در آن زمانه که من انقلاب می کردم
چقدر روی زمانه حساب می کردم
دلم هوای یکی حیطه صفا داشت
بنای خانه ی خود را خراب می کردم
تمام ذهن و ضمیرم گرسنه و تشنه
در این میانه دلم را کباب می کردم
به شوق آن که کس انتظار من دارد
چه دلبران که به راهم جواب می کردم
به عشق سود ز سرمایه دست می نشستم
به شوق نسیه ز نقد اجتناب می کردم
ذخیره ی پدری را به باد میدادم
طلای مادریم را که آب می کردم
دلی به عشق عمومی و شوق آزادی
چو ذره در قدم آفتاب می کردم
درنگ باید امروز تا بدست آرم
کمی از آنچه برایش شتاب می کردم
چقدر روی زمانه حساب می کردم
دلم هوای یکی حیطه صفا داشت
بنای خانه ی خود را خراب می کردم
تمام ذهن و ضمیرم گرسنه و تشنه
در این میانه دلم را کباب می کردم
به شوق آن که کس انتظار من دارد
چه دلبران که به راهم جواب می کردم
به عشق سود ز سرمایه دست می نشستم
به شوق نسیه ز نقد اجتناب می کردم
ذخیره ی پدری را به باد میدادم
طلای مادریم را که آب می کردم
دلی به عشق عمومی و شوق آزادی
چو ذره در قدم آفتاب می کردم
درنگ باید امروز تا بدست آرم
کمی از آنچه برایش شتاب می کردم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen