Freitag, 4. November 2016

صندوق عدالت؟ صندوق انتخابات؟

می گویند رییس جمهور ایران برای دیدار از مردم سی هزار تومان به پول ایران به آنها هدیه کرده
تا ریاست جمهوری انتخاب شود, تعدادی از مردم هم دور و برش بودند و از آن نماینده رییس
جمهور نان و آب خواسته اند, هر بار که انتخابات ریاست جمهوری نزدیک به انتخابات است
.نماینده های دولت ایران به ده و دهات ها هجوم می آورند تا از اخلاق این مردم فقیر سواستفاده شود
تعدادی زیادی از مردم  فقیر به نماینده رییس جمهور نزدیک می شدند و می گفتند ما نامه ای برای
ریاست جمهوری داریم  اما کسی به حرف اینها کوش نمی دهند بعد دوباره مردم نزدیک و نزدیکتر
شدند یک بار یکی از این نماینده عصبانی شد و در دستش چوب بلندی را که دم دست داشت برداشت
و بر سر این مردم فقیر فرود آورد. چوب که بر سر یک از مردم خورد همه مردم  بر آن مرد فقیر
بیچاره فریاد کشیدند و به دعوا گفتند بست است بگذارید رییس جمهور تازه ما برای ما نان و آزادی
بیآورد. و

سفر چهارم رییس جمهور به آن منطقه مرا یاد این مثال قدیمی انداخت. تفاوت سفرهای اول و دوم و
حتی سوم, با این چهارمین سفر, سفرآخر زمین تا آسمان فرق داشت. و

در سفر اول استانی که بسیار دیرتر از سفر به دیگر استان ها اتفاق افتاد استقبال فوق العاده ای از
ایشان شد شاید به خاطر این که انتظار می رفت در دولت به زعم ایشان مهرورز و عدالت محور
به راستی از آن منطقه رفع محرومیت شود. و

در سفر دوم, در مسیر عبور رییس جمهور از فرودگاه تا استادیوم ورزشی, دهها هزار نفر صف
کشیده بودند در میدان شهرداری استقبال به اوج خود رسید و جمعیت جوگیر شده کنار ماشین رییس
جمهور که کمی دور برداشته بر سرعت خود افزوده بود شروع به دویدن کرد. تصور کنید چند هزار
نفر مردم به ظاهر شاد اما بی نظمی که می دوند تا به ماشین برسند و نامه های خود را به دست رییس
جمهور رسانند. گردو خاکی که از این دو ماراتن حاصل شده بود  فضای شهر را مغشوش کرد چیزی
که در آن منطقه هرگز به خود ندیده بود. و

شهری که مردم آن در استقبال شاه ایران همیشه بی حال و رمق بودند و در میسرش جز کودکان
دبستانی و نوجوانان دبیرستانی و عده ای چاکر و جان نثار قرار نمی گرفتند, اکنون چه اتفاقی افتاده
بود که بخشی از مردم شهر و شهرهای نزدیک و روستاهای اطراف این گونه هیجان زده و ملتهب
نامه در دست ماشین رییس جمهور را دور گرده بودند آن روز اگر جماعت دستفروش آن منطقه که
از زور بیکاری و فقارت خیابان های شهر را در فرق خود دارند در مسیر این ازدحام قرار می گرفتند
بی شک در چشم به هم زدنی جان و مالشان لگدمال این جمعیت توفنده می شد. و

راستی چه اتفاقی افتاد که در سفر چهارم به ناگاه آن استقبال و ازدحام فروکش کرد نه فقط در مسیر
رییس جمهور. جماعت مشتاق و متراکم دیده نشد بلکه در استادیوم ورزشی نیز که قرار بود مراسم
سخنرانی ایراد شود, قسمت اعظم زمین چمن خالی و صندلی های سکو, تهی از حضور تماشاچی
بود آن جمعیت اندک هم که خود را به استادیوم رسانده بودند, بیشتر از آنها نامه در دست داشتند و
منتظر فرصت بودند که آن را به شخص رییس جمهور برسانند. و

بدیهی است در چنین شرایطی آن چه مد نظر نیست موضوع سخنرانی است. اگر قرار باشد همه حمله
کنند و از سر و کول هم بالا بروند دستشان را تکان دهند و نامه نشان دهند سخنرانی چه مفهومی دارد
طبیعی است که رشته سخن پاره شده و محتوی آن از ذهن سخنران دور می شود تا آن جا که رییس
جمهور میان صحبت هایش چندین بار مجبور شد بگوید آقای فلان آن نامه را از آن آقای که پیراهن
سبز پوشیده چه می گوید مثل این که نامه دارد و همه این ها از صدا و سیمای مرکز تهران پخش شد
مردم شنیدند و دیدند در واقع آن که سخنرانی می کرد رییس جمهور نبود. و

صندوق عدالت و صندوق انتخابات بود که مردم می خواستند نامه شان را داخل آن بیندازند. و
به سبک قانون اساسی و قوانین قضائی همه این جماعت نامه داشتند و همه ناله داشتند پیداست در این
مراسم نه رییس جمهور نه مردم حاضر و ناظر در استادیوم و نه حتی بیرون از آن, هیچ سودی از
سخنرانی و مسایل مطروحه در آن نبردند. بلکه وقت و سرمایه یک روز کاری از ایشان و هیات
همراه و مردم هدر رفت. مردمی که باید سر کار باشند, سرکار ماندند با نامه هایشان و هزاران
درد بی درمانشان نامه هایی که گیرندهو مخاطبش تنها یکی دوماه بر سر کار است, و چه تضمینی
است, که به آن ها پاسخ دهد رییس جمهور آینده چه تعهدی بر پاسخ آنها دارد. این نامه ها که هزار
و دو هزار نیست. صدها هزار است و شاید میلیون ها تمامی ندارد. خاص روزگار سیاست زده
از نظام روحانیون و ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران ماست. و



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen