دنباله صفحه دوازده
کسروی متفکر ایرانی به نخست وزیر می نویسد: ما بیگانه این کشور نیستیم . از جای دیگر به اینجا
نیامده ایم. ما از این توده ایم و نیکی آن را می خواهیم ما به استقلال آرامش و آسایش مردم این کشور
دلبستگی داریم وی می نویسد ما از روی هوس و دشمنی کتاب نمی سوزانیم بلکه این کتابها را به زبان
توده می شناسیم جای بسیار خوشنودیست که آقای دشتی قد برافراشته و در این کشاکش پا به میان
گزارده. آقای دشتی نویسنده زبر دستی ست. اکنون ما خواهش می کنیم ایشان سخن ما را بشنوند و
پاسخهایی به ما دهند.. آنگاه کسروی ابیاتی از دیوان سعدی حافظ و مولوی نقل می کند و به شیوه خود
به بیان آنها می پردازد
گفتار کسروی صمیمی است و از روی نیکخواهی انجام گرفته است . اما خالی از هرگونه احساس
هنر مندانه و شاعرانه است او شعر را نا چیز و ویرانگر می شمارد . کسروی از دشتی انصاف می
جوید : اکنون آقای دشتی به ما پاسخ دهند به این معنی که بگویند آیا بدآموزیها در آن کتابها هست پا
نیست؟ اگر هست آیا زیانمند است یا نیست؟ کسروی به دشتی و دیگران هشدار می دهد که برای
ارعاب او و دیگران نام شرقشناسان را نبرند:ما باید سود و زیان خود را خودمان شناسیم
مهمترین بخش از نامه سرگشاده احمدکسروی به بیات نخست وزیر درباره مذهب است . نخست باید
یادآور شد که در ایران علاوه بر فرقه شیعه فرقه ها و ادیان فراوانی وجود دارد مثلاً دسته بندیهایی که
به نامهای زردشتی مسیحی سنّی علی اللهی صوفی بهایی شیخی کریمخانی اسماعیل و مانند اینها مشهور
هستند . کسروی می گوید : ما از راهش می کوشیم که اینها را از میان برداریم و همه ایرانیان را به یک
راه آوریم آنگاه می پرسد: ایا کار بدی می کنیم؟ اکنون می آییم بر سرمذهب شیعه که آقای دشتی یاد
آوری کرده و آنگاه بیشتر گله ها و شکایتها بر سر آن است . کسروی مرتضی قلی بیات نخست وزیر
را محترمانه به مرزهای امپراتوری هنر نویسندگی خود در عرصه مذهب نزدیک می کند. برای کسی
که قبلاً اثار فراوانی در ردّ این عقاید نوشته است اکنون کار پیش پا افتاده ای به نظر می رسد که دربقیه
نامه سی و دو صفحه ای خود خامه رها کند و داغ دل آشکار سازد
این کیش شیعه با خرد ناسازگار است. با دانش ها ناسازگار است. با تاریخ ناسازگار است. با خود اسلام
ناسازگار است. با زندگانی ناسازگار است . پس از همه اینها با مشروطه با زندگانی دموکراسی که ما با
خونریزی و فداکاری به دست آورده ایم ناسازگار است . ما صد ایراد به این کیش می داریم . ولی اشکال
بزرگ بر سر همان بخش اخیر است. بر سر همان ناسازگاری با مشروطه است
کسروی در اینجا از جناب آقای بیات نخست وزیر ایران پرسشی می کند که هنوز قریب به هفتاد سال
پاسخ آن را خیلی از دست اندرکاران سیاست در داخل و خارج ایران درنیافته اند و راه خود را می روند
در سطور بعدی کسروی از آغاز جنگ سرد و نتایج زیان بارش میگوید و به شاه و سیاستمداران
هشدار های خردمندانه و میهنی را میدهد که ملت ما امروز سر تا پا در لجن زار اسلامی گرفتار است
چقدر آهنگ صدای کسروی صمیمی و آواز او پس از یک انقلاب خونین و هستی بر باد ده اسلامی
شنیدنی و عبرت انگیز است
من تنها آن را با جنابعالی که آقای بیات و خود رییس دولت می باشید به گفتگو می گزارم و خواهشمندم
دولت به ما راهی نماید . خواهشمندم گامی پیش گزارده گره از رشته ما بگشایید
همه می دانند که در کیش شیعه حکومت حق امام است. جز او هر کس دیگری به حکومت بر خیزد
غاصب و جائر و فاجر است و پیروان او همه گناهکارند . در زمان امام حعفر صادق بنیادگزار این
کیش و جانشینان او خنفایی می بودند . شیعیان آنان را غاصب می شناختند و فرمانبرداری از آنان را
به خود بایا لازم و ضرور نمی شماردند سپس که روزگار گذشته و داستان امام ناپیدا آمده که در اینجا
نیازی به سخن از آن نمی باشد .
باور شیعیان این بوده که در نبودن آن امام حکومت حق علماست . علما جانشینان آن امامند . در نتیجه
این باور است که شیعیان همیشه چه به خنفای اسلامی که در بغداد یا مصر یا در استانبول می بوده اند
و چه به پادشاهان دیگری که در کشورهای اسلامی برمی خاسته اند با دیده دشمنی نگریسته آنان جز
غاصب و جائر نمی شناخته اند
در خود ایران همیشه این گفتگو در میان می بوده که شاهان غاصبند مالیات دادن به آنها حرام است به
سربازی رفتن حرام است ..اینها چیزهایی ست که در خور گفتگو نیست
گفتگو در آن است که ایرانیان که از زمان ضفریه کیش شیعی را پذیرفته بودند و این کشور یکی از
کانونهای بزرگ شیعیگری به شمار می رفت و اکنون هم می رود در چهل سال پیش کسانی از همان
علما و دیگران به جنبش برخاستند و سپس از کشاکشها و خونریزی ها حکومت مشروطه یا دموکراسی
را از توده های اروپایی فراگرفته در این کشور روان گردانیدند که اکنون هم روان است
پیداست که آنچه اندیشه مشروطه خواهی را در ایران پدید آورد آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن
نمی توانست کشور را به راه برد و گرنه چه نیاز به مشروطه بودی؟ چرا بایستی علما پیش افتند و
مشروطه خواهند ؟ چرا بایستی فقه حعفری را کنار گزارند و قانونها از فرانسه و انگلیس آورند؟؟
کسروی متفکر ایرانی به نخست وزیر می نویسد: ما بیگانه این کشور نیستیم . از جای دیگر به اینجا
نیامده ایم. ما از این توده ایم و نیکی آن را می خواهیم ما به استقلال آرامش و آسایش مردم این کشور
دلبستگی داریم وی می نویسد ما از روی هوس و دشمنی کتاب نمی سوزانیم بلکه این کتابها را به زبان
توده می شناسیم جای بسیار خوشنودیست که آقای دشتی قد برافراشته و در این کشاکش پا به میان
گزارده. آقای دشتی نویسنده زبر دستی ست. اکنون ما خواهش می کنیم ایشان سخن ما را بشنوند و
پاسخهایی به ما دهند.. آنگاه کسروی ابیاتی از دیوان سعدی حافظ و مولوی نقل می کند و به شیوه خود
به بیان آنها می پردازد
گفتار کسروی صمیمی است و از روی نیکخواهی انجام گرفته است . اما خالی از هرگونه احساس
هنر مندانه و شاعرانه است او شعر را نا چیز و ویرانگر می شمارد . کسروی از دشتی انصاف می
جوید : اکنون آقای دشتی به ما پاسخ دهند به این معنی که بگویند آیا بدآموزیها در آن کتابها هست پا
نیست؟ اگر هست آیا زیانمند است یا نیست؟ کسروی به دشتی و دیگران هشدار می دهد که برای
ارعاب او و دیگران نام شرقشناسان را نبرند:ما باید سود و زیان خود را خودمان شناسیم
مهمترین بخش از نامه سرگشاده احمدکسروی به بیات نخست وزیر درباره مذهب است . نخست باید
یادآور شد که در ایران علاوه بر فرقه شیعه فرقه ها و ادیان فراوانی وجود دارد مثلاً دسته بندیهایی که
به نامهای زردشتی مسیحی سنّی علی اللهی صوفی بهایی شیخی کریمخانی اسماعیل و مانند اینها مشهور
هستند . کسروی می گوید : ما از راهش می کوشیم که اینها را از میان برداریم و همه ایرانیان را به یک
راه آوریم آنگاه می پرسد: ایا کار بدی می کنیم؟ اکنون می آییم بر سرمذهب شیعه که آقای دشتی یاد
آوری کرده و آنگاه بیشتر گله ها و شکایتها بر سر آن است . کسروی مرتضی قلی بیات نخست وزیر
را محترمانه به مرزهای امپراتوری هنر نویسندگی خود در عرصه مذهب نزدیک می کند. برای کسی
که قبلاً اثار فراوانی در ردّ این عقاید نوشته است اکنون کار پیش پا افتاده ای به نظر می رسد که دربقیه
نامه سی و دو صفحه ای خود خامه رها کند و داغ دل آشکار سازد
این کیش شیعه با خرد ناسازگار است. با دانش ها ناسازگار است. با تاریخ ناسازگار است. با خود اسلام
ناسازگار است. با زندگانی ناسازگار است . پس از همه اینها با مشروطه با زندگانی دموکراسی که ما با
خونریزی و فداکاری به دست آورده ایم ناسازگار است . ما صد ایراد به این کیش می داریم . ولی اشکال
بزرگ بر سر همان بخش اخیر است. بر سر همان ناسازگاری با مشروطه است
کسروی در اینجا از جناب آقای بیات نخست وزیر ایران پرسشی می کند که هنوز قریب به هفتاد سال
پاسخ آن را خیلی از دست اندرکاران سیاست در داخل و خارج ایران درنیافته اند و راه خود را می روند
در سطور بعدی کسروی از آغاز جنگ سرد و نتایج زیان بارش میگوید و به شاه و سیاستمداران
هشدار های خردمندانه و میهنی را میدهد که ملت ما امروز سر تا پا در لجن زار اسلامی گرفتار است
چقدر آهنگ صدای کسروی صمیمی و آواز او پس از یک انقلاب خونین و هستی بر باد ده اسلامی
شنیدنی و عبرت انگیز است
من تنها آن را با جنابعالی که آقای بیات و خود رییس دولت می باشید به گفتگو می گزارم و خواهشمندم
دولت به ما راهی نماید . خواهشمندم گامی پیش گزارده گره از رشته ما بگشایید
همه می دانند که در کیش شیعه حکومت حق امام است. جز او هر کس دیگری به حکومت بر خیزد
غاصب و جائر و فاجر است و پیروان او همه گناهکارند . در زمان امام حعفر صادق بنیادگزار این
کیش و جانشینان او خنفایی می بودند . شیعیان آنان را غاصب می شناختند و فرمانبرداری از آنان را
به خود بایا لازم و ضرور نمی شماردند سپس که روزگار گذشته و داستان امام ناپیدا آمده که در اینجا
نیازی به سخن از آن نمی باشد .
باور شیعیان این بوده که در نبودن آن امام حکومت حق علماست . علما جانشینان آن امامند . در نتیجه
این باور است که شیعیان همیشه چه به خنفای اسلامی که در بغداد یا مصر یا در استانبول می بوده اند
و چه به پادشاهان دیگری که در کشورهای اسلامی برمی خاسته اند با دیده دشمنی نگریسته آنان جز
غاصب و جائر نمی شناخته اند
در خود ایران همیشه این گفتگو در میان می بوده که شاهان غاصبند مالیات دادن به آنها حرام است به
سربازی رفتن حرام است ..اینها چیزهایی ست که در خور گفتگو نیست
گفتگو در آن است که ایرانیان که از زمان ضفریه کیش شیعی را پذیرفته بودند و این کشور یکی از
کانونهای بزرگ شیعیگری به شمار می رفت و اکنون هم می رود در چهل سال پیش کسانی از همان
علما و دیگران به جنبش برخاستند و سپس از کشاکشها و خونریزی ها حکومت مشروطه یا دموکراسی
را از توده های اروپایی فراگرفته در این کشور روان گردانیدند که اکنون هم روان است
پیداست که آنچه اندیشه مشروطه خواهی را در ایران پدید آورد آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن
نمی توانست کشور را به راه برد و گرنه چه نیاز به مشروطه بودی؟ چرا بایستی علما پیش افتند و
مشروطه خواهند ؟ چرا بایستی فقه حعفری را کنار گزارند و قانونها از فرانسه و انگلیس آورند؟؟
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen