Montag, 5. Januar 2015

تصویری از دانشگاه تهران

تصویری از دانشگاه تهران در سال 1324
راستی را که این سال عجیبی بود حالا که نزدیک به 69 سال از آن سال گذشته و تو فرصت فکر کردن
بسیار داشته ای آیا کمان نمی بری که اگر در میان رهبران چپ و رهبران میانه مردانی قوی تر و
مستقل تر از آنها که در میدان بودند, پیدا شده بود, سرنوشت ایران چیزی دیگر جز آنچه که امروز ما
داریم می شد.؟؟

دانشگاه دچار هیجان و تحت تأثیر جو سیاسی مملکت قرار داشت. در هر دانشکده ای حداقل دو اتحادیه
دانشجویی درست شده بود. یکی ظاهراً تحت نفوذ و رهبری حزب توده و دیگری با هدایت میلیون وشاید
هم زیر پرده راست گرایائی از قماش سیدضیاء و جمال امامی, شلوغ چی ها و لابد خبر چین ها هم در
هر دو دسته بودند. و

دانشجویان شهرستانی هم, هر استانی برای خودش یک اتحادیه درست کرده بودند, در دانشکده حقوق که
دوستان زیادی از آشنایان بودند دو اتحادیه بود, یکی به نام اتحادیه دانشجویان ایران که در رأس ان از
دانشجویان کسانی مثل رحیم متقی ایروانی بعداً سرمایه دار بزرگ و صاحب گروه صنعتی عظیم و متنفذ
کفش ملی و علیرضا صاحب آفتابه وردار دکتر احمد متین دفتری و بعداً عضو عالیرتبۀ بیمۀ ایران و
بالاخره مدیر عامل بانک ایران و عرب قرار داشتند و دیگری اتحادیه دانشجویان دانشکده حقوق ا.د.د.ح. و
که ظاهرآ تحت رهبری حزب توده بود و در رأس آن از دانشجویان: ابوالحسن صیرفی و محمد علی شهریار
و هادی هدایتی و زینی حائری, که خیلی هم چپ می زدند. و

چیزی بهتر از هم یاد او می آید وقتی که در ایتالیا مردم برای جمهوریت رأی داده بودند, صیرفی پیشنهاد
می کرد که به این مناسب باید دانشجویان در دانشگاه جشن بگیرند. این ابوالحسن صیرفی بعدها قبل از
کودتاه 28 مرداد روزنامه نویس ضد مصدق شد و در جریان کودتا همکار سرلشکر زاهدی و پس از
پیروزی کودتاه, مدیر عامل بیمه ایران و محمدعلی شهریار هم یار غار او لفت و لیس چی بیمۀ ایران, و
هادی هدایتی هم پس از گرفتن لیسانس حقوق در سال 1325 به فرانسه رفت, دکترای تاریخ گرفت و پس
از بازگشت به ایران بدواً شد مصدقی و سپس با پیش آمدن کودتاه 28 مرداد شاه پرست دو آتشه و بالاخره
در سال های 40 در حاشیۀ حسنعلی منصور و گروه مترقی می پلکید. با نخست وزیر شدن منصور او هم
مدیر عامل بیمۀ ایران شد و بالاخره در کابینۀ هویدا به سمت وزیر آموزش و پرورش انتخاب گردید. و

خیلی حکایت در این یک صفحه گنجانده شده شاید بهتر بود این آقایان را در یک جریان طولانی با
کارهایی که کرده و تغییر جهت هایی که داده اند تصویر می کردم اما اگر بخواهم چنین بکنم از غرض
اصلی که همانا نوشتن خاطرات مشترک با دوستان مبارز است به کلی دور می افتم و به علاوه از قبیل
آدم ها در همه جای دنیا بوده و خواهند بود و من و تو هم هر چند اسم و آوازه ای پیدا نکردیم, از آدم های
همین مملکت ایران هستیم هر کدام مان به نوعی گرفتار این بند بازی ها, که شاعر می فرماید: کاسه
آسمان ترک دارد. و

اما این توضیح چیزی از خجالت من نمی کاهد که به جای تصویر کردن آدم های بزرگ وار دارم ذهن
دوستان عزیزم را با این لااطلاعات پر می کنم مرا می بخشید و مخصوصاً به دوستم توصیه می کنم
که مرا ببخشد. و

بر گردیم به شلوغی دانشگاه چه سال های خوبی بود و چه دانشجویان سرزنده و فعالی همان متقی ایروانی
در همان شرایط دانشجویی یک مویش کلی قیمت داشت. او یک مجلۀ  تر و تمیز منتشر می کرد به نام
آئین دانشجویان و توده ای ها هم در  دانشگاه برای خودشان روزنامه ای داشتند به نام اتحاد دانشجویان
یا نامی شبیه به این و در حدود این مضمون. و

حوالی نیمۀ آبان ماه بود که مصدق بنا به دعوت ایروانی و دوستانش از اتحادیه دانشجویان ایران برای
سخنرانی به دانشگاه آمد . سخنرانی او را می شد در یک جمله خلاصه کرد. و

خروج فوری ارتش شوروی از کشور ایران . توده ای ها این سخنرانی را به هم زدند سوت کشیدند. و
هو کردند و در محوطه جلوی دانشکده حقوق با تظاهر کنندگانی که پرچم سه رنگ شیر خورشید ایران
حمل می کردند و به نفع مصدق و برای خروج ارتش شوروی شعار می دادند در گیر شدند. و

پرچم سه رنگ به وسیله توده ای ها پاره شد که این قضیه تا وقتی که از دانشجویان این دانشگاه بودند
ورود زبان مخالفین حزب توده بود که شما همان بی وطن هایی هستید که پرچم سه رنگ ایران با نقش
شیر و خورشید را پاره کرده اید. و تا مدت ها بعد نیز تا وقتی که کودتاه 28 مرداد واقع شد و توده ای
و مصدقی و حزب ایرانی و جبهه ملی چی و سوسیالیست خدا پرست همه شدند ملغون و شاه شد تنها
وطن پرست تنها ملت دوست تنها خدا پرست و حتی سوسیالیست موجود در صحنه! و
چشم باز و گوش باز و این غمی
حیرتم از چشم بندی ای خدا! و

از کتاب
جامۀ آلوده در آفتاب
دامغانی
ابویمن محمد یمکانی تحریر یافته است

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen