واژه تئوری به این توهم دامن می زند که کشف داروین هنوز اثبات نشده است بنابراین همه یاوهسرایان و
پیروان خرافات و افسانه ها همچنان می توانند در انتظار حلقه مفقوده به تصورات دیرین خود پایبند بمانند
در حالیکه آنچه به تئوری داروین معروف شده فرضیه ای نیست که در انتظار اثبات علمی باشد بلکه
توضیحی است برای درک دست آوردهای زیست شناسی علمی
کشف قاره جدید و رسیدن خبرهای عجیب در باره حیوانات و گیاهان غریب در اروپا به موجی از کنجکاوی
دامن زد و یافتن گیاهان و حیوانات ناشناخته بهترین دانشمندان را به کوشش واداشت
هر کدام از این دانشمندان به فراخور نتایج بررسی های خود نظریه هایی در باره چگونگی تکامل گیاهان و
جانوران مطرح ساخته بودند
بنابراین پیش از داروین آگاهی بسیاری در باره گیاهان و جانوران و همچنین تحولات کره زمین جمع آوری
شده بود که پرسشهای بسیاری را برای پژوهش گران مطرح می ساخت
از جمله اینکه چرا انواعی از جانوران و گیاهان از میان رفته و یا برخی دیگر بوجود آمده اند گوناگونی بیشمار
انواع موجودات زنده به کدام دلیلی است و بالاخره دانسته های نوین را با افسانه آفرینش در کتاب مقدس چگونه
می توان توضیح داد؟
داروین کسی نبود که سرسری و یا برای مخالفت با اعتقادات دینداران تئوری پردازی کند بلکه دانشمند نابغه ای
بود که وسواسی غیر قابل تصور و تیزبینی بی نظیر ی داده های جدید دانش زیست شناسی را مورد تعمق قرار
داد و تئوری او جواب داهیانه بر پرسش هایی بود که قرنها ذهن پژوهشگران را بخود مشغول می کرد
او دو دهه در انتشار نتایج پژوهش های خود مردد بود تا آنکه همکار جوانی مطالبینزدیک کشفیات او انتشار داد
و داروین را مجبور به نشر کتاب منشا انواع ساخت
کتابی که پس از کتاب مقدس از بیشترین تأثیر در افکار عمومی برخوردار بوده است. مطالب کتابی برای زیست
شناسان مانند آن بود که تصاویر کتاب های گیاه شناسی و جانور شناسی بیکباره زنده شده و بصورت یک فیلم
افسانه واقعی آفرینش و دگرگونی موجودات زنده را به نمایش می آورد
استقبال پرشور زیست شناسان از تئوری داروین ارباب کلیسا را به مقابله شدید با او وادر ساخت . اما از آن پس
اصولاً کار علمی در زمینه زیست شناسی بدون تئوری داروین غیر ممکن شده بود . چنانکه هیچ زیست شناسی
را نمی توان یافت که هوادار این تئوری نباشد! زیرا به قول دابژانسکی ژنتیک دان مشهور .. هیچ چیز در زیست
شناسی معنای ندارد مگر در پرتو تکامل
بدین ترتیب داروین پس از چند قرن کشاکش میان دانش های جدید و اعتقادات عتیقه کلیسا توانست جدایی دین و علم
را به کرسی بنشاند
بدین معنی که انقلاب علمی ناشی از تئوری تکامل برای دانشمندان دیگر رشته ها نیز آزادیبخش بود و آنان تازه از
آن پس توانستند با تمرکز کامل به کار عملی مشغول شوند بدون آنکه بیم داشته باشند که نتایج کارشان مخالف با
کتابهای کهن مذهبی باشد
چون با این مقدمه با آرای نیچه بازگردیم روشن می شود که او بخوبی در جریان بحث های ناشی از تئوری داروین
قرار داشت و با آنکه داروین در نخستین کتابش سخنی از تکامل انسان بمیان نیاورده بود و تازه در کتاب پیدایش
انسان 1872 م به آن پرداخت در برابر نیچه وظیفه ای قرار داده بود . این وظیفه عبارت از آن بود که تصویر نوینی
از انسان از دیدگاه فلسفی تشریح و تبیین شود . سخن نیچه در این باره برای معاصران او تکان دهنده بود
از کرم به انسان تکامل کرده اید اما هنوز هم بسیاری چیزهای کرم گونه در شما یافت می شود . روز میمون بودید
و هنوز هم از بسیاری از میمون ها میمون تر هستند
نیچه می خواست ببیند اگر انسان تاج اشرفیت مخلوفات را از سر بردارد در مقایسه با دیگر حیوانات از کدام برتری
بر خوردار است ؟
وحشت زده به روشنی ناگهانی می نگریم و می بینیم که در پیرامون مان درندگان می دوند و ما در میانشان تحرک
بسیار انسان در صحراهای زمین شهرسازی و بر پایی کشورها جنگهای پی در پی و انباشت مورچه وار ثروت
و سپس نابود ساختن آنها در هم و بر هم دویدن انسان ها یاد گرفتنشان از هم فریب دادن و پایمال کردن همدیگر
ناله شان در بدبختی و نفیرشان در پیروزی همه و همه ادامه همان ذات حیوانی است که در انسان ادامه یافته
آیا اصرار بر اینکه اشرف مخلوفات هستیم بدین سبب است که در مقایسه با حیوان برنده نخواهیم بود؟
: نیچه : انسان را دستکم از یک جنبه پست تر از حیوان یافت
می دانیم که حیوانات تنها در زمان کوتاه مشخصی میل به جفتگیری دارند. نیچه انسان را حیوانی می دید که این
مرز زمانی را شکسته و بدین سبب همواره بدنبال کسب لذت است. او به مسخره می گفت انسان در لحظه ای
از مرز حیوان بودن گذشته که مشغول جفت گیری بوده . از اینرو شهوت جنسی می تواند (نه مانند حیوانات
تنها در فصل مشخصی)و بلکه در هر لحظه بر او غالب گردد
اما نیچه درست با بررسی همین پدیده نامطلوب آنرا محرک انسان شدن می یابد
انسان همواره در پی یافتن منابع لذت است و از آنجا که در جهان امکان ارضای مداوم وجود ندارد عرصه ارضای
جسمی را به عرصه روحی منتقل می کند و همین انتقال است که فکر او را برانگیخته و از او موجودی عاقل و
متمایز از حیوان ساخته است
این تصویر از انسان طرحی است که روانشناسی مدرن در افکنده و هدف اصلی آن تأمین تعادل روحی انسان است
ناگفته پیداست که تأمین تعادل روحی پیش شرط بالا رفتن کار کردو بازدهی مادی و معنوی است
می بینیم که درک و تبیین فلسفی تئوری داروین نه تنها به میمون شمردن بشر منجر نشد که به کمک تفکر تیزبین
نیچه درک بهتر و درست تری از انسان و انسانیت بدست داد
جالب است که دنبال کردن بحث بالا از جنبه دیگری هم انقلابی بوجود آورد
از آنجا که منابع کسب لذت در جهان مادی کمتر از انند که میل همیشگی به لذت را ارضا کنند انسان در پی آن بوده
و هست که به کمک تخیل به احساس لذت دست یابد همین انگیزه موجد تفاوتی عطیم میان حیوان انسان شده است
پیروان خرافات و افسانه ها همچنان می توانند در انتظار حلقه مفقوده به تصورات دیرین خود پایبند بمانند
در حالیکه آنچه به تئوری داروین معروف شده فرضیه ای نیست که در انتظار اثبات علمی باشد بلکه
توضیحی است برای درک دست آوردهای زیست شناسی علمی
کشف قاره جدید و رسیدن خبرهای عجیب در باره حیوانات و گیاهان غریب در اروپا به موجی از کنجکاوی
دامن زد و یافتن گیاهان و حیوانات ناشناخته بهترین دانشمندان را به کوشش واداشت
هر کدام از این دانشمندان به فراخور نتایج بررسی های خود نظریه هایی در باره چگونگی تکامل گیاهان و
جانوران مطرح ساخته بودند
بنابراین پیش از داروین آگاهی بسیاری در باره گیاهان و جانوران و همچنین تحولات کره زمین جمع آوری
شده بود که پرسشهای بسیاری را برای پژوهش گران مطرح می ساخت
از جمله اینکه چرا انواعی از جانوران و گیاهان از میان رفته و یا برخی دیگر بوجود آمده اند گوناگونی بیشمار
انواع موجودات زنده به کدام دلیلی است و بالاخره دانسته های نوین را با افسانه آفرینش در کتاب مقدس چگونه
می توان توضیح داد؟
داروین کسی نبود که سرسری و یا برای مخالفت با اعتقادات دینداران تئوری پردازی کند بلکه دانشمند نابغه ای
بود که وسواسی غیر قابل تصور و تیزبینی بی نظیر ی داده های جدید دانش زیست شناسی را مورد تعمق قرار
داد و تئوری او جواب داهیانه بر پرسش هایی بود که قرنها ذهن پژوهشگران را بخود مشغول می کرد
او دو دهه در انتشار نتایج پژوهش های خود مردد بود تا آنکه همکار جوانی مطالبینزدیک کشفیات او انتشار داد
و داروین را مجبور به نشر کتاب منشا انواع ساخت
کتابی که پس از کتاب مقدس از بیشترین تأثیر در افکار عمومی برخوردار بوده است. مطالب کتابی برای زیست
شناسان مانند آن بود که تصاویر کتاب های گیاه شناسی و جانور شناسی بیکباره زنده شده و بصورت یک فیلم
افسانه واقعی آفرینش و دگرگونی موجودات زنده را به نمایش می آورد
استقبال پرشور زیست شناسان از تئوری داروین ارباب کلیسا را به مقابله شدید با او وادر ساخت . اما از آن پس
اصولاً کار علمی در زمینه زیست شناسی بدون تئوری داروین غیر ممکن شده بود . چنانکه هیچ زیست شناسی
را نمی توان یافت که هوادار این تئوری نباشد! زیرا به قول دابژانسکی ژنتیک دان مشهور .. هیچ چیز در زیست
شناسی معنای ندارد مگر در پرتو تکامل
بدین ترتیب داروین پس از چند قرن کشاکش میان دانش های جدید و اعتقادات عتیقه کلیسا توانست جدایی دین و علم
را به کرسی بنشاند
بدین معنی که انقلاب علمی ناشی از تئوری تکامل برای دانشمندان دیگر رشته ها نیز آزادیبخش بود و آنان تازه از
آن پس توانستند با تمرکز کامل به کار عملی مشغول شوند بدون آنکه بیم داشته باشند که نتایج کارشان مخالف با
کتابهای کهن مذهبی باشد
چون با این مقدمه با آرای نیچه بازگردیم روشن می شود که او بخوبی در جریان بحث های ناشی از تئوری داروین
قرار داشت و با آنکه داروین در نخستین کتابش سخنی از تکامل انسان بمیان نیاورده بود و تازه در کتاب پیدایش
انسان 1872 م به آن پرداخت در برابر نیچه وظیفه ای قرار داده بود . این وظیفه عبارت از آن بود که تصویر نوینی
از انسان از دیدگاه فلسفی تشریح و تبیین شود . سخن نیچه در این باره برای معاصران او تکان دهنده بود
از کرم به انسان تکامل کرده اید اما هنوز هم بسیاری چیزهای کرم گونه در شما یافت می شود . روز میمون بودید
و هنوز هم از بسیاری از میمون ها میمون تر هستند
نیچه می خواست ببیند اگر انسان تاج اشرفیت مخلوفات را از سر بردارد در مقایسه با دیگر حیوانات از کدام برتری
بر خوردار است ؟
وحشت زده به روشنی ناگهانی می نگریم و می بینیم که در پیرامون مان درندگان می دوند و ما در میانشان تحرک
بسیار انسان در صحراهای زمین شهرسازی و بر پایی کشورها جنگهای پی در پی و انباشت مورچه وار ثروت
و سپس نابود ساختن آنها در هم و بر هم دویدن انسان ها یاد گرفتنشان از هم فریب دادن و پایمال کردن همدیگر
ناله شان در بدبختی و نفیرشان در پیروزی همه و همه ادامه همان ذات حیوانی است که در انسان ادامه یافته
آیا اصرار بر اینکه اشرف مخلوفات هستیم بدین سبب است که در مقایسه با حیوان برنده نخواهیم بود؟
: نیچه : انسان را دستکم از یک جنبه پست تر از حیوان یافت
می دانیم که حیوانات تنها در زمان کوتاه مشخصی میل به جفتگیری دارند. نیچه انسان را حیوانی می دید که این
مرز زمانی را شکسته و بدین سبب همواره بدنبال کسب لذت است. او به مسخره می گفت انسان در لحظه ای
از مرز حیوان بودن گذشته که مشغول جفت گیری بوده . از اینرو شهوت جنسی می تواند (نه مانند حیوانات
تنها در فصل مشخصی)و بلکه در هر لحظه بر او غالب گردد
اما نیچه درست با بررسی همین پدیده نامطلوب آنرا محرک انسان شدن می یابد
انسان همواره در پی یافتن منابع لذت است و از آنجا که در جهان امکان ارضای مداوم وجود ندارد عرصه ارضای
جسمی را به عرصه روحی منتقل می کند و همین انتقال است که فکر او را برانگیخته و از او موجودی عاقل و
متمایز از حیوان ساخته است
این تصویر از انسان طرحی است که روانشناسی مدرن در افکنده و هدف اصلی آن تأمین تعادل روحی انسان است
ناگفته پیداست که تأمین تعادل روحی پیش شرط بالا رفتن کار کردو بازدهی مادی و معنوی است
می بینیم که درک و تبیین فلسفی تئوری داروین نه تنها به میمون شمردن بشر منجر نشد که به کمک تفکر تیزبین
نیچه درک بهتر و درست تری از انسان و انسانیت بدست داد
جالب است که دنبال کردن بحث بالا از جنبه دیگری هم انقلابی بوجود آورد
از آنجا که منابع کسب لذت در جهان مادی کمتر از انند که میل همیشگی به لذت را ارضا کنند انسان در پی آن بوده
و هست که به کمک تخیل به احساس لذت دست یابد همین انگیزه موجد تفاوتی عطیم میان حیوان انسان شده است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen