از آن جا که قرن هاست نغوذ عظیم و جابر ادیان در تمام کرۀ زمین روبه کاستن گذاشته است و اغلب
احکام و قوانین موضوعۀ ادیان در جلو ترقیات و کشف قوانین علوم وفنون مثبت و نوامیس طبیعت بی
معنا و باطل گشته و از دایرۀ تصدیق عقل سلیم بیرون مانده است اکثر متفکرین و حکما به مقام تفکر
و تحقیق بر آمده اند که آیا در آینده ادیان چه شکلی به خود خواهد گرفت و آیا اخلاف ها چگونه دینی
لازم و قبول خواهند داشت
صرف نظر از عقاید پیشوایان مذاهب مهم امروزی که هر یک دین خود را اصلح و احق ادیان پنداشته و
تعمم و تسلط قطعی ان را آرزو می کند و در این جا شایستۀ و مذاکره نیست در این باب عقاید فلاسفه
عصر کنونی را در دو نقطه خلاصه می توان کرد
برخی بر آنند که اصلاً روز به روز اهمیت دین از میان رفته و بی دینی دین عمومی آینده خواهد شد یعنی
یک آزادی مطلق در ایمان و عدم ایمان به یک دین قبول شده اعمال و افکار مردم را فقط قوانین موضوعۀ
ملی و یا بین المللی مقید و منظم خواهد کرد این فرقه آن هایی هستند که به وجود خدا قائل نیستند و
تمام کاینات را جز ماده چیز دیگر نمی بینند
بعضی هم می گویند از آن جا که علوم مثبت و طبیعی روز به روز جای علوم ماوراء طبیعی و فلسفۀ الهی
را می گیرد و عقل بر حس غلبه می کند لذا در آتیه قوه عمل نفوذ دین را حایز گشته احکام خودرا به جای
احکام ادیان مطاع و مجری خواهد ساخت و بنابر آن اگر عقل و منطق و فنون مثبت و طبیعی وجود خدا را
اثبات نمود ما هم قبول خواهیم کرد والا فلا این ها می گویند که حس های ما فریبنده است و قابل سهو
و خطا ولی عقل ما حقیقت بین و بی خطا ست لهذا فقط ایمان عقلی و علمی سزاوار قبول خواهد شد
بدبختانه این صفحات گنجایش آن را ندارد که این دو عقیده را بیش از این شرح بدهم و بطلان آن ها را کاملاً
اثبات کنم ولی هم این قدر می گویم که خوشبختانه این دو عقیده اساس ندارد و تاریخ بشر حود بزرگترین
دلیل بر آن است و اگر خدا نکرده امور دنیا و حیات ما همه مبنی بر مادیات بود و از طرف عقل تنها اداره
می شد و حسیّات را در آن نصیب و نفوذی نمی ماند حیات ما تاریک تر از مرگ و جهان ما وحشتناک تر
از یک قبرستان قبرستان ایران منظور است نه قبرستان های اروپا که فرقی از گلستان ندارد می شد
اگر زندگانی همین متفکرین را که خود را ناچار عاقل ترین مردم می گندارند و همۀ اعمال خودشان را
موافق قانون عقل تصور می کنند به زیر تفتیش می توانستیم بیاوریم به خوبی ثابت می کردیم که صدی
نود اعمال و افکار آن ها را قوۀ تخیل و تصور و حسّیات اداره کرده است . اساساً ترقیات و تمدنات عالم از
ادیان گرفته تا صنایع ظریفه و حرفت ها و بدیعیات و اخلاق همه مدیون حسّیات بشر است . تنها حسّیات
است که جمال و زیبایی و جاذبه و فایده و شکوه و جلال و عظمت اشیاء را در نظر ما جلوه گر می سازد
و ما مطللع انوار عشق که منبع زندگی و قدرت است می نماید و گرنه از نقطۀ نظر منطق و عقل جمالی
و صفایی و کمالی در دنیا پیدا نیست و حس ایمان عالی ترین و لطیف ترین حسیات است ! و سعادت بشر
جز به توحید و تألیف بین عقل و حس ممکن نیست پس نه مادیات و طبیعت نه قوانین علوم مثبت و نه
احکام عقل به تنهایی منبع الهام و دین آیندۀ بشر نخواهد شد بلکه همۀ این قوه ها با قوای حسی و
روحی هم آهنگ و هم آواز شده به وجود یک آفرینندۀ پاک و مهربان اقرار خواهند کرد و از آن منبع فیض
کسب نور و قوت خواهند نمود و از تار و پود کاینات صدای وحده لا اله الا هو بلند خواهد شد
این زوال ایمان و اعتقاد به خدای قادر یگانه که در نتیجه انتشار علوم و فنون مثبت در ممالک متمدن شیوع
یافته و می یابد و به قول بعضی ها ایمان عقلی و علمی جای ایمان حسی و قلبی را می گیرد در نظر من
امری موقتی است و به اصطلاح معروف تمدن غرب خانه روشن می کند و من یقین می دانم که از راه همین
علوم مثبت و به هدایت همین عقل که روز به روز طی درجات تکامل می نماید روزی خواهد آمد که اروپایی
متمدن و متفکرین بی ایمان آن پی به حقیقت برده و به جهالت و غفلت خود اعتراف خواهند کرد
و آن وقت خواهند فهمید که جهان ما ماده صرف نیست روح نیز دارد علوم طبیعی و مثبت تنها مصدر حقیقت
نیست بلکه علوم ماوراء طبیعی و فلسفۀ الهی نیز حقایقی در بر دارد و ایمان عقلی و علمی برای هدایت
بشر کافی نیست بلکه ایمان حسی و قلبی نیز لازم است و به عبارت دیگر به یک فلسفه جدید که من آن
را فلسفۀ توحید می نامم پی خواهند برد و آن را قبول خواهند کرد
بلی حس ایمان منبع حیات و قدرت است ایمان نگهبان روح و پشتیبانی عقل و سپیده دم وحی و الهام است
عقل ما پیدا ره پنهان کند
حس آن را صاف و بس آسان کند
گسترد در زیر پایش پرنیان
گوید اینک ره سمند خود بران
امروز اکثریت ساکنین کرۀ ما دارای ایمان قلبی و حسی است این ها کسانی هستند که به چند و یا به یک خدا
در هر نام و شکل باشد عقیده دارند یعنی در هر حال یک رابطۀ قلبی و معنوی میان آنان و خدای یگانه موجود
است ..و اقلیت دیگر نیز دارای ایمان عقلی و علمی هستند . این ها نیز علما و فلاسفۀ مادیون ممالک غرب
می باشد که آنان نیز دیر یا زود راه به حقیقت و ایمان قلبی پیدا خواهند کرد. و هرکس هر دو ایمان قلبی و
عقلی را دارا باشد خوشبخت ترین مردم است. حالا یک گروه کوچک و بدبختی هم هست که از هر دوی این
ایمان محروم می باشند ..یعنی نه ایمان قلبی و حسی دارند و نه ایمان عقلی و علمی و این ها جوانان متجدد
ایرانند که در نظر من بدبخت ترین مردم روی زمین هستند ..این جاهلان گمراه تصور می کنند که ترقی و تمدن
عبارت از پاره کردن رشتۀ دین و ایمان و اعتقاد به مذهب است و چون آن قدر علم هم کسب نکرده اند که اقلاً
یک ایمان عقلی و علمی حاصل کنند لذا از آن جا رانده و از این جا مانده یعنی خسر الدنیا والاخره گشته اند و
ذلک هو خسران مبین
پس بنابر فلسفۀ توحید ادیان عالم با وجود حفظ آداب و مراسم مخصوص خود در یک نقطه با هم اتحاد خواهند
کرد و آن عبارت از اعتقاد به وجود خدای پاک و مهربان به وسیلۀ یک ایمان قلبی و عقلی خواهد بود
حالا اقوام روی زمین این خدای یگانۀ پاک و مهربان را به هر نامی می خواهند بنامند و به هر زبان و بیانی و به
هر شکل و وضعی و در هر جا و مکانی و با هر آئین و مراسمی می خواهند پرستش کنند و نیاز به درگاهش
بزند آزادند ..کیفیت این پرستش در دست صاحب ایمان است و هرکس در هر گونه پرستش شایستۀ محبت
می باشد و هیچکس در این باب حق اعتراض و دشمنی و تجاوز با وی نخواهد داشت !چه راه های واصل
به خدا به قدر انفاس بشر بی شمار است! بلی دین آینده عالم عبارت از همین دین توحید خواهد بود
این دین از پیروان خود یعنی از تمام مردم کرۀ زمین فقط یک وظیفه و تکلیف خواهد خواست و آن عبارت است
از پاکی و محبت یعنی پیروی کردن از صفات خدای یگانۀ پاک و مهربان پاکی روح و قلب اساس فضلیت اخلاقی
را تشکیل خواهد داد و محبت در باره دیگران بنیان حیات اجتماعی و نوعی را استوار خواهد ساخت و نتیجه این
عبارت از سعادت نوع بشر خواهد شد چنان که کانت فیلسوف بزرگ آلمان نیز در همین زمینه می گوید :عشق
به خدا و محبت به هم جنس ما را به ایفای وظیفۀ وجدای و به تلخیص روابط اجتماعی ما از هر گونه شوایب
خودکامی وادر خواهد کرد
بر حسب دین توحید موضوع فلسفۀ الهی عبارت خواهد بود از خدا و جهان جهان در اینجا به معنی تمام کاینات
و عوالم است نه فقط دنیایی که ما در آن هستیم ولی جهان و خدا در لفظ دو و در معنی یکی است یعنی
خدای بی جهان و جهان بی خدا تصور نمی توان کرد : خداست جان جهان و جهان جان خداست
جهان که نوع بشر نیر جزوی از اجزای اوست جلوه ایست از جمال خدا و چنان که بی جمیل جمالی متصور
نیست بی جمال نیز جمیلی موجود نه پس در حقیقت باز می رسیم به وحدت و توحید و باز از ذرات کاینات
و از اعماق روح و قلب جهان می شنویم : وحده اله الا هو
باز بر حسب دین توحید عشق به جمال خدا و محبت به افراد نوع وظیفه هر فرد و منبع قوت و سرچشمه
سعادت خواهد بود آری چه کیمیایی بهتر از محبت و چه جاذبه و ذوقی قویتر از عشق تصور توان کرد
عشق و محبت آتش مقدسی است که در کانون هر دل روشن شود خس و خاشاک بغض و حسد ظلم و
شقاوت و کینه و عداوت را در هم می سوزاند و به جای آن ها انوار صفوت و لطافت و جمال صورت و کمال
سیرت می نشاند آن وقت همه افراد بشر برادر وار با هم جوش و خروش می کنند واز جام عشق سرمدی
سرمست و بی خود می شوند آن وقت جان حهان با جهان آفرین یکی می گردد و روح انسانی با ذات یزدانی
هم آغوش می شود
وقتی که انسان روح خود را تا این مقام بلند تعالی و در این ملکوت سبحانی سیر می دهد و آن وقت به روی
زمین نگاه کرده می بیند که چگونه افراد انسانی به نام خدا و دین بدتر از جانوران درنده به جان هم دیگر افتاده
و تن یکدیگر را پاره می کنند و خون ها می ریزند و مملکت ها خراب می کنند و خانمان ها می سوزانند و
معبدها ویران می سازنند و از کشته ها پشته ها و تپه ها درست می کنند آن وقت بی اختیار فریاد می زنند
ای نوع بشر جلوه گه نور خدایی
تا یکی این همه خونخواری و نابینایی
من آرزو می کردم که فقط یک سلطان در کشور دل های بشر سلطنت کند و آن هم سلطان محبت گویی روح
شیخ اکبر محی الدین ابی عربی اندکسی در هفت قرن پیش از فیض دین توحید ملهم گشته و قلب پاک او
آیینۀ روح من گردید و لسان خود را ترجمان روح من قرار داده و گفته است
لقد کنت قبل الیوم انکر صاحبی
اذا لم یکن دینی الی دینه دانی
و قدر صار قلبی قابلاً کل صورة
قمر عی لغز لان و دیر لرهبان
فیبتلاوشان و کعبة طایف
و الواح توراة و مصحف قرآن
ادین بدین الحب انی توجهت
راکائبه فالحب دینی و ایمانی
آری آری عشق ایمان من است
رهبر من سوی یزدان من است
قلب من باشد تجلی گاه مهر
قلب من باشد مدار این سپهر
کعبه و هم دیر بر رهبان بود
لوح توراة آیت قرآن بود
خانقاه و مسجد و بتخانه اوست
جان عالم منزل جانانه اوست
چونکه تنگ است این جهان بی گفتگو
عالمی دیگر کند دل جستجو
چیست آن عالم به غیر ذات او
چیست دل جر آیتی ز آیات او
برلین -15 تیرماه .1304
ح . ک. ایرانشهر
نیک پی
احکام و قوانین موضوعۀ ادیان در جلو ترقیات و کشف قوانین علوم وفنون مثبت و نوامیس طبیعت بی
معنا و باطل گشته و از دایرۀ تصدیق عقل سلیم بیرون مانده است اکثر متفکرین و حکما به مقام تفکر
و تحقیق بر آمده اند که آیا در آینده ادیان چه شکلی به خود خواهد گرفت و آیا اخلاف ها چگونه دینی
لازم و قبول خواهند داشت
صرف نظر از عقاید پیشوایان مذاهب مهم امروزی که هر یک دین خود را اصلح و احق ادیان پنداشته و
تعمم و تسلط قطعی ان را آرزو می کند و در این جا شایستۀ و مذاکره نیست در این باب عقاید فلاسفه
عصر کنونی را در دو نقطه خلاصه می توان کرد
برخی بر آنند که اصلاً روز به روز اهمیت دین از میان رفته و بی دینی دین عمومی آینده خواهد شد یعنی
یک آزادی مطلق در ایمان و عدم ایمان به یک دین قبول شده اعمال و افکار مردم را فقط قوانین موضوعۀ
ملی و یا بین المللی مقید و منظم خواهد کرد این فرقه آن هایی هستند که به وجود خدا قائل نیستند و
تمام کاینات را جز ماده چیز دیگر نمی بینند
بعضی هم می گویند از آن جا که علوم مثبت و طبیعی روز به روز جای علوم ماوراء طبیعی و فلسفۀ الهی
را می گیرد و عقل بر حس غلبه می کند لذا در آتیه قوه عمل نفوذ دین را حایز گشته احکام خودرا به جای
احکام ادیان مطاع و مجری خواهد ساخت و بنابر آن اگر عقل و منطق و فنون مثبت و طبیعی وجود خدا را
اثبات نمود ما هم قبول خواهیم کرد والا فلا این ها می گویند که حس های ما فریبنده است و قابل سهو
و خطا ولی عقل ما حقیقت بین و بی خطا ست لهذا فقط ایمان عقلی و علمی سزاوار قبول خواهد شد
بدبختانه این صفحات گنجایش آن را ندارد که این دو عقیده را بیش از این شرح بدهم و بطلان آن ها را کاملاً
اثبات کنم ولی هم این قدر می گویم که خوشبختانه این دو عقیده اساس ندارد و تاریخ بشر حود بزرگترین
دلیل بر آن است و اگر خدا نکرده امور دنیا و حیات ما همه مبنی بر مادیات بود و از طرف عقل تنها اداره
می شد و حسیّات را در آن نصیب و نفوذی نمی ماند حیات ما تاریک تر از مرگ و جهان ما وحشتناک تر
از یک قبرستان قبرستان ایران منظور است نه قبرستان های اروپا که فرقی از گلستان ندارد می شد
اگر زندگانی همین متفکرین را که خود را ناچار عاقل ترین مردم می گندارند و همۀ اعمال خودشان را
موافق قانون عقل تصور می کنند به زیر تفتیش می توانستیم بیاوریم به خوبی ثابت می کردیم که صدی
نود اعمال و افکار آن ها را قوۀ تخیل و تصور و حسّیات اداره کرده است . اساساً ترقیات و تمدنات عالم از
ادیان گرفته تا صنایع ظریفه و حرفت ها و بدیعیات و اخلاق همه مدیون حسّیات بشر است . تنها حسّیات
است که جمال و زیبایی و جاذبه و فایده و شکوه و جلال و عظمت اشیاء را در نظر ما جلوه گر می سازد
و ما مطللع انوار عشق که منبع زندگی و قدرت است می نماید و گرنه از نقطۀ نظر منطق و عقل جمالی
و صفایی و کمالی در دنیا پیدا نیست و حس ایمان عالی ترین و لطیف ترین حسیات است ! و سعادت بشر
جز به توحید و تألیف بین عقل و حس ممکن نیست پس نه مادیات و طبیعت نه قوانین علوم مثبت و نه
احکام عقل به تنهایی منبع الهام و دین آیندۀ بشر نخواهد شد بلکه همۀ این قوه ها با قوای حسی و
روحی هم آهنگ و هم آواز شده به وجود یک آفرینندۀ پاک و مهربان اقرار خواهند کرد و از آن منبع فیض
کسب نور و قوت خواهند نمود و از تار و پود کاینات صدای وحده لا اله الا هو بلند خواهد شد
این زوال ایمان و اعتقاد به خدای قادر یگانه که در نتیجه انتشار علوم و فنون مثبت در ممالک متمدن شیوع
یافته و می یابد و به قول بعضی ها ایمان عقلی و علمی جای ایمان حسی و قلبی را می گیرد در نظر من
امری موقتی است و به اصطلاح معروف تمدن غرب خانه روشن می کند و من یقین می دانم که از راه همین
علوم مثبت و به هدایت همین عقل که روز به روز طی درجات تکامل می نماید روزی خواهد آمد که اروپایی
متمدن و متفکرین بی ایمان آن پی به حقیقت برده و به جهالت و غفلت خود اعتراف خواهند کرد
و آن وقت خواهند فهمید که جهان ما ماده صرف نیست روح نیز دارد علوم طبیعی و مثبت تنها مصدر حقیقت
نیست بلکه علوم ماوراء طبیعی و فلسفۀ الهی نیز حقایقی در بر دارد و ایمان عقلی و علمی برای هدایت
بشر کافی نیست بلکه ایمان حسی و قلبی نیز لازم است و به عبارت دیگر به یک فلسفه جدید که من آن
را فلسفۀ توحید می نامم پی خواهند برد و آن را قبول خواهند کرد
بلی حس ایمان منبع حیات و قدرت است ایمان نگهبان روح و پشتیبانی عقل و سپیده دم وحی و الهام است
عقل ما پیدا ره پنهان کند
حس آن را صاف و بس آسان کند
گسترد در زیر پایش پرنیان
گوید اینک ره سمند خود بران
امروز اکثریت ساکنین کرۀ ما دارای ایمان قلبی و حسی است این ها کسانی هستند که به چند و یا به یک خدا
در هر نام و شکل باشد عقیده دارند یعنی در هر حال یک رابطۀ قلبی و معنوی میان آنان و خدای یگانه موجود
است ..و اقلیت دیگر نیز دارای ایمان عقلی و علمی هستند . این ها نیز علما و فلاسفۀ مادیون ممالک غرب
می باشد که آنان نیز دیر یا زود راه به حقیقت و ایمان قلبی پیدا خواهند کرد. و هرکس هر دو ایمان قلبی و
عقلی را دارا باشد خوشبخت ترین مردم است. حالا یک گروه کوچک و بدبختی هم هست که از هر دوی این
ایمان محروم می باشند ..یعنی نه ایمان قلبی و حسی دارند و نه ایمان عقلی و علمی و این ها جوانان متجدد
ایرانند که در نظر من بدبخت ترین مردم روی زمین هستند ..این جاهلان گمراه تصور می کنند که ترقی و تمدن
عبارت از پاره کردن رشتۀ دین و ایمان و اعتقاد به مذهب است و چون آن قدر علم هم کسب نکرده اند که اقلاً
یک ایمان عقلی و علمی حاصل کنند لذا از آن جا رانده و از این جا مانده یعنی خسر الدنیا والاخره گشته اند و
ذلک هو خسران مبین
پس بنابر فلسفۀ توحید ادیان عالم با وجود حفظ آداب و مراسم مخصوص خود در یک نقطه با هم اتحاد خواهند
کرد و آن عبارت از اعتقاد به وجود خدای پاک و مهربان به وسیلۀ یک ایمان قلبی و عقلی خواهد بود
حالا اقوام روی زمین این خدای یگانۀ پاک و مهربان را به هر نامی می خواهند بنامند و به هر زبان و بیانی و به
هر شکل و وضعی و در هر جا و مکانی و با هر آئین و مراسمی می خواهند پرستش کنند و نیاز به درگاهش
بزند آزادند ..کیفیت این پرستش در دست صاحب ایمان است و هرکس در هر گونه پرستش شایستۀ محبت
می باشد و هیچکس در این باب حق اعتراض و دشمنی و تجاوز با وی نخواهد داشت !چه راه های واصل
به خدا به قدر انفاس بشر بی شمار است! بلی دین آینده عالم عبارت از همین دین توحید خواهد بود
این دین از پیروان خود یعنی از تمام مردم کرۀ زمین فقط یک وظیفه و تکلیف خواهد خواست و آن عبارت است
از پاکی و محبت یعنی پیروی کردن از صفات خدای یگانۀ پاک و مهربان پاکی روح و قلب اساس فضلیت اخلاقی
را تشکیل خواهد داد و محبت در باره دیگران بنیان حیات اجتماعی و نوعی را استوار خواهد ساخت و نتیجه این
عبارت از سعادت نوع بشر خواهد شد چنان که کانت فیلسوف بزرگ آلمان نیز در همین زمینه می گوید :عشق
به خدا و محبت به هم جنس ما را به ایفای وظیفۀ وجدای و به تلخیص روابط اجتماعی ما از هر گونه شوایب
خودکامی وادر خواهد کرد
بر حسب دین توحید موضوع فلسفۀ الهی عبارت خواهد بود از خدا و جهان جهان در اینجا به معنی تمام کاینات
و عوالم است نه فقط دنیایی که ما در آن هستیم ولی جهان و خدا در لفظ دو و در معنی یکی است یعنی
خدای بی جهان و جهان بی خدا تصور نمی توان کرد : خداست جان جهان و جهان جان خداست
جهان که نوع بشر نیر جزوی از اجزای اوست جلوه ایست از جمال خدا و چنان که بی جمیل جمالی متصور
نیست بی جمال نیز جمیلی موجود نه پس در حقیقت باز می رسیم به وحدت و توحید و باز از ذرات کاینات
و از اعماق روح و قلب جهان می شنویم : وحده اله الا هو
باز بر حسب دین توحید عشق به جمال خدا و محبت به افراد نوع وظیفه هر فرد و منبع قوت و سرچشمه
سعادت خواهد بود آری چه کیمیایی بهتر از محبت و چه جاذبه و ذوقی قویتر از عشق تصور توان کرد
عشق و محبت آتش مقدسی است که در کانون هر دل روشن شود خس و خاشاک بغض و حسد ظلم و
شقاوت و کینه و عداوت را در هم می سوزاند و به جای آن ها انوار صفوت و لطافت و جمال صورت و کمال
سیرت می نشاند آن وقت همه افراد بشر برادر وار با هم جوش و خروش می کنند واز جام عشق سرمدی
سرمست و بی خود می شوند آن وقت جان حهان با جهان آفرین یکی می گردد و روح انسانی با ذات یزدانی
هم آغوش می شود
وقتی که انسان روح خود را تا این مقام بلند تعالی و در این ملکوت سبحانی سیر می دهد و آن وقت به روی
زمین نگاه کرده می بیند که چگونه افراد انسانی به نام خدا و دین بدتر از جانوران درنده به جان هم دیگر افتاده
و تن یکدیگر را پاره می کنند و خون ها می ریزند و مملکت ها خراب می کنند و خانمان ها می سوزانند و
معبدها ویران می سازنند و از کشته ها پشته ها و تپه ها درست می کنند آن وقت بی اختیار فریاد می زنند
ای نوع بشر جلوه گه نور خدایی
تا یکی این همه خونخواری و نابینایی
من آرزو می کردم که فقط یک سلطان در کشور دل های بشر سلطنت کند و آن هم سلطان محبت گویی روح
شیخ اکبر محی الدین ابی عربی اندکسی در هفت قرن پیش از فیض دین توحید ملهم گشته و قلب پاک او
آیینۀ روح من گردید و لسان خود را ترجمان روح من قرار داده و گفته است
لقد کنت قبل الیوم انکر صاحبی
اذا لم یکن دینی الی دینه دانی
و قدر صار قلبی قابلاً کل صورة
قمر عی لغز لان و دیر لرهبان
فیبتلاوشان و کعبة طایف
و الواح توراة و مصحف قرآن
ادین بدین الحب انی توجهت
راکائبه فالحب دینی و ایمانی
آری آری عشق ایمان من است
رهبر من سوی یزدان من است
قلب من باشد تجلی گاه مهر
قلب من باشد مدار این سپهر
کعبه و هم دیر بر رهبان بود
لوح توراة آیت قرآن بود
خانقاه و مسجد و بتخانه اوست
جان عالم منزل جانانه اوست
چونکه تنگ است این جهان بی گفتگو
عالمی دیگر کند دل جستجو
چیست آن عالم به غیر ذات او
چیست دل جر آیتی ز آیات او
برلین -15 تیرماه .1304
ح . ک. ایرانشهر
نیک پی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen