فرار کردن از زمان های دیر گذر هر روز از دوشنبه تا جمعه و یا از خود احساس تاریکی این جا است. روزهای دیگر
معمولا چند ساعتی را در خانه ام راهپیمایی می کنم. اما امروز جز چند ساعت کتاب هایی داشتم آنها را خواندم و بقیه
روز را سعی داشتم بنویسم, یا گوشه دریچه خانه ام نشسته ام. تاریکی اتاق و درعین حال روشنایی بسیار ضعیف خارج
شده از شیشه مشجر دریچه تا حدی است که فقط می توانم سیاهی کلماتی را که می نویسم تشخیص بدهم و برای خواندن
مجدد آنها باید کتاب را به نزدیک دریچه ببرم. مجموعا و در این لحظه چند نفر همسایه پایین و بالای خانه ام همیشه منو
تعقیب دارند. از این چند نفر رفته اند از شهرهای دیگر شهر مان آدمها رنگ با رنگ رو آورده اند که منو از پشت
.پنجره خانه ام به آنها آشنایی بدهند
عصرهای روز باز هم آن سکوت و بی حرکتی و غم که البته تاریکی احمقانه ای همه به آن اضافه شده, بر اتاق خانه ام
بر فضا آدم های خانه ام خوب دیگر امکان نوشتن هم به مرور کم و کمتر می شود. بلند شوم در خیابان کوچه ی خانه ام
قدری قدم بزنم. و
معمولا چند ساعتی را در خانه ام راهپیمایی می کنم. اما امروز جز چند ساعت کتاب هایی داشتم آنها را خواندم و بقیه
روز را سعی داشتم بنویسم, یا گوشه دریچه خانه ام نشسته ام. تاریکی اتاق و درعین حال روشنایی بسیار ضعیف خارج
شده از شیشه مشجر دریچه تا حدی است که فقط می توانم سیاهی کلماتی را که می نویسم تشخیص بدهم و برای خواندن
مجدد آنها باید کتاب را به نزدیک دریچه ببرم. مجموعا و در این لحظه چند نفر همسایه پایین و بالای خانه ام همیشه منو
تعقیب دارند. از این چند نفر رفته اند از شهرهای دیگر شهر مان آدمها رنگ با رنگ رو آورده اند که منو از پشت
.پنجره خانه ام به آنها آشنایی بدهند
عصرهای روز باز هم آن سکوت و بی حرکتی و غم که البته تاریکی احمقانه ای همه به آن اضافه شده, بر اتاق خانه ام
بر فضا آدم های خانه ام خوب دیگر امکان نوشتن هم به مرور کم و کمتر می شود. بلند شوم در خیابان کوچه ی خانه ام
قدری قدم بزنم. و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen