وقتی نقاب محور یک رنگ بودن است
معیار علم ورزی ما سنگ بودن است
دیگر چه جایی دلخوشی و علم ورزیی است
اصلاً کدام احمق از این علم روحانیون نظام ایران راضی است
روحانیون نظام ایران ما را ابتذال مفدیسم کشیده اند
روحانیون نظام ایران روح ما را به مسند پوچی کشانده اند
این علم نیست یک فاجعه ایدئولوژی قرن آهن است
من بودنی که عاقبت اش نیست بودن است
تا این روحانیون نظام ایران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جغاکار زنده اند
محمود و دیگر شهروندان ایرانی درد می کشند و کور می شوند
شهروندان ایرانی همیشه وصله ناجور می شوند
اینجا نقاب شیر به گفتار می زنند
ایرانی پارس را هر آینه بردار می زنند
اینجا کسی برای کس نمی شود
حتی عقاب در خور کرکس نمی شود
دیر پی ست رفته اند امیران قافله
مانده ایم قافله مفدیسمان قافله
اینجا دگر چه باب من و پایی لنگ نیست
باید شتاب کرد وقت درنگ نیست
جایی که سهم شهروند ایران بجز روحانیون ایرانی نیست
حق با تو بود سکوت ما عاقلانه نیست
ما برخاسته ایم ماندن با درد فاجعه است
در حرف ما نشستن یک مرد فاجعه است. و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen