انقلاب بهمن ماه سال 1357 شکست و تحولات دیکتاتوری آن مدت 35 سال حکومت جمهوری اسلامی با ایدئولوژیک
ولایت فقیه رهبر ایران با تجربه ای که از انقلاب بهمن داریم و درس هایی که از شکست آن فراگرفته ایم، برای آن که
مبارز چپ کنونی مردم به شکست نیجامد چه میتوان کرد؟
این پرسش حاوی این معنای رایج در چپ است که انقلاب بهمن به این علت شکست خورد که چپ آن را رهبری نکرد
البته برخی از گروه ها و سازمان های چپ به جای رهبری چپ از رهبری طبقه کارگر سخن می گفتند و می گویند، اما
.کاملا روشن بود و کماکان روشن است که منظورشان از طبقه کارگر خودشان است
حال، برای آن که گروه آزادیخواه کنونی به آن سرنوشت دچار نشود باید چپ را از حالت حاشیه ای آن درآورد یا دست
کم وزن و نقش آن را در این گروه آزادیخواه تقویت کرد به این ترتیب می بینیم که پرسش به طور جمع و آن گونه که
.مطلوب و مورد نظر پرسشگر است در پرسش چند پاسخ داده شده است
من برای پاسخ دادن به پرسش شما ابتدا می باید آن ها را نقد می کردم یا در واقع به زبان ساختارشکنان، می باید ساختار
فکر من شده و ایدئولوژیک آن ها را می شکستم تا بتوانم به آن ها پاسخ دهم فقط با شکستن این ساختار می توانستم آزادی
لازم برای پاسخ دادن به پرسش شما را پیدا کنم. اکنون و پس از این نقد احساس می کنم این آزادی را به دست آورده ام و
میتوانم پرسش شما را، آن گونه که خود می خواهم و نه آن گونه که شما خواسته اید پاسخ گویم. و
گروه آزادیخواه جاری صرفا ضدرژیم جمهوری اسلامی ایران هست. گروه آزادیخواه است علیه آن چیزی که رژیم
جمهوری اسلامی ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران مبارزه را در پیش دارد رابطه خرید و فروش نیروی کار است که
کمر کارگران را شکسته و تسمه از گرده آنان کشیده است، اما اصلاح طلبان نظام سرمایه داری از هزار طریق در کله
.کارگران فرو می کنند که گویا علت فقر و فلاکت و استبداد و خفقان، صرفا دیکتاتوری ولی فقیه است
بنابراین، این خود اصلاح طلبان از درون نظام ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی سرمایه داری ایران و عمله و آگاه
آن است همان گونه که مذهب، مخلوق ذهن انسان ها را خالق آن ها می نمایاند، در نظام سرمایه داری ایران نیز
.اعتراض به کل موجودیت این نظام اعتراض به صرف ولایت فقیه نمایانده می شود
وقتی یک آزادیخواه شعار سر نگون باد جمهوری اسلامی ایران سر می دهد منظورش سرمایه داری نظام را نشانه گرفته
است و سرنگون آن رابطه اجتماعی است که او را به روز سیاه نشانده است به بیان دیگر، او با گفتن سرنگون باد
جمهوری اسلامی ایران در واقع دارد می گوید سرنگون باد سرمایه داری اما در مورد سرمایه دار یا نماینده سرمایه داری
.که شعار مرگ بر دیکتاتوری سر می دهد اصلاً چنین نیست
.اصلاح طلبان شعار مرگ بر دیکتاتور را نه برای نابودی سرمایه داری بلکه، کاملا برعکس، برای حفظ سرمایه داری
سر می دهند اینجاست که ضدیت با دیکتاتوری ساخت و ساز برای پوشاندن ضدیت کارگران با سرمایه داری تبدیل می شود
.وظیفه یک فعال آزادیخواه ضدسرمایه داری طبقه کارگر این است که این ساخت و ساز را کنار بزند
در واقع وظیفه آگاهی یا علم همین است. همان گونه که مارکس می گوید اگر ذات و نمود کاملا برهم منطبق بودند علم به
امری بیهوده تبدیل می شد بنابراین، اگر بخواهم این قسمت را خلاصه کنم باید بگویم آزادیخواه اعتراضی کنونی آزادیخواه
است ضدسرمایه داری که ضدیت با دیکتاتوری را در پیش گرفته این امر یعنی همان کاری است که رهبری انقلاب 57 توانست
با موفقیت آن را انجام دهد و صدالبته تلاش ضدکارگری و یک سری سرمایه دارانه حزب توده با شعار جبهه واحد ضد
.دیکتاتوری اش نقش مهمی در این پیروزی طبقه سرمایه دار و شکست طبقه کارگر داشت
روحانیت به رهبری خمینی البته شعار مرگ بر شاه را زیر فشاراز پایین جنبش پذیرفت اما همین که آن را به ناگزیر پذیرف
بسیار هوشمندانه و مدبرانه آن را به شعاری برای از میان به در کردن مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر و بدین سان
.حفظ نظام سرمایه داری از گزند این مبارزه تبدیل کرد
از سوی دیگر، طبقه کارگر نیز، که به طور خودانگیخته با نظام سرمایه داری سلطنتی مبارزه می کرد، تحت القائات خود
همین نظام و نیز روحانیت و احزاب و گروه ها و سازمان های چپ با کوبیدن بر طبل مبارزه صرفا ضددیکتاتوری به سینه
.زن و سیاهی لشکر جناح روحانیون بازاری طبقه سرمایه دار بدل شد
هم این جناح از طبقه سرمایه دار و هم طبقه کارگر هر دو شعار مرگ برشاه سر می دادند، اولی کاملا آگاهانه و برای
حفظ نظام سرمایه داری و دومی یکسره نا آگاهانه و سرشار از این توهم ویرانگر و تاسف بار که گویا دارد برای برچیدن
.نظام سرمایه داری مبارزه می کند
در راستای همین تقلیل جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر به جنبشی صرفا ضددیکتاتوری، یکی از القائات اپوزیسیون
بورژوایی از جمله اپوزیسیون چپ که به درون کارگران برده می شد دموکراتیزه کردن نظام سرمایه داری بود گفته می شد
که سرمایه داری دموکراتیک به سود کارگران است، زیرا توان مادی و فکری کارگران را تقویت می کند و همین امر
.نیروی کارگران را برای مبارزه با سرمایه داری افزایش می دهد
اگر چه حتی در آن زمان نیز برای کارگران آگاه روشن بود که این فریب است، اما تجربه انقلاب 57 با قاطعیت بی چون
و چرا بر این توهم ضدکارگری خط بطلان کشید و یک بار دیگر نشان داد که طبقه کارگری که فاقد افق مبارزه خودآگاهانه
با سرمایه داری باشد و به زیر پرچم این یا آن بخش از طبقه سرمایه دار برود نه فقط از توان مادی و فکری لازم برای
.مبارزه با سرمایه داری برخوردار نخواهد شد بلکه فقط و فقط زنجیرهای دست و پای خودش را محکم تر خواهد ساخت
اکنون نیز کسانی که به کارگران می گویند صرف مبارزه ضددیکتاتوری بدون مبارزه ضد سرمایه داری به سود کارگران
است دارند مرتکب جنایت تحکیم و تقویت نظام سرمایه داری و بدین سان سلاخی هر چه بیشتر طبقه کارگر می شوند در
طول تاریخ مبارزه طبقه کارگر در سطح بین المللی، توان مادی و فکری این طبقه هیچ گاه افزایش نیافته است مگر از
طریق مبارزه با سرمایه داری اگر قرار است اصلاحی - حتی در کمترین سطح چه رسد به افزایش توان مادی و فکری برای
مبارزه با سرمایه داری - در وضعیت دوزخیان داغ لعنت خورده یعنی بردگان مزدی در ایران صورت پذیرد، این امر جز با
.مبارزه علیه سرمایه متحقق نخواهد شد
مبارزه صرف با دیکتاتوری نه تنها منجر به اصلاح وضعیت کارگران نخواهد شد بلکه، برعکس، کارگران را به گوشت دم
توپ طبقه سرمایه دار و دولت آن تبدیل خواهد کرد با فرض تعریفی که در بالا از کارگر به دست دادم، فکر نمی کنم کسی
بتواند منکر کارگر بودن چنین افرادی بشود علاوه بر این، اکنون دیگر با توجه به جمعیت وسیعی که از دانشجویان که یا در
زندان به سر می برند و یا موقتا آزاد شده اند تا دوباره به زندان برگردند، نمی توان منکر حضور گسترده و فعالانه دانشجویان
.در این چنین شد
بی هیچ تردیدی، بخش عمده این دانشجویان در آینده - اگر اساساً آینده ای داشته باشند - جزء فروشندگان نیروی کار خواهند
بود و چه بسا همین الان و به عنوان دانشجو نیز برای امرار معاش مجبور به فروش نیروی کار خود- لااقل به صورت
پاره وقت هستند و سرانجام این که نمی توان از مشاهدات و مستندات عینی مربوط به طبقه کارگر ایران سخن گفت اما به
.یک تقیر کیفی مهم در بافت این طبقه در چندین سال اخیر اشاره نکرد
واقعیت این است که به علت هجوم و اعمال فشار بیش از پیش سرمایه به اکثریت ساکنان جامعه بخش هایی از شهرنشینان
تحصیل کرده که زمانی وضع نسبتا مرفهی داشتند و جزء اقشار میانی جامعه به حساب می آمدند اکنون به درون طبقه
.مزدبگیر رانده شده اند و بخشی از این طبقه را تشکیل می دهند
اکنون دیگر به جای کارگرانی با دستان پینه بسته و چهره های آفتاب سوخته به کارهای ساختن ساختمان های به شهر
آمده اند از روستاهای دور و نزدیک و یک پایشان در روستا و پای دیگرشان در شهر بود، دانشجویان تحصیل کرده که از
.همان شهرهای که جزی از کارگرکل جمعیت طبقه کارگر ایران در اقلیت هستند
و نیز حتی همین ها، که به هرحال در قیاس با سایر بخش های طبقه کارگر پیشرو محسوب می شوند،اغلب به منافع طبقاتی
خویش آگاهی ندارند و تحت تاثیر القائات سرمایه داری اصلاح طلبانه قراردارند اما به هیچ وجه نمی توان منکر تفاوت آن ها
با کارگران بیسواد یا کم سواد روستایی از نظر قابلیت های کسب آگاهی طبقاتی و نیز تحرک سیاسی در مورد مسائل سیاسی
جامعه بخش عمده کارگرانی که در روزهای تظاهرات خیابانی پس از اتمام کار روزانه به صورت فردی خود را به خیابان های
.مرکزی تهران می رسانند تا در تظاهرات شرکت کنند از این دست کارگران هستند
در متن یک اصلاح طلب دیکتاتور به رهبری بخشی از طبقه سرمایه داری اصلاح طلبان نه تنها نمی توان وزن طبقاتی
کارگران را تقویت کرد بلکه هرگونه تلاشی در این رابطه برای حفظ سرمایه داری در پیش گرفته است چپ در جامعه ایران نه
فقط در اعتراض کنونی بلکه جز در مقاطعی گذرا، که آن هم معلول شرایط خاص داخلی و بین المللی بوده است در طول تاریخ
.خود همیشه در حاشیه بوده است
علت این حیات حاشیه ای نیز ماهیت رفرمیستی این چپ است. تا آنجا که به این ماهیت مربوط می شود، چپ ایران هیچ
گاه ضد سرمایه داری نبوده است این چپ از کمونیسم روسی سرچشمه گرفت و کمونیسم روسی بلشویسم یا نیز چیزی نبود
.جز سرمایه داری دولتی در پوشش سوسیالیسم بنابراین افق و هدف نهایی مبارزه چپ ایران ازهمان آغاز سرمایه داری دولتی بود
و این نیز چیزی جز اصلاح سرمایه داری ایران نبود و نیست. تا آنجا که به مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر مربوط می شود
فرقی نمی کرد و نمی کند که این اصلاح طلبی از طریق خزیدن به قدرت و به شیوه مسالمت آمیز انجام گیرد
.(آن گونه که حزب توده انجام می داد, از درون حزب توده ایران سازمان فدائیان اکثریت)
در هر حال، آنچه قرار بود توسط این چپ متحقق شود نه برچیدن بساط سرمایه و الغای کارمزدی بلکه سرمایه داری دولتی بود
که لباس سوسیالیسم بر آن پوشانده شده بود در اینجا وارد این بحث فرعی نمی شوم که بخشی از این چپ که به اردوگاه به
اصطلاح سوسیالیسم وابسته بود از موضع رعایت منافع این اردوگاه برای سرمایه داری دولتی مطلوب خود بیشتر جنبه ضد
امپریالیستی قائل بود و بخش دیگر آن با مطالبه جمهوری دموکراتیک خلق رنگ و لعاب رادیکالیسم و سرنگونی طلبی ضد
.رژیمی را نیز به مبارزه ضدامپریالیستی خود اضافه می کرد
در هر حال، هدف نهایی این چپ استقرار سرمایه داری دولتی در پوشش سوسیالیسم بود در سال های انقلاب 57، این چپ
توسط بخشی از درون آن نقد شد، اما نه از موضع ضد سرمایه داری بلکه از موضع مخالفت با خلقی بودن آن این بخش از
.چپ به جای خلق،طبقه کارگر را نشاند اما نه برای برانداختن نظام سرمایه داری بلکه برای استقرار همان سرمایه داری دولتی
بعدها نیز پس از فروپاشی سرمایه داری دولتی در شوروی نقد الکن و ناتمام خود از این سرمایه داری دولتی را به دوران پس
از لنین محدود کرد و به این ترتیب نشان داد که خود نیز- به رغم بیان لغو کار مزدی به عنوان هدف نهایی طبقه کارگر کماکان
.دارد برای همان سرمایه داری دولتی نوع لنینی مبارزه می کند
انشعاب های بعدی این بخش از چپ نیز، که البته از بخش عتیق آن پیشرفته تر بود و هست هیچ کدام به فراسوی سرمایه داری
دولتی نرفتند و در همان چهارچوب درجا زدند و همچنان می زنند همین ویژگی رفرمیستی چپ است که آن را به جریانی
.حاشیه ای تبدیل کرده است
این حکم در مورد هر دو بخش اصلاح طلب و سرنگونی طلب چپ صادق است، در مورد بخش اصلاح طلب، که اکنون دیگر
خود را یا سوسیال دموکرات می نامد یا لیبرال، به علت گره زدن سرنوشت اش با جریان اصلاح طلبان حکومتی که هم از سوی
جناح اصلی و قدرتمند جمهوری اسلامی سرکوب می شود و هم مردم معترض از آن عبور کرده اند و بازهم خواهند کرد، و در
مورد بخش سرنگونی طلب هم به علت سرکوب شدن، هم به دلیل عدم اقبال از سوی کارگران وهم به ویژه به علت خصلت
فرقه ای اش که آن را به مجموعه ای از فرقه های چند نفره بدل کرده که هیچ کدام قادر نبوده و نیستند از لاک فرقه ای خود
.بیرون آمده و به یک جریان اجتماعی تبدیل شوند
با این توصیف، بدیهی است که من نه تنها نمی توانم طرفدار تقویت این چپ در اعتراض جاری باشم بلکه، کاملا برعکس وظیفه
خود می دانم که ماهیت رفرمیستی آن را به کارگران نشان دهم پاسخ این پرسش را نیز فکر می کنم در خلال پاسخ های بالا داده
با شما انقلاب بهمن به این دلیل شکست نخورد که چپ آن را رهبری نکرد اتفاقا برعکس به این دلیل شکست خورد که طبقه
کارگر فریب چپ را خورد به این دلیل شکست خورد که طبقه کارگر زیر علم یک بخش از طبقه سرمایه دار علیه بخش دیگر
.آن سینه زد
به این دلیل شکست خورد که طبقه کارگر با هویت طبقاتی اش، با مطالبات ضدسرمایه داری اش با شوراهای انقلابی اش
و با افق الغای کارمزدی اش وارد مبارزه نشد، و آنجا هم که این کار را کرد مثلا در جریان تصرف انقلابی خانه ها و
هتل های سرمایه داران فراری در شهر تهران برای سکونت در همان اوایل انقلاب علاوه بر آن که توسط دولت تازه به قدرت
رسیده جمهوری اسلامی سرکوب شد و به ضرب اسلحه از این خانه ها و هتل ها بیرون انداخته شد، با هو و جنجال و مخالفت
همین احزاب و سازمان ها و گروه های چپ رو به رو شد که فریادشان در مورد چپ روی چپ روی طبقه کارگر! و این که
.مرحله انقلاب،دموکراتیک است و نه سوسیالیستی گوش فلک را کر کرده بود
بزرگ ترین و عبرت آموزترین درسی که می توانیم از تجربه انقلاب بهمن بگیریم و در مورد اعتراض کنونی به کار بندیم تا این
اعتراض به شکست نینجامد، همین است
ولایت فقیه رهبر ایران با تجربه ای که از انقلاب بهمن داریم و درس هایی که از شکست آن فراگرفته ایم، برای آن که
مبارز چپ کنونی مردم به شکست نیجامد چه میتوان کرد؟
این پرسش حاوی این معنای رایج در چپ است که انقلاب بهمن به این علت شکست خورد که چپ آن را رهبری نکرد
البته برخی از گروه ها و سازمان های چپ به جای رهبری چپ از رهبری طبقه کارگر سخن می گفتند و می گویند، اما
.کاملا روشن بود و کماکان روشن است که منظورشان از طبقه کارگر خودشان است
حال، برای آن که گروه آزادیخواه کنونی به آن سرنوشت دچار نشود باید چپ را از حالت حاشیه ای آن درآورد یا دست
کم وزن و نقش آن را در این گروه آزادیخواه تقویت کرد به این ترتیب می بینیم که پرسش به طور جمع و آن گونه که
.مطلوب و مورد نظر پرسشگر است در پرسش چند پاسخ داده شده است
من برای پاسخ دادن به پرسش شما ابتدا می باید آن ها را نقد می کردم یا در واقع به زبان ساختارشکنان، می باید ساختار
فکر من شده و ایدئولوژیک آن ها را می شکستم تا بتوانم به آن ها پاسخ دهم فقط با شکستن این ساختار می توانستم آزادی
لازم برای پاسخ دادن به پرسش شما را پیدا کنم. اکنون و پس از این نقد احساس می کنم این آزادی را به دست آورده ام و
میتوانم پرسش شما را، آن گونه که خود می خواهم و نه آن گونه که شما خواسته اید پاسخ گویم. و
گروه آزادیخواه جاری صرفا ضدرژیم جمهوری اسلامی ایران هست. گروه آزادیخواه است علیه آن چیزی که رژیم
جمهوری اسلامی ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران مبارزه را در پیش دارد رابطه خرید و فروش نیروی کار است که
کمر کارگران را شکسته و تسمه از گرده آنان کشیده است، اما اصلاح طلبان نظام سرمایه داری از هزار طریق در کله
.کارگران فرو می کنند که گویا علت فقر و فلاکت و استبداد و خفقان، صرفا دیکتاتوری ولی فقیه است
بنابراین، این خود اصلاح طلبان از درون نظام ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی سرمایه داری ایران و عمله و آگاه
آن است همان گونه که مذهب، مخلوق ذهن انسان ها را خالق آن ها می نمایاند، در نظام سرمایه داری ایران نیز
.اعتراض به کل موجودیت این نظام اعتراض به صرف ولایت فقیه نمایانده می شود
وقتی یک آزادیخواه شعار سر نگون باد جمهوری اسلامی ایران سر می دهد منظورش سرمایه داری نظام را نشانه گرفته
است و سرنگون آن رابطه اجتماعی است که او را به روز سیاه نشانده است به بیان دیگر، او با گفتن سرنگون باد
جمهوری اسلامی ایران در واقع دارد می گوید سرنگون باد سرمایه داری اما در مورد سرمایه دار یا نماینده سرمایه داری
.که شعار مرگ بر دیکتاتوری سر می دهد اصلاً چنین نیست
.اصلاح طلبان شعار مرگ بر دیکتاتور را نه برای نابودی سرمایه داری بلکه، کاملا برعکس، برای حفظ سرمایه داری
سر می دهند اینجاست که ضدیت با دیکتاتوری ساخت و ساز برای پوشاندن ضدیت کارگران با سرمایه داری تبدیل می شود
.وظیفه یک فعال آزادیخواه ضدسرمایه داری طبقه کارگر این است که این ساخت و ساز را کنار بزند
در واقع وظیفه آگاهی یا علم همین است. همان گونه که مارکس می گوید اگر ذات و نمود کاملا برهم منطبق بودند علم به
امری بیهوده تبدیل می شد بنابراین، اگر بخواهم این قسمت را خلاصه کنم باید بگویم آزادیخواه اعتراضی کنونی آزادیخواه
است ضدسرمایه داری که ضدیت با دیکتاتوری را در پیش گرفته این امر یعنی همان کاری است که رهبری انقلاب 57 توانست
با موفقیت آن را انجام دهد و صدالبته تلاش ضدکارگری و یک سری سرمایه دارانه حزب توده با شعار جبهه واحد ضد
.دیکتاتوری اش نقش مهمی در این پیروزی طبقه سرمایه دار و شکست طبقه کارگر داشت
روحانیت به رهبری خمینی البته شعار مرگ بر شاه را زیر فشاراز پایین جنبش پذیرفت اما همین که آن را به ناگزیر پذیرف
بسیار هوشمندانه و مدبرانه آن را به شعاری برای از میان به در کردن مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر و بدین سان
.حفظ نظام سرمایه داری از گزند این مبارزه تبدیل کرد
از سوی دیگر، طبقه کارگر نیز، که به طور خودانگیخته با نظام سرمایه داری سلطنتی مبارزه می کرد، تحت القائات خود
همین نظام و نیز روحانیت و احزاب و گروه ها و سازمان های چپ با کوبیدن بر طبل مبارزه صرفا ضددیکتاتوری به سینه
.زن و سیاهی لشکر جناح روحانیون بازاری طبقه سرمایه دار بدل شد
هم این جناح از طبقه سرمایه دار و هم طبقه کارگر هر دو شعار مرگ برشاه سر می دادند، اولی کاملا آگاهانه و برای
حفظ نظام سرمایه داری و دومی یکسره نا آگاهانه و سرشار از این توهم ویرانگر و تاسف بار که گویا دارد برای برچیدن
.نظام سرمایه داری مبارزه می کند
در راستای همین تقلیل جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر به جنبشی صرفا ضددیکتاتوری، یکی از القائات اپوزیسیون
بورژوایی از جمله اپوزیسیون چپ که به درون کارگران برده می شد دموکراتیزه کردن نظام سرمایه داری بود گفته می شد
که سرمایه داری دموکراتیک به سود کارگران است، زیرا توان مادی و فکری کارگران را تقویت می کند و همین امر
.نیروی کارگران را برای مبارزه با سرمایه داری افزایش می دهد
اگر چه حتی در آن زمان نیز برای کارگران آگاه روشن بود که این فریب است، اما تجربه انقلاب 57 با قاطعیت بی چون
و چرا بر این توهم ضدکارگری خط بطلان کشید و یک بار دیگر نشان داد که طبقه کارگری که فاقد افق مبارزه خودآگاهانه
با سرمایه داری باشد و به زیر پرچم این یا آن بخش از طبقه سرمایه دار برود نه فقط از توان مادی و فکری لازم برای
.مبارزه با سرمایه داری برخوردار نخواهد شد بلکه فقط و فقط زنجیرهای دست و پای خودش را محکم تر خواهد ساخت
اکنون نیز کسانی که به کارگران می گویند صرف مبارزه ضددیکتاتوری بدون مبارزه ضد سرمایه داری به سود کارگران
است دارند مرتکب جنایت تحکیم و تقویت نظام سرمایه داری و بدین سان سلاخی هر چه بیشتر طبقه کارگر می شوند در
طول تاریخ مبارزه طبقه کارگر در سطح بین المللی، توان مادی و فکری این طبقه هیچ گاه افزایش نیافته است مگر از
طریق مبارزه با سرمایه داری اگر قرار است اصلاحی - حتی در کمترین سطح چه رسد به افزایش توان مادی و فکری برای
مبارزه با سرمایه داری - در وضعیت دوزخیان داغ لعنت خورده یعنی بردگان مزدی در ایران صورت پذیرد، این امر جز با
.مبارزه علیه سرمایه متحقق نخواهد شد
مبارزه صرف با دیکتاتوری نه تنها منجر به اصلاح وضعیت کارگران نخواهد شد بلکه، برعکس، کارگران را به گوشت دم
توپ طبقه سرمایه دار و دولت آن تبدیل خواهد کرد با فرض تعریفی که در بالا از کارگر به دست دادم، فکر نمی کنم کسی
بتواند منکر کارگر بودن چنین افرادی بشود علاوه بر این، اکنون دیگر با توجه به جمعیت وسیعی که از دانشجویان که یا در
زندان به سر می برند و یا موقتا آزاد شده اند تا دوباره به زندان برگردند، نمی توان منکر حضور گسترده و فعالانه دانشجویان
.در این چنین شد
بی هیچ تردیدی، بخش عمده این دانشجویان در آینده - اگر اساساً آینده ای داشته باشند - جزء فروشندگان نیروی کار خواهند
بود و چه بسا همین الان و به عنوان دانشجو نیز برای امرار معاش مجبور به فروش نیروی کار خود- لااقل به صورت
پاره وقت هستند و سرانجام این که نمی توان از مشاهدات و مستندات عینی مربوط به طبقه کارگر ایران سخن گفت اما به
.یک تقیر کیفی مهم در بافت این طبقه در چندین سال اخیر اشاره نکرد
واقعیت این است که به علت هجوم و اعمال فشار بیش از پیش سرمایه به اکثریت ساکنان جامعه بخش هایی از شهرنشینان
تحصیل کرده که زمانی وضع نسبتا مرفهی داشتند و جزء اقشار میانی جامعه به حساب می آمدند اکنون به درون طبقه
.مزدبگیر رانده شده اند و بخشی از این طبقه را تشکیل می دهند
اکنون دیگر به جای کارگرانی با دستان پینه بسته و چهره های آفتاب سوخته به کارهای ساختن ساختمان های به شهر
آمده اند از روستاهای دور و نزدیک و یک پایشان در روستا و پای دیگرشان در شهر بود، دانشجویان تحصیل کرده که از
.همان شهرهای که جزی از کارگرکل جمعیت طبقه کارگر ایران در اقلیت هستند
و نیز حتی همین ها، که به هرحال در قیاس با سایر بخش های طبقه کارگر پیشرو محسوب می شوند،اغلب به منافع طبقاتی
خویش آگاهی ندارند و تحت تاثیر القائات سرمایه داری اصلاح طلبانه قراردارند اما به هیچ وجه نمی توان منکر تفاوت آن ها
با کارگران بیسواد یا کم سواد روستایی از نظر قابلیت های کسب آگاهی طبقاتی و نیز تحرک سیاسی در مورد مسائل سیاسی
جامعه بخش عمده کارگرانی که در روزهای تظاهرات خیابانی پس از اتمام کار روزانه به صورت فردی خود را به خیابان های
.مرکزی تهران می رسانند تا در تظاهرات شرکت کنند از این دست کارگران هستند
در متن یک اصلاح طلب دیکتاتور به رهبری بخشی از طبقه سرمایه داری اصلاح طلبان نه تنها نمی توان وزن طبقاتی
کارگران را تقویت کرد بلکه هرگونه تلاشی در این رابطه برای حفظ سرمایه داری در پیش گرفته است چپ در جامعه ایران نه
فقط در اعتراض کنونی بلکه جز در مقاطعی گذرا، که آن هم معلول شرایط خاص داخلی و بین المللی بوده است در طول تاریخ
.خود همیشه در حاشیه بوده است
علت این حیات حاشیه ای نیز ماهیت رفرمیستی این چپ است. تا آنجا که به این ماهیت مربوط می شود، چپ ایران هیچ
گاه ضد سرمایه داری نبوده است این چپ از کمونیسم روسی سرچشمه گرفت و کمونیسم روسی بلشویسم یا نیز چیزی نبود
.جز سرمایه داری دولتی در پوشش سوسیالیسم بنابراین افق و هدف نهایی مبارزه چپ ایران ازهمان آغاز سرمایه داری دولتی بود
و این نیز چیزی جز اصلاح سرمایه داری ایران نبود و نیست. تا آنجا که به مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر مربوط می شود
فرقی نمی کرد و نمی کند که این اصلاح طلبی از طریق خزیدن به قدرت و به شیوه مسالمت آمیز انجام گیرد
.(آن گونه که حزب توده انجام می داد, از درون حزب توده ایران سازمان فدائیان اکثریت)
در هر حال، آنچه قرار بود توسط این چپ متحقق شود نه برچیدن بساط سرمایه و الغای کارمزدی بلکه سرمایه داری دولتی بود
که لباس سوسیالیسم بر آن پوشانده شده بود در اینجا وارد این بحث فرعی نمی شوم که بخشی از این چپ که به اردوگاه به
اصطلاح سوسیالیسم وابسته بود از موضع رعایت منافع این اردوگاه برای سرمایه داری دولتی مطلوب خود بیشتر جنبه ضد
امپریالیستی قائل بود و بخش دیگر آن با مطالبه جمهوری دموکراتیک خلق رنگ و لعاب رادیکالیسم و سرنگونی طلبی ضد
.رژیمی را نیز به مبارزه ضدامپریالیستی خود اضافه می کرد
در هر حال، هدف نهایی این چپ استقرار سرمایه داری دولتی در پوشش سوسیالیسم بود در سال های انقلاب 57، این چپ
توسط بخشی از درون آن نقد شد، اما نه از موضع ضد سرمایه داری بلکه از موضع مخالفت با خلقی بودن آن این بخش از
.چپ به جای خلق،طبقه کارگر را نشاند اما نه برای برانداختن نظام سرمایه داری بلکه برای استقرار همان سرمایه داری دولتی
بعدها نیز پس از فروپاشی سرمایه داری دولتی در شوروی نقد الکن و ناتمام خود از این سرمایه داری دولتی را به دوران پس
از لنین محدود کرد و به این ترتیب نشان داد که خود نیز- به رغم بیان لغو کار مزدی به عنوان هدف نهایی طبقه کارگر کماکان
.دارد برای همان سرمایه داری دولتی نوع لنینی مبارزه می کند
انشعاب های بعدی این بخش از چپ نیز، که البته از بخش عتیق آن پیشرفته تر بود و هست هیچ کدام به فراسوی سرمایه داری
دولتی نرفتند و در همان چهارچوب درجا زدند و همچنان می زنند همین ویژگی رفرمیستی چپ است که آن را به جریانی
.حاشیه ای تبدیل کرده است
این حکم در مورد هر دو بخش اصلاح طلب و سرنگونی طلب چپ صادق است، در مورد بخش اصلاح طلب، که اکنون دیگر
خود را یا سوسیال دموکرات می نامد یا لیبرال، به علت گره زدن سرنوشت اش با جریان اصلاح طلبان حکومتی که هم از سوی
جناح اصلی و قدرتمند جمهوری اسلامی سرکوب می شود و هم مردم معترض از آن عبور کرده اند و بازهم خواهند کرد، و در
مورد بخش سرنگونی طلب هم به علت سرکوب شدن، هم به دلیل عدم اقبال از سوی کارگران وهم به ویژه به علت خصلت
فرقه ای اش که آن را به مجموعه ای از فرقه های چند نفره بدل کرده که هیچ کدام قادر نبوده و نیستند از لاک فرقه ای خود
.بیرون آمده و به یک جریان اجتماعی تبدیل شوند
با این توصیف، بدیهی است که من نه تنها نمی توانم طرفدار تقویت این چپ در اعتراض جاری باشم بلکه، کاملا برعکس وظیفه
خود می دانم که ماهیت رفرمیستی آن را به کارگران نشان دهم پاسخ این پرسش را نیز فکر می کنم در خلال پاسخ های بالا داده
با شما انقلاب بهمن به این دلیل شکست نخورد که چپ آن را رهبری نکرد اتفاقا برعکس به این دلیل شکست خورد که طبقه
کارگر فریب چپ را خورد به این دلیل شکست خورد که طبقه کارگر زیر علم یک بخش از طبقه سرمایه دار علیه بخش دیگر
.آن سینه زد
به این دلیل شکست خورد که طبقه کارگر با هویت طبقاتی اش، با مطالبات ضدسرمایه داری اش با شوراهای انقلابی اش
و با افق الغای کارمزدی اش وارد مبارزه نشد، و آنجا هم که این کار را کرد مثلا در جریان تصرف انقلابی خانه ها و
هتل های سرمایه داران فراری در شهر تهران برای سکونت در همان اوایل انقلاب علاوه بر آن که توسط دولت تازه به قدرت
رسیده جمهوری اسلامی سرکوب شد و به ضرب اسلحه از این خانه ها و هتل ها بیرون انداخته شد، با هو و جنجال و مخالفت
همین احزاب و سازمان ها و گروه های چپ رو به رو شد که فریادشان در مورد چپ روی چپ روی طبقه کارگر! و این که
.مرحله انقلاب،دموکراتیک است و نه سوسیالیستی گوش فلک را کر کرده بود
بزرگ ترین و عبرت آموزترین درسی که می توانیم از تجربه انقلاب بهمن بگیریم و در مورد اعتراض کنونی به کار بندیم تا این
اعتراض به شکست نینجامد، همین است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen