Donnerstag, 13. November 2014

روی خاک

هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره در سراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام
روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقۀ گیاه
با و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند

بارور ز میل
بارور ز درد
 روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیم ها نوازشم کنند

از دریچه ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادۀ غمی ست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمی ست
روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگی ست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده ام
مردمان رهگذر
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف درهم جنون
هر صدای که بر صدای من رسید
یک ستاره نقطه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگار ها
پس چرا ستاره آرزو کنم ؟؟؟
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
این ترانۀ من است
دلپذیر, دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این

فروغ فرخ زاد
تولدی دیگر



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen