Dienstag, 9. Dezember 2014

آن روزها


آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از رعده برق
آن شاخساران پر از میوه ها

آن روزها رفتند
آن روزهای خیرگی در رازهای جسم من و تو
آن روزهای آشنایی های محتاطانه
 با زیبایی رگ های آبی رنگ
دستی که با یک صدای دوستی
از آن طرف رودخانه به این طرف رودخانه صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر
بر این دست مشوش مضطرب ترسان
که در سلامی شرم اَگین  خویشتن را بازگو می کرد

فروغ فرخ زاد


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen