Mittwoch, 8. April 2015

البرز بی شکست

ژاله اصفهانی
منقدان, بنویسید هر چه می خواهید
ولکی نگوئید این را
که ژاله ترک وطن کرد
بسا کسا, ز وطن دور و در وطن هستند
بسا که در وطن استند, از وطن دوران

از آن پس, هر کسی اختیار دارد با معیارهای شناخته شده ی شعری در ایران و جهان, و با سلیقه ی
شخصی خود, شاعر و شعرهای او را ارزیابی کند. این ارزیابی به خودی خود در ذهن خواننده صورت
می گیرد. و فارغ از این که بیان شود یا نه, این داوری سپهری و فروغ را درجایی حذف نا شدنی در
جغرافیای شعری می نشاند و سیهلی و همانندانش را از این جغرافیای ادبی حذف می کند. و

ارزیابی کارشناسانه درباره ی سروده های این یا آن شاعر موضوع بعدی است. پس از آن که شاعری
اثبات یا نفی شد, چگونگی ها و چسانی آفریده هایش مورد ارزیابی کارشناسان ادبی قرار می گیرد,
بنابراین پیش از هر چیز یافتن و دیدن یک شاعر در جغرافیای شعر است. نخستین معیار همین است. و
می توان بر یک یا چند شعر از یک شاعر انگشت گذاشت که ماندنی بوده, هستند و یا خواهند بود. اما
میزان تاثیر گذاری یک شاعر بر تکامل شعری یک زبان و در جریان زمان اهمیت فراتری دارد. و

حافظ با ده ها غزل ناب اش از دلی به دلی و از زمانی به زمانی دیگر می رود. او با شعرش, در همه ی
دوران ها و در میان بسیاران جریان ادبی, جریان فکری و عاطفی ایجاد می کند. لذا حافظ ستاره ی درشتی
در کهکشان پرستاره ی شعر فارسی است. در کهکشانی که بسیاری از ستاره های کم سوی اش مرده اند
گرچه هنوز واپسین تابش های زمان حیات شان, به صورت نامی, یادی بیتی و یا در کتاب های تذکره ی
شاعران و تاریخ ادبیات به ما می رسند. از این منظر به شاعران جا افتاده ای بنگریم که گستره و ژرفای
شعر و فکر خود را تا حد زیادی نشان داده اند. و

شاعرانی تثبیت شده به شمار می آیند و به دور از داوری های شنابناک بپرسم دوام کدام یک شاعران هم
روزگار ما بر جریده ی عالم ثبت شده و می شود و کدام یک از آن ها از دل بروند چو از دیده روند؟

ژاله اصفهانی شاعری است در تبعید, و غربت, اما نه برای تبعید, و غربتی ها بلکه برای میهن اش
دلبستگی این بانوی حساس و نازک دل به ایران چندان است که او پس از چندین سال ها دوری از وطن
ایران و زیستن در فرهنگ اروپائی, کماکان نگاه به گذشته, به ایران و سرنوشت آن دارد. و

نگاه شعری او به ایران هم عاطفی است و هم اجتماعی عاطفی است, آنجای که وی به رود و دریا, کوه و
گیاه به طبیعت و شهرهای ایران می نگرد و اجتماعی است, آنجا که با سرنوشت اجتماعی و وضعیت
سیاسی کشور ایران رویارو می گردد. و

بت گلی, بت زرین, چو هر بت دیگر
خلل پذیر بود
لیک آنچه جاوید است
وجود مردم و تاریخ و رزم و امید است
و من وطن را با این چهار دارم دوست

وطن, دو چشم و دو فرزند من, نثارت باد
شکوهمند ی و شادی همیشه یارت باد

تاثیر مناظر زاد و بومی ایران بر ژاله ی کودک, نوجوان و جوان چند دهه ی بیش به اندازه ای عمیق است
که وی حتا اگر چندین سال بعد در شهر رُم باشد و مناظرآن جا را توصیف کند, در پایان عاطفه و خیال اش
به ایران می پیوندد, و آهی جانسور و حسرت بار از دل بر می آورد

ای شاهکار نغمه ها
ای سرزمین آفتابی
از یاد دیدار تو شادم
زیرا تو ایران مرا آری به یادم
با مردم پُر رنج و رزم اش
با مردم خون گرم پر حرف هنرمند
با شعر و فرهنگ اش که باشد جاودانه
چنین به نظر می رسد که ژاله کمتر توانسته است از زیبایی جهان در غیاب میهن اش ایران لذت ببرد. و



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen