Samstag, 26. Oktober 2013

علی دشتی: نظام خدا سالاری

نطرات خمینی در کتاب ولایت فقیه ذکر شده اشاراتی به نقش دولتهای استعماری و لزوم انقلاب سیاسی
 .اسلامی می کند

و به جنگهای صدر اسلام می اندیشد و میل دارد با گرفتن مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات از 
کفار و مشرکین این ثروتهای بی حساب را به مصرف مصالح مسلمین برساند و معتقد است که جزیه و 
خراج بر اهل ذمه در آمد فوق اعاده ای را به وجود می آورد و اقتصاد کشور اسلامی را به سامان
. می رساند 

شاید این اندیشه را در سر می پروراند که چون اکثریت جامعه ایران مسلمان است و نمی توان
از آنان خراج و جزیه گرفت پس باید انقلاب اسلامی را صادر کرد و در سرزمینهای غیر  
اسلامی جنگ به راه انداخت,شاید به همین دلیل دین اسلام را جنگ آفرین و رهبران آن را
.جنگجو معرفی می نماید 

به قول وی ائمه دین ما چندی نظامی بودند سردار بودند جنگی بودند در جنگهایی که شرحش را
.در تاریخ ملاحظه می فرمایید با لباس سربازی به جنگ می رفتند آدم کشتند کشته می دادند

.علی ابن ظالم خود به سر مبارک می گذاشتند و زره بر تن می کرد شمشیر حمایل داشت 
خمینی بارها در همین کتاب ولایت فقیه از امپراتوران رم نام می برد و فرق میان رم و روم را
نمی داند اما گستاخانه برای اثبات نظریه حکومت فقها و تأسیس حکومت الله متوسل به نقل
.قضایای تاریخی می شود که از بنیان با مستندات تاریخ فرق بیشمار اسلامی فاحش دارند 

.از نظر خمینی نمونه تاریخی جامعه اسلامی نه حکومت صفویان بلکه خلافت عثمانیان است 
وی نمی داند و نمی خواهد بداند که تأسیس امپراتوری عثمانی برای مردم میهن ما تا چه اندازه
.جنگ و خونریزی به دنبال داشته است 

کتاب ولایت فقیه خمینی را می باید هم طراز کتاب نبرد من از آدُلف هیتلر به شمار آورد,متن
کتاب ظاهراً از سر دلسوزی برای نجات اسلام و مسلمین نوشته شده لیکن در تمامی سطور
.آن چشمهای خشمگین و روح انتقام جوی خمینی هوید است 

.خمینی بدون آنکه واژه خدا سالاری را به کار گیرد عملاً حکومت ولی فقیه را حکومت الله مینامد

.و در الفاظ آخوندی می پیچد و آن را در مقابل مردم سالاری قرار می دهد 

صرف نظر از اینکه ما بر این باور باشیم که قبل از انقلاب اسلامی مردم سالاری یعنی حکومت مشروطه 
.در ایران برقرار بوده یا خیر نظریه ولی فقیه در مقابل ایدئولوژی مشروطیت قرار می کیرد

خمینی معتقد است عباد صغیر ,یعنی نادان از فهم احکام اسلامی هستند. اما ملزم و مجبور به عبودیت
. خداوندند
نتیجتاً این عبودیت و فرمانبری از جانشینان و نمایندگان راستین خدا در نبودن آنان به فقها تعمیم
.داده می شود 

لیکن میزان عقل ندبیر علم به قانون اسلامی و عدالت را در فقها چه کسی می سنجد و مُهر تأیید
و تصدیق می زند و اصولاً چه کسی و کدام یک از فقها می تواند ادعا کند که عاقلترین عالمترین
و عادلترین است تا جانشین خداوند بر روی زمین گردد؟

بعلاوه معنی و مدارج عقل تدبیر علم و عدل را چه کسی تعیین می کند؟

بدیهی است که ولی فقیه خود هرگز نمی تواند این پرسشها را پاسخ دهد . آیا مگر هرگز امکان
آن وجود دارد که انسانها عباد از پرسش و تردید در مسائلی این چنین اساسی که زندگی آنان را تسخیر
 می کند دست از پرسش و جستجو بردارند؟

در زمان خلافت علی ابن ابیطالب بلافاصله پس از قتل عثمان بزرگترین عصیان علیه عبودیت محض در
. برابر اراده خداوند به وجود آمد

معاویه علی ابن ابیطالب را غاضب جانشینی خداوند در زمین می دانست و علی خود را خلیفه
.برتر و برخق می پنداشت

.این دو تن خویشتن را مظهر اراده خداوند در روی زمین می نامیدند

از همان زمان پرسشهای جاودانی در ذهن مسلمین خطور کرد و تردید در صحت و اصالت
خلافت و امامت میان آنان راه یافت

همچنانکه در روزهای نخست انقلاب اسلامی مسلمانان مطلع ایران و آگاه و همچنین فقهایی بودند که نه تنها
نظریه ولایت فقیه را بلکه از اساس فقاهت خمینی را انکار و او را غاصب جانشینی
.خدا می دانستند و به عقل تدبیر علم و عدل وی تردید داشتند و او را به کفر و ارتداد متهم می کردند

.مسئله جانشینی در اسلام تنها یک رویداد تاریخی و سیاسی نیست بلکه همچنان یک مسئله دینی به شمار می رود

فرد مسلمان باید بداند که جانشین بر حق خداوند بر روی زمین کیست و سرانجام چه کسی تکلیف وی را روشن می
. سازد و میان حق و باطل تفکیک می کند

!میاهیت نظام اسلامی تئوکراسی و خداسالاری است

.در تحلیل نهایی مردم در آن نقش اطاعت , محض و نقش اجرایی را دارا هستند

در نظام اسلامی در فرق شیعه و سنی فرقی نمی کند, نقش داوری و قانونگزاری از آن خداوند
است, نه از آن انسان
از این روی هرگونه داوری هرگونه ارائه راه حل نهایی یک راه قاطع قانع کننده و شایان پذیرش
.از طرف عموم به شما نمی  رود و تاریخ اسلام خود بهترین شاهد این مدعا است

تاریخ مذاهب اسلامی در حقیقت به یک معنی تاریخ ناموفق کوشش انسان برای یافتن راه حلی
همه زمانی و همه مکانی برای تعیین تکلیف مسئله جانشینی راستین خداوند در زمین و حق
.مطلق رهبری مردمان و حد تسلیم یا عصیان انسانها است

یعنی تکاپویی برای انتقال و تغییر پایگاه و جایگاه انسان از قلمرو عبودیت محض به عرصه
:خود - رهبری- به خدا- همسانی- به انسان سالاری و حتا به انسان خدایی

دریافت عاطفی بینش و استنباط خرمندانه انسان پرسشگر در این تغییر و تحول این است که
اگر فرد از قید تسلیم محض از قید عبودیت مطلق از قید فرمان گیری از فراسوی خویش رهایی
یابد خود رهبر خویشتن و خود حاکم بر سرنوشت خویشتن گردد در آن صورت آیا اصولاً از
 بن بست خداسالاری خارج نمی شود؟

و از قید معمای ناگشودنی شناخت جانشین راستین خداوند در زمین رهایی نمی یابد؟

در هر حال این یک نوع جستجو و تکاپو در تمدن اسلامی برای پاسخگویی به مسئله رهبری
انسان است و جای شگفتی نیست که گاهی نیز به ارتداد به عصیان علیه نظام خدا سالاری و به ضدیت با
 :اسلام محکوم شده باشد

خمینی برای آنکه جای هیچ تردیدی باقی نماند در تشریح حکومت اسلامی می نویسد
حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست. شارع مقدس اسلام 
.یگانه قدرت مقننه است 

خمینی جنگجو خونخوار و انتقامجو همه می دانند که خوانندگان کتاب ولایت فقیه خمینی او
کسانی جز جوانان نا بالغ و بی اطلاع از فرهنگ و تمدن عصر جدید و مسخ شده و فرو رفته
.در اعماق باطلاق خرافات هستند

نظر خمینی این بوده با بیان حقایق تاریخ اسلام از جوانان ایرانی آدمکشان بعدی را تربیت کند
 و به جنگ های خیابانی و ترورهای کورخونین روانه بنماید ترسیم خشن خمینی 

در جامعه اسلامی خمینی ترسیم می کند فقط آهن است که به صورت شمشیر و یا زنجیر حکم
.می راند


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen