Mittwoch, 2. Dezember 2015

جنگهای ایران و یونان صفحه سه

یکی از ایرانیان یا از بستگان ایران فارنابازروس حکمران فروگیا بوده. پلوتاریخ در همه جا نام او را
به خواری می برد و او و کسانش را ( باربار ) می خواند. ولی این مرد چندان شایستگی داشته که به
گفته پلوتاریخ, اگیسیلاوس پادشاه اسپارت می گفت: کاش این مرد دوست من بود و نه دشمنم. و
شگفتا یونانیان فرستادگان داریوش را بکشند که با هر قانون و آیینی مخالف بود. هم ما می بینیم که هر
کسی که به یکی از شهرهای ایشان پناهنده می گردید, گمتر ایمنی پیدا می کرد. چنانکه الکبیادیس, با
همه پناهندگی به اسپارت, ایمنی پیدا نکرد. ولی از آن سوی ایرانیان صدها یونانی را در دربار پادشاه
هخامنشی میهمان نگاه می داشتند و همچون ثمیستو کلیس کسی را پذیرفته بدان سان نگاه داشتند و با
این حال یونانیان زبانشان بر ایرانیان باز است. و
من پیشرفتهای یونانیان را در دانش و خرد و در شناختن راه زندگی انکار نمی کنم, بلکه از کسانیم که
شفیته تاریخ یونان هستم و از خواندن نگارشهای آنان لذت می برم, مقصود این است که خواری که این
تاریخنگاران به ایرانیان روا می دارند, مایه و سرچشمه آن کینه و دشمنی است و گرنه ایرانیان هم
پیشرفت بسیاری در راه زندگانی داشته اند که اگر گرفتار استبداد نبودند شاید بر یونانیان پیشی می
جستند باری جنگ پلاتای لشکرکشی های ایران را بر سر یونانیان به پایان رسانید, پس از آن پادشاهان
هخامنشی دانستند یونانیان آن نیستند که رام ایران بشوند و از لشکرکشی جز کشته شدن سپاهیان و آسیبهای
دیگر نتیجه ای به دست نخواهد آمد. کسانی هم نوشته اند که مقصود خشایارشا از آن لشکرکشی مالیدن
گوش یونانیان بود و این کار در آن لشکرکشی, که تا آتن پیش رفته و در همه جا گزندهایی به یونانیان
رسانیدند, انجام داده شد و این بود دیگر جهتی به لشکر کشی های دیگری در میان نبود. و
هر چه هست پس از جنگ پلاتای دیگر ایرانیان تعرضی به یونانیان نداشتند. ولی یونانیان چون دلیر گردیده
و از آن سوی کینه آن لشکرکش ها را همچنان در دل نگاه داشته بودند, از این جهت آسوده ننشسته ایران را
هم آسوده نمی گذاردند. به ویژه آتنیان که سرفرازی آن فیروزی ها بیش از همه بهر ایشان گردیده و این خود
تکانی به سراسر آن مردم داده بود و از آن سوی آتن پیشوایان کاردان و خردمندی همچون آریستیدیس و
پرتکلس و دیگران سر و سامان درستی به کارهای آن شهر داده بودند, به عبارت دیگری این زمان آتن نه
یک شهر تنها بلکه یک جمهوری بسیار درخشان و نیرومندی به شمار می رفت, این بود که آتنیان آرام
ننشسته و این زمان آنان بر ایرانیان پیچیدگی می نمودند. به ویژه آن زمان که کیمون به روی کارآمد و این
جوان به شهرت ثمیستوکلیس و دیگران رشک برده در جستجوی راههایی بود که او نیز مانند آنان نام و
آوازه را دارا باشد. این است که این زمان یونانیان به تعرض برخاسته یک رشته جنگهایی را در خود اروپا
و در آسیای کوچک با ایرانیان و همدستان ایشان پیش آوردند. و
نیز کیمون با مصریان, که بر ایران شوریده بودند, طرح همدستی ریخته بدان آرزو افتاد که پادشاهی
هخامنشی را پاک براندازد. این جنگها, کشاکشها گویا پیش از زمان از تخشتریکم ( اردشیر دراز دست ) بود
ولی پیمان صلحی را که پلوتاریخ یاد کرده می گوید گویا به انجام نرسید؛ آن پیمان مربوط به زمان این
ارتخشتر می باشد که از سال 465 پیش میلاد پادشاهی یافته, اگر آن پیمان را انجام یافته پنداریم باید گفت
دولت هخامنشی در برابر یونانیان زبونی نموده و این است سراسر دریا را به آنان واگذارد. و
به هر حال این یقین است که در این زمان یونانیان و به ویژه جمهوری آتن, رفته و پادشاهان نا آزموده از
عهده نگهداری کشور به آن بزرگی بر نمی آمدند. و
در این زمینه سرگذشت کیمون خبرهای مهمی را دربر دارد و چنین پیداست که پلوتاریخ کیمون را بیشتر
دوست می داشته و این است که داستان او را بهتر از داستانهای دیگر سروده. و
پیداست که آن همه نیرومندی یونانیان و دلیری و گستاخی آنان در برابر ایران کار را بر پادشاهان هخامنشی
بس دشوار می گردانید. زیرا آسیای کوچک که خاک ایران شمرده می شد و پادشاهان هخامنشی علاقه بسیار
به آنجا داشتند, انبوهی از مردم آنجا نژاد یونانی داشتند و چنانکه می دانیم سرچشمه همه آن کشاکشها دخالت
یونانستان در کار این یونانیان آسیایی بود. پس این زمان که یونانیان نیرومند گردیذه دریا را در اختیار خود
داشتند, ناگزیر اینان نیز در این جای خود به نافرمانی و سرکش دلیر می گردند. از تاریخ جهت دولت
هخامنشی برای نگهداری آسیای کوچک بایستی تدبیری بیندیشد و آن تدبیر بهتر از همه پدید آوردن دشمنی در
میانه خود یونانیان بود. زیرا اسپارت و آتن, دو شهر بزرگ یونان, از باستان زمان همچشمی با هم می نمودند
و انگاه آتن حکمرانان خود کامه ای داشت که بیرون کرده بنیاد حکمرانی را آیین دموکراسی برگزیده بود و از
آن سوی اسپارت هوادار اریستوکراسی بود, که این اختلاف خود مایه دشمنی میانه دو شهر و هواداران آنان
می شد. ولی زمانی که ایران با آن سپاه انبوه خود روی به یونان آورد, چون همه شهرها خود را در برابر
خطر می دیدند ناگزیر دشمنی  و همچشمی را کنار نهاده با هم دست یکی کرده بودند. لیکن این زمان که آن
خطر از میان برخاسته و آتن و اسپارت هر یکی جمهوری بزرگی پدید آورده بود, ناگزیر بازار همچشمی بار
دیگر گرم گردیده دشمنی ها رو نمودن گرفت و کم کم کار به یک رشته جنگهای کشید که در تاریخ به نام
جنگهای پلو پو نیسوس معروف است و از سال 431 پیش از میلاد آغاز شده و تا سال 404 امتداد داشت و
چون الکبیادیس و لوساندیر از پیشوایان مهم این جنگها بوده اند, از اینجا پلوتاریخ در سرگذشت های این دو
تن مقداری از داستان آن جنگها را نیزیاد کرده. و


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen