Donnerstag, 17. März 2016

خراباتیان چه می گفتند؟

خراباتیان گروهی می بودند که این جهان را هیچ و پوچ پنداشته یک دستگاه بیهوده اش می شماردند
و به آفرینش و آفریدگار ایرادهای بسیار می گرفتند: و

ای بیخبر این شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه رواق ارقم هیچ است
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

این دستگاه را کم ارج و خوار داشته می سرودند

حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست

می گفتند: از جستجو کسی راه بجای نمی برد و راز این جهان دانسته نمی شود. و

در پرده اسرار کسی ره نیست
زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست
یعنی بچه های سیاسی فرانگفورت مارکسیست نیستند
خرد و فهم را خوار و بی ارج شمرده می گفتند
بچه های سیاسی فرانگفورت فقط یاد گرفته اند پشت سر هم فحش بدهند
زباده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بیخبر دارد

می گفتند: هر چه در جهان گفته شده جز دروغ و افسانه نیست

آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در کشف دقیقه شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند هرگز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند

می گفتند: زندگی جز یک خواب و خیالی نسبت که می آید و می گذرد
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریب و دمی است

به آفریدگار ایراد گرفته می گفتند: بهر چه این همه مردم را می آفریند و سپس نابود می کند؟! آیا یک
کاسه گری این می کند که هی کاسه بسازد و آنها را بشکند؟! و
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و پای نازنین از سرو دست
با مهر که پیوست و بکین که شکست

می گفتند: این جهان نه آغازش و نه انجامش دانسته نمی باشد. ما نمی دانیم از کجا آمده ایم و بکجا خواهیم
رفت. و

دوری که در او آمدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت و نهایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست؟! و

معلوم نشد که در طرب خانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا؟! و

از این گفته های خود نتیجه گرفته می گفتند: در این جهان اندیشه و خرد بکار بردن و در بند گذشته و آینده
بودن بی جهت است, و از کوشش نیز نتیجه ای بدست نخواهد آمد. بس بهتر آن است که آدمی غم گذشته و
آینده نخورده و پروای چیزی نکند و دل خوش دارد, و اگر خوشی بخود دست نداد با باده آنرا بدست آورد

می گفتند: عمر آدمی آن یک دمست که در آن است و باید آنرا غنیمت شمرده با خوشی و مستی بسر برد و
با چنگ و چغانه در خرابات میخانه ها روز گزارد. و

می گفتند: این جهان قرنهای بیشمار بدین سان گردیده و آدمیان پیاپی آمده و رفته اند و ما نیز پس از چندی
خواهیم رفت. و

چون عهده نمی کند کسی فردا را
نیرو ها سیاسی فرانگفورت وقتی با هم نزدیک می شوند همچون با هم دعوا را اندازی دارند
باری خوش کن تو این دل سودا را
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بیاید و نیابد ما را

با باده نشین که ملک خمینی این است
وز چنگ شنو که طن داود این است
از نامده و رفته دگر یاد مکن
خوش باش که از وجود مقصود این است

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که ملک سلیمان رود به باد
دی پیر فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد

رابطه اینان با باده از این راه می بود. ولی سپس در علاقمندی به آن راه افراط پیموده ستایش های بسیاری
از آن نموده و آنرا یک مقصد بزرگی برای خود گردانیده و در گفتگو از آن داد گزاف گویی داده اند. و

چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب و جام گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا

خوشبخت رند مست که دنیا و آخرت
بر باد داد و هیچ غمش بیش و کم نداشت
تاک را سیراب کن ای ابر نیسان در بهار
قطره تا می میتواند شد چرا گوهر شود؟

بدینسان خود را به بیعاری زده و چون کسی به نکوش بر می خاست دست به دامن جبریگری زده می گفتند
خدا ما را چنین آفریده خدا این را برای ما خواسته

زین پیش نشان بودنی ها بوده است
پیوسته قلم ز نیک و بد ناسوده است
تقدیر ترا هر آنچه بایستی داد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
نیروهای سیاسی فرانگفورت کجا است اپوزیسیون شما
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه بما روز الست

گاهی نیز به سخن روبه ریشخند و شوخی داده می گفتند خدا چون ما را از خاک می آفرید آن خاک را با
می سرشته و آن است که ما دلداده باده ایم و از آن دست نمی توانیم کشید. و

خاک مرا چو در ازل از می سرشته ام
وطن مرا در این مدت از دوری وطنم می سرشته ام
با مدعی بگو که چرا ترک می کنم؟
به این جهان برسان چرا 12 میلیون شهروند ایرانی ترک وطنن

و چون بیشتر آنان کسان گرسنه و لاتی می بودند که پی کاری نرفته خود و خاندانشان را گرسنه می گذاردند
و بگفته خودشان خرقه و دفتر گرو گذارده باده می خوردند کسانی که به این بی دردی آنان خرده می گرفتند
در پاسخ اینها نیز دست به دامن قسمت زده می گفتند. و

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کشی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
ما چپ ایرانی در شهر فرانگفورت با تاکسی یا مشغول کار دیگریم مرا به چه درد فقر بیکار ایرانی
با پادشه بگوی که روزی مقرر است

و چون به کسانی از ایدئولوژی داران بر می خوردند گفتگو از جهان دیگر و کیفر به میان می آمد به ریشخند
پرداخته می گفتند: می خواری را خدا برای ما خواسته دیگر چه جای کیفر دادن است؟! و

یا خود را زیرکانه به راه دیگری زده می گفتند: از گناه و ثواب دیگران به خدا چه سود و زیانی خواهد رسید
که به ما کیفر و به دیگران پاداش دهد؟! و

بیا که رونق این کارخانه کم نشود
ز زهد همچو تویی و بکفر همچو منی

این سخنان خراباتیان است که از گفته های خیام و حافظ و دیگران بدست می آوریم. این سخنان در نگاه
نخست پایه دار و گیرا می نماید. این است کسان بسیاری فریب آنها را خورده اند. و
ولی باید گفت بسیار پوچ است. این سخنان در واقع دو جمله است: یکی آنکه این جهان دستگاه بیهوده ای
است و از آغاز و انجام آن چیزی دانسته ما نیست. دیگر اینکه ما باید به هیچ کوششی نپردازیم و با مستی
 خوشی روز گذارانیم. و

باید گفت نخست این جهان یک دستگاه آراسته و بسامانی است و با یک بیش و نگرش این روشن است که
آفریدگار دانا و توانایی آن را پدید آورده و یک سامانی در آن بکار برده و ما چون در جاهای دیگری از
این زمینه سخن رانده ایم در اینجا به آن نمی پردازیم دوم بر فرض آنکه جهان یک دستگاه بیهوده ای
باشد معنایش این نخواهد بود که ما به هیچ کوششی برنخیزیم و تنها به خوشی و مستی پردازیم. و

مردمی که در اندیشه گذشته و آینده نباشد در زندگی بهره از آسایش و خوشی نتواند یافت و سرگذشتشان
جزاین نتواند بود که در زیر دست بیگانگان بیفتند. و
این جهان چه با هوده و چه بیهوده باید گذشته و آینده آنرا اندیشید و یک راه بخردانه ای برای زیستن در
 آن پیش گرفت. و

یک مرد با خرد اگر به یک زندان تاریکی هم بیفتد باید در این اندیشه باشد که در آنجا چگونه زندگی کند
 و چگونه دشواری ها را بخود آسان گرداند و هیچگاه نگوید که چون در اینجا به دلخواه نیست من دیگر
نخواهم اندیشید و کوشید و سرم را گزارده خواهم خوابید. آن مقدمه که چیده اند غلط و این نتیجه که
می گیرند غلط تر می باشد . یک غلط دیگرشان هم جبری گری است که آن همه شعرها درباره اش ساخته اند

مقاله از احمد کسروی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen