Freitag, 18. November 2016

سراسیمه تلفن ها را ریاست جمهوری ایران برداشته

                                           جنگ: کجا است؟
                        .سوریه, عراق شرکت وسایل جنگ خریداری می کنند
                                                  مظئه چیه؟
                                                 میلیون دلار
                              سرباز و بسیج  و سپاه پاسدار هم  خریدار هستند
                                     معتبر ریاست جمهور جدید آمریکا است
در این مدت چندین سال که توی دوسه حجره جنگ عراق و سوریه سرکشی کرده ایم سرمایه
زیادی از کشور ایران  برای این حجره ها سرمایه گذاری شده است. و
جداع با پوزه باریک و عینک درشتش هیکل شصت و پنج کیلویی ولایت فقیه رهبر ایران خود
را روی عصا سنگ آسمانی که از کشور فلیپین خریداری داشته تکیه داده در حالی که بوی
تریاک دهانش از شش قدمی انسان را مست می کند, مرتباً دسته دسته ابزار جنگ و سرباز های
ایرانی را گرفته و ماموریت به جنگ سوریه اعزام می دهد. و

این کهنه ایدئولوژی رهبر ایران قمار باز تریاکی لیلاج که از پس قرضه های بانگ ها بین اللمل
و بازار بورس اسعار پاریس و سوریه و بغداد می کند, با دست خالی توپ ها جنگ را صادر
این کشور های می دهد میلیون دلاری زده و نقد هستی مردم ایران را در معرض خطر بانکو
قرار داده است. این عیار پاچه ورمالیده خوب می داند که با سرباز مرده شوی های بی همه
چیز که به اسم رهبر و دلال دورش حلقه زده و با آن موش های حریص که به اسم ولایت فقیه
رهبر ایران توی حجره ها جنگ کمین کرده اند و چگونه سربازهای ایرانی را برای کشورها
معامله می نمایند. و

او با دادن دو برابر معمول حق دلالی به سپاه پاسداران در مدت کمی بدون هیچ دلیلی خود اینها را
معتبر ترین تجار بازار جنگ قلمداد نموده و ما ملت ایرانی هیچ مسئولیتی او را همه جا به درستی
و اعتبار مردم ایران و تمول ستوده تالی روچیلد معرفی می کنیم. و

ولایت فقیه رهبر ایران و نماینده ریاست جمهوری ایران  تجار خام طمع هم برای اینکه او ابزار
جنگ را از دیگران کشور های سرمایه داری گران تر و شیرین تر خریداری می کند, چک های
وعده دار او را در مقابل ابزار جنگ صدور قبول کرده و به پول و طلاء نقد یا عتبار خودشان
مجداً ابزار جنگ خریداری می کنند. و

بازار بورس جنگ درست مثل ماشینی شده است که با سرعت سیصد کیلومتر به قله کوهی ایران
صعود می کند و ما که سرنشینان آن جنگ هستیم با یک اعتماد جنون آمیزی, به هیکل اسکلت مانند
یک نفر سپاه الی بسیجی که رل این ماشین جنگ را در دست دارد چشم دوخته, ابداً فکر نمی کنیم
که ممکن است این سرعت خارق العاده یک مرتبه ماشین را از هم متلاشی نموده یا در اثر دیوانگی
ماشین چی, یعنی همان نماینده ها جنگ ناگهان از مرتفع ترین نقطه سرنگون شده به کلی محو و
معدوم گردیم. و

باد سرد زمستان می وزید ما سربازهای ایرانی در کنار دشت صحرا گل کوکسب دور جنگ نشتیم
بوی مرده و شب بو دماغمان را مریضی تعاون می دهد و شب ها صدا نارنجگ و توپ و تانگ
با اشعه زرد نارنجی رنگ الکترنیک کافه مخلوط شده از خلال دشمن سایه های صنوبر و شمشاد
به صورتمان می تابد! و ناله  سربازهای زخمی و صدای شرشر کریان که از فواره آبی به ارتقاع
چند متر جستن می کند با هم آمیخته شده روحمان را به ناراحتی وطن می نماید. و






Dienstag, 8. November 2016

تریاکی

صوبه ده خوفته مگس پر نزنه
چی چی نی پیدانییه جیک نزنه
ده ای کولبار غمه بی تب و تاب
موردومان همدیگره ور همه خواب
سقه داره لچه سر قار قار قار
کلاچان باز گیریدی پخار پخار
سوکوله کوکوره کوکو سردهه باز
صوبه الان ده ایسه وخت یاری
اوخیابان موردومان دیپیچه همه جا
جهانگیر مار دپر که از خوسره جا
توندی توندی دوده کمر دبد
بره گاوانا قوروق کونه فود
فورانه مورغانا با بگومکو
فوکونه اردکان ره چته جو
غیضه امره پیشی یا  پیشتا دهه
سوکوله لاری یا هیشتا دهه
صوبه آفتاب خایه ده پر بزنه
دشت و صحرا یا ایوار سر بزنه
مرداک خوس آیه از دور به گوش
جهان ماره خون ایوارده آیه جوش
زناکه خو اخمانه تورشا کونه
خو دسانه خو کله ور جو کونه
داد و بیداد مره گه فلانی
تو مگر رسم و رسومانه نانی
دوز بامو دکفته آخر دوباره
اگر میرزا نامویی باز ایواره
گاب و لیشه شویی از دست امان
الهی بگیری مردای ت  یامان
ای دوکان خوس تو مگر خانه ناری
پئرو مارو زن و کاشانه ناری
ویری تو پهلوانی ویری وسته خور و خواب
ویری تو پهلوانی ویری ناری نان و آب
ویری پهلوان ویری آی پیر و پاتیل
روز بامو تاب دهی تو هی تی سبیل
باز مره نیگاکونه خانه خراب
هی زنه دور و کللک نده جواب
وافور جیز جیزه من گم نوادن
تیشه بر ریشه تی جان نوازن
هی تره به آب و آتش زنی باز
آ کول او کول تره خود سر کونی واز
چیره چومباتمه زنی اوتاقه کش
تی جوانیا بازی بی غل و غش
مال و زور هتویی هرگز نمانه
بنگ و وافور تی جانا واسوجانه
تره دربدر کونه نحیف و زار
دبازی تی عمرو تی دارو ندار
زن و جقلان و رفیق و پئر و مار
واوینید جه تو مانی بی کس و کار
خیلی مردای جه آ سودای سییاه
لوخت و بیچاره بوبوستید و تباه
اوشانی زیندگی بر باد بوبو
دوشمنه مملکت آباد بوبو
تو دکفتی به فلاکت هچینه
الهی هیچکی تی روزا نیدینه
مراد که خوس دکفه هی تترج
گه خفابو بوشوتی مورغا وامج
من گمه خوشی هنه تو بوگو نه
گوفت و ناخوشی هنه تو بوگو نه
بنگ و وافور دوایه بوگو نه
می ایمان و می خودایه بوگو نه
من خوسم دوکان کشان صوب تا به شب
غل زنم اکش اوکش چه سوزه تب
قندانه قنده خورم تا کی تانم
مایه داره می چایی من ده هانم
بعد ده سال ایتا اسکلتم
بعد از اون شیرین نییم گرمالتم
کرم و غیرت و مذهب ده نارم
خوبی و رحم و مروت ده نارم
به خودا حرکت و همت ده نارم
حال گوش دادن صحبت ده نارم
من خیانت کونمه با می زاکان
داد از تریاک و وافور امان
من خیانت کونمه با همه کس
خنجر سورخا دارم بازم می دس
همه تایه تو گویی دندرمه
آ بلایا می ره من هندرمه
وسته گون بوشو دس ده بکش
من هانم دوکان خوسه بی غل و غش
هر کسی دانه خو تکلیف و خو کار
تو مگر بیکاری ایمروز جهانگیر مار
بتو چی رجز نخان می گوشه کین
منمه تریاکی یه بی دیل و دین
با همه بازم مرا هان خوش آیه
تریاکه واسی کرا خون جوش آیه
عیب تریاک چییه های آب دهی تاب
ندایی می حرفا آخر تو جواب
جهانگیر مار خوبخته ره آهی کشه
ویرس لیشه یا ایچیه دکشه
آوره یاد او روزانه خوب
روزانی کی همه بو بوکوب بوکوب
شب و روزانی کی بو برو بییا
خوردیدی دستجمی گرمه بلا
غورصه خوردید تان دس خاخوران
کی فلانی سفیده بخته الان
دس به دس زنه خو اقباله واسی
فانرسه آ دور هیچکس به کسی
چی بگم قصه لیلا با مو سر
تریاکی ناره ز خو خانه خبر
جهانگیر مار چگن زنه های هاچینه
تریاکی گه لیلا مرده یا زنه

شعر از ابراهیم شکری


Freitag, 4. November 2016

صندوق عدالت؟ صندوق انتخابات؟

می گویند رییس جمهور ایران برای دیدار از مردم سی هزار تومان به پول ایران به آنها هدیه کرده
تا ریاست جمهوری انتخاب شود, تعدادی از مردم هم دور و برش بودند و از آن نماینده رییس
جمهور نان و آب خواسته اند, هر بار که انتخابات ریاست جمهوری نزدیک به انتخابات است
.نماینده های دولت ایران به ده و دهات ها هجوم می آورند تا از اخلاق این مردم فقیر سواستفاده شود
تعدادی زیادی از مردم  فقیر به نماینده رییس جمهور نزدیک می شدند و می گفتند ما نامه ای برای
ریاست جمهوری داریم  اما کسی به حرف اینها کوش نمی دهند بعد دوباره مردم نزدیک و نزدیکتر
شدند یک بار یکی از این نماینده عصبانی شد و در دستش چوب بلندی را که دم دست داشت برداشت
و بر سر این مردم فقیر فرود آورد. چوب که بر سر یک از مردم خورد همه مردم  بر آن مرد فقیر
بیچاره فریاد کشیدند و به دعوا گفتند بست است بگذارید رییس جمهور تازه ما برای ما نان و آزادی
بیآورد. و

سفر چهارم رییس جمهور به آن منطقه مرا یاد این مثال قدیمی انداخت. تفاوت سفرهای اول و دوم و
حتی سوم, با این چهارمین سفر, سفرآخر زمین تا آسمان فرق داشت. و

در سفر اول استانی که بسیار دیرتر از سفر به دیگر استان ها اتفاق افتاد استقبال فوق العاده ای از
ایشان شد شاید به خاطر این که انتظار می رفت در دولت به زعم ایشان مهرورز و عدالت محور
به راستی از آن منطقه رفع محرومیت شود. و

در سفر دوم, در مسیر عبور رییس جمهور از فرودگاه تا استادیوم ورزشی, دهها هزار نفر صف
کشیده بودند در میدان شهرداری استقبال به اوج خود رسید و جمعیت جوگیر شده کنار ماشین رییس
جمهور که کمی دور برداشته بر سرعت خود افزوده بود شروع به دویدن کرد. تصور کنید چند هزار
نفر مردم به ظاهر شاد اما بی نظمی که می دوند تا به ماشین برسند و نامه های خود را به دست رییس
جمهور رسانند. گردو خاکی که از این دو ماراتن حاصل شده بود  فضای شهر را مغشوش کرد چیزی
که در آن منطقه هرگز به خود ندیده بود. و

شهری که مردم آن در استقبال شاه ایران همیشه بی حال و رمق بودند و در میسرش جز کودکان
دبستانی و نوجوانان دبیرستانی و عده ای چاکر و جان نثار قرار نمی گرفتند, اکنون چه اتفاقی افتاده
بود که بخشی از مردم شهر و شهرهای نزدیک و روستاهای اطراف این گونه هیجان زده و ملتهب
نامه در دست ماشین رییس جمهور را دور گرده بودند آن روز اگر جماعت دستفروش آن منطقه که
از زور بیکاری و فقارت خیابان های شهر را در فرق خود دارند در مسیر این ازدحام قرار می گرفتند
بی شک در چشم به هم زدنی جان و مالشان لگدمال این جمعیت توفنده می شد. و

راستی چه اتفاقی افتاد که در سفر چهارم به ناگاه آن استقبال و ازدحام فروکش کرد نه فقط در مسیر
رییس جمهور. جماعت مشتاق و متراکم دیده نشد بلکه در استادیوم ورزشی نیز که قرار بود مراسم
سخنرانی ایراد شود, قسمت اعظم زمین چمن خالی و صندلی های سکو, تهی از حضور تماشاچی
بود آن جمعیت اندک هم که خود را به استادیوم رسانده بودند, بیشتر از آنها نامه در دست داشتند و
منتظر فرصت بودند که آن را به شخص رییس جمهور برسانند. و

بدیهی است در چنین شرایطی آن چه مد نظر نیست موضوع سخنرانی است. اگر قرار باشد همه حمله
کنند و از سر و کول هم بالا بروند دستشان را تکان دهند و نامه نشان دهند سخنرانی چه مفهومی دارد
طبیعی است که رشته سخن پاره شده و محتوی آن از ذهن سخنران دور می شود تا آن جا که رییس
جمهور میان صحبت هایش چندین بار مجبور شد بگوید آقای فلان آن نامه را از آن آقای که پیراهن
سبز پوشیده چه می گوید مثل این که نامه دارد و همه این ها از صدا و سیمای مرکز تهران پخش شد
مردم شنیدند و دیدند در واقع آن که سخنرانی می کرد رییس جمهور نبود. و

صندوق عدالت و صندوق انتخابات بود که مردم می خواستند نامه شان را داخل آن بیندازند. و
به سبک قانون اساسی و قوانین قضائی همه این جماعت نامه داشتند و همه ناله داشتند پیداست در این
مراسم نه رییس جمهور نه مردم حاضر و ناظر در استادیوم و نه حتی بیرون از آن, هیچ سودی از
سخنرانی و مسایل مطروحه در آن نبردند. بلکه وقت و سرمایه یک روز کاری از ایشان و هیات
همراه و مردم هدر رفت. مردمی که باید سر کار باشند, سرکار ماندند با نامه هایشان و هزاران
درد بی درمانشان نامه هایی که گیرندهو مخاطبش تنها یکی دوماه بر سر کار است, و چه تضمینی
است, که به آن ها پاسخ دهد رییس جمهور آینده چه تعهدی بر پاسخ آنها دارد. این نامه ها که هزار
و دو هزار نیست. صدها هزار است و شاید میلیون ها تمامی ندارد. خاص روزگار سیاست زده
از نظام روحانیون و ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران ماست. و