Dienstag, 13. September 2011

جنگ هفتاد و دو ملت نگارش میرزا آقاخان

جنگ هفتاد و دو ملت را همه عذر بنه    
     چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
قهوه خانه ای در شهر سورت بود که بعد از ظهر بسیاری از غربا در آن جا جمع می شدند .روزی یکی
از دانشوران ایران آن جا آمد که همۀ عمرش در علم کلام و اصول عقاید و صحبت دیانت صرف شده بود
و در آخر کارش به الحاد و ضلالت کشیده به هیچ چیز اعتقاد نداشت و همه چیز را افسانه و ریشخند و
بازیچه می پنداشت. لاجرم می گفت خدایی مردم را نیافریده بلکه این مردم خدایی را آفریده اند یعنی خیالی
تراشیده اند باز گفتی خدا چیست و کیست و کجاست ؟
اگر جسم و ماده بود مرئی بودی و اگر جوهر و عاقل بود روا نمی داشت که بدبختان و عاجزان در روی
زمین باشند و من هم پس از این همه کوشش ها که در راه او کردم و به راهنمایی و بینایی مردم رنج بردم
به اتهام زندقه ناچار نمی شدم از اصفهان بگریزم و در ملک هند آواره و سرگردان باشم پس هر آئینه
خدایی نیست و سلسلۀ انبیا جمعی بوده اند که می خواستند دعوی لاحق را به افسانه سابق اثبات کنند

هم چنین آن حکیم گمراه از حرص خود به نیروی سفسطه و دلیل تراشی نخستین سبب اشیاء را انکار می
نمود و در این حالت که بر روی نیمکتی خوابیده بود و جامی از کوکنار پیمود و این سخنان بیهوده می
سرود زنگینی به بندگی داشت که سراپایش برهنه و بر در قهوه خانه بر سر سنگی در آفتاب نشسته
مشغول بود به راندن مگس هایی که او را همی آزردند همین که نوشیدنی در دماغ آن ایرانی آغاز به
گرمی می نمود روی سخن به بنده اش کرد و گفت  ای سیاه بیچاره ! آیا گمان می کنی که خدایی هست؟
زنگی پاسخ داد: بلی ! که می تواند در خدا شک آورد؟ و داین گهتار از فوطۀ کرباسین که بر گرد کمر خود
بسته بود شکل مسخرۀ کوچکی از چوب بیرون آورد و گفت اینک خدایی که هواداری من کرده و می کند
و از آن گاه که در دنیا هستم این شکل را از شاخۀ چوب افتیش که در همه ممالک هندوستان و جزایر
پیکر معبود را از آن می سازند ساخته همراه خود دارم که او در آشکار و پنهان مرا یا و از خط و بدیم
نگهدار است. چگونه توان در وجود چنین خدایی شک و شبهه نمود ؟ مردم قهوه خانه همگی از پاسخ بنده
کمتر از پرسش خواجه اش متحیر نشدند .

نا گاه بر همنی از اهل جگرنات شانه افرازان به سیاه گفت چگونه خدای خود را در کمربندت این سو و آن
می بری ؟ بدان که خدایی دیگر نیست جز مهادیو که ذات پاک او در سه صورت متجلی است یعنی چیزی
از ناف او به شکل شاخه نیلوفر بیرون آمده که سه چیز در آن بود: بر هما یعنی ذات مطلق سیوا یعنی موجد
الکل و آن را کهورنات نیز گفته اند و بر هما ده دفعه به شکل بشری ظاهر شده و در جلوۀ دهمین به شکل
را مچند بود و چهار بید وید کتاب اوست که آن را وید خوانند و مهادیو را چهار سراست که هرسری به طرفی
نظر می کند و چهار دست است که هر دستی چیزی گرفته دارد و جهان سراسر نمایش خواب اوست و چون
بیدار شود از این نمایش سراب و نقش بر آب چیزی به جای نماند و رستاخیز بزرگ آن روز است. خلاصه
برهمنان به ویژه جانشینان و برگزیدگان اویند و ستایشگاهش و کشتی هایش در کنار رود گنگ است و از
هواداری مخصوص اوست که طایفه هنود از بیست هزار سال تا کنون با وجود همه آشوب های جهان و
مخالفت گروه پاریا پاینده اند

انگاه یکی از پارسیان زردشتی که از مؤبدان و جیان مجوس بود چشمانش را غضب آلود بگردانید و
خشمناکانه گفت چگونه بر همنان توانند پنداشت که خداوند مظهری ندارد مگر بر هما و ستایشگاهی ندارد مگر
در هند در کنار رود گنگ و دیانت خداشناسی نیست مگر برای گروه هندوان و نامه آسمانی نیست مگر چهار
وید  ؟ همانا خدای دیگر نیست مگر یزدان پاک پیروز گر که مؤبد مؤبدان او را به درستی می شناسد و پیشتر
از همه کیش گزینان سپاسیان بودند که پیغمبر ایشان مه آباد و نامه آنان دساتیر و آئینشان پیمان فرهنگ است
و هر یک از پیغمبران بر پیمان فرهنگ بودند تا وخشورزند باری یعنی پیغمبر زند گوی نامۀ زند را به میان
آورد. لاجرم یزدان پرستان را اورامزدا  از زمان مه اباد تاکنون برگزیده خود قرار داده و مارونسیان را دوست
می دارد و دینی خوب تر از دین بهی نبوده ولی در زمان دولت عرب اورامزدا به دنیان را آزمایش فرموده و در
کار ایشان پراکندگی پدید آمد و چون در زمان ضحاک در زیر تازیانۀ تازیان افتادند تا هزار و دویست و
 اند سال موافق پیش بینی جاماست چنین خواهد بود آن گاه شاه بهرام دین آور چون شاه فریدون بیاید و باز
نوبت اقبال و دولت به دینان فرا رسد و آئین بهی تازه گردد و آتشکده فارس از نو فروغ بخشد
چون سخن او بدین جا رسیدن یهودی سمسار سخن آغازید و گفت: چگونه گمان توان کرد که برگزیده ای
نیست مگر چند نفر آتش پرست زردشتی و باقی مردم آفریده اهریمن باشند؟ بدان که بنای دین
شما بر موهومات خواب و خیال است معراج زرتشت پیغمبر شما که به آسمان ها رفت و مینو و دوزخ و
دیگر شگفتی های آسمان را مشاهد نموده همان خیالات واهی است که از متولوژهای یونانیان و بابلیان
اقتباس کرده است و بعد از آن دیگران از شما گرفتند . خدایی نیست جز خدای ابراهیم و ملتی ندارد
ملت اسرائیل و حضرت موسی این ملت را از مصر و ظلم های فرعون نجات داده بیت المقدسآورد و سال ها 
سطلنت کردند چون بعضی از یهود عادت سبت را به هم زدن خواستند خدا سلطنت را از آنان بگرفت و محض
امتحان آنان را به ذلت و مکنت انداخت و در اطراف عالم آواره نمود .تا بنی اسرائیل در همۀ روی زمین یافت
گردد خدا این ملت را نگهداری می کند اگر در همه روی زمین جز یک تن باقی نماند با آن که پراکنده باشند
در اطراف جهان فراهم آورد برای ایشان پادشاهی همۀ دنیا را آن گاه ستایشگاه خود را که پیش از این
تعجب گاه دنیا بود بر پا سازد و عادت سبت را تجدید فرماید
در حالتی که یهودی این سخنان را می گفت دانۀ چند هم اشگ بریخت و باز می خواست سخن بگوید که یک
تن از اهالی ایتالیا با جامۀ کبود به خشمناکی وی را گفت : شما خدا را بیدادگر می کنید به گفتار این که
دوست نمی دارد مگر بنی اسرائیل را خدا آنان را بیش از هزار و ششصد سال است که بر انداخته چنان که
از پراکندگی خود می توانید حکم کرد که دین شما منسوخ و طبقۀ شما منقرض گشته و همگی شما در
حکم امت ممسوخید امروز خدا همه مردمان را به کلیسای ما می خواند و نایب خاص حضرت عیسی پاپ
بزرگ است که گناه مردم را می بخشد و پاتریک ها نواب عمومی وی هستند و هر روز یکشنبه بر شراب و
نان دعای قداس خوانده مبدل به خون و گوشت حضرت عیسی می شود آن گاه امت کاتولیک تیمناً از خون
و گوشت او می خورند تا از آتش جهنم خلاص شوند و هر کس را تعمید ندهند از آتش خلاصی ندارد و به
ملکوت آسمان ها داخل نخواهد شد
یکی از وکلای پروتستان در حالی که زرد می شد به آن کشیش کاتولیک پاسخ داد: که چگونه شما می
توانید رستگاری مردمان را منحصر کنید به گروه بت پرست خودتات؟ بدان که رستگاری پاینده نیست مگر
آنان را که پیروزی انجیل می کنند از روی تفسیر لوتر و خدا را از روی خرد و راستی در زیر قانون عیسی
می پرستند و این خدا سه است اما یکی است و یکی است اما سه است و عیسی را از فراز صلیب به
جهنم فرستاد و آن جا همه پیغمبران را از آتش خلاص کرد و گنهکاران را بخشید و نجات داد پس از آن به
آسمان رفت و در پیش روی پدر خود نشسته و در آخرالزمان باز به زمین فرود خواهد آمد و میخ ها که در
دار بر بدن آن حضرت کوفتند تنها بناسوت او خورد و بلاهوت او ضرر نرسانید اگر چه طایفۀ اورتدکس
متقدند که بلاهوت او هم ضرر رسید و عالم سه روز بی خدا بود
ناگاه ترکی از صاحب منصبان سورت که مشغول به کشیدن چپوق بود با هوایی سنگین و صدایی
سهمگین روی به آن دو ترسا کرد و گفت ای پادریان ! چگونه توانید محدود ساخت شناسایی حق زا به
کلیسیای خود و از روی خاچ و صلیب او را سه قسمت کرده اید تا عقاید خودتان را در زمان پرستیدن
ارباب انواع تصحیح کنید قانون مسیح از وقت رسیدن محمد علی علیه و آله که امدنش را عیسی
روح الله از پیش خبر داده بود باطل شد دین شما پاینده نیست مگر در چند ممالک مردود طبیعت این خود
بر روی ویرانی دین شماست که دین اسلام برپا شد و بهترین جاهای اروپا و آسیا و جزایر و افریقا را
تصرف کرده همه معمورۀ زمین را در زیر نگین آورده امروز دین ما بر تخت مغول و خود را تا به چین که دیار
دانشمند ان شرق است منتشر کرده شما خود چنان چه دوزخی بودن یهودیان را از خواری دین شان
اقرار می کنید پس باز شناسید بعثت و حقانیت پیغمبر ما را از فیروزی هایش که در مدت چهل سال
مشت عربی از جزیرةالعرب برخاسته از یک طرف تا اندلس و جزایر خالدات و از طرف دیگر تا هندوستان
و چین را فتح نموده و دماغ قیاصره و اکاسره را برخاک مذلت مالیدند . کسی رستگاری نخواهد یافت
مگر دوستان محمد و عمر رضی الله عنه و باید به قدر خردلی مسلمانان بغض علی را در دل داشته
باشند تا ایشان را سنی حقیقی توان گفت زیرا که علی در خون عثمان شریک بود و خلفا را دشمن
می داشت و در زمان خلافت خود فتنه در اسلام انداخت و باعث خون ریختن مسلمانان شد وام
المؤمنین عایشه را بیازرد و با خال المؤمنین مخاصمت ورزید و در روز آخر در منبر کوفه ادعای خدایی کرد
خلاصه جز سنی در میان مذهب اسلام همگی بر ضلالتند و اهل نار و فرقه ناجیه فرقه عالیند که اهل
سنت باشند
از این سخن فقهی از اهل نجف که از علمای شیعه بود شروع به خندیدن نمود و روی ترش کرده گفت :
ای احمق نادان عجب است که شما بر نصاری طعنه می زنید با این که مشرک و قایل به تثیلث اند و حال
آن که خود شما چون صفات کمالیه را غیر ذات می دانید قایل به قدما ثمانیه و تعدد الهه هستید و مانند
مجوسان و ثنویان نا چارید به این که اقرار کنید به یزدان و اهریمن زیرا که می گوئید القدر خیره و شره
من الله و بنابر این باید ذات احدیت مرکب از دو جهت باشد و این محال است زیرا که هر مرکبی به واسطۀ
احتیاج به اجزال ممکن است پس باید مبدا خیر و شر را دو چیز قرار بدهید این است معنی حدیث شریف
که القدریه مجوس هذه الامة و شمائید که به جبر و تفویض قایلید و بطلان این هر دو قول مسلم است
و باز شمائید که به تجسم قایل هستید و انبیاء را تخطئه می کنید و مسئله بدا را قابل نیستند و حال آن
که صریح آیه مبارکه است یمحو الله مایشاء و یثبت و باب اجتهاد را مسدود می دانید و بعد از پیغمبر خود
با وجود مسئله غدیر و تعیین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آن روز علی را به خلافت و
بیعت همه مسلمین بدو حتی شیخین باز شیخین و عثمان را از او افضل می دانید و برای فضیلت
شیخین در قرآن جز آیه الذین یبایعونک تحت الشجرة ندارید و حال آن که در زمان خود حضرت رسول چند
نوبت فرمود جهز واجیش الاسامة من تخلف من جیش الاسامة فلیس منی الالعنه الله علی من تخلف
 و شما بودید که با وجود افضلیت علی از حیث نجابت و قرابت رسول الله و علم و حکمت و شجاعت و
فصاحت و دیگر فضائل بشریه بر همه اصحاب و سقبت او در اسلام در سقیفه اجماع نمودید بدون مشورت
کبار اسلام و بدون انتخاب و استحقاق خلیفه دیگر را تعیین کردید که عمر در این خصوص گفت  خلافة ابی
بکر فتنه فی الاسلام اگر به شوری و انتخاب بود لفظ فتنه چه معنی داشت؟ گذشته از این که خلافت
موهبتی است الهی و باید خلیفه را خدا تعیین کند یعنی به قوۀ قدسی او را مخصوص بگرداند چنان که در
چندین جای قرآن تصریح به این معنی شده انا جعلناک خلیفة فی الارض و انی جاعل فی الارض خلیفة
و هرون اخلف من بعدی و اکر می توانستند برای خود خلیفه تعیین کنید پس می توانستند برای خود
پیغمبری هم نصب نمائید با وجودی که دلیل شما تنها بر خلافت ابی بکر اجماع مسلمین است اجماع
کبار صحابه هم به تصدیق همه شماها انعقاد نیافت و سابوق در اسلام در این اجماع نبودند و شمائید
که تصویب می کنید عایشه و معاویه را و طلب رحمت و غفران می کنید از برای یزید و لعنت بر او را تجویز
نمی نمائید و قول به جبر را اختیار نکردید مگر برای این که کناه یزید را به گردن خدا بنیدازید و شمائید که
عایشه را بدون هیچ فضلیت و استحقاق ترجیع می دهید و بر فاطمۀ زهرا و حال آن که آثار و کلمات
فاطمۀ زهرا در میان است و عصمت او مسلم جهانیان ان آثار ها تدل علیها در حق عایشه گفته اند
حفظت اربعین الف حدیثا و من الذکر آیه تنساها و شمائید که ال محمد را به رنج و زحمت انداختید و
فاطمه دختر رسول رحلت نمود از دنیا در حالتی که بر شیخین نفرین می کرد ظلم هایی که امت یهود بر
عیسی وارد آوردند شما چندین برابر آن ها را بر اولاد پیغمبر خود روا داشتید و فدک را غصب نمودید و
در اسلام انداختید وائمه اثنی عشر را عبارت از خلفای بنی امیّه قرار داده و قوت نبود را مبدل به
سلطنت ساختید و صد سال امیرالمؤمنین علی علیه اسلام را بر سر منبر ها سب و لعن کردید با وصف
این ظلم های قبیح و شقاوت های وقیح و اعمال شنیعه و عقاید باطله و آراء فاسد خودتان را از فرقۀ
ناجیه گمان می کنید خیلی غرابت و شگفتی دارد و جای صد هزار حیرت و تعجب است
هنوز فقیه می خواست شطری در اثبات مذهب تشیع بیان کند که ناگاه شخصی بهبهانی از علما زادگان
آن جا که سال ها در کرمان رفته بود نزد حاجی محمد کریم خان قاجار درس خوانده علم حکمت و حدیث
آموخته آن گاه به سمت تجارت به هندوستان آمده سخن فقیه را قطع کرده به یک آهنگ غریب و طرزی
ادبیانه لبان خود را غنچه ساخته روی به فقیه آورده گفت ای جناب طعنۀ بزرگی که شما علماء بالا سری
یا متشرعه بر اهل سنت و جماعت دارید یکی این است که بعد از پیغمبر ختمی مرتب از برای بیان مفصل
و مجمل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص و تنزیل و تاویل  احکام قرآن همه امت محتاج
به امامی هستند که از مشکوة نبود مقتبس و داری علم تاویل کتاب و صاحب قوۀ قدسیه و معصوم و پاک
باشد تا امت از آن معدن علم و مهبط و حی استفاضه نمایند و مثل ابوحنیفه تابع ظنین و قیاسات و اوهام
خود نشوند .حال انصاف بدهید چه فرق است میان شما که بعد از حضرت قائم آل محمد باب علم را مسدود
می دانید و عمل به ظنون و مؤتفکات خود می کنید با آن که بلافاصله بعد از حضرت رسول باب علم را مسدود
کردید اینک دست شما هم به جایی بند نیست و مجتهدین شما همه باب علم را مسدود می دانید و به
ظنون و استصحابات اصول ابوحنیفه که از روی لجسلاتور یونانیان اقتباس کرده است عمل می کنید و شما
ناصب شعیه و منکر رکن رابع و نقطه علم هستید و علوم آل محمد را نمی دانید و از سبک آن بزرگواران
تجاوز کرده اید و امام زمان خود را نمی شناسید و حال آن که در زمان غیبت امام چون دست رعیت به امام
نمی رسد موافق نصوص احادیث آل محمد باید در میان مردم نقبا و نجبا و قوای ظاهره و عدولی باشند
که فیض همواره از امام عصر به ایشان رسیده باشد و ایشان به مردم برسانند و در میان اینان همیشه یک
نفری که از همه کامل تر باشد ناطق است و او شیعۀ یک نفری که از همه کامل تر باشد ناطق است و او
شیعۀ کامل و رکن رابع و امام زمان و نقطۀ علم و مرآت سر تا پا نمای آل محمد است هرکس معرفت او
را نداشته باشد ناجی نیست و یموت میتة الجاهلیة
ناگاه شخصی سیاح از اهل کرمان که از سلسله نعمة اللهی و پسر زاده رونق علی شاه بود روی به آن
سیخی کرده و گفت سخنان شما همه موافق منطق و صواب و مطابق رای اولو الالباب است ولیکن
بفرمائید ببینم آن نقطه علم و شیعه کامل امروز کیست؟
آن شخص شیخی گفت: اگر چه تصریح به اسم حرام است زیرا که امام هنوز از جزیرۀ هورقلیا بیرون
نیامده است ماده ها هنوز نضج کامل نگرفته است ولی چون در این ممالک آزادی و شکوفه های عالم
هورقلیا و شهرهای جابلسا جابلقا تازه دمیده است بنده فاش و بی پرده عرض می کنم       

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen