Samstag, 28. Februar 2015

اینجا کسی برایی کسی کس نمی شود

وقتی نقاب محور یک رنگ بودن است
معیار علم ورزی ما سنگ بودن است

دیگر چه جایی دلخوشی و علم ورزیی است
اصلاً کدام احمق از این علم راضی است

ما را به ابتذال مفدیسم کشیده اند
روح ما را به مسند پوچی کشانده اند

این علم نیست فاجعه قرن آهن است
من بو ایدئولوژی که عاقبت اش نیست بودن است

تا این استادن ریا کار زنده اند
این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند

یعقوب درد می کشد و کور می شود
یوسف همیشه وصله ناجور می شوند

اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند
منصور را هر آینه بردار می زنند

اینجا کسی برای کسی کس نمی شود
حتی عقاب در خور کر کس نمی شود

دیرییست رفته اند اسیران قافله
ما مانده ایم قافله مغدیسمان قافله

اینجا دگر چه باب من و پایی لنگ نیست
باید شتاب کرد وقت درنگ نیست

جایی که سهم مرد بجز ایدئولوژیک نیست
حق با تو بود سکوت ما عاقلانه نیست


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen