخن دیگر از دیدگاه آن ها لازمه ی پیشبرد این
روند حفظ آرامش و استفاده از سیاست و روش های معتدل بود. و
در میان این هواداران و مبلغان اعتدال کسانی نیز یافت می شدند که ظاهراً یا واقعاً خواهان دولتی
لاییک و جدایی ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران از نظام جمهوری اسلامی ایران هستند, معهذا این
روش های معتدل را ابزاری مؤثر برای کشاندن نیروهای حاکم به پذیرش و رعایت آزادی ها و حقوق
مردم و ماّلاً دستیابی به تحول در جهت دمکراسی تلقی می کردند. و
به کارگیری این شیوه های اعتدال و تبلیغ پیرامون آن که در عین حال همواره با تبلیغ علیه تندروها
همراه بوده است, چند سال قبل از 1388 در دوران ریاست جمهوری خاتمی آغاز گردید و در چند سال
گذشته در شکل توجیه سیاست لایه های راست و میانه ی گروه های سیاسی ا1388 و در عمل به
صورت تسلیم در برابر تجاوزات و خود کامگی های باند جمهوری اسلامی ایران ادامه یافت . و
پیروان اعتدال در توجیه روش خود می گویند که تندروی شعارهای تند تظاهرات غیرمجاز اعتراضات
خیابانی اقداماتی تحریک آمیزاند که واکنش خشونت آمیز نیروهای حاکم را سبب می شوند و به بحران
و تنش در جامعه دامن می زنند. بنابراین باید از هر حرف و عملی که ممکن است حاکمیت را تحریک
کند اجتناب ورزید . آن ها همچنین تبلیغ می کنند که مردم از قهر و خشونت و انقلاب بیزار می باشند
و خواستار تحول مسالمت آمیزاند و سیاست اعتدال آن ها در راستای این خواست مردم و ابزار این تحول
مسالمت آمیز است. و
یک- در بررسی نظری ادعاها و توجیهات اعتدال آن چه قبل از هر چیز به چشم می خورد نا مشخص
بودن خود واژه ی اعتدال است. اعتدال در عمل چیست؟
حدود آن کدام است؟
چه کسی این حدود را تعیین می کند؟
چگونه و بر اساس چه معیار و مقیاسی می توان خروج از قلمرو این اعتدال و ورود به عرصه ی
تندروی را تمیز داد؟
آیا هر کس بنا بر تشخیص سیاسی خود یا با حرکت از وضعیت روانی یا درجه ی تعادل خلق و خوی
خویش باید این واژه ی مقدس و در عین حال کلی و نامشخص را تعریف کند یا طبق دستور دیگران؟
در این صورت این دیگران کیانند؟
و بالاخره این که چه کسی درجه ی تحمل حکومتگران را معین می کند؟
نکته مهم که در بحث اعتدال گرایان به کلی نادیده گرفته می شود این واقعیت است که ما درگیر یک
مبارزه ی سیاسی هستیم و در این مبارزه دو نیرو متخاصم در برابر یکدیگر قرار دارند و سرنوشت
این مبارزه از طریق تصادم و مقابله ی جدی تعیین می شود و نه از راه دوستی و کسب اجازه از طرف
مقابل برای چگونگی اقدام و پیشروی و تعیین حد و مرز آن . و
این مبارزه در مرحله ی تاریخی و اوضاع سیاسی- اجتماعی معینی جریان دارد بنابراین چگونگی
سیاست و عمل کرد ما را ناگزیر این شرایط و اوضاع و نوسانات و تغییرات آن معیین می کند و نه میل
و اراده ی این و آن . و هر یک از دو جانب مبارزه به طور اجتناب ناپذیر باید با توجه به مجموعه ی
اوضاع جاری عمل کند و بی اعتنایی به آن حاصلی جز شکست نخواهد داشت. و
یک جانب این مبارزه نیروی استبداد حاکم است که در این در گیری به هر حال کاهش قدرت خویش
تقسیم و یا زوال آن را می بیند و به همین جهت به طور طبیعی و صرف نظر از شیوهای عمل مخالفان
یا منتقدان در برابر آن مقاومت می ورزد.و هیچ قدرت استبدادی در هیچ زمانی به آسانی و هر گز با تمنا
و اعتدال مخالفان به محدود شدن قدرت خویش تن نداده است. و
برای وادار ساختن قدرت حاکم به عقب نشینی باید در هر زمان با توجه به اوضاع جاری و ساختار تعادل
سیاسی موجود خواست ها و مطالباتی معین را مطرح ساخت و با اتخاذ سیاست های مناسب و به کارگیری
ابزارها و اشکال متنوع و مؤثر فشار برای تحمیل این خواست ها و متحقق ساختن آن ها تلاش کرد. و
واقع بینی و سیاست و روش درست چیزی جز رعایت این اصول نیست. صرف نظر از این که شعارها
خواست ها و فعالیت های عملی جهت تحقق آن ها برای نیروهای حاکم بی آزار باشد یا آزار دهنده و
تحریک کننده نمی توان نادیده گرفت که طرح و تحقق مطالبات مردم و مخالفان و حتا منتقدان به طور
عینی در راستای تضعیف نیروهای حاکم و خدشه دار ساختن قدرت انحصاری آن ها است. و
هر اقدامی در گرفتن حقی از اقتدار گرایان خود کامه عملاً در جهت سلب اختیار یا محدود ساختن
فرمانروایی آن ها است, خواه هدف اقدام کنندگان محدود کردن این اقتدار و خواه حذف آن باشد. و
از سوی دیگر رسیدن به هر یک از هدف های نام برده تنها از طریق مبارزه آن هم مبارزه ای پیگیر
ممکن خواهد بود و سیاست اعتدال توصیه شده چیزی جز خشت بر آب زدن نیست. و
زیرا از دیدگاه نیروهای مسلط هر گونه خواست و عمل شما برای محدود کردن قدرت آن غیر قابل
تحمل و اقدامی تحریک آمیز به شمار می رود و هرچند آرام و با نرمش طرح و انجام شود بی پاسخ
نخواهد ماند. مگر این که بر اساس واژه های کلی و کشدار اعتدال و حدنگهداری و پرهیز از تندروی تا
آن جا پیش روید که نقش آتش نشان را برای حاکمیت ایفا کنید. و
دو- شک نیست که در پاره ای موارد اقدامات نسنجیده و افراطی می تواند عامل واکنش تند و خشونت
آمیز نیروهای حاکم و قوای سرکوب آن باشد. اما با استناد به چنین مواردی نه می توان حکم کلی صادر
کرد و نه می توان دلایل و ریشه های خشونت را توضیح داد که اساساً از ماهیت نیروهای حاکم ناشی
می شود و نه از تحریک ها طی چندین سال گذشته حکومت جمهوری اسلامی ایران کشور ما میدان
یک ایدئولوژی و تاخت و ایدئولوژیک خشونت افسار گسیخته ی جمهوری اسلامی ایران بوده است. و
حداقل از اوایل سال های 1359 تا نیمه ی سال 1392 قوای سرکوب رسمی و غیر رسمی
جمهوری اسلامی ایران بدون اقدامات تند و تحریک آمیز مردم یا گروه های سیاسی برای تحکیم سلطه ی
خود فضای خفقان را با کشتار شکنجه زندان و اسید پاشان و جنایت های تکان دهنده بر سرتاسر ایران
غالب کردند. در حیات جمهوری اسلامی ایران خشونت همواره ابزار اصلی حفظ نظام و نمایش اقتدار آن
بوده استو این خشونت به اشکال گوناگون و به طور مستمر هم در گذشته و هم امروز اعمال شده است و
می شود. و
به طوری که موجودیت این رژیم بدون اعمال خشونت اصولاً قابل تصور نیست. این مردم نبوده اند که
با مقاومت با تندروی خود خشونت رژیم را سبب شده اند بلکه این رژیم است که برای ادامه ی سلطه ی
خویش نیازمند اعمال خشونت است و در نتیجه عامل تولید و باز تولید بی وقفه ی خشونت بوده است. به
کار گیری خشونت را نه فقط با نرمش اعتدال گرایان نمی توان مانع شد بلکه حتا با تبدیل کشور به
گورستان خفقان و سکوت نیز نمی توان از آن در امان ماند. و
راه مهار این خشونت نه روش های توصیه شده ی اعتدال گرایان بلکه درست به عکس مقاومت گسترده ی
مردم است. هر چه دامنه ی این مقاومت گسترده تر و اشکال آن متنوع تر باشد به همان نسبت امکان مهار
خشونت نظام بیشتر است. و
گرفتن امتیاز از رژیم ایران و وادار ساختن آن به عقب نشینی هایی معین نیز نه از طریق اعتدال کذایی
بلکه تنها از طریق مقاومت و مبارزه امکان پذیر خواهد بود . در حقیقت آن روش اعتدال که طبق نظام
باشد و به آن آزار نرساند چیزی جز تسلیم در برابر آن نیست. و
با شیوه هایی پیشنهادی اعتدال گرایان نه فقط حقوق و آزادی های مردم بلکه کسب ناچیز ترین مطالبات
نیز به سخنی میسر میگردد. در تاریخ مبارزه علیه رژیم هایی استبدادی در هیچ جای جهان با روش های
اعتدال و آرامش دستاوردی حاصل نشد ه است. و
پیروزی های بزرگ و کوچک مردم در هر زمان و در هر جا فقط با ایستادگی و دامن زدن به جنبش
مقاومت عمومی در خیابان ها و دانشگاه ها و کارخانه ها - که از نظر اعتدال گرایان تحریک کننده
می باشد- به دست آمده اند . و
و نا به جا به منظور توجیه سیاست هایی معین به کار گرفته می شود. اعتدال به منزله ی روشی
خاص در ارتباط با ضرورت انجام برخی اصلاحات و ایجاد تغییراتی در ساختار قدرت سیاسی و
مناسبات آن با مردم توسط بخش هایی از نیروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی ایران و
پاره ای جریانات اپوزیسیون خارج از نظام مطرح گردید. و
نا ممکن شدن ادامه ی حاکمیت به روال گذشته از یک سو و دامنه ی فساد و جنایات مافیای حاکم
جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر علاوه بر گسترش نارضایی و مخالفت مردم در نیمه ی
سال های 1392 مقاومت و چاره اندیشی بخش هایی قابل توجه از نیروهای درون نظام به ویژه
نسل جوان تر و غیر آلوده یا کمتر آلوده ی آن را بر انگیخت. و
لزوم تغییرات به طور طبیعی مسایلی از قبیل چگونگی تغییرات محدوده ی آن و شیوه ها و وسایل
تحقق آن را نیز مطرح ساخت. از همان ابتدا دو دسته در برابر هم قرار گرفتند. گروهی که انجام
اصلاحات جدی در چارچوب نظام را ممکن می دانستند و گروهی که با استناد به ماهیت و ساختار
نظام و ابزارهای مشروعیت دهنده و نگهدارنده ی آن ( قانون اساسی, نهاد رهبری قوه قضاییه) و
اهرم اقتصادی وسایل ارتباط جمعی و قوای سرکوب رسمی که در شهر اصفهان به تازگی مشاهده
داشته اید گروه اسید پاش و غیر رسمی انجام اصلاحات اساسی در چارچوب نظام ایران را توهم
می پنداشتند و بر این باور بودند که تحول دمکراتیک بدون دگر گونی ساختارهای موجود ممکن
نیست. و
با توجه به این نگرش های متفاوت و متضاد طبعاً سیوه ها و ابزارهای رسیدن به هدف نیز
نمی توانست یک سان باشد. کسانی که به تغییرات در محدوده ی نظام دل بسته بودند راه حل را در
سر عقل آمدن باند حاکم جمهوری اسلامی ایران و یا بخش هایی از آن در جلب نظر و حمایت رهبر
در مصلحت اندیشی و کنار آمدن با حاکمیت در پند و اندرز و هشدار دادن در زمینه ی عواقب ادامه ی
وضع کنونی و اقداماتی از این دست می دانستند که همه ی این ها نیز می بایستی در فضایی آرام بدون
تندروی و اقدامات تحریک آمیز انجام می گرفت به سخن دیگر از دیدگاه آن ها لازمه ی پیشبرد این
روند حفظ آرامش و استفاده از سیاست و روش های معتدل بود. و
در میان این هواداران و مبلغان اعتدال کسانی نیز یافت می شدند که ظاهراً یا واقعاً خواهان دولتی
لاییک و جدایی ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران از نظام جمهوری اسلامی ایران هستند, معهذا این
روش های معتدل را ابزاری مؤثر برای کشاندن نیروهای حاکم به پذیرش و رعایت آزادی ها و حقوق
مردم و ماّلاً دستیابی به تحول در جهت دمکراسی تلقی می کردند. و
به کارگیری این شیوه های اعتدال و تبلیغ پیرامون آن که در عین حال همواره با تبلیغ علیه تندروها
همراه بوده است, چند سال قبل از 1388 در دوران ریاست جمهوری خاتمی آغاز گردید و در چند سال
گذشته در شکل توجیه سیاست لایه های راست و میانه ی گروه های سیاسی ا1388 و در عمل به
صورت تسلیم در برابر تجاوزات و خود کامگی های باند جمهوری اسلامی ایران ادامه یافت . و
پیروان اعتدال در توجیه روش خود می گویند که تندروی شعارهای تند تظاهرات غیرمجاز اعتراضات
خیابانی اقداماتی تحریک آمیزاند که واکنش خشونت آمیز نیروهای حاکم را سبب می شوند و به بحران
و تنش در جامعه دامن می زنند. بنابراین باید از هر حرف و عملی که ممکن است حاکمیت را تحریک
کند اجتناب ورزید . آن ها همچنین تبلیغ می کنند که مردم از قهر و خشونت و انقلاب بیزار می باشند
و خواستار تحول مسالمت آمیزاند و سیاست اعتدال آن ها در راستای این خواست مردم و ابزار این تحول
مسالمت آمیز است. و
یک- در بررسی نظری ادعاها و توجیهات اعتدال آن چه قبل از هر چیز به چشم می خورد نا مشخص
بودن خود واژه ی اعتدال است. اعتدال در عمل چیست؟
حدود آن کدام است؟
چه کسی این حدود را تعیین می کند؟
چگونه و بر اساس چه معیار و مقیاسی می توان خروج از قلمرو این اعتدال و ورود به عرصه ی
تندروی را تمیز داد؟
آیا هر کس بنا بر تشخیص سیاسی خود یا با حرکت از وضعیت روانی یا درجه ی تعادل خلق و خوی
خویش باید این واژه ی مقدس و در عین حال کلی و نامشخص را تعریف کند یا طبق دستور دیگران؟
در این صورت این دیگران کیانند؟
و بالاخره این که چه کسی درجه ی تحمل حکومتگران را معین می کند؟
نکته مهم که در بحث اعتدال گرایان به کلی نادیده گرفته می شود این واقعیت است که ما درگیر یک
مبارزه ی سیاسی هستیم و در این مبارزه دو نیرو متخاصم در برابر یکدیگر قرار دارند و سرنوشت
این مبارزه از طریق تصادم و مقابله ی جدی تعیین می شود و نه از راه دوستی و کسب اجازه از طرف
مقابل برای چگونگی اقدام و پیشروی و تعیین حد و مرز آن . و
این مبارزه در مرحله ی تاریخی و اوضاع سیاسی- اجتماعی معینی جریان دارد بنابراین چگونگی
سیاست و عمل کرد ما را ناگزیر این شرایط و اوضاع و نوسانات و تغییرات آن معیین می کند و نه میل
و اراده ی این و آن . و هر یک از دو جانب مبارزه به طور اجتناب ناپذیر باید با توجه به مجموعه ی
اوضاع جاری عمل کند و بی اعتنایی به آن حاصلی جز شکست نخواهد داشت. و
یک جانب این مبارزه نیروی استبداد حاکم است که در این در گیری به هر حال کاهش قدرت خویش
تقسیم و یا زوال آن را می بیند و به همین جهت به طور طبیعی و صرف نظر از شیوهای عمل مخالفان
یا منتقدان در برابر آن مقاومت می ورزد.و هیچ قدرت استبدادی در هیچ زمانی به آسانی و هر گز با تمنا
و اعتدال مخالفان به محدود شدن قدرت خویش تن نداده است. و
برای وادار ساختن قدرت حاکم به عقب نشینی باید در هر زمان با توجه به اوضاع جاری و ساختار تعادل
سیاسی موجود خواست ها و مطالباتی معین را مطرح ساخت و با اتخاذ سیاست های مناسب و به کارگیری
ابزارها و اشکال متنوع و مؤثر فشار برای تحمیل این خواست ها و متحقق ساختن آن ها تلاش کرد. و
واقع بینی و سیاست و روش درست چیزی جز رعایت این اصول نیست. صرف نظر از این که شعارها
خواست ها و فعالیت های عملی جهت تحقق آن ها برای نیروهای حاکم بی آزار باشد یا آزار دهنده و
تحریک کننده نمی توان نادیده گرفت که طرح و تحقق مطالبات مردم و مخالفان و حتا منتقدان به طور
عینی در راستای تضعیف نیروهای حاکم و خدشه دار ساختن قدرت انحصاری آن ها است. و
هر اقدامی در گرفتن حقی از اقتدار گرایان خود کامه عملاً در جهت سلب اختیار یا محدود ساختن
فرمانروایی آن ها است, خواه هدف اقدام کنندگان محدود کردن این اقتدار و خواه حذف آن باشد. و
از سوی دیگر رسیدن به هر یک از هدف های نام برده تنها از طریق مبارزه آن هم مبارزه ای پیگیر
ممکن خواهد بود و سیاست اعتدال توصیه شده چیزی جز خشت بر آب زدن نیست. و
زیرا از دیدگاه نیروهای مسلط هر گونه خواست و عمل شما برای محدود کردن قدرت آن غیر قابل
تحمل و اقدامی تحریک آمیز به شمار می رود و هرچند آرام و با نرمش طرح و انجام شود بی پاسخ
نخواهد ماند. مگر این که بر اساس واژه های کلی و کشدار اعتدال و حدنگهداری و پرهیز از تندروی تا
آن جا پیش روید که نقش آتش نشان را برای حاکمیت ایفا کنید. و
دو- شک نیست که در پاره ای موارد اقدامات نسنجیده و افراطی می تواند عامل واکنش تند و خشونت
آمیز نیروهای حاکم و قوای سرکوب آن باشد. اما با استناد به چنین مواردی نه می توان حکم کلی صادر
کرد و نه می توان دلایل و ریشه های خشونت را توضیح داد که اساساً از ماهیت نیروهای حاکم ناشی
می شود و نه از تحریک ها طی چندین سال گذشته حکومت جمهوری اسلامی ایران کشور ما میدان
یک ایدئولوژی و تاخت و ایدئولوژیک خشونت افسار گسیخته ی جمهوری اسلامی ایران بوده است. و
حداقل از اوایل سال های 1359 تا نیمه ی سال 1392 قوای سرکوب رسمی و غیر رسمی
جمهوری اسلامی ایران بدون اقدامات تند و تحریک آمیز مردم یا گروه های سیاسی برای تحکیم سلطه ی
خود فضای خفقان را با کشتار شکنجه زندان و اسید پاشان و جنایت های تکان دهنده بر سرتاسر ایران
غالب کردند. در حیات جمهوری اسلامی ایران خشونت همواره ابزار اصلی حفظ نظام و نمایش اقتدار آن
بوده استو این خشونت به اشکال گوناگون و به طور مستمر هم در گذشته و هم امروز اعمال شده است و
می شود. و
به طوری که موجودیت این رژیم بدون اعمال خشونت اصولاً قابل تصور نیست. این مردم نبوده اند که
با مقاومت با تندروی خود خشونت رژیم را سبب شده اند بلکه این رژیم است که برای ادامه ی سلطه ی
خویش نیازمند اعمال خشونت است و در نتیجه عامل تولید و باز تولید بی وقفه ی خشونت بوده است. به
کار گیری خشونت را نه فقط با نرمش اعتدال گرایان نمی توان مانع شد بلکه حتا با تبدیل کشور به
گورستان خفقان و سکوت نیز نمی توان از آن در امان ماند. و
راه مهار این خشونت نه روش های توصیه شده ی اعتدال گرایان بلکه درست به عکس مقاومت گسترده ی
مردم است. هر چه دامنه ی این مقاومت گسترده تر و اشکال آن متنوع تر باشد به همان نسبت امکان مهار
خشونت نظام بیشتر است. و
گرفتن امتیاز از رژیم ایران و وادار ساختن آن به عقب نشینی هایی معین نیز نه از طریق اعتدال کذایی
بلکه تنها از طریق مقاومت و مبارزه امکان پذیر خواهد بود . در حقیقت آن روش اعتدال که طبق نظام
باشد و به آن آزار نرساند چیزی جز تسلیم در برابر آن نیست. و
با شیوه هایی پیشنهادی اعتدال گرایان نه فقط حقوق و آزادی های مردم بلکه کسب ناچیز ترین مطالبات
نیز به سخنی میسر میگردد. در تاریخ مبارزه علیه رژیم هایی استبدادی در هیچ جای جهان با روش های
اعتدال و آرامش دستاوردی حاصل نشد ه است. و
پیروزی های بزرگ و کوچک مردم در هر زمان و در هر جا فقط با ایستادگی و دامن زدن به جنبش
مقاومت عمومی در خیابان ها و دانشگاه ها و کارخانه ها - که از نظر اعتدال گرایان تحریک کننده
می باشد- به دست آمده اند . و