Freitag, 17. Oktober 2014

نمایندگی و سرکردگی طبقه کارگر

بدون استثنا  هر سازمان روشنفکری چپ سنتی که در ایران پا به عرصه وجود می گذاشت, خود را
نماینده و یا رهبر طبقه کارگر ایران معرفی می کرد و بر سر این نمایندگی که معلوم نبود به چه
طریقی امتیاز آنرا از طبقه کارگر ایران کسب کرده است- با سایر گروه های چپ و رقیب به جدل
مقابله و حتی به دشمنی متوسل می شدند. و

گاهی اوقات اتفاق می افتاد که در اثر انشعابات مختلف تحت لوای اینکه چه گروهی نماینده راستین
طبقه کارگر می باشد قریب صد گروه حادترین جنگ تبلیغاتی را علیه همدیگر به راه می انداختند و
زشت ترین اتهامات را نسبت به همدیگر وارد ابرازی داشتند. بررسی اعلامیه ها و همچنین سایر
انتشارات این گروه ها نشان می دهند که هر کدام دیگری را به داشتن خصلت های غیر کارگری و
نداشتن برنامه کارگری متهم می کند.و

اتهاماتی از قبیل رویزیونیسم تجدید نظر طلبی اپورتونیسم فرصت طلبی رفورمیست اصلاح طلب
و غیره نثار همدیگر می کردند بدون اینکه طبقه کارگر ایران از وجود چنین نمایندگان اطلاع کافی
و ضروری داشته باشد. و

پس از انقلاب 1357- با[ 1979] و استقرار رژیم جمهوری اسلامی بقایای جریان های چپ سنتی
به منطقه کردستان ایران پناه بردند رهبران همه این گروه ها میتوانستند در این منطقه با همدیگر
ارتباط برقرار کنند و حداقل دلیل شکستن و ناکامی گذشته این جنبش را ارزیابی کنند. اما بجای این
کار گروهی از روشنفکران بنام اتحاد مبارزان کمونیست از بی دارایتی رهبران کومه له استفاده
کردند و با جمع کردن عناصر مختلف از سازمان های گوناگون چپ سنتی تشکیل حزب کمونیست
ایران را در کوه های کردستان اعلام کردند!! در این ارتباط آقایان منصور حکمت عبدالله مهتدی
حمید تقوائی داور و چند نفر دیگر از بزرگان این قوم در یکی از نقاط مرزی ایران و عراق از
نگارنده نیز دعوت کردند که در گفتگوئی با آنان شرکت کنم و در ضمن پیشنهاد کردن که به این
حزب به پیوندم. همان موقع به این دوستان گوشزد کردم که تشکیل حزب کمونیست ایران در آن
شرایط و با آن شیوه و با چنان ترگیبی از نیروهای اجتماعی اشتباه بزرگی است و عاقبت منجر به
شکست و انشعابات مختلف خواهد شد. با لبخند بزرگ منشانه ای استدلال مرا قبول نکردند. و

پس از آن جلسه به ملاقات شیخ عزالدین حسینی رفتم قابل توجه است که او به عنوان یک فرد مذهبی
از نوشته های مارکس درباره شرایط تشکیل حزب طبقه کارگر و خود آگاهی طبقاتی و غیره اطلاع
داشت و نظر مرا تائید می کرد که تشکیل حزب کمونیست به این ترتیب صحیح نیست!!! اما
روشنفکران چپ و تحصیل کرده ما به نظریات و توصیه های مارکس توجهی نمی کردند چرا؟؟
برای اینکه خود مرکز بین بودند و به هر قیمتی شده می خواستند فیل هوا کنند و با انگیزه ی
نخبه گرایانه [ الیتیستی ], سرپرستی چپ یتیم را بر عهده بگیرند, پس از این ملاقات در تاریخ
مهرماه 1364 برابر اکتبر 1985 به شیوه تشکیل این حزب نقد نوشتم . و

تا این تاریخ بیش از هفده سال از تشکیل حزب کمونیست مزبور می گذرد . در دو سال اخیر اخبار
مختلف و ناگواری درباره انشعابات درون این حزب به بیرون پخش شده اند: کومه له جدا شد سپس
عده ای از کومه له انشعاب کردند. بیش از صد نفر از کارهای ورزیده و ارزنده حزب کمونیست
کارگری بطور دستجمی و یا محفلی جدائی خود را از این سازمان اعلام کردند . اکثر انشعابات با
وارد کردن اتهامات سنگین و فحش نامه ها بدرقه می شدند که نشان دهنده سطح فرهنگ نازل و رایج
در میان چپ سنتی است. و

به بخش اسناد توجه شود . شنیدن این اخبار غم انگیز است. زیرا آگاه هستیم که برای شکل گیری یک
جنبش چقدر وقت نیرو و امکانات بکار گرفته میشوند. میدانیم که قریب صد سال است روند تجزیه
ادامه دارد و در این ارتباط لطمات شدیدی به نیروی مبارز و مردم میهن ما وارد شده است. به دنبال
هر شکست تفرقه و به دنبال هر تفرقه شکست بوده است . چرا باید این قدر نیرو و استعدادهای کشور
در اثر کشمکش های داخلی از بین بروند؟ ما از زمان انقلاب مشروطیت تا کنون سیر قهقرائی را طی
کرده ایم . و

آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شویم و گذشته های نامطلوب را تکرار نکنیم؟ آیا روشنفکران چپ
سنتی ایران نمی خواهند از مدار بسته ی عادت های گذشته خارج شوند؟ ایا می خواهیم همان بینش و
منش گذشته را مرتب تجدید تولید کنیم؟ و آیا وقت آن نرسیده که آینده نگر باشیم؟ من مطمئن هستم که
اگر مسعود احمد زاده , امیر پرویز پویان, همایون کتیرائی, بیژن جزنی و ده ها نفر از پیشتازان این
جنبش اکنون زنده بودند در تئوری ها و بینش و منش خود تجدید نظر می کردند. و

زیرا عناصر پیشتاز و صادق قادر به چنین تصمیم گیری هائی هستند. اما آنهائی که میراث خوار یک
جنبش شده اند شهامت برخورد به اندیشه و کردار خود را ندارند و از آنجائی که صداقت ندارند فرصت
طلبانه با تکرار گذشته زندگی روزمره را می گذرانند, در حال حاضر بیش از پنجاه گروه و محفل به
نام فدائی امرار معاش سیاسی می کنند, بدون اینکه به مفهوم فدائی بیاندیشند و یا به آن اعتقاد داشته
باشند. و

این عناصر بجای تجلیل از قدرت ابتکار پیشتازان اولیه و بجای تحلیل از شرایط مشخص آن زمان و
نشان دادن کمبود ها و کاستی ها فرصت طلبانه مراسم عزاداری برپا می کنند و مثل آخوندها از
احساسات و اشک مردم بهره می گیرند چون میراث خوار هستند. و

انتقادی را که در پانزده سال قبل در باره تشکیل حزب کمونیست ایران نوشته بودم بجا است که برای
هشیاری نسل آینده بار دیگر در اینجا نقل کنم . و

کتاب از حسن ماسالی
سیر تحول جنبش چپ ایران
و عوامل بحران مداوم آن




Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen