در جات تکامل ادیان
ادیان در ترقی و تمدن ملت ها بیش از آنچه تصور می شود نفوذ و دخالت داشته است و حتی
می توان گفت که منشاٌ ترقی و تمدن در عالم ادیان بوده است: اینکه در تاریخ می بینیم که
ادیان مانع ترقی و آزادی فکر و قوای دماغی ملت ها شده و مایۀ بسی خونریزی ها و خرابی ها
و وحشیگری ها گردیده است حکمت و علت دیگر دارد. باید در نظر گرفت که هر دین در هر زمان
که ظهور کردم قطعاً احوال و عادت و اوضاع زمان خود را تغییر داده است و اصلاح کرده یعنی
قومی را چندین قدم به طرف مدنیت و انسانیت جلوتر برده است .هیچ دینی پیدا نمی شود که
با ظهور خود اوضاع و اخلاق عهد خود را بدتر و فاسدتر کرده باشد و گرنه اصلاً نمی توانست
انتشار بیابد و جای گیر شود
ولی با وجود این چون از یک طرف اغلب صاحبان ادیان نتوانسته اند درجات تکامل و نشو و ارتقاء
آتیۀ اقوام را قبلاً پیش بینی کنند لذا اغلب احکام و قوانین ادیان آنان در طی دهور و اعصار از جنبۀ
فایده رساندن و اداره کردن زمام امم عاری گشته و بنیان آن ها متزلزل محتاج به اصلاح و تجدید
گردیده است و چون از طرف دیگر هیچ کدام از ادیان در حال صفوت و سادگی اصلی خود چنان که
شارع آن وضع کرده بود نمانده است و بیش از اندازه پیرایه ها بدان ها بسته و آن را وسیلۀ قهر و
علبه و سلطنت و سیاست و ریاست ساخته و نگذاشته اند احکام آن بر وفق مقتضیات زمان و
احتیاجات اجتماعی ملل تجدد و اصلاح پذیرد از آن جهت به جای تاٌمین و تسریع ترقی و مدننیّت
موجب مظالم و شقاوت و انحطاط گشته است. والاّ دین به آن معنی که من از آن می فهم و در
این صفحات شرح خواهم داد همیشه مایحتاج انسان و مربی نوع بشر بوده و خواهد بود إ
دین و ایمان قوت روح و قلب ماست
جلوه هایی از جمال کبریاست
نورایمان گر نتابد بر دلت
کی توانی برد ره بر منزلت
نگارندۀ کتاب هفتاد و دو ملت این است که نشان بدهد چگونه پاره ای اوهام و خرافات و رسوم و
عادات که داخل در مذاهب شده افراد بشر را با هم دشمن و از هم جدا ساخته است در صورتی
که معبود حقیقی یک بوده است و به قول خواجۀ عرفان :در سنگ دیر کعبه به جز یک شرار نیست
میرزا آقا خان که حتماً در زیر نفوذ کلمه و تعلیمات فیلسوف بزرگ ایران سیّد جمال الدین اسد آبادی
به ترتیب فکر و روح خود موفق شده بود مانند خود سیّد به نثر عقیده اتحاد اسلام و مسلمین بذل
همت و مساعی کرده است و این مسئله از بیانات و اعتراف خود میرزا آقاخان در صفحات همین
کتاب به خویی واضح و روشن می گردد ..وی برای حاضر کردن زمینۀ اتحاد و وفاق عقاید هر یک از
فرقه های مختلف مسلمین را بی طرفانه و منصفانه مورد تنقید قرار داده است و فاضل محترم
میرزا محمد خان بهادر منصف این کتاب در اثبات خلوص و نیت و پاکی فطرت میرزاآقاخان حقیقت
گویی کرده و با نشر این کتاب روح آن مرد آزاداندیش و با حس و پاکدل را شاد نموده اند
ما می خواهیم در این جا نظری به منشأ حس پرستش و تکوّن ادیان در میان نوع بشر بیندازیم و
عقاید فلاسفه را در بارۀ تکامل آتیۀ ادیان بیان کنیم:
انسان های نخستین خود را در جلو قوای طبیعت بسیار ضعیف و ناتوان می دیدند .رودها دریاها
بیابان ها کوه ها و جنگل ها برای آن ها هر یک یک جهان بی پایان و ترسناک می نمود . امروز هم
اگر کسی در بیابان های ایران و عربستان سفری کند همین حال برای او دست می دهد . این
انسان نخستین شب های تاریک را از ترس جانوران درنده در بن مغازه ها و یا در بالای درخت ها و
در آغوش سنگ پاره ها بسر می برد و با حسرت تمام انتظار دمیدن صبح و در آمدن آفتاب جهان
تاب را می کشید و روزها برای گیر آوردن قوت لایموت با حیوانات درنده پنجه در پنجه می افکند
گاهی هم که نگاهش به آسمان می افتاد و ستارگان بی شمار و درخشان و ماه و خورشید را می
دید و این فضای دورنما را تماشا می نمود غرق حیرت و بهت می شد و خود را مانند یک ذره در برابر
آفتاب و یا یک قطره در مقابل دریا کوچک و سرگردان و حیران می یافت
آری آدمیزاد نخستین خیلی بیچاره و ناتوان بود و در میان این همه عالم های بی شمار مانند دانۀ
گندم در زیر سنگ آسیای طبیعت می غلتید و خرد می شد
در آن روزها برای او جز سر فرو آوردن در پیش قوای طبیعت مانند رعد برق سرما گرما طوفان زلزله
تاریکی و جز آن ها چاره ای نبود .چه هریک از این حادثات به جهت او یک معمای پر از اسرار بود و
وی برای حفظ خود از صدمات آن ها قدرت نداشت
در میان یک دسته از این افراد همین که یک تن کمتر از دیگران موفق می شد و یا به قوت بازو و تدبیر
بهتر از دیگران در دفع جانواران موفق می شد او را محترم می داشتند و اطاعت او را واجب می
شمردند .این کیفیت منشأ ظهور رئیس ها در خانواده ها و قیبله ها و رسیدن آن ها را به تدریج به
درجۀ شاهی و شاهنشاهی نشان می دهد
باری کم کم گاهی ترس و گاهی امید و شادی از این قوه های ناگهانی طبیعت در دل آن انسان
ابتدایی نشست و او آن ها را منبع شر و خیر شمرد . این تصور او را بدین خیال واداشت که برای
جلب محبت و دفع شر آن ها قربانی ها نذرها کند و آن ها را پرستش نماید
این که هنوز در مشرق زمین بسیاری از مردم از رعد و برق و زلزله و طوفان و کسوف و خسوف می
ترسند و نماز آیات می خوانند و از گناه های خود توبه می کنند و به عبادت می گروند یادگاری از آثار
همین ترس و پرستش انسان های نخستین است
در مقابل این قوه های قاهر و پر اسرار بیشتر به ماه و افتاب و ستارگان که حرارت و روشنایی می
دهند به نظر محبت و حامی خود نگاه می کرد و به خصوص آفتاب را پدر ستارگان می پنداشت و
بیشتر از همه بدو تعظیم و کرنش می نمود چون که اگر آفتاب نمی بود زندگی برای او بسیار
سخت می شد او می دید وقتی که آفتاب در می آید جانوران درنده دور و پراکنده می شوند و او هم
قادر به دفاع خود می باشد آفتاب جهان را روشن و گرم کرده سرمای شب را رفع می کند و برای او
فرصت می دهد تا به شکار برود آفتاب به روئیدن سبزی ها و رسیدن میوه ها کمک و کلبۀ او را گرم
می کند . پس از آن روز برای جلب محبت و دلنوازی این قوای نیکی بخش آسمانی بنای قربانی کردن
و پرستش نمودن گذاشت
این که هنوز در ایران خودمان بچه ها نغمه مخصوصی برای
دعوت آفتاب می خوانند و می گویند
خورشید خانم آفتو > افتاب> کن
یک قرص نان کبو کباب کن سحر پا شو پلو کن
ما بچه های گرگیم
از سرمایی بمردیم
ابر ببر به کوه سیا
آفتاب بیار به شهر ما
بقایای یاد همان ایام بیچارگی و سادگی انسان های ابتدایی است بدین طریق نوع بشر در زیر نفوذ قوۀ
ترس و امید یعنی برای دفع شر و جلب خیر قوای طبیعت را خدای خود قرار داده پرستیدن آغاز کرد و در
هنگام سختی و نومیدی از آن ها یاری می جست و بدان ها پناه می برد و هر چه از نیک و بد به سرش
می آمد همه را از آن ها می دانست در واقع انسان نخستین اسیر سر پنجۀ طبیعت و بازیچۀ دست قضا
و قدر و پیرو گردش چرخ و اختر بود
روز گار درازی بدین قرار بگذرانید تا هوش و ذکاوت وی قدری بیشتر ترقی کرد و آن وقت ملتفت شد که در
مقابل این همه قوای محسوس طبیعت که او می پرستید پاره ای قوه ها هم هست که آصلاً دیده نمی
شوند ولی آن ها هم منشأ کارهای بزرگ و غریب هستند.
از همه بیشتر مسئلۀ مرگ و رؤیا و ناخوشی فکر او را بیدار کرد و در واقع معماهای تازه و عجیب تری برای
او پیدا شده بود چه می دید بدون این که چیزی از بدن کم بشود به ناگاه بی حس و بی حرکت می افتد یعنی
می میرد و از همه عجیب تر این بود که می دید در خواب جاهای بسیار دور را می بیند کارهای بسیار می کند
راه های دور می رود و هزاران اتفاق می افتد در صورتی که او از جای خود تکان نخورده است
این چیزها هم او را وا داشت با این که به وجود ارواح واجنه قائل شود و از آن ها نیز بترسد و برای دفع شر و
جلب محبت آن ها هم قربانی ها دهد و نیازها و پرستش ها به جای آورد .امروز بقایای این توهمات در میان
شرقیان هنوز موجود است و بازار فالگیران و جن داران و رمالان و تسخیر کنندگان اجنه از پر تو این عقاید و
اوهام هنوز رواج و رونق دارد
سپس انسان های نخستین بدین فکر افتادند که برای هر یک از این خداهای آشکار و پنهان خوبست یک پیکری بسازند تا گاه و بی گاه و در حضر و سفر همراه خود ببرند تا هر وقت لازم شد نیازی بدهند و حاجت خود را بخواهند یعنی خدای شان پهلوی شان باشد
این فکر آن ها را به ساختن و تراشیدن بت ها از چوپ و سنگ و گل و غیره واداشت پس هر طایفه و قبیله برای خودش چیزی ساخت و برای تعظیم و حرمت او و برای داشتن فرق با بت ها فبیله های دیگر او را با انواع زیورها بیاراست و پیش خود گذاشت .و چون این خداها را بزرگتر و تواناتر و شدیدتر از خود می دانستند لهذا بدان ها شکل های عجیب تر و مهیب تر و ناهنجار تر می دادند
بدین قرار بت پرستی رواج گرفت و هنوز در بعضی از ممالک بر قرار .در این دوره ساختن معبدها و بتکده ها نیز شروع گردید مذاهب هند و اساطیر یونان قدیم بهترین و زیباترین نمونۀ تکامل یافتۀ این بت پرستی ها چه در این مذاهب نه تنها خدایان و بت ها را هیکل و پیکر انسانی داده و نمونۀ قوت و عظمت و جمال می ساختند بلکه برای صنایع و حرفت ها نیز یک الهه و یا یک رب النوع درست می کردند! فلسفۀ روشن و حقیقت بین یونان نیز در آغوش این اساطیر تولد و پرورش یافت!
بعدها تمثیل خداها و رب الوع ها در شکل بت و هیکل انسانی کم کم متروک شده به راهنمایی خرد ادیان دوگانه پرست ثنائیۀ ظهور کرد که دین زرتشت و مانی نیز بهترین نمونۀ این گونه ادیان است و مبنای آن ها بر این عقیده است که در عالم خلقت بیش از دو خدای شر و تاریکی . در این ادیان خدایان سابق از تخت عزت و استقلال خود به زیر آمده تابع و زیر دست این دو خدای قاهر گشته دارای درجۀ نیم خدایی و یا فرشتگی شدند
قرن ها تابید در قلب بشر نور حق تا گشت روشن سربه سر پس جمال حق در و آمد پدید دل دلبر جان به جانانش رسید
در این جا این را نیز باید بگوئیم که در این تاریخچۀ مختصر که از تکامل ادیان ذکر شد برای هر یک از این دوره ها زمان و مکانی مخصوص تعیین نمی توان کرد زیر انتشار نوع بشر در روی زمین و اختلاف آب و هوا ونشو و ارتقاء ملت ها مانع از این بوده که تمام نوع بشر مانند یک خانواده همه در یک جا و در زیر یک نوع شرایط و یک طرز زندگی به سر برند و این ادوار پرستش در یک زمان و مکان معین هم دیگر را تعقیب کند چنان که اثار این پنج دوره پرستش در کرۀ ما هنوز موجود است
ادیان در ترقی و تمدن ملت ها بیش از آنچه تصور می شود نفوذ و دخالت داشته است و حتی
می توان گفت که منشاٌ ترقی و تمدن در عالم ادیان بوده است: اینکه در تاریخ می بینیم که
ادیان مانع ترقی و آزادی فکر و قوای دماغی ملت ها شده و مایۀ بسی خونریزی ها و خرابی ها
و وحشیگری ها گردیده است حکمت و علت دیگر دارد. باید در نظر گرفت که هر دین در هر زمان
که ظهور کردم قطعاً احوال و عادت و اوضاع زمان خود را تغییر داده است و اصلاح کرده یعنی
قومی را چندین قدم به طرف مدنیت و انسانیت جلوتر برده است .هیچ دینی پیدا نمی شود که
با ظهور خود اوضاع و اخلاق عهد خود را بدتر و فاسدتر کرده باشد و گرنه اصلاً نمی توانست
انتشار بیابد و جای گیر شود
ولی با وجود این چون از یک طرف اغلب صاحبان ادیان نتوانسته اند درجات تکامل و نشو و ارتقاء
آتیۀ اقوام را قبلاً پیش بینی کنند لذا اغلب احکام و قوانین ادیان آنان در طی دهور و اعصار از جنبۀ
فایده رساندن و اداره کردن زمام امم عاری گشته و بنیان آن ها متزلزل محتاج به اصلاح و تجدید
گردیده است و چون از طرف دیگر هیچ کدام از ادیان در حال صفوت و سادگی اصلی خود چنان که
شارع آن وضع کرده بود نمانده است و بیش از اندازه پیرایه ها بدان ها بسته و آن را وسیلۀ قهر و
علبه و سلطنت و سیاست و ریاست ساخته و نگذاشته اند احکام آن بر وفق مقتضیات زمان و
احتیاجات اجتماعی ملل تجدد و اصلاح پذیرد از آن جهت به جای تاٌمین و تسریع ترقی و مدننیّت
موجب مظالم و شقاوت و انحطاط گشته است. والاّ دین به آن معنی که من از آن می فهم و در
این صفحات شرح خواهم داد همیشه مایحتاج انسان و مربی نوع بشر بوده و خواهد بود إ
دین و ایمان قوت روح و قلب ماست
جلوه هایی از جمال کبریاست
نورایمان گر نتابد بر دلت
کی توانی برد ره بر منزلت
نگارندۀ کتاب هفتاد و دو ملت این است که نشان بدهد چگونه پاره ای اوهام و خرافات و رسوم و
عادات که داخل در مذاهب شده افراد بشر را با هم دشمن و از هم جدا ساخته است در صورتی
که معبود حقیقی یک بوده است و به قول خواجۀ عرفان :در سنگ دیر کعبه به جز یک شرار نیست
میرزا آقا خان که حتماً در زیر نفوذ کلمه و تعلیمات فیلسوف بزرگ ایران سیّد جمال الدین اسد آبادی
به ترتیب فکر و روح خود موفق شده بود مانند خود سیّد به نثر عقیده اتحاد اسلام و مسلمین بذل
همت و مساعی کرده است و این مسئله از بیانات و اعتراف خود میرزا آقاخان در صفحات همین
کتاب به خویی واضح و روشن می گردد ..وی برای حاضر کردن زمینۀ اتحاد و وفاق عقاید هر یک از
فرقه های مختلف مسلمین را بی طرفانه و منصفانه مورد تنقید قرار داده است و فاضل محترم
میرزا محمد خان بهادر منصف این کتاب در اثبات خلوص و نیت و پاکی فطرت میرزاآقاخان حقیقت
گویی کرده و با نشر این کتاب روح آن مرد آزاداندیش و با حس و پاکدل را شاد نموده اند
ما می خواهیم در این جا نظری به منشأ حس پرستش و تکوّن ادیان در میان نوع بشر بیندازیم و
عقاید فلاسفه را در بارۀ تکامل آتیۀ ادیان بیان کنیم:
انسان های نخستین خود را در جلو قوای طبیعت بسیار ضعیف و ناتوان می دیدند .رودها دریاها
بیابان ها کوه ها و جنگل ها برای آن ها هر یک یک جهان بی پایان و ترسناک می نمود . امروز هم
اگر کسی در بیابان های ایران و عربستان سفری کند همین حال برای او دست می دهد . این
انسان نخستین شب های تاریک را از ترس جانوران درنده در بن مغازه ها و یا در بالای درخت ها و
در آغوش سنگ پاره ها بسر می برد و با حسرت تمام انتظار دمیدن صبح و در آمدن آفتاب جهان
تاب را می کشید و روزها برای گیر آوردن قوت لایموت با حیوانات درنده پنجه در پنجه می افکند
گاهی هم که نگاهش به آسمان می افتاد و ستارگان بی شمار و درخشان و ماه و خورشید را می
دید و این فضای دورنما را تماشا می نمود غرق حیرت و بهت می شد و خود را مانند یک ذره در برابر
آفتاب و یا یک قطره در مقابل دریا کوچک و سرگردان و حیران می یافت
آری آدمیزاد نخستین خیلی بیچاره و ناتوان بود و در میان این همه عالم های بی شمار مانند دانۀ
گندم در زیر سنگ آسیای طبیعت می غلتید و خرد می شد
در آن روزها برای او جز سر فرو آوردن در پیش قوای طبیعت مانند رعد برق سرما گرما طوفان زلزله
تاریکی و جز آن ها چاره ای نبود .چه هریک از این حادثات به جهت او یک معمای پر از اسرار بود و
وی برای حفظ خود از صدمات آن ها قدرت نداشت
در میان یک دسته از این افراد همین که یک تن کمتر از دیگران موفق می شد و یا به قوت بازو و تدبیر
بهتر از دیگران در دفع جانواران موفق می شد او را محترم می داشتند و اطاعت او را واجب می
شمردند .این کیفیت منشأ ظهور رئیس ها در خانواده ها و قیبله ها و رسیدن آن ها را به تدریج به
درجۀ شاهی و شاهنشاهی نشان می دهد
باری کم کم گاهی ترس و گاهی امید و شادی از این قوه های ناگهانی طبیعت در دل آن انسان
ابتدایی نشست و او آن ها را منبع شر و خیر شمرد . این تصور او را بدین خیال واداشت که برای
جلب محبت و دفع شر آن ها قربانی ها نذرها کند و آن ها را پرستش نماید
این که هنوز در مشرق زمین بسیاری از مردم از رعد و برق و زلزله و طوفان و کسوف و خسوف می
ترسند و نماز آیات می خوانند و از گناه های خود توبه می کنند و به عبادت می گروند یادگاری از آثار
همین ترس و پرستش انسان های نخستین است
در مقابل این قوه های قاهر و پر اسرار بیشتر به ماه و افتاب و ستارگان که حرارت و روشنایی می
دهند به نظر محبت و حامی خود نگاه می کرد و به خصوص آفتاب را پدر ستارگان می پنداشت و
بیشتر از همه بدو تعظیم و کرنش می نمود چون که اگر آفتاب نمی بود زندگی برای او بسیار
سخت می شد او می دید وقتی که آفتاب در می آید جانوران درنده دور و پراکنده می شوند و او هم
قادر به دفاع خود می باشد آفتاب جهان را روشن و گرم کرده سرمای شب را رفع می کند و برای او
فرصت می دهد تا به شکار برود آفتاب به روئیدن سبزی ها و رسیدن میوه ها کمک و کلبۀ او را گرم
می کند . پس از آن روز برای جلب محبت و دلنوازی این قوای نیکی بخش آسمانی بنای قربانی کردن
و پرستش نمودن گذاشت
این که هنوز در ایران خودمان بچه ها نغمه مخصوصی برای
دعوت آفتاب می خوانند و می گویند
خورشید خانم آفتو > افتاب> کن
یک قرص نان کبو کباب کن سحر پا شو پلو کن
ما بچه های گرگیم
از سرمایی بمردیم
ابر ببر به کوه سیا
آفتاب بیار به شهر ما
بقایای یاد همان ایام بیچارگی و سادگی انسان های ابتدایی است بدین طریق نوع بشر در زیر نفوذ قوۀ
ترس و امید یعنی برای دفع شر و جلب خیر قوای طبیعت را خدای خود قرار داده پرستیدن آغاز کرد و در
هنگام سختی و نومیدی از آن ها یاری می جست و بدان ها پناه می برد و هر چه از نیک و بد به سرش
می آمد همه را از آن ها می دانست در واقع انسان نخستین اسیر سر پنجۀ طبیعت و بازیچۀ دست قضا
و قدر و پیرو گردش چرخ و اختر بود
روز گار درازی بدین قرار بگذرانید تا هوش و ذکاوت وی قدری بیشتر ترقی کرد و آن وقت ملتفت شد که در
مقابل این همه قوای محسوس طبیعت که او می پرستید پاره ای قوه ها هم هست که آصلاً دیده نمی
شوند ولی آن ها هم منشأ کارهای بزرگ و غریب هستند.
از همه بیشتر مسئلۀ مرگ و رؤیا و ناخوشی فکر او را بیدار کرد و در واقع معماهای تازه و عجیب تری برای
او پیدا شده بود چه می دید بدون این که چیزی از بدن کم بشود به ناگاه بی حس و بی حرکت می افتد یعنی
می میرد و از همه عجیب تر این بود که می دید در خواب جاهای بسیار دور را می بیند کارهای بسیار می کند
راه های دور می رود و هزاران اتفاق می افتد در صورتی که او از جای خود تکان نخورده است
این چیزها هم او را وا داشت با این که به وجود ارواح واجنه قائل شود و از آن ها نیز بترسد و برای دفع شر و
جلب محبت آن ها هم قربانی ها دهد و نیازها و پرستش ها به جای آورد .امروز بقایای این توهمات در میان
شرقیان هنوز موجود است و بازار فالگیران و جن داران و رمالان و تسخیر کنندگان اجنه از پر تو این عقاید و
اوهام هنوز رواج و رونق دارد
سپس انسان های نخستین بدین فکر افتادند که برای هر یک از این خداهای آشکار و پنهان خوبست یک پیکری بسازند تا گاه و بی گاه و در حضر و سفر همراه خود ببرند تا هر وقت لازم شد نیازی بدهند و حاجت خود را بخواهند یعنی خدای شان پهلوی شان باشد
این فکر آن ها را به ساختن و تراشیدن بت ها از چوپ و سنگ و گل و غیره واداشت پس هر طایفه و قبیله برای خودش چیزی ساخت و برای تعظیم و حرمت او و برای داشتن فرق با بت ها فبیله های دیگر او را با انواع زیورها بیاراست و پیش خود گذاشت .و چون این خداها را بزرگتر و تواناتر و شدیدتر از خود می دانستند لهذا بدان ها شکل های عجیب تر و مهیب تر و ناهنجار تر می دادند
بدین قرار بت پرستی رواج گرفت و هنوز در بعضی از ممالک بر قرار .در این دوره ساختن معبدها و بتکده ها نیز شروع گردید مذاهب هند و اساطیر یونان قدیم بهترین و زیباترین نمونۀ تکامل یافتۀ این بت پرستی ها چه در این مذاهب نه تنها خدایان و بت ها را هیکل و پیکر انسانی داده و نمونۀ قوت و عظمت و جمال می ساختند بلکه برای صنایع و حرفت ها نیز یک الهه و یا یک رب النوع درست می کردند! فلسفۀ روشن و حقیقت بین یونان نیز در آغوش این اساطیر تولد و پرورش یافت!
بعدها تمثیل خداها و رب الوع ها در شکل بت و هیکل انسانی کم کم متروک شده به راهنمایی خرد ادیان دوگانه پرست ثنائیۀ ظهور کرد که دین زرتشت و مانی نیز بهترین نمونۀ این گونه ادیان است و مبنای آن ها بر این عقیده است که در عالم خلقت بیش از دو خدای شر و تاریکی . در این ادیان خدایان سابق از تخت عزت و استقلال خود به زیر آمده تابع و زیر دست این دو خدای قاهر گشته دارای درجۀ نیم خدایی و یا فرشتگی شدند
قرن ها تابید در قلب بشر نور حق تا گشت روشن سربه سر پس جمال حق در و آمد پدید دل دلبر جان به جانانش رسید
در این جا این را نیز باید بگوئیم که در این تاریخچۀ مختصر که از تکامل ادیان ذکر شد برای هر یک از این دوره ها زمان و مکانی مخصوص تعیین نمی توان کرد زیر انتشار نوع بشر در روی زمین و اختلاف آب و هوا ونشو و ارتقاء ملت ها مانع از این بوده که تمام نوع بشر مانند یک خانواده همه در یک جا و در زیر یک نوع شرایط و یک طرز زندگی به سر برند و این ادوار پرستش در یک زمان و مکان معین هم دیگر را تعقیب کند چنان که اثار این پنج دوره پرستش در کرۀ ما هنوز موجود است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen