Donnerstag, 30. Oktober 2014

سندی منتشر نشده از سردار جنگل میرزا کوچک خان

سندی منتشر نشده از سردار جنگل: آخرین بیانیه سیاسی - نظامی میرزاکوچک خان؛ و
هوالحق
خطاب به برداران مجاهدین؛
شش سال است هر یک از برادران غیور متعاقب یکدیگر زحمت اقامت جنگل و مجاهدت در راه
ترقی ایران و ایرانی را اختیار کرده در طریق سعادت وطن قدم شدید. و
در این مدت صدماتی را که خودتان بهتر می دانید تحمل کردیم با قشون امپراطوری روس, با قوای
استبدادی دولت ایران , با اردو انگلیس, با منافقین داخلی جنگ نمودیم. انواع مرارت ها,گرسنگی ها
برهنگی ها, دربه دری ها دیده ایم, به این امید که روزی موفق شویم ایران را از وجود خائنین و
مستبدین تصیفه کرده قشون بیگانه را خارج نمائیم, پایه های عدالت را محکم کنیم ,با این حال امرار
حیات می کردیم تا چندی قبل قشون سویت روسیه, انزلی را به بمبارده کرده تصرف نمودند, قشون
انگلیس به رشت عقب نشست. و

نمایندگان بلشویک مرا به انزلی خواستند, رفتم با آنها ملاقات و مذاکرات کردم قرار شد با ما به دو
چیز مساعدت بکنند, یکی اینکه به ما اسلحه بدهند قیمت بگیرند آنها اسلحهدادن را قبول کردند ولی
قیمت نخواستند. و

دیگر اینکه نفرات هر قدر لازم داشتیم و تعیین کردیم روانه کنند خود سر نفرات نیاورند و به امورات
داخل مملکت ما مداخل نکنند. و

همه را قبول کردند ما هم بعد از این قرارداد آنها را با احترام پذیرفتیم پس از ورود ایشان به رشت چند
نفر اشخاص مجهول به اسم ایرانی و به عنوان فرقه عدالت بدوا در انزلی و بعد در رشت آمدند که
زمام امورات مملکتی را دردست بگیرند از اینکه مردمانی بودند از عادات ایرانی بی اطلاع و دارای
مذاق افراطی و دخالتشان موجب ضرر بود با براهین صحیحه ایشان را متقاهد کردم. و

روزی گذشت همین عده به اسم کمونیست با تحریک ابوکف که یک نفر نماینده ریاست طلبی است
بنای فساد و خودسری گذاشت شروع به مداخله در امورات و ادارات کردند. هر روز تحکمات نموده
تقاضاهای غیر مشروع کرده اشکال تراشی های مختلف نموده قشون و نفرات بی اجازه و اطلاع
حکومت جمهوری وارد کرده و دو نفر از رفقای نا اهل ما را که شماها بخوبی از حال آنها مسبوقید
به طمع ریاست با خود همراه کردند. حواس و اوقات ما و حکومت جمهوری را صرف مفسده و
فتنه انگیزی خودشان کردند هرقدر تصیحت نمودیم و سختی موقع را به ایشان نشان دادیم مخاطرات
نفاق را گفتیم متنبه نشدند. و

در وقتی که نفرات و مجاهدین و ژاندرم های ملی به ریاست معین الرعایا و کلنل فتحعلی خان به اتفاق
قشون بلشویک در منجیل و رودبار با انگلیس ها مشغول جنگ بودند کمونیست ها با دستور ابوکف
مقداری عده به اسم فرستادن فرونت بی اطلاع ماها به رشت وارد کردند . به سردستگی آن دو نفر
رفیق منافق در رشت و انزلی ریخته شلیک کردند دوایر را تصرف کردند خواستند امرا و روئسا
دوایر جمهوری را دستگیر کنند من که مسبوق قضایا بودم و دیدم در رشت بمانم باید جنگ کنم و جنگ
هم دشمن را قوت داده باعث خانه خرابی است. و ناچار آمدم فومن , روئسای دوایر جمهوری و
مجاهدین هم شهر را تخلیه کرده آمدند.

آنوقت کمونیست های خود سر با عده مکفی در پسیخان به مجاهدین هجوم نموده شلیک کردند چند نفر
را کشتند. مجاهدین ناچار به مدافعه حاضر شدند. من متوجه پرخاش آنها شده با تلفن آنها را فرمان عقب
نشینی دادم. آنها نیز به سمت فومن آمدند و مخالفین به این مقدار قناعت نکرده و به تعاقب ماها و
مجاهدین به فومن و لولمان و صومعه سرا آمده ما هم برای اینکه به آنها نزدیک نباشیم که شاید مصادمه
شود آمدیم در کوهپایه های جنگل منزوی شدیم. و

آنها بعد از دخالت در دوایر رشت و انزلی و غارت خانه ها و اموال مردم مشغول شده با چوب و شکنجه
و حبس از مردم شروع به گرفتن پول نموده اداره ارزاق را که به آنها آذوقه میداد با سایر دوایر چابیده
معین الرعایا حاج شیخ محمد حسن و فتحعلیخان و جمعی دیگر از کارکنان و مجاهدین را گرفته در جاهای
کثیف حبس کردند. و

اجزای اداری ارزاق را به اسم اسیر در شهر گردش دادند. با بیان نامه ها و نطق هائی در مجامع به من
هتاکی و فحاشی نموده خیانت و سازش با شاه و انگلیس ها را به من نسبت دادند. و در حالیکه جاسوسان
انگلیس در میان آنها مشغول کارند و حرکات آنها دشمن را قوت می دهد. بعد خودشان روئسای دوائر
معیین کردند جمعی از خودشان را هم با آن دو نفر رفیق منافق ما ضمیمه کرده و آن دو نفر را مغلوب
اکثریت خود نموده آلت قرار دادند که به اسم آنها و دست آنها شاید شماها و مردم را ساکت کرده ولی
مقاصد خودشان را انجام دهند. ولی را به وحشت انداختند طوریکه بازار و دکاکین تعطیل شد. هر شب به
خانه های مردم بیچاره می ریزند اموال شان را غارت می کنند. آن قتل و غارت هائی که در بادکوبه
نمودند مخصوصاً علاوه از بیست میلیون تومان مال ایرانی را بردند مکرر قول گرفتن دادند رد کنند
نکردند. در گیلان و سایر جاهای ایران می خواهند همانطور معامله کنند. این مختصری از وضعیات این
مدت بود که برای اطلاع شما نوشتم. اینک به تشریح حالات آنها به اختصار می پردازم این کمونیست ها
هستند و چه می گویند محرک شان کی است. و

ابوکف و دو نفر از هم خیالان او که می خواهند به این دسایس با دست این چند نفر ایرانی های صوری
و دو نفر رفیق منافق ما زمان امورات ایران را به عنوان انقلاب در دست بگیرند. کمونیست های فعلی
خود سر را داخل عملیات نموده و هر قدر نمایندگان سویت روسیه از حرکات آنها جلوگیری نمودند مفید
نشد بلکه به دسایس خودش یکی دو نفر از آنها را متهم نمود آنها برای کشف قضایا به مسکو رفته حالا
که این ها معرفی شدند و ضعیات مملکت را با وجود این حوادث می نویسم . حال گیلان و اختلافات
داخلی او را بدست این حضرات که می بینید. اما خارج از گیلان انگلیس ها با من دشمن و به محو ما کمر
بسته اند. و

دولت ایران و مستبدین از هر طرف مشغول مهاجمه به ما هستند آقا میرزاعلی اکبر, مجتهد اردبیلی, و
سایر  علمای اردبیلی برای حرکات افراطی کمونیست ها اعلان جهاد به آذربایجان و شاهسون ها داده
و آنها تا حدود ماسوله آمدند که به ما ها بتازند وضع طالش را که خودتان بهتر می دانید با این همه بلیات
و هجوم دشمنان کمونیست ها هم در رشت شروع به این عملیات خصمانه نموده که فعلا ماها از طرفی
در فشار دشمنان و از طرفی در فشار کمونیست ها هستیم. در این صورت آنها به دشمن تقویت می کنند
یا ما؟ آنها خیانت می کنند یا ما؟ فردا وقتی که دشمن به خانه ما وارد شد این عده منافق با اموال غارت
شده گیلان فرار می کنند . و

اهل عیال و زندگانی شماها باید به دست دشمن بیفتد و آن دو نفر رفیق جاهل نتیجه ای که می برند فقط
روسیاهی است. و اما عقاید من و رفقا در مقابل همه این ها گفته و می گویم باید استقلال ایران محفوظ
باشد. باید ملت ایران در دست ایرانی باشد . باید مقدرات ایران در عهده ایرانی باشد. چنانکه لنین و
تروتسکی و براوین و نمایندگان صحیح العصل سویت روسیه همین عقیده مرا داشته و دارند .
کمونیست ها حق دخالت ندارند. عقاید و مسالک آزاد است ولی نه بطوریکه مخالفت انتظامات اجتماعی
باشد . و

با انگلیس ها چرا طرفیم؟ برای اینکه در ایران آمدند دخالت در امورات ما کردند . هر چه گفتیم نرفتند
با دولت ایران چرا طرفیم؟ برای اینکه ظلم می کند و به جان و مال مردم تعدی و تجاوز می کند.و
کمونیست ها وقتی که دخالت در امور داخلی ما کردند قتل و غارت و تعدی نمودند آنها هم مثل انگلیس ها
به دولت ایران و مستبدین ضرر خواهند داشت. بلکه چون این ها به اسم دوستی آمدند ضررشان موثر تر
خواهد بود. برفرض اینکه این عده ایرانی باشند با بی اطلاعی از اوضاع وطن با این اخلاق و عادات
افراطی با این مسلک و عقیده حاضر در مقابل کرورها ایرانی نمی توانند حاکم مایرید باشند در این
صورت تکلیف شماها چیست؟
بیدار باشید فریب نخورید در تحت لوای کلمه اتحاد و اتفاق همه چیز خودتان را در خودسری و افراط این
آقایان حفظ هر که مداخله در امور داخلی شما کرد او را دشمن بدانید> هر که بی طمع و صمیمانه با شما
مساعدت کرد آنها را دوست فرض کنید. آنهائی که تخم نفاق کاشتند از جامعه ملیت خود اخراج کنید و این
نکته را به خاطرهای خود بسپارید که هیچوقت سویت روسیه و نمایندگان درستکار آنها به حرکات و
هرزگی های ابوکف و این چند نفر راضی نیستند. و

سویت روسیه اگر مطلع بشوند بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع قادر به جلوگیری نشدند
آنوقت تکلیف ما این است: کمونیست ها - و انگلیس ها- و دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب
کرده به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق شهروند اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم
که خدا یار و مدد کار ما خواهد بود. و.

شعار میرزا
زنده باد جمهوری ایران
مرده با انگلیس و خائنین
پست باد منافقین
با امضا و مهر میرزا گوچک خان جنگلی

جناح بندی های مختلف در درون حزب عدالت کمونیست ایران و نوسانات تئوریک و قدرت طلبی های
شخصی برخی از رهبران آن که حتی از مسائل اجتماعی و فرهنگی ایران بی خبر بودند مثل ابوکف
رفتارهای ماجراجویانه
احسان الله خان, اختلاف نظرهای تئوریک- سیاسی سلطان زاده و حیدر عمواغلی, همچنین فقدان پایگاه
اجتماعی حزب کمونیست در میان مردم , موجب شدن که رهبران حزب کمونیست , سیاست
کودتاگرانه ای در قبال جنبش جنگل اتخاذ کنند و با اندیشه هژمونی طلبی در صدد برآمدند که قدرت
سیاسی و رهبری جمهوری سوسیالیستی گیلان و جنبش جنگل را بدست آورند. و

اما سیاست های تفرقه اندازنه ی حزب عدالت کمونیست ایران موجب تجزیه و تفرقه در جنبش ملی-
 دمکراتیک گیلان گردید و پس از انشعاب های جناح راست به رهبری خالو قربان و جناح چپ به
رهبری احسا الله خان , میرزا کوچک خان و مجاهدین جنگل در معاصره ی نیروهای انگلیس, حکومت
استبداد مرکزی و روحانیون آخوند مرتجعی بنام میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی قرار گرفتند. و

هزار نصد بیست یک با حکومت بریتانیای کبیر انگلستان امضا کرده بود از جنبش انقلابی گیلان
حمایت به عمل نیاورد. برخی از پژوهشگران بر این نظرند که سیاست تفرقه اندازانه حزب عدالت
کمونیست ایران نیز در تغییر موضع حکومت شوروی بی تاثیر نبوده است, اما میرزا کوچک خان
تا آخرین روزهای عمر خود نسبت به حسن نیت لنین و تروتسکی خوشبین بود 1921

حزب عدالت بطور عمده در خارج از ایران زیست و فعالیت می کردن و لذا در داخل ایران نفوذ چندانی
نداشتند تا اینکه بنا به توصیه بلشویک های روسیه در صدد ائتلاف و همکاری با جنبش جنگل به
رهبری میرزا کوچک خان بر می آیند و فعالیت های خود را در نقاط مختلف کشور خصوصا در
گیلان و آذربایجان گسترش می دهند. و

پس از شکست جنبش انقلابی گیلان به رهبری میرزا کوچک خان همچنین شکست و ناکامی جنبش
انقلابی آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی و جنبش انقلابی خراسان به رهبری
کلنل محمد تقی خان پسیان , اعضا و هواداران حزب عدالت کمونیست ایران بیش از گذشته تحت پیگرد
شدید نیروهای انگلستان و ارتجاع داخلی قرار گرفتند و ضربات سختی نیز به جنبش کمونیستی ایران
وارد شد به طوریکه بقایای کادرهای حزب عدالت در سال 1929 برابر به تاریخ ایران 1307 گنگره
دوم حزب را در شهر ارومیه مخفیانه برگزار می کردند تا برای احیای حزب و گسترش فعالیت های
خود تدابیری بیاندیشند. و

در چنین شرایطی زمینه به قدرت رسیدن رضاخان فراهم شد. رضاخان از یک طرف از حمایت
انگلستان برخوردار بود و از طرف دیگر اتحاد جماهیر شوروی نیز بخاطر مصالح داخلی و بیا المللی
خود موضع بیطرفانه ای در برابر رضا شاه داشت در نتیجه شرایط استقرار قدرت رضا شاه فراهم
گردید. در تابستان 1931 برابر با تاریخ ایران 1310 قانون ممنوعیت افکار اشتراکی به تصویب
مجلس رسید و به این ترتیب آزادی اندیشه قلم و فعالیت های حزبی ممنوع گردیدند و به فعالیت
جریان های چپ تا مدت ها خاتمه داده شد. پیگرد شدید مبارزان چپ موجب گردید که برخی از فعالین
حزب کمونیست ایران به شوروی فرار کردند و برخی نیز در زندان های ایران در اسارت بسر بردند.و

جنبش چپ ایران 
عوامل بحران مداوم آن 
حسن ماسالی

Freitag, 17. Oktober 2014

نمایندگی و سرکردگی طبقه کارگر

بدون استثنا  هر سازمان روشنفکری چپ سنتی که در ایران پا به عرصه وجود می گذاشت, خود را
نماینده و یا رهبر طبقه کارگر ایران معرفی می کرد و بر سر این نمایندگی که معلوم نبود به چه
طریقی امتیاز آنرا از طبقه کارگر ایران کسب کرده است- با سایر گروه های چپ و رقیب به جدل
مقابله و حتی به دشمنی متوسل می شدند. و

گاهی اوقات اتفاق می افتاد که در اثر انشعابات مختلف تحت لوای اینکه چه گروهی نماینده راستین
طبقه کارگر می باشد قریب صد گروه حادترین جنگ تبلیغاتی را علیه همدیگر به راه می انداختند و
زشت ترین اتهامات را نسبت به همدیگر وارد ابرازی داشتند. بررسی اعلامیه ها و همچنین سایر
انتشارات این گروه ها نشان می دهند که هر کدام دیگری را به داشتن خصلت های غیر کارگری و
نداشتن برنامه کارگری متهم می کند.و

اتهاماتی از قبیل رویزیونیسم تجدید نظر طلبی اپورتونیسم فرصت طلبی رفورمیست اصلاح طلب
و غیره نثار همدیگر می کردند بدون اینکه طبقه کارگر ایران از وجود چنین نمایندگان اطلاع کافی
و ضروری داشته باشد. و

پس از انقلاب 1357- با[ 1979] و استقرار رژیم جمهوری اسلامی بقایای جریان های چپ سنتی
به منطقه کردستان ایران پناه بردند رهبران همه این گروه ها میتوانستند در این منطقه با همدیگر
ارتباط برقرار کنند و حداقل دلیل شکستن و ناکامی گذشته این جنبش را ارزیابی کنند. اما بجای این
کار گروهی از روشنفکران بنام اتحاد مبارزان کمونیست از بی دارایتی رهبران کومه له استفاده
کردند و با جمع کردن عناصر مختلف از سازمان های گوناگون چپ سنتی تشکیل حزب کمونیست
ایران را در کوه های کردستان اعلام کردند!! در این ارتباط آقایان منصور حکمت عبدالله مهتدی
حمید تقوائی داور و چند نفر دیگر از بزرگان این قوم در یکی از نقاط مرزی ایران و عراق از
نگارنده نیز دعوت کردند که در گفتگوئی با آنان شرکت کنم و در ضمن پیشنهاد کردن که به این
حزب به پیوندم. همان موقع به این دوستان گوشزد کردم که تشکیل حزب کمونیست ایران در آن
شرایط و با آن شیوه و با چنان ترگیبی از نیروهای اجتماعی اشتباه بزرگی است و عاقبت منجر به
شکست و انشعابات مختلف خواهد شد. با لبخند بزرگ منشانه ای استدلال مرا قبول نکردند. و

پس از آن جلسه به ملاقات شیخ عزالدین حسینی رفتم قابل توجه است که او به عنوان یک فرد مذهبی
از نوشته های مارکس درباره شرایط تشکیل حزب طبقه کارگر و خود آگاهی طبقاتی و غیره اطلاع
داشت و نظر مرا تائید می کرد که تشکیل حزب کمونیست به این ترتیب صحیح نیست!!! اما
روشنفکران چپ و تحصیل کرده ما به نظریات و توصیه های مارکس توجهی نمی کردند چرا؟؟
برای اینکه خود مرکز بین بودند و به هر قیمتی شده می خواستند فیل هوا کنند و با انگیزه ی
نخبه گرایانه [ الیتیستی ], سرپرستی چپ یتیم را بر عهده بگیرند, پس از این ملاقات در تاریخ
مهرماه 1364 برابر اکتبر 1985 به شیوه تشکیل این حزب نقد نوشتم . و

تا این تاریخ بیش از هفده سال از تشکیل حزب کمونیست مزبور می گذرد . در دو سال اخیر اخبار
مختلف و ناگواری درباره انشعابات درون این حزب به بیرون پخش شده اند: کومه له جدا شد سپس
عده ای از کومه له انشعاب کردند. بیش از صد نفر از کارهای ورزیده و ارزنده حزب کمونیست
کارگری بطور دستجمی و یا محفلی جدائی خود را از این سازمان اعلام کردند . اکثر انشعابات با
وارد کردن اتهامات سنگین و فحش نامه ها بدرقه می شدند که نشان دهنده سطح فرهنگ نازل و رایج
در میان چپ سنتی است. و

به بخش اسناد توجه شود . شنیدن این اخبار غم انگیز است. زیرا آگاه هستیم که برای شکل گیری یک
جنبش چقدر وقت نیرو و امکانات بکار گرفته میشوند. میدانیم که قریب صد سال است روند تجزیه
ادامه دارد و در این ارتباط لطمات شدیدی به نیروی مبارز و مردم میهن ما وارد شده است. به دنبال
هر شکست تفرقه و به دنبال هر تفرقه شکست بوده است . چرا باید این قدر نیرو و استعدادهای کشور
در اثر کشمکش های داخلی از بین بروند؟ ما از زمان انقلاب مشروطیت تا کنون سیر قهقرائی را طی
کرده ایم . و

آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شویم و گذشته های نامطلوب را تکرار نکنیم؟ آیا روشنفکران چپ
سنتی ایران نمی خواهند از مدار بسته ی عادت های گذشته خارج شوند؟ ایا می خواهیم همان بینش و
منش گذشته را مرتب تجدید تولید کنیم؟ و آیا وقت آن نرسیده که آینده نگر باشیم؟ من مطمئن هستم که
اگر مسعود احمد زاده , امیر پرویز پویان, همایون کتیرائی, بیژن جزنی و ده ها نفر از پیشتازان این
جنبش اکنون زنده بودند در تئوری ها و بینش و منش خود تجدید نظر می کردند. و

زیرا عناصر پیشتاز و صادق قادر به چنین تصمیم گیری هائی هستند. اما آنهائی که میراث خوار یک
جنبش شده اند شهامت برخورد به اندیشه و کردار خود را ندارند و از آنجائی که صداقت ندارند فرصت
طلبانه با تکرار گذشته زندگی روزمره را می گذرانند, در حال حاضر بیش از پنجاه گروه و محفل به
نام فدائی امرار معاش سیاسی می کنند, بدون اینکه به مفهوم فدائی بیاندیشند و یا به آن اعتقاد داشته
باشند. و

این عناصر بجای تجلیل از قدرت ابتکار پیشتازان اولیه و بجای تحلیل از شرایط مشخص آن زمان و
نشان دادن کمبود ها و کاستی ها فرصت طلبانه مراسم عزاداری برپا می کنند و مثل آخوندها از
احساسات و اشک مردم بهره می گیرند چون میراث خوار هستند. و

انتقادی را که در پانزده سال قبل در باره تشکیل حزب کمونیست ایران نوشته بودم بجا است که برای
هشیاری نسل آینده بار دیگر در اینجا نقل کنم . و

کتاب از حسن ماسالی
سیر تحول جنبش چپ ایران
و عوامل بحران مداوم آن




Dienstag, 14. Oktober 2014

یکی از اهداف سفرهای حسن روحانی به خارج

اما حسن روحانی رئیس جمهور ایران در برابر این تعرض خشن به استقلال قوه ی مقننه, استقلال
قوا را از یاد می برد و - حتا در حد همان گفتارهای مبهم و دو پهلوی همیشگی- کلامی بر لب
نمی آورد.و

اما ببینیم حسن روحانی در خارج از ایران به کشورهای که تا حال مسافرت داشته چه می گوید و
به چه چیز خدمت می کند؟

یکی از اهداف سفرهای حسن روحانی به خارج و گفت و گو با مقامات و رسانه های گروه ی آمریکا
و غرب و روسیه, کسب اعتبار و حمایت برای خود و برنامه هایش می باشد. معهذا نمی توان نادیده
گرفت که تلاش ها و اقدامات او قبل از هر چیز و در درجه ی اول تبلیغ برای جمهوری اسلامی ایران
و ولایت فقیه رهبر ایران دگر گون نشان دادن چهره ی نظام و کسب اعتبار برای آن است. و

حسن روحانی خود نیز به این امر مباهات دارد و آن را یکی از زمینه های موفقیت خویش می داند.و
وی در همان مصاحبه ای که در کشور امریکا داشته در صفحه گذشته اشاره کردیم, می گوید: یکی
از موارد کام روایی و موفقیت های دولت جمهوری اسلامی ایران در عرصه ی بین المللی بوده است.و

من از این جا شروع بکنم که افکار عمومی در دنیای امروز بسیار مهم است. از جمله کارهایی که شد
در ظرف چندین سال گذشته نظام جمهوری اسلامی ایران شدیداً افکار عمومی و به خصوص افکار
عمومی در کشور های خارج از ایران در آمریکا و غرب و روسیه را نسبت به جمهوری اسلامی
ایران بدبین بکنند, به عنوان کشور خشن, کشور جنگ طلب, کشوری که حمایت می کند از تروریزم
کشوری که حقوق بشر را رعایت نمی کند, که البته استفاده های ابزاری هم می شد و آن چه که رخ
داد و حالا نمی خواهم تفصیل بکنم یکی از مسایل مهمی که در این سه چهار سال گذشته رخ داد ایجاد
رخنه به نفع ملت ایران و به زیان این سیاست های 35 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران است. و

البته نمی گویم که افکار عمومی عوض شد, اما افکار عمومی ,لااقل بخش های قابل توجه اش دچار
تردید شد در صحت تبلیغاتی که علیه جمهوری اسلامی ایران می شود. آن چهره ی سیاه ی که با
معیارهای خودشان مطرح کرده بودند, دیدند اصلاً وجود ندارد . من معتقدم که با کمترین هزینه
بیشترین دستاورد را ما در عرصه ی جهانی پیدا کردیم. امروز جمهوری اسلامی ایران حداقل در
بخش قابل توجه ای از افکار عمومی و به خصوص نخبگان جهان؛ که اثر گذارند روی افکار عمومی؛
دیگر یک کشور صادر کننده ی ترور نیست که البته اصلش هم دروغ بود. و

حسن روحانی دستاورد بزرگ خود را در صحنه ی بین المللی رخنه به زیان سیاستی می داند که گویا
به دروغ جمهوری اسلامی ایران را حامی و صادر کننده ی تروریزم و نقض کننده ی حقوق بشر
خوانده بود. و ایشان به خود می بالد که توانسته است افکار عمومی را متقاید سازد که آن چهره ی
سیاهی که در حکومت 35 سال از جمهوری اسلامی ایران ترسیم کرده بودند؛
اصلاً وجود ندارد و متهم ساختن جمهوری اسلامی ایران به نقض حقوق بشر, ترور و صدور
 تروریسم  بی اساس و اصلش هم دروغ بوده است. و

بر خلاف ادعاهای حسن روحانی داوری ها و برخورد افکار عمومی نسبت به جمهوری اسلامی ایران
نه به دلیل تبلیغات دولت های غربی بلکه نتیجه ی اعمال و کارنامه ی جمهوری اسلامی ایران, خشونت
و جنایت های مستمر آن طی دو دهه, مبتنی بر اسناد و مدارک و واقعیت های غیر قابل انکار و مرهون
سال ها تلاش ایرانیان آزادیخواه خارج از کشور ایران در معرفی چهره ی این نظام است. افکار عمومی
خارج نه از طریق تبلیغات غرب بلکه از طریق مدارک و شواهدی چون از گروه های آزادیخواه از
دخالت و شرکت مستقیم رهبران جمهوری اسلامی ایران در صدور تروریسم و جنایت های بی شمار
آن ها در داخل و خارج از کشور آگاهی یافته و شکل گرفته است.و

به همین سبب تا زمانی که این رهبران و این ساختار ها حاکم اند؛ تا زمانی که خامنه ای و رفسنجانی
و روحانیون و مافیای فساد و جنایت بر کشور حکومت می کنند اساس داوری افکار عمومی تغییر
نمی یابد . وجود جریان اصلاح طلبی هیچ گونه تغییری در داوری افکار عمومی نسبت به جمهوری
اسلامی ایران و جنایتگاران مسلط بر ایران ایجاد نکرده است. شکل گیری این جریان و تحولات سه
سال گذشته فقط امید آن ها را به تسریع روند دگر گونی های اساسی و تغییر نظام افزایش داده است. و

اما اگر از ادعای غلو آمیز حسن روحانی رئیس جمهور ایران در باره نتایج کار و تلاش او در سیاست
خارجی بگذاریم؛ آن چه باقی می ماند اساس و هدف تلاش ایشان در عرصه ی بین المللی می باشد و
این همان گونه که خود نیز تصریح می کند عبارت است از تلاش برای تغییر افکار عمومی نسبت به
جمهوری اسلامی ایران و کسب اعتبار برای آن . و
حسن روحانی رئیس جمهور ایران در خارج از کشور ایران فقط نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران
و در خدمت آن نظام است. و اگر در کشور ایران در سخنرانی ها و موضعگیری ها و گفت و گوها
به اقتضای شرایط گله ها و انتقاداتی نسبت به تجاوزات مافیای قدرت علیه مردم مطرح می سازد؛ در
خارج از کشور به طور کامل توجیه گر نظام است. و
مصاحبه با نمایندگان رسانه های خارجی در کشور آمریکا در نیویورک که مصداق بارز این واقعیت
است. و حسن روحانی در این گفت و گو در پاسخ به سوال مربوط به بازداشت و محاکمه ی جوانان
ایرانی در کشور ایران چنین می گوید: انصاف این است که تحریکاتی غیر طبیعی برای  بزرگ نمایی
این واقعه انجام می شود در حالی که دستگیری و محکومیت دانشجویان در کشور ایران با هیچ
عکس العملی مواجه نمی شود . در جمهوری اسلامی ایران استقلال قوا وجود دارد و من به عنوان
رییس جمهوری نه می توانم و نه می خواهم که در امور قضاییه دخالت کنم. و

حسن روحانی در این جا نیز همان سفسطه های مصاحبه در ایران را تکرار می کند و در جمع نمایندگان
رسانه های گروهی جهان و از طریق آنان با افکار عمومی خارج که به اتکای تجارب سالیان نیک
می دانند که در جمهوری اسلامی ایران واقعیتی بنام استقلال قوا وجود ندارد, از استقلال قوا سخن
می گوید. او فراموش می کند که مخاطبین وی نه فقط در گذشته های دور بلکه در همان هفته های قبل
از مصاحبه شاهد اعلام صریح عدم استقلال قوه ی مقننه از ولی فقیه امر بودند. و

از حسن روحانی در مصاحبه ی نیویورک سوال می شود که : در غرب گفته می شود در کشور ایران
دو دولت وجود دارد, دولتی که شما رییس جمهور آن هستید و دولتی که مقام ولایت فقیه رهبر ایران
بر آن تسلط دارد. و نظر شما چیست؟. و
ایشان پاسخ می دهند: در کشور ایران دو دولت وجود ندارد و جایگاه ولایت فقیه رهبر و رییس جمهور
کاملاً مشخص است. روابط دو جانبه ی میان رهبری و رییس جمهوری مستمر و دایمی است و حتا اگر
اختلافات نظرهایی وجود داشته باشد. با توجه به موازینی که در قانون مشخص شده در عمل مشکلی
پیش نمی آید. و


Montag, 13. Oktober 2014

Wie man den Krieg gewinnt und den Frieden Verliert.

Wie man den Krieg gewinnt und den Frieden Verliert.
von Dr. Alfred Mechtersheimer
1982 by General Sir John Hackett
Welt in Flammen 
Der Dritte Weltkrieg Schauplatz Europa
Dieses Buch von Sir John Hackett ist ein nützliches Ärgernis
Ein Ärgernis deshalb, weil ein pensionierter General einen
Verharmlosenden Dritten Weltkrieg erfindet, der die NATO-
Strategie und höhere Rüstungsausgaben rechtfertigen soll.
Nützlich ist das Buch, weil es genau das Denken und handeln
Offen legt, das zu diesem Krieg führen würde.