سعیدی سیرجانی شاهد آخرین روزهای زندگی دشتی در آستین مرقع بانثری زیبا و در عین حال با
رندی و کنایه خاطرات تلخ خود را از سرنوشت علی دشتی و روزهای پیری و گرفتاریش را در
چنگ شکنجه گران جمهوری اسلامی آخوندی فاشیستی بنگارش آورده است
دو سفر اجباری اخیر کنایه ای به دستگیری و زندانی و شکنجه شدن علی دشتی است پیرمرد را خسته
و فرسوده کرده بود .از سفر اول که باز آمد حکیمانه صبر و سکوت پیشه کرد و از جوانی که نادانسته
و شاید هم شناخته و دانسته سیلی بر صورت استخوانیش نواخته بود شکایتی نداشت . شکوه اش از
توهین نابجایی بود که به او و پسر خوانده اش روا داشته بودند. اما سفر دوم مرد را به کلی در هم شکسته
بود. حقیقت را بخواهید به عنوان جسد بیجانی بازش آورده بودند که به خاکش بسپاریم . برادران میر و به
تعبیر خودش دو فرشته نازنین پرستاریش کردند و به جبران شکستگی ها پرداختند . دریغاً که برای
شکست روح مرهمی نساخته اند . پیرمرد از سفر شکایت ها داشت که معنی بهشت و دوزخ را تازه فهمیدم
در مسافرت دوم پی بردم که سفر اولم در باغ بهشت بوده است
مرد از خلق و خوی رفقا آگاه بود و از سرنوشت خویش بیمناک از قدرت رفیقان با خبر بود و از کینه
جویی و فساوتشان هم گفتم مرد علی دشتی عاشق زندگی و زیبایی و حقیقت بود و بازی زمانه را بنگر که
در هر سه مورد چه به روز و روزگاریش آوردند . مردی که به زیستن عشق می ورزید بر اثر دو سفر
ناخواسته سالیان اخیر چنان از جان و جهان بیزار شده بود که به انتظار مرگی ناگهانی دقیقه شماری
می کرد
یکی ماهی پیش از مرگش روزی که خلوتی دست داده بود با مقدمه چینی مفصلی در مورد آشنایی کوتاه مدت
و پر کیفیتمان و اینکه اهل تعقل و منطقم پنداشته از من خواهشی کرد که مو بر تنم راست شد و عرق سردی
پیشانیم را پوشاند
مرد از من کپسول سیانور خواسته بود . سکوتی کردم و قولی دادم بی آنکه عواقب این تعهد را سنجیده باشم
آن هم چه عواقب جانکاهی که در طول یک ماه ده سال پیرم کرد .اگر در عمر خویش گرفتار جدال درونی
تعقل و عاطفه شده باشید به عظمت رنج من آگاهید و نیازی به بازگفتن نیست.. از آن پس مطالبه های مکرر
او بود وعده های امروز و فردای من به خلاف سابق می کوشیدم کمتر به دیدنش بروم و هر بار انبان فریب
و دروغی پیش چشمان هوشیار و دقیقه یابش خالی کنم و با وعده فردایی از چنگ اصرارش خلاص شوم و
روزی که تک و تنها کنار سنگ غسالخانه ایستاده و شاهد شستشوی پیکر نحیفش بودم روح او را دیدم که
بالای پیکر بیجانش می چرخد و با همان حرکت معهود دست می گوید
نازنین من دیدی چطور قالت گذاشتم و رفتم ؟ . چه تلخ و دردناک است بازیهای مسخره سرنوشت سرانجام
او را در خواب دیدم که از تختخوابش فرو می آید عینکش را از میز کنار دستش بر می دارد و بر چشم می
گذارد دمپایی هایش را می پوشد و به طرف صندلی من می آید . انگشتان ظریفش را لای موهای سرم فرو
می کند و با خنده شیرین معنی داری می پرسد : توی چه فکری بودی ؟ نکند باز هم داشتی به گذشته پر افتخار
ما فکر می کردی؟ می بینی چه ملت حق شناس و فرهنگ دوستی داریم ؟ می بینی به تصدیق استاد جلاالدین
همایی علی دشتی یکی از مفاخر ادبی و پدر نثر تازه فارسی ایران زمین بشمار می رود
استادان و ادب شناسانی چون دکتر لطفعلی صورتگر بدیع الزمان فروزانفر دکتر مهدی محقق استاد امیر
فیروز کوهی انجوی شیرازی دکتر رحمت مصطفوی دکتر رعدی آذرخشی دکتر پروین گنابادی رهی معیری
جیب یغمایی سعیدی سیرجانی دکتر احسان یار شاطر دکتر جلال متینی و شجاع الدین شفا و بیشمار اندیشمندان
دیگر که همگی از ناموران و عالمان در اسلام تاریخ و ادب ایران بشمار میروند زنده یاد علی دشتی را یکی
از مبرزترین نویسندگان عصر کنونی و از مفاجر ادبی ایران می شناسند و هنر نویسندگی او را ستوده اند
استا بدیع الزمان فروزانفر عالم در اسلام و ادبیات عرفانی با خواندن کتاب دمی با خیام در وصف علی دشتی
می سراید
ای آنکه سخن ز کلک تو یافت نظام
آزاده بع گوهری و مردی به تمام
با لطف تو این جهان ز آثار تو مست
خواهم که بسر برم دمی با خیام
ایرج میرزا در آغاز مثنوی معروف زهره و منوچهر در وصف دشتی می سراید
گاه قلم در کف دشتی دهم
بر قلمش روی بهشتی دهم
میرزاده عشقی خالق انقلاب ادبی در صدر سه تابلو ایده آل که ترکیب بندی مسمط است علی دشتی را عزیز
عشقی خطاب کرده و می سراید
عزیز عشقی دشتی تو خوب حال مرا
شناختی و از آن خوبتر خیال مرا
تو بهتر از خود من دانی ایده آل مرا
تمام مایه بدبختی و ملال مرا
که من ز مردم این مملکت نیم خوشبین
من ایده آل خود ایدر به آسمان گفتم
من ایده آل نک از قول دیگران گفتم
هر آنچه را که بخواهد دل تو آن گفتم
که ایده آل یکی مرد مرزبان گفتم
خدا نصیب کند ایده آل ان مسکین
رندی و کنایه خاطرات تلخ خود را از سرنوشت علی دشتی و روزهای پیری و گرفتاریش را در
چنگ شکنجه گران جمهوری اسلامی آخوندی فاشیستی بنگارش آورده است
دو سفر اجباری اخیر کنایه ای به دستگیری و زندانی و شکنجه شدن علی دشتی است پیرمرد را خسته
و فرسوده کرده بود .از سفر اول که باز آمد حکیمانه صبر و سکوت پیشه کرد و از جوانی که نادانسته
و شاید هم شناخته و دانسته سیلی بر صورت استخوانیش نواخته بود شکایتی نداشت . شکوه اش از
توهین نابجایی بود که به او و پسر خوانده اش روا داشته بودند. اما سفر دوم مرد را به کلی در هم شکسته
بود. حقیقت را بخواهید به عنوان جسد بیجانی بازش آورده بودند که به خاکش بسپاریم . برادران میر و به
تعبیر خودش دو فرشته نازنین پرستاریش کردند و به جبران شکستگی ها پرداختند . دریغاً که برای
شکست روح مرهمی نساخته اند . پیرمرد از سفر شکایت ها داشت که معنی بهشت و دوزخ را تازه فهمیدم
در مسافرت دوم پی بردم که سفر اولم در باغ بهشت بوده است
مرد از خلق و خوی رفقا آگاه بود و از سرنوشت خویش بیمناک از قدرت رفیقان با خبر بود و از کینه
جویی و فساوتشان هم گفتم مرد علی دشتی عاشق زندگی و زیبایی و حقیقت بود و بازی زمانه را بنگر که
در هر سه مورد چه به روز و روزگاریش آوردند . مردی که به زیستن عشق می ورزید بر اثر دو سفر
ناخواسته سالیان اخیر چنان از جان و جهان بیزار شده بود که به انتظار مرگی ناگهانی دقیقه شماری
می کرد
یکی ماهی پیش از مرگش روزی که خلوتی دست داده بود با مقدمه چینی مفصلی در مورد آشنایی کوتاه مدت
و پر کیفیتمان و اینکه اهل تعقل و منطقم پنداشته از من خواهشی کرد که مو بر تنم راست شد و عرق سردی
پیشانیم را پوشاند
مرد از من کپسول سیانور خواسته بود . سکوتی کردم و قولی دادم بی آنکه عواقب این تعهد را سنجیده باشم
آن هم چه عواقب جانکاهی که در طول یک ماه ده سال پیرم کرد .اگر در عمر خویش گرفتار جدال درونی
تعقل و عاطفه شده باشید به عظمت رنج من آگاهید و نیازی به بازگفتن نیست.. از آن پس مطالبه های مکرر
او بود وعده های امروز و فردای من به خلاف سابق می کوشیدم کمتر به دیدنش بروم و هر بار انبان فریب
و دروغی پیش چشمان هوشیار و دقیقه یابش خالی کنم و با وعده فردایی از چنگ اصرارش خلاص شوم و
روزی که تک و تنها کنار سنگ غسالخانه ایستاده و شاهد شستشوی پیکر نحیفش بودم روح او را دیدم که
بالای پیکر بیجانش می چرخد و با همان حرکت معهود دست می گوید
نازنین من دیدی چطور قالت گذاشتم و رفتم ؟ . چه تلخ و دردناک است بازیهای مسخره سرنوشت سرانجام
او را در خواب دیدم که از تختخوابش فرو می آید عینکش را از میز کنار دستش بر می دارد و بر چشم می
گذارد دمپایی هایش را می پوشد و به طرف صندلی من می آید . انگشتان ظریفش را لای موهای سرم فرو
می کند و با خنده شیرین معنی داری می پرسد : توی چه فکری بودی ؟ نکند باز هم داشتی به گذشته پر افتخار
ما فکر می کردی؟ می بینی چه ملت حق شناس و فرهنگ دوستی داریم ؟ می بینی به تصدیق استاد جلاالدین
همایی علی دشتی یکی از مفاخر ادبی و پدر نثر تازه فارسی ایران زمین بشمار می رود
استادان و ادب شناسانی چون دکتر لطفعلی صورتگر بدیع الزمان فروزانفر دکتر مهدی محقق استاد امیر
فیروز کوهی انجوی شیرازی دکتر رحمت مصطفوی دکتر رعدی آذرخشی دکتر پروین گنابادی رهی معیری
جیب یغمایی سعیدی سیرجانی دکتر احسان یار شاطر دکتر جلال متینی و شجاع الدین شفا و بیشمار اندیشمندان
دیگر که همگی از ناموران و عالمان در اسلام تاریخ و ادب ایران بشمار میروند زنده یاد علی دشتی را یکی
از مبرزترین نویسندگان عصر کنونی و از مفاجر ادبی ایران می شناسند و هنر نویسندگی او را ستوده اند
استا بدیع الزمان فروزانفر عالم در اسلام و ادبیات عرفانی با خواندن کتاب دمی با خیام در وصف علی دشتی
می سراید
ای آنکه سخن ز کلک تو یافت نظام
آزاده بع گوهری و مردی به تمام
با لطف تو این جهان ز آثار تو مست
خواهم که بسر برم دمی با خیام
ایرج میرزا در آغاز مثنوی معروف زهره و منوچهر در وصف دشتی می سراید
گاه قلم در کف دشتی دهم
بر قلمش روی بهشتی دهم
میرزاده عشقی خالق انقلاب ادبی در صدر سه تابلو ایده آل که ترکیب بندی مسمط است علی دشتی را عزیز
عشقی خطاب کرده و می سراید
عزیز عشقی دشتی تو خوب حال مرا
شناختی و از آن خوبتر خیال مرا
تو بهتر از خود من دانی ایده آل مرا
تمام مایه بدبختی و ملال مرا
که من ز مردم این مملکت نیم خوشبین
من ایده آل خود ایدر به آسمان گفتم
من ایده آل نک از قول دیگران گفتم
هر آنچه را که بخواهد دل تو آن گفتم
که ایده آل یکی مرد مرزبان گفتم
خدا نصیب کند ایده آل ان مسکین
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen