چنانکه در زندگینامه هانا آرنت اشاره شد او در میان نظامات حکومتی در تاریخ بشر دمکراسی را
بهترین می داند. هر چند که دمکراسی های واقعاً موجود را حتی شایسته این نام نمی دانست و از
انتقاد شدید بر آنها ابا نداشت . به حدی که انتقادات مداوم او همچون وجدانی بیدار و راهنمایی دلسوز
باعث شد که در ایالات متحده او را دختر شوریده ارسطو بنامند
مهمترین ویژگی دمکراسی از نظر آرنت آزادی فردی است که برخلاف همه دیگر نظامات اصولاً
امکان رشد و تکامل جامعه را با استفاده از افکار و آرای نوین ممکن می سازد . اما در همین زمینه
هم انتقاد می کند که در جوامع مدرن روندی ناسالم و خطرناک در حال پیشرفت است و آن اینکه رفته
رفته نظر سیاسی شهروندان بعنوان نظر خصوصی و سلیقه شخصی آنان تلقی می شود
هانا آرنت برای مقابله با این خطر خواستار دخالت مستقیم شهروندان در مسایل سیاسی است و خاطر
نشان می سازد در یونان باستان زندگی خصوصی معنی نداشت و ویژه زنان و بردگان بود که راهی
به زندگی اجتماعی نداشتند . ایده آل آرنت در رابطه با زندگی اجتماعی نیز در پیروی از نیچه شهرهای
یونانی (پلیس)بودند که در آنها شهروندان زندگی فعال خود را در درون جامعه می گذراندند و از فعالیت
سیاسی تا آفرینش هنری در داد و ستد اجتماعی صورت می گرفت
به نظر آرنت برای فیلسوفان یونانی آزادی تنها در پهنه سیاسی تحقق پذیر بود . شاید تصور او از
دمکراسی در یونان باستان از واقعیت بدور بود . اما او می خواست رابطه مستقیم آزادی و فعالیت سیاسی
را نشان دهد. زیرا بدون امکان فعالیت سیاسی از آزادی سخن گفتن معنی ندارد و آزادی شرکت در
انتخابات و یا آزادی بیان بدون تشکل سیاسی تغییر مثبتی در مناسبات موجود ایجاد نمی کند
رفتار اجتماعی آرنت بدین لحاظ هم می تواند نمونه شهامت و شجاهت مدنی قرار گیرد . او در سخنانش
در مجموع از سیستم حکومت ایالات متحده بدین سبب که بجای مشخصات قومی زبانی تاریخی یا سنتی
بر استقلال و آزادی بنا شده پشتیبانی می نمود . هر چند که با حساسیت از هر نوع تمایل ضد دمکراتیک
راسیسم مک کارتیسم جنگ ویتنام واترگیت انتقاد می کرد.و
برای هانا آرنت آزادی اندیشه و بیان پیش شرط آزادی سیاسی است. به همین دلیل او مخالف هرگونه
تئوری سیستماتیک و با لطبع هر گونه ایدئولوژی بود . زیرا همه ایدئولوژی ها در نهایت آزادی را
قربانی می کنند . او در هر زمینه ای آزادی کسب اطلاعات را پیش شرط آزادی سیاسی می دانست.و
زیرا بدون اطلاعات سانسور نشده هر گونه نظر و اندیشه و رای سیاسی بی معنی می شود و بدون
بر آمدن نظرات گوناگون صرفنظر از منافعی که موجود آنها می شوند و برخورد آنها در فضایی آزاد
از فعالیت سالم سیاسی حبری نخواهد بود بدین ترتیب از نظر آرانت شرط اساسی تحقق قانون اساسی
آزادی نه تنها حکومت با قدرت محدود بلکه حکومتی است که حق شهروندان را برای شرکت در مسایل
همگانی جامعه تامین کند
یهودی بودن آرنت باعث شد که او بتواند بعنوان فردی وابسته به یک اقلیت ستم دیده مهمترین مسایل
جوامع مدرن را با دقت و دیدی وسیع بررسی کند
هر انسانی در میحط خانوادگی اجتماعی دینی و ملی مشخصی رشد می کند و بدان دارای هویتی می شود
این هویت او را در کانون تضاد هایی قرار می دهد که باید بتواند آنها را بعنوان یک انسان مسئول و بالغ
هماهنگ کند
هر انسانی بطور تصادفی با تولد در نقطه ای از جهان به خانواده قوم طبقه و ملتی وابسته می گردد و
شخصیت او در داد و ستد معنوی با آنها رشد می کند
وابستگی به یک گروه ملی قومی دینی زمینه رشد شخصیت و تبلور هویت انسان است . ولی بدون درک
دگر اندیشی و فهم دیگرانی که به گروه خودی وابسسته نیستند فکر و احساس انسانی از رشد باز می ماند
به دیگر سخن وابستگی احساسی به گروه خودی بدون مبارزه برای ارزش های جهانی و حقوق بشری
می تواند به رشد فساد و رفتار ناشایست دامن زند
هویت فرهنگی به انسان شخصیت می دهد. از طرف دیگر وظایفی را بر عهده او قرار می دهد که بر آوردن
آنها او را به عضو شایسته خانواده میحط تحصیل و کار محله شهر و کشور بدل می سازد . حال اگر این
وابستگی یک بعدی و یک طرفه باشد می تواند به کمبود شخصیت منجر شود که بدان شخص به آلت دستی
برای یکی از نهادهای یاد شده بدل می شود . اینستکه تقویت عنصر جهانی در ترتیب بهترین راه جلو گیری
از ناهنجاری در هر سطحی از خانوادگی تا ملی است
من در زندگی هیچگاه جعمیتی یا طبقه ای و یا میهنی را می خواهد یهودیان باشند یا طبقه کارگر و یا آلمان
یا فرانسه و یا آمریکا دوست نداشته ام . بدین معنی که شیفته اش باشم زیرا دوست داشتن ومهر ورزیدن
را ویژه دوستان نزدیکان می دانم و بس
آرنت در توضیح این سخن که در وهله نخست غریب می نماید توضیح می دهد
انسان با تولد در نقطه ای از جهان به روابط و وابستگی های اجتماعی مشخصی پیوند می خورد . شهروند
کشوری میشود به فرهنگی دینی و یا ملی وابسته می شود که نشانه خود را بر ای همیشه بر هویت او بجا
می گذارند . از سوی دیگر انسان در زندگی می تواند بنا به منافعی مشترک با دیگران در چهارچوب نهادی
جعمیتی و گروهی همکاری کند . مهم آنستکه همیشه در نظر داشته باشد که انگیزه این همکاری و عضویت
در فلان نهاد و سازمان تنها به سبب همان منافع مشترک است . از طرف دیگر انسان بطور طبیعی به
نزدیکان و دوستان خود مهر می ورزد و می تواند آنان را عاشقانه دوست بدارد حتی اگر در حزب و یا نهاد
دیگری عضو باشند
آرنت تنها چنین برخورد به روابط اجتماعی و وابستگی های گروهی را مفید و سالم می داند و هر نوع دیگر را
زمینه یک سونگری تعصب و رشد نفرت اجتماعی و در نهایت جنایت جعمی می یابد . او می پرسد هر انسانی
وطنی دارد که در آن تولد یافته و آن را بهترین جای دنیا برای زندگی کردن می داند. ولی چرا باید به آن عشق
ورزد؟ عشق احساسی است والا و ارزنده اما یکسونگر و انحصار طلب بر زمینه چنین عشق هایی است که
می توان دیگری را چون هموطن من نیست در میدان جنگ کشت و یا مومن به دینی دیگر را خارج از انسانیت
و واجب القتل دانست
سرزمین انسانیت را چنان بسازیم که هر فرد انسانی از هر خاستگاهی بتواند به شهروندش بدل شود
اشاره شد که هانا آرنت اندیشه خود را درباره انقلاب بعنوان حرکت نوسازی جامعه ابتدا در کتاب در باره
انقلاب و سپس تحت تاثیر جنبش دانشجویی در قهر قدرت بیان داشت
او در این دو اثر از مقایسه انقلاب آمریک 1776 با انقلاب کبیر فرانسه 1789 به نتایج نوینی رسید . آرنت که
هدف انقلاب را تنها در کسب آزادی به معنی آزادی سیاسی می دانست طبعاً انقلاب آمریکا را که بدین لحاظ
موفق ترین انقلاب تاریخ بوده است در جایگاهی والا قرار داد
آرنت انقلاب آمریکا را برتر از انقلاب کبیر فرانسه ارزیابی می کرد . زیرا انقلاب آمریکا کوششی بود برای
بدست آوردن استقلال سیاسی برابری در برابر قانون و ایجاد فضای عمومی سپهر همگانی برای بحث و تبادل
سیاسی در حالیکه انقلاب کبیر فرانسه که از شورش برای نان آغاز شد بزودی پس از دوسال به هدف آنکه
تساوی همه جانبه میان شهروندان را بزور به کرسی بنشاند روح آزادی را حفه کرد
در این مورد باید توجه داشت که تامین آزادی بسیار ساده تر از تامین تساوی مالی است . زیرا تساوی مالی به
تقسیم ثروت می انجامد و به اعمال زور به بخش دارای جامعه منجر می شود. هدفی که روبسپیر خواست عملی
کند ولی با شکست روبرو شد. همین کوشش دوباره در کمون پاریس 1948 و انقلاب روسیه به شکست و جنایت
منجر شد
هانا آرنت با آنکه پیگیرانه از دمکراسی دفاع می کند اما از دمکراسی پارلمانی چندان خشنود نیست و خواستار
شرکت بیواسطه مردم در زندگی سیاسی است . بدین هدف خواستار فضا و مکانی است که شهروندان بتوانند
در آن به تبادل نظر بپردازند . مطلب دیگر مورد توجه آرنت باز هم از توجه به آزادی بر می خیزد و آن دفاع
از خود گردانی در همه سطوح کسی را که در امور همگانی شرکت نکند خوشبخت نمی توان خواند و کسی را که
آزادی در گفتار و رفتار را تجربه نکرده باشد آزادی نمی توان نامید . انکه سهمی از قدرت همگانی نداشته باشد
خوشبخت نیست
بهترین می داند. هر چند که دمکراسی های واقعاً موجود را حتی شایسته این نام نمی دانست و از
انتقاد شدید بر آنها ابا نداشت . به حدی که انتقادات مداوم او همچون وجدانی بیدار و راهنمایی دلسوز
باعث شد که در ایالات متحده او را دختر شوریده ارسطو بنامند
مهمترین ویژگی دمکراسی از نظر آرنت آزادی فردی است که برخلاف همه دیگر نظامات اصولاً
امکان رشد و تکامل جامعه را با استفاده از افکار و آرای نوین ممکن می سازد . اما در همین زمینه
هم انتقاد می کند که در جوامع مدرن روندی ناسالم و خطرناک در حال پیشرفت است و آن اینکه رفته
رفته نظر سیاسی شهروندان بعنوان نظر خصوصی و سلیقه شخصی آنان تلقی می شود
هانا آرنت برای مقابله با این خطر خواستار دخالت مستقیم شهروندان در مسایل سیاسی است و خاطر
نشان می سازد در یونان باستان زندگی خصوصی معنی نداشت و ویژه زنان و بردگان بود که راهی
به زندگی اجتماعی نداشتند . ایده آل آرنت در رابطه با زندگی اجتماعی نیز در پیروی از نیچه شهرهای
یونانی (پلیس)بودند که در آنها شهروندان زندگی فعال خود را در درون جامعه می گذراندند و از فعالیت
سیاسی تا آفرینش هنری در داد و ستد اجتماعی صورت می گرفت
به نظر آرنت برای فیلسوفان یونانی آزادی تنها در پهنه سیاسی تحقق پذیر بود . شاید تصور او از
دمکراسی در یونان باستان از واقعیت بدور بود . اما او می خواست رابطه مستقیم آزادی و فعالیت سیاسی
را نشان دهد. زیرا بدون امکان فعالیت سیاسی از آزادی سخن گفتن معنی ندارد و آزادی شرکت در
انتخابات و یا آزادی بیان بدون تشکل سیاسی تغییر مثبتی در مناسبات موجود ایجاد نمی کند
رفتار اجتماعی آرنت بدین لحاظ هم می تواند نمونه شهامت و شجاهت مدنی قرار گیرد . او در سخنانش
در مجموع از سیستم حکومت ایالات متحده بدین سبب که بجای مشخصات قومی زبانی تاریخی یا سنتی
بر استقلال و آزادی بنا شده پشتیبانی می نمود . هر چند که با حساسیت از هر نوع تمایل ضد دمکراتیک
راسیسم مک کارتیسم جنگ ویتنام واترگیت انتقاد می کرد.و
برای هانا آرنت آزادی اندیشه و بیان پیش شرط آزادی سیاسی است. به همین دلیل او مخالف هرگونه
تئوری سیستماتیک و با لطبع هر گونه ایدئولوژی بود . زیرا همه ایدئولوژی ها در نهایت آزادی را
قربانی می کنند . او در هر زمینه ای آزادی کسب اطلاعات را پیش شرط آزادی سیاسی می دانست.و
زیرا بدون اطلاعات سانسور نشده هر گونه نظر و اندیشه و رای سیاسی بی معنی می شود و بدون
بر آمدن نظرات گوناگون صرفنظر از منافعی که موجود آنها می شوند و برخورد آنها در فضایی آزاد
از فعالیت سالم سیاسی حبری نخواهد بود بدین ترتیب از نظر آرانت شرط اساسی تحقق قانون اساسی
آزادی نه تنها حکومت با قدرت محدود بلکه حکومتی است که حق شهروندان را برای شرکت در مسایل
همگانی جامعه تامین کند
یهودی بودن آرنت باعث شد که او بتواند بعنوان فردی وابسته به یک اقلیت ستم دیده مهمترین مسایل
جوامع مدرن را با دقت و دیدی وسیع بررسی کند
هر انسانی در میحط خانوادگی اجتماعی دینی و ملی مشخصی رشد می کند و بدان دارای هویتی می شود
این هویت او را در کانون تضاد هایی قرار می دهد که باید بتواند آنها را بعنوان یک انسان مسئول و بالغ
هماهنگ کند
هر انسانی بطور تصادفی با تولد در نقطه ای از جهان به خانواده قوم طبقه و ملتی وابسته می گردد و
شخصیت او در داد و ستد معنوی با آنها رشد می کند
وابستگی به یک گروه ملی قومی دینی زمینه رشد شخصیت و تبلور هویت انسان است . ولی بدون درک
دگر اندیشی و فهم دیگرانی که به گروه خودی وابسسته نیستند فکر و احساس انسانی از رشد باز می ماند
به دیگر سخن وابستگی احساسی به گروه خودی بدون مبارزه برای ارزش های جهانی و حقوق بشری
می تواند به رشد فساد و رفتار ناشایست دامن زند
هویت فرهنگی به انسان شخصیت می دهد. از طرف دیگر وظایفی را بر عهده او قرار می دهد که بر آوردن
آنها او را به عضو شایسته خانواده میحط تحصیل و کار محله شهر و کشور بدل می سازد . حال اگر این
وابستگی یک بعدی و یک طرفه باشد می تواند به کمبود شخصیت منجر شود که بدان شخص به آلت دستی
برای یکی از نهادهای یاد شده بدل می شود . اینستکه تقویت عنصر جهانی در ترتیب بهترین راه جلو گیری
از ناهنجاری در هر سطحی از خانوادگی تا ملی است
من در زندگی هیچگاه جعمیتی یا طبقه ای و یا میهنی را می خواهد یهودیان باشند یا طبقه کارگر و یا آلمان
یا فرانسه و یا آمریکا دوست نداشته ام . بدین معنی که شیفته اش باشم زیرا دوست داشتن ومهر ورزیدن
را ویژه دوستان نزدیکان می دانم و بس
آرنت در توضیح این سخن که در وهله نخست غریب می نماید توضیح می دهد
انسان با تولد در نقطه ای از جهان به روابط و وابستگی های اجتماعی مشخصی پیوند می خورد . شهروند
کشوری میشود به فرهنگی دینی و یا ملی وابسته می شود که نشانه خود را بر ای همیشه بر هویت او بجا
می گذارند . از سوی دیگر انسان در زندگی می تواند بنا به منافعی مشترک با دیگران در چهارچوب نهادی
جعمیتی و گروهی همکاری کند . مهم آنستکه همیشه در نظر داشته باشد که انگیزه این همکاری و عضویت
در فلان نهاد و سازمان تنها به سبب همان منافع مشترک است . از طرف دیگر انسان بطور طبیعی به
نزدیکان و دوستان خود مهر می ورزد و می تواند آنان را عاشقانه دوست بدارد حتی اگر در حزب و یا نهاد
دیگری عضو باشند
آرنت تنها چنین برخورد به روابط اجتماعی و وابستگی های گروهی را مفید و سالم می داند و هر نوع دیگر را
زمینه یک سونگری تعصب و رشد نفرت اجتماعی و در نهایت جنایت جعمی می یابد . او می پرسد هر انسانی
وطنی دارد که در آن تولد یافته و آن را بهترین جای دنیا برای زندگی کردن می داند. ولی چرا باید به آن عشق
ورزد؟ عشق احساسی است والا و ارزنده اما یکسونگر و انحصار طلب بر زمینه چنین عشق هایی است که
می توان دیگری را چون هموطن من نیست در میدان جنگ کشت و یا مومن به دینی دیگر را خارج از انسانیت
و واجب القتل دانست
سرزمین انسانیت را چنان بسازیم که هر فرد انسانی از هر خاستگاهی بتواند به شهروندش بدل شود
اشاره شد که هانا آرنت اندیشه خود را درباره انقلاب بعنوان حرکت نوسازی جامعه ابتدا در کتاب در باره
انقلاب و سپس تحت تاثیر جنبش دانشجویی در قهر قدرت بیان داشت
او در این دو اثر از مقایسه انقلاب آمریک 1776 با انقلاب کبیر فرانسه 1789 به نتایج نوینی رسید . آرنت که
هدف انقلاب را تنها در کسب آزادی به معنی آزادی سیاسی می دانست طبعاً انقلاب آمریکا را که بدین لحاظ
موفق ترین انقلاب تاریخ بوده است در جایگاهی والا قرار داد
آرنت انقلاب آمریکا را برتر از انقلاب کبیر فرانسه ارزیابی می کرد . زیرا انقلاب آمریکا کوششی بود برای
بدست آوردن استقلال سیاسی برابری در برابر قانون و ایجاد فضای عمومی سپهر همگانی برای بحث و تبادل
سیاسی در حالیکه انقلاب کبیر فرانسه که از شورش برای نان آغاز شد بزودی پس از دوسال به هدف آنکه
تساوی همه جانبه میان شهروندان را بزور به کرسی بنشاند روح آزادی را حفه کرد
در این مورد باید توجه داشت که تامین آزادی بسیار ساده تر از تامین تساوی مالی است . زیرا تساوی مالی به
تقسیم ثروت می انجامد و به اعمال زور به بخش دارای جامعه منجر می شود. هدفی که روبسپیر خواست عملی
کند ولی با شکست روبرو شد. همین کوشش دوباره در کمون پاریس 1948 و انقلاب روسیه به شکست و جنایت
منجر شد
هانا آرنت با آنکه پیگیرانه از دمکراسی دفاع می کند اما از دمکراسی پارلمانی چندان خشنود نیست و خواستار
شرکت بیواسطه مردم در زندگی سیاسی است . بدین هدف خواستار فضا و مکانی است که شهروندان بتوانند
در آن به تبادل نظر بپردازند . مطلب دیگر مورد توجه آرنت باز هم از توجه به آزادی بر می خیزد و آن دفاع
از خود گردانی در همه سطوح کسی را که در امور همگانی شرکت نکند خوشبخت نمی توان خواند و کسی را که
آزادی در گفتار و رفتار را تجربه نکرده باشد آزادی نمی توان نامید . انکه سهمی از قدرت همگانی نداشته باشد
خوشبخت نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen