تقدیم برای روز مادر
مادرم
من سفر کرده به این دیار دور
روزی دلداده شهر بودم
مادرم ای نور چشمانم
ای بلور نگاهی روشن تو
نقش از جلوه کودگانه من
من سفر کردم زه شهر و دیار
روه به هر سو که می کنم خالی ست
جزه امید دوباره دیدن تو
دیگرم هیچ انتظارم نیست
دوری یت گرچه سخت و جان فرساست
لیک من از امید سرشارم
عکس تو در کنار آینه ام
غم گسار من هست و غمخوارم
مادرم هنوز برایم می نویسی
که غیر از من در اطاق کوچک من
همچیز آنچنان که بوده بر جاه ست
چشم انداز پشت کوچه ماه
کم کم ک رنگ باغ می گیرد
دختر خوش ادائی همسایه هنوز
گهگاهی از من سراغ می گیرد
اگر چه بسی بین ما کوه و دره و دریاست
تا رسد روز بازگشتن من
همه شب چشم من پی فردا ست
دانی اینجا من هم بیاد وطن
روز خود را شب نمی دانم
گر بهشتم دهند در غربت
باز در آرزوی ایرانم
یاد آن آسمان مهتابی
یاد گل گشت ها ی فصل بهار
یاد پس کوچه های خارج شهر
شب آوازهای ره گزران
یاد شمال جنگل دریا خزر
دانم آن خاطرات دور و دراز
همه جا با تو همراه هست هنوز
در همه نامه های شیرنت
نقش از انتظار می بینم
در خزان جدائی و اندوه
جلوه بهار می بینم
روز دیدار می رسد از راه
بگذرد آخر این شب تاریک
باز می گردم از سفر یک روز
به درازا سخن کشیده هنوز
سخن ناگفته بسیار است
مادرم مشوه زمن غافل
که مرا آرزوئی دیدار است
زنده ماندنم به روز آمدنم
که گوئی خوش آمدی پسرم
بی تو ام بی منی همه جا با منی
مادرم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen