صفحه اول
زنان در سال 1315 - 1936 مجبور به ترک چادر شدند
افتتاح دانشگاه و دانشسرای عالی برای تربیت معلم سبب شد که زنان دوش به دوش مردان به کسب
دانش و سپس به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بپردازند
این طبیعی بود که زنان و مردان تعابیر مختلفی از آزادی داشتند . دشتی به سبب نمایندگی مجلسین
شورا و سنا و اشتهارش در نویسندگی و روزنامه نگاری در مهمانیهای اشراف راه یافته و دریافته
بود که دگر گونیهایی در روابط بین مرد و زن ایجاد شده است که می تواند بُن مایه داستانهای کوتاه
قرار گیرد
وی نخستین داستان خود را به نام فتنه با مقدمه ای از استاد لطفعلی صورتگر در سال 1322 -1943
منتشر کرد. کتاب مورد پسند افتاد و دوباره در سال 1328- 1949 تجدید چاپ شد . در 1320 -1946
مجموعه سایه و در سال 1330 -1951 جادو و سرانجام هندو در سال 1334 -1955 منتشر شدند
قهرمانان داستانهای دشتی زنان طبقه اشراف هستند و او با استادی و دقت بیمانندی دسیسه ها و دلبریهای
حسابگرانه آنان را ترسیم کرده است
این داستانها واکنش ناخوشایندی در طبقه راست سنّتی ایجاد کرد و عده ای از مخالفان دشتی چون
غلامحسین مصاحب نقدهای تندی علیه وی منتشر کردند و چون در برخورد با زنان رفتاری به شیوه
فرنگیان داشت نا آشنایان داغ فسق بر جبین اعمالش نهاده بودند و شاخ و برگش داده
دریغا که مدعیان همین را می دیدند . دشتی با اینکه در رمان نویسی موفقیتهایی پیدا کرد و مورد توجه اهل
ادب قرار گرفت ولی دیگر کاری در این زمینه از او دیده نشد
او رفته رفته به میدان ادبیات کلاسیک ایران قدم نهاد و با انتشار کتاب فراموش نشدنی و جنجال برانگیز
نقشی از حافظ برای نخستین بار به شیوه ای مدرن به نقد و تحلیل و تفسیر زبان جادویی و فاخر حافظ
پرداخت . سعیدی سیرجانی می نویسد : کتابی که سر و صدایش در مطبوعات پیچید و چون سنگی که در
برکه ای آرام افکنده باشند وقار اشترمآب محاقل ادبی پایتخت را در هم شکست
سپس کتاب سیری در دیوان شمس و آنگاه در قلمرو سعدی در سال 1340 - 1961 شاعری دیر آشنا نقدی
بر خاقانی و آنگاه دمی با خیام در 1344- 1965 منتشر شد.نگاهی به صائب را در 1353- 1974 منتشر کرد
آثاری چون کاخ ابداع اندیشه گوناگون حافظ تصویری از ناصر حسرو یکی پس از دیگران نوشته شدند که
دومی بعدها منتشر شد
سعیدی سیرجانی پس از مرگ غم انگیز پیرمرد می نویسد
پس از عمری قلم زدن و به شرح مجالس عیش و عشرت پرداختن و راوی راز و نیازهای عاشقانه این و آن
شدن راه خود را یافته و رو به گنجینه لایزال ادب فارسی آورده بود و این تحول فکری مایه برکت زبان
فارسی بود و وسیله آشنایی جوانان ایرانی با مفاجر ارزنده نیاکاشان
این او بود که به مدد طبع تازه جوی و نکته یابش به برکت قلم مؤثر و هنرنمایش سعدی را از گوشه مدرسه
و مسند شیخی نجات داد و به مخافل خصوصی و عمومی برد و شیخ شیراز را همنشین و همدم جوانانی کرد
که آزرده از بوی نمور مکتب خانه ها رو به جهان پر زرق و برق فرنگ آورده بودند
او بود که نقاب افسانه های مبتذل را از چهره درخشان مولوی و شمس تبریزی به یک سو زد و زاویه نشین
خانقاه قونیه را از مجالس دربسته سماع صوفیان بیرون کشید
و به محافل اشرافی نودولتان و به مجالس پر جّر و بحث روشنفکران آورد و هر دو طبقه از نسل معاصر
ایران را با چهره درخشان مولانا و عرفان جهان پسندش آشنا کرد
این او بود که خیام را از پستوی دودزده میخانه های لاله زار و استانبول و از چنگ پر حرفی مستان پرت و
پلای گوی نیمه شبها نجات داد و به سالنهای سخنرانی و مجالس بحث دانشگاهیی و محافل گرم و سالم
خانواده ها برد و از پشت ماسک میخواره ای لوطی منش قیافه متفکر بلند اندیشه آسمان ستیز او را به جهانیان
شناسانید
این او بود که خاقانی مغرور و دیر آشنا را از غار عزلت در کمرکش قاف تنهایی کشان کشان به ناف اجتماع
آورده و با جوانان تنگ حوصله امروز آشتی داده بود ..پیر مرد به عزم سیر و سیاحت سفری به دیوان شمس
تبریزی کرد
از این صومعه به آن خانقاه و از این خانقاه به ان مدرسه سر زد و به سراغ مسندنشینان پر آوازه جهان تصوف
رفت و خشمگین و حیرتزده باز آمد که از دلق پوش صومعه بوی ریا شنیده و مدعیان تخته پوست درویشی
را دلالان جهان سیاست دیده بود
داعیه داران کشف و کرامات توفیقی در جلب و جذب ذهن شکاک و رمنده او به دست نیاورده بودند از این پس
به جای پرداختن به خاقانی و خیام و سعدی شمشیر قلم برداشت و به جان داعیه داران تصوف افتاد و با سلاح
تعقل و استدلال به جنگ خرافات و تعصب رفت و در این مرحله مرد به آستانه نود سالگی رسیده
پیرمرد به فیض هوش فطری و تجارب سالهای طولانی بینش سیاسی خاصی داشت و چون گذشته های پر
آشوب ایران را در سالهای جوانیش دیده و تلخی آشفته سامانیها را چشیده بود معتقد به حفظ قدرت مرکزی
بود قدرتی که به جنون و جهالت نگراید و از فساد استبداد برکنار ماند
او سرنوشت شوم شاه را سالها پیش از این در سالهای اقامت بیروتش پیش بینی کرده و طی نامه مؤدبانه
نصیحت آمیزی باز گفته بود و حیرتزده پاسخ شنیده بود که از وطن دوری و از حقایق بی خبر .
به عبارت لُری پوست کنده : فضولی موقوف !!و
زنان در سال 1315 - 1936 مجبور به ترک چادر شدند
افتتاح دانشگاه و دانشسرای عالی برای تربیت معلم سبب شد که زنان دوش به دوش مردان به کسب
دانش و سپس به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بپردازند
این طبیعی بود که زنان و مردان تعابیر مختلفی از آزادی داشتند . دشتی به سبب نمایندگی مجلسین
شورا و سنا و اشتهارش در نویسندگی و روزنامه نگاری در مهمانیهای اشراف راه یافته و دریافته
بود که دگر گونیهایی در روابط بین مرد و زن ایجاد شده است که می تواند بُن مایه داستانهای کوتاه
قرار گیرد
وی نخستین داستان خود را به نام فتنه با مقدمه ای از استاد لطفعلی صورتگر در سال 1322 -1943
منتشر کرد. کتاب مورد پسند افتاد و دوباره در سال 1328- 1949 تجدید چاپ شد . در 1320 -1946
مجموعه سایه و در سال 1330 -1951 جادو و سرانجام هندو در سال 1334 -1955 منتشر شدند
قهرمانان داستانهای دشتی زنان طبقه اشراف هستند و او با استادی و دقت بیمانندی دسیسه ها و دلبریهای
حسابگرانه آنان را ترسیم کرده است
این داستانها واکنش ناخوشایندی در طبقه راست سنّتی ایجاد کرد و عده ای از مخالفان دشتی چون
غلامحسین مصاحب نقدهای تندی علیه وی منتشر کردند و چون در برخورد با زنان رفتاری به شیوه
فرنگیان داشت نا آشنایان داغ فسق بر جبین اعمالش نهاده بودند و شاخ و برگش داده
دریغا که مدعیان همین را می دیدند . دشتی با اینکه در رمان نویسی موفقیتهایی پیدا کرد و مورد توجه اهل
ادب قرار گرفت ولی دیگر کاری در این زمینه از او دیده نشد
او رفته رفته به میدان ادبیات کلاسیک ایران قدم نهاد و با انتشار کتاب فراموش نشدنی و جنجال برانگیز
نقشی از حافظ برای نخستین بار به شیوه ای مدرن به نقد و تحلیل و تفسیر زبان جادویی و فاخر حافظ
پرداخت . سعیدی سیرجانی می نویسد : کتابی که سر و صدایش در مطبوعات پیچید و چون سنگی که در
برکه ای آرام افکنده باشند وقار اشترمآب محاقل ادبی پایتخت را در هم شکست
سپس کتاب سیری در دیوان شمس و آنگاه در قلمرو سعدی در سال 1340 - 1961 شاعری دیر آشنا نقدی
بر خاقانی و آنگاه دمی با خیام در 1344- 1965 منتشر شد.نگاهی به صائب را در 1353- 1974 منتشر کرد
آثاری چون کاخ ابداع اندیشه گوناگون حافظ تصویری از ناصر حسرو یکی پس از دیگران نوشته شدند که
دومی بعدها منتشر شد
سعیدی سیرجانی پس از مرگ غم انگیز پیرمرد می نویسد
پس از عمری قلم زدن و به شرح مجالس عیش و عشرت پرداختن و راوی راز و نیازهای عاشقانه این و آن
شدن راه خود را یافته و رو به گنجینه لایزال ادب فارسی آورده بود و این تحول فکری مایه برکت زبان
فارسی بود و وسیله آشنایی جوانان ایرانی با مفاجر ارزنده نیاکاشان
این او بود که به مدد طبع تازه جوی و نکته یابش به برکت قلم مؤثر و هنرنمایش سعدی را از گوشه مدرسه
و مسند شیخی نجات داد و به مخافل خصوصی و عمومی برد و شیخ شیراز را همنشین و همدم جوانانی کرد
که آزرده از بوی نمور مکتب خانه ها رو به جهان پر زرق و برق فرنگ آورده بودند
او بود که نقاب افسانه های مبتذل را از چهره درخشان مولوی و شمس تبریزی به یک سو زد و زاویه نشین
خانقاه قونیه را از مجالس دربسته سماع صوفیان بیرون کشید
و به محافل اشرافی نودولتان و به مجالس پر جّر و بحث روشنفکران آورد و هر دو طبقه از نسل معاصر
ایران را با چهره درخشان مولانا و عرفان جهان پسندش آشنا کرد
این او بود که خیام را از پستوی دودزده میخانه های لاله زار و استانبول و از چنگ پر حرفی مستان پرت و
پلای گوی نیمه شبها نجات داد و به سالنهای سخنرانی و مجالس بحث دانشگاهیی و محافل گرم و سالم
خانواده ها برد و از پشت ماسک میخواره ای لوطی منش قیافه متفکر بلند اندیشه آسمان ستیز او را به جهانیان
شناسانید
این او بود که خاقانی مغرور و دیر آشنا را از غار عزلت در کمرکش قاف تنهایی کشان کشان به ناف اجتماع
آورده و با جوانان تنگ حوصله امروز آشتی داده بود ..پیر مرد به عزم سیر و سیاحت سفری به دیوان شمس
تبریزی کرد
از این صومعه به آن خانقاه و از این خانقاه به ان مدرسه سر زد و به سراغ مسندنشینان پر آوازه جهان تصوف
رفت و خشمگین و حیرتزده باز آمد که از دلق پوش صومعه بوی ریا شنیده و مدعیان تخته پوست درویشی
را دلالان جهان سیاست دیده بود
داعیه داران کشف و کرامات توفیقی در جلب و جذب ذهن شکاک و رمنده او به دست نیاورده بودند از این پس
به جای پرداختن به خاقانی و خیام و سعدی شمشیر قلم برداشت و به جان داعیه داران تصوف افتاد و با سلاح
تعقل و استدلال به جنگ خرافات و تعصب رفت و در این مرحله مرد به آستانه نود سالگی رسیده
پیرمرد به فیض هوش فطری و تجارب سالهای طولانی بینش سیاسی خاصی داشت و چون گذشته های پر
آشوب ایران را در سالهای جوانیش دیده و تلخی آشفته سامانیها را چشیده بود معتقد به حفظ قدرت مرکزی
بود قدرتی که به جنون و جهالت نگراید و از فساد استبداد برکنار ماند
او سرنوشت شوم شاه را سالها پیش از این در سالهای اقامت بیروتش پیش بینی کرده و طی نامه مؤدبانه
نصیحت آمیزی باز گفته بود و حیرتزده پاسخ شنیده بود که از وطن دوری و از حقایق بی خبر .
به عبارت لُری پوست کنده : فضولی موقوف !!و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen