Mittwoch, 28. Dezember 2016

درد پدر بیکار و کودکان کار

معضلات ناشی از پدر بیکار, براساس نتایج به دست آمده از تحقیقات, بیکار, ناچار باید به
نحوی زندگی خود را بگذراند و برای زندگی باید در آمدی داشته باشد. چون کسب در کشور
ایران از نمایندگان دولت جمهوری اسلامی ایران خودداری می شود, نمونه شهردار شهر
مانع کسب بیکاران میشود, چنین در آمدی نمی تواند از شیوه های درست و قانونی تامین
شود؛ یعنی فرد, وسایل نیل به هدف خود را در دست ندارد, بنابراین سرخورده می شود و
زمینه ی استفاده از مواد مخدر برای او بیشتر می شود. و
در بسیاری از موارد نیز این افراد, راه های غیر قانونی را برای رسیدن به هدف های خود
که همان کسب درآمد است, انتخاب می کنند, یعنی از طریق دزدی یا تبهکاری به کسب درآمد
می پردازند که در این صورت هم, احتمال آن که در باند قاچاق و مواد مخدر و اعتیاد گرفتار
می شوند, بسیار است. و
   
                            درد پدر بیکار فرستادادن کودکان را به کار
پشت چراغ قرمز منتظر بودم و ثانیه ها را یکی یکی می شمردم که از لابه لای ماشین ها پیدا
شد و نزدیک و نزدیک تر آمد. همین طور که می آمد, هر از گاهی کنار ماشینی می ایستاد و با
گردن کج, بسته ای را که در دست داشت, به سمت راننده می گرفت و از حرکت لبهایش
می فهمیدی که چیزهایی می گوید. با اندام نازک و نحیفی که داشت, هشت سال الی نهُ سال
بیشتر نشان نمی داد. کنار پنجره ی من که رسید, صورت کوچک و سرد سرخ را جلو آورد, و
با چشم های دُرشتش که برق کودکی و کودکانگی در آن بود, به من زُل زد و دست های خشک
و سیاهش را روی شیشه گذاشت, بسته دستمال جیبی با سیکار بسته ی را به طرفم گرفت که: و
آقا دستما سیکار نمی خوای؟
نه عزیزم. و
تو رو خدا بخر آقا, لازمت میشه ها
نمی خوام, دارم. و
آفرین آقا, تو رو خدا. و
ببین بچه, دارم. و
پس به پول بهم بده. به خدا ناهار نخوردم. و
گرسنه ام آقا. و
من که انگار در عمق چشم هایش گیر افتاده بودم, با صدای بوق بلندی از پُشت سرم به خودم آمدم
و فهمیدم که چراغ, چند ثانیه ای ست, سبز شده و ماشین های جلویی رفته اند. هول راه افتادم؛ در
حالی که از توی آینه می دیدم دخترکی کمی بزرگتر, سیه چرده, با بسته ای به همان شکل به سمت
پسرک رفته و دستش را کشید به بلوار وسط خیابان تا چراغ قرمز بعدی. پسرک که گویا چراغ
هرگز برایش سبزنمی شود, مقاومت می کرد و من به  دوست دیگرم چشمانش فکر می کردم و
اینکه تا کی می تواند در این تاریکی دوام بیاورد؟

مساله ی کار کودکان, آن چنان که بسیاری کی پندارند, مساله ای کودکانه نیست. کارکودکان در
اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران, جایگاه بسیار مهمی را اشغال می کند و در فال فروشی
گل فروشی و یا آدامس فروشی سیکار فروشی تعدادی کودک بر سر چهار راه فلان نقطه ی شهر
خلاصه نمی شود. و

ثروت حاصل از کودکان, علاوه بر این که اقتصاد کشورهای فراوانی را از بحران های ادواری
سرمایه داری نجات داده و می دهد, برای کار خانجات و شرکت های بزرگ نیز سودهای
سرشاری را به ارمغان آورده است. و

ایجاد بنیاد های خیریه, برخورد از سرگرمی و تولید انواع و اقسام خیّر و قیّم مهربان, چاره ی لغو
کار کودکان نیست. و
اقتصاد, علم اخلاق نیست. در نظم موجود, اقتصاد علم به حداکثر رساندن سود است و همین امر
کار کودکان را به ضرورتی اجتناب ناپذیر در تولید ثروت تبدیل کرده است. و

اقتصاد جامعه ایران را نمی توان بدون شناخت آن در نهاد زیربنایی جامعه یعنی خانواده, بررسی
کرد. این مهم مُشتی ست نمونه ی خروار, از آن مهم تر اینکه: خانواده بستر پیدایش و رشد هر فرد
است و به مرور, رشد و ارتباط گیری فرد با جامعه و در واقع, محیط ایجاد شده, توسعه می یابد. و
اما این ارتباط به چه شکل و با کدام اندوخته از آگاهی ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران و از
روحانیون نظام صورت می گیرد؛ جای بسی سوال دارد. و

تفاوت سطح در آمد میراث حاصل خیز نفت و گاز و طلاء ایران در خانواده موجب پیدایش
فاصله ای می شود که سراسر, بستر تولید و ظهور انواع ریزش ها و بیماری های اجتماعی. در
خانواده ای که این دو سطح, برابر باشد یا در آمد بیش از خرج کرد, انباشت سرمایه ایجاد می شود
سرمایه پولی, آموزشی تربیتی, فرهنگی و .. و این انباشت سرمایه, موجب ایجاد آرامش در میحط
شده, امنیت روانی را در خانواده بالا برده و ضریب مقاومت را در تک تک افراد آن تقویت
می کند. انباشت سرمایه توان و برنامه ریزی را در پی دارد که تثبیت دوام, بقا و رشد افراد را
فراهم می کند. و

حال در حالت عکس, نه تنها انباشتی در کار نیست, بلکه همواره نگرانی, استرس و اضطراب ناشی
از نا کافی بودن در آمد وجود دارد. برخلاف وجود آرامش, همواره دغدغه چگونگی جبران هر
هزینه ای به طوری که برای دیگر هزینه ها دچار کاستی نشود وجود دارد. در این جا به اجبار
اقدام به حذف برخی هزینه ها می شود.این هزینه ها به ترتیب افزایش فاصله ی ذکر شده می تواند
شامل هزینه های آموزش سطح بالا, آموزش های جانبی, آموزش سطح پایین, بهداشت و درمان
پوشاک, مسکن و حتی تقذیه باشد. و

هر کدام از این موارد, روند پیچیده ای را می گذراند تا به حذف برسد که امید است در شماره های
آینده این نوشته با ذکر مثال های عینی از زندگی افرادی که این روال را از سر گذرانده اند, بتوانیم
هر یک از این هزینه ها و روند حذفی شان را واکاوی کرده, نشان دهیم که چگونه در هم تنیده شده
و شبکه ای را به وجود می آورد. و

چگونگی عملکرد این دولت بر زندگی روزمره و جسم و روح و روان افراد, روند ایجاد افراد به
اصطلاح بزهکار؛ و به طور کلی, بزه؛ را در جامعه ایران بر ما روشن خواهد نمود, تا مگر از
این طریق, به ریشه های برخی از معضلات اجتماعی برسیم و برای این ریشه ها به فکر درمان
باشیم. و

در غیر این صورت تنها سرگرم ویترین هایی شده ایم که حس به ظاهر نوعدوستیو عواطف انسانی
مان را ارضا می کند و بس و در اصل, همه ی مشکلات همچنان برجای خود باقی ست. و
این فاصله میان درآمد و هزینه دولت جمهوری اسلامی ایران باعث بروز, پدیده هایی می شود که
از جمله عبارت اند از: و
شکست اسطوره ی پدر در خانواده؛ جابجای قدرت در درون خانواده؛ تضادهای جامعه با خانواده
و به عکس تضادهای خانواده با فرزندان؛ تحقیر انسان در برابر اشیا؛ جابه جایی اجباری مکان
زیستی؛ ریزش طبقاتی؛ گسست جوانان احساساتی ارتباطی و اجتماعی؛ و تقلیل یافتن نیازها در
حد قیزیولوژیک که بازهم پیچیدگی های هر کدام از این موارد, با ذکر مثال هایی توضیح داده
خواهد شد تا مطالعه ای هر چند اجمالی بر شناسایی نوشته ها تضاد در آمد و هزینه که می تواند
زیربنای مطالعات جامعه شناختی باشد, شود. و

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen