Donnerstag, 31. Juli 2014

آزادیهای محدود دانشگاهی

آزادیهای  محدود دانشگاهی
اندکی پس از تغییر دولت در 1979, دانشگاهها که قبلاً هسته و مرکز انقلاب بودند تبدیل به مناطقی شدند که رژیم در 
آنجا درصدد سرکوب نارضایی های سیاسی و تحکیم قدرت خود بر آمد. در ماه ژوئن  ( دوم اردبیهشت ماه 1359 برابر
با, 22. آوریل, درست است- توضیح داخل پرانتز از ناشر ) 1980 گروههای مسلح اوباش چماق دار وفادار به
.روحانیون جمهوری اسلامی ایران تندرو با هدف اعلام شده ی تعطیل دفاتر گروههای سیاسی, به دانشگاهها ریختند

این حملات وحشیانه که سه روز طول کشید با اطلاع و موافقت ضمنی مقامات انجام شد و صدها دانشجوی کشته و 
هزاران دانشجوی و مجروح بجای گذاشت. این ماجرا پایان یک دوران هیجده ماهه آزادی نسبی بیان و گفتگو, در
.دانشگاهها بود
.در پی این حملات دانشگاهها  دو سال تعطیل شدند تا یک انقلاب فرهنگی در تمامی جنبه های حیات آن انجام گیرد

در سوم ژوئن 1980 ستاد انقلاب فرهنگی که از خمینی جلاد تاسیس شده بود ماموریت یافت دانشکده ها دانشجویان و 
برنامه درسی ابتدایی متوسطه و دانشگاهها را اسلامی با ایدئولوژیک خمینی کرد. کتابهای درسی قانون علوم اجتماعی و
انسانی از نو و بنابر اصول اسلامی نوشته شدند. استادان و دانشجویان تصفیه بازداشت و اعدام شدند یا ناچار به ترک
کشور گرده یدند بگفته وزیر فرهنگ و آموزش عالی تعداد استادانی که در سی و چهار دانشگاه و موسسه آموزش عالی 
ایران تدریس می کنند از دوازده هزار نفر قبل از انقلاب به سه هزار نفر در سال 1989 کاهش یافت . رویهمرفته بیش از
شصت هزار معلم بخاطر عقاید سیاسی خود تصیفه شدند . بسیاری از این تحصیل کردگان برچسب نوکر امپریالیسم شاه
 .پرست جاسوس فراماسیون صهیونیست بهایی  بهایی چپی و کافر خوردند

در اکتبر 1981 دولت شروع به بازگشایی دانشگاهها کرد . یک هئیت عالی هفت نفری انقلاب فرهنگی که از سوی خمینی
.جلاد منصوب شده بر امور دانشگاهها نظارت دارد

پذیرش بر اساس معیارهای سیاسی

دانشجویان نیز با مشکلات و تبعیضات گوناگون روبرو هستند . پس از موفق شدن در کنکور دشوار سراسری شایستگی 
تحصیل دانشجو هر چه که باشد می بایست ابتدا از یک آزمایش شخصیت سربلند بیرون بیاید تا ورودش به دانشگاه حتمی
شود. این روند با بازگشایی دانشگاهها آغاز شد. دولت زمینه مذهبی ایدئولوژیک خمینی خانودگی وعقیدتی و نیز فعالیتها ی 
سیاسی متقاضی را بررسی می کند بازجوها از جمله بررسی می کنند که آیا فرد نماز می خواند در راپیمایی های جمهوری 
.اسلامی ایران شرکت می کنند, به نماز جعمه میرود و پوشش اسلامی و ایدئولوژیک خمینی را رعایت می کند

اگر در این بازجوئیها نکته نامطلوبی کشف شود, متقاضی  حق ورود به دانشگا را ندارد. بنابر گزارشهای رسیده از ایران
طی پنج سال گذشته در مراحل پایین تر تحصیلات عالی این روش کمتر بکار گرفته شده ولی در مراحل بالاتر هم چنان 
معلوم است, ورود به دانشگاه ها به خاطر سهمیه های گستروه ای که دولت خمینی به این و آن گروه اختصاص میدهد باز
.هم دشوارتر شده است

بگفته رفسنجانی تقریباً چهل درصد ظریفت دانشگاهها سهمیه  اسیران آزاده شده جنگی پاسداران انقلاب, بسیجی ها و
 خانواده شهدای انقلاب و جنگ است . این دانشجویان از کلاسهای اختصاص تابستانی تدریس  خصوصی کمک هزینه
 تحصیلی و یک آزمون ویژه ورودی برای تسهیل پذیرش آنها استفاده می کنند. بنیاد نیمه خودمختاری شهدا حتی در این
رابطه مدارس ویژه ابتدایی و متوسطه خود را تأسیس کرده است. و

دانشجویانی که سرسپرده ارزشهای انقلاب و دولت اسلامی هستند بدون شک جایی در دانشگاهها خواهند یافت. آنان هم 
چنین چشم و گوش مقامات به شمار می آیند و گزارش استادان و دانشجویانی را مظنون به داشتن احساسات ضد انقلاب
اسلامی و ایدئولوژی خمینی یا ضد رژیم هستند را میدهند یک استاد دانشگاه تهران در سال 1992 گفت
دانشجویانی که از طریق سهمیه وارد دانشگاه شده اند در عقاید خود بسیار متعصب هستند و جو ترس در کلاس میآفرینند
هیچ اندیشه غیر مذهبی نمیتواند بطریقی عینی در دانشگاهها مطرح شود و مورد بحث قرار گیرد.و
موارد بسیاری بوده که این دانشجویان استادان خود را تهدید کرده اند و از آنها  خواسته اند در درسها و تفسیرهایشان
اصول  ایدئولوژیک خمینی و اسلامی را رعایت کنند. از طرف دیگر حتی قوانین اسلامی ایران خداشناسی و فقه باید
هنگام با سیاستهای دولت تفسیر شود. این دانشجویان در کنترل دیگران  و خفه کردن همه در کلاسهای درس دانشگاه 
بسیار موثر هستند.و

مراقبت و اقدامات تلافی جویانه

انجمن اسلامی دانشجویان متشکل از گروهی حزب الهی یا بسیج ها است که کار نظارت بر میحط دانشگاه را به عهدهدارد
این انجمن از طریق شرکت نمایندگان آن در هیأت های کنترل دانشگاه در اداره دانشگاهها شرکت مستقیم دارد. و یک
سازمان دانشجویی بسیار کم نفوذتر و جوان تر جهاد دانشگاهی است که نسبتاً میانه رو محسوب میشود و در یک رشته
فعالیتهای مذهبی و فرهنگی شرکت دارد. اتفاق افتاده است که انجمن اسلامی دانشجویان استادان را بخاطر آنکه بقدر کافی
اسلامی نبوده اند تهدید کرده یا از آنها شکایت کرده و باعث شده مقامات دانشگاه استاد را توبیخ یا بر کنار کنند, از جمله
در نوامبر 1992 دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه آزاد تهران از پروفسور جعفرپور شکایت کردند و او را متهم به توهین
به مقدسات و عقاید مسلمانان خمینی نمودند. علت این امر آن بود که پروفسور جعفرپور سرکلاس به شوخی گفته بود 
بخاطر پیشرفتهای علم و تکنولوژی اینک میتوان هوای بهشت را با هوای جهنم عوض کرد. در پی شکایت انجمن اسلامی
جعفرپور از دانشگاه اخراج شد. و 



Montag, 28. Juli 2014

مبارزه با جمهوری اسلامی ایران و با توطئه ها و مداخلات اصلاح طلب

مبارزه با جمهوری اسلامی ایران و با توطئه ها و مداخلات اصلاح طلب
نظام ولایت فقیه رهبر ایران طی سی پنج سال حاکمیت بر ایران عامل ویرانی, کشتار, اختناق,عقب ماندگی و گسترش
فقر و بیکاری و فساد بوده است. امروز ادامه ی حاکمیت این نظام علاوه بر همه مصایب تا کنون عامل و بهانه ی 
تحمیل مداخله ی خارجی به خطر افتادن استقلال کشور غارت منابع و ذخایر ثروت و ایجاد شرایطی است که فرجام
آن نامعلوم و خطرناک است و می تواند ایران را به دوره ای جدید از تلاطم و بحران و بی ثباتی بکشاند و بی ثباتی 
.در منطقه را تشدید کند

با توجه به چنین مخاطراتی مردم ایران نیروهای میهن دوست و گروه های آزادیخواه و همه ی کسانی که به آزادی و 
استقلال کشور ایران می اندیشند باید همه ی تلاش خود را برای از میان برداشتن ریشه ی تمامی نابسامانی های موجود 
.و عامل خطرها و تهدیدهای آینده برای پایان دادن به نظام حاکم جمهوری اسلامی ایران به کار گیرند

شرایط کنونی ایران و جهان زمینه ی مساعد برای پیشبرد و سازماندهی چنین مبارزه ای است.امروز شرایط برای پایان 
.دادن به سلطه ی جمهوری اسلامی ایران از هر زمانی مساعدتر و هموار تر است

جمهوری اسلامی ایران امروز برخلاف نمایش های ظاهری و اقدامات سرکوب گرانه از هر زمانی ضعیف تر و ضربه 
پذیرتر است. این رژیم ایران همان گونه که در بالا اشاره شد در محاصره ی مشکلات و بحران های غیر قابل حل و
.بن بست های غیرقابل خروج قرار دارد

نظام ولایت فقیه رهبر ایران در درون خود به هم ریخته و انسجام خود را از دست داده است. حاکمیت نفوذ و مشروعیت 
.خود را در میان پایه های خود در میان روحانیت و در بخش های بزرگ از نیروهای نظامی و انتظامی از دست داده است
در درون نیروهای اقتدارگرای مسلط توافق و انسجام وجود ندارد در نتیجه این نیروها نمی توانند یک پارچه عمل کنند و 
.قادر نیستند سیاستی واحد چه در زمینه ی داخلی و چه در عرصه ی جهانی اتخاذ و اعمال کنند

نیروها و گروها آزادیخواه در رفتارها و واکنش های مختلف و در تازه ترین آن ها انتخابات ریاست جمهوری نشان دادند 
که با این نظام و همه ی نیروهای وابسته به آن مخالفند. آن ها با پاسخ منفی به اصلاح طلبان و به اصلاحات در چارچوب
نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام کردند که راه حل کشور را نه در دولت ایدئولوژیک ولایت فقیه رهبر ایران بلکه در
.استقرار یک جمهوری لاییک و دمکراتیک می دانند

در شرایط کننونی جهان چنین خواستی بی تردید از پشتیبانی وسیع افکار عمومی برخوردار است و زمینه ای مساعد برای
متحقق شدن دارد. جمهوری اسلامی ایران چه به لحاظ مسایل و مشکلات داخلی که در بالا اشاره شد و چه به خاطر 
اوضاع جهانی قادر به سرکوب این خواست قادر به سرکوب گسترده و سد کردن مبارزه ی مردم برای آزادی و دمکراسی
 .نیست

صرف نظر از ناکارایی سیاست سرکوب گسترده اصولاً چنین سیاستی از همان ابتدا با مخالفت و مقاومت بخشی از حاکمیت
و سپاه پاسداران رو به رو خواهد بود. نیروهای حاکم می دانند که اتخاذ چنین سیاستی به مثابه بازی با آتش است و از آن بیم
دارند با این گونه اقدامات به سرنوشتی همانند گردانند گان رژیم عراق دچار شوند و علاوه بر این شرایط جهانی امکان چنین
سرکوبی را از جمهوری اسلامی ایران سلب کرده است و زمامداران جمهوری اسلامی ایران قادر نیستند در قبال مردم و 
جنبشی که خواهان دمکراسی است شعارها و مطالباتی محقانه از قبیل آزادی ایران با سرکوب گسترده پاسخ دهند. آن ها 
می دانند که توسل به این گونه اقدامات و سرکوب  گروه آزادیخواه و مسالمت آمیز مردم  با اعتراض و مقاومت گسترده ی
.افکار عمومی جهان  رو به رو خواهد شد 

به این ترتیب امروز شرایطی مساعد و امیدبخش برای اعتلای مبارزه علیه جمهوری اسلام ایران و پیشروی موفقیت آمیز
آن وجود دارد که مردم و نیروها ی سیاسی آزادیخواه ایران می توانند از آن برای ایجاد یک جمهوری لاییک دمکراتیک
و مستقل استفاده کنند. گسترش مبارزه ی عمومی گشودن دورنمای یک بدیل دمکراتیک مردم سالار و مستقل و سازمان
داد فعالیت ها بر محور آن یگانه امکان و راه حل است که از طریق آن می توان هم به حیات جمهوری اسلامی ایران پایان
بخشید و هم تهدیدهای سلطه جویان  ولایت فقیه را خنثا کرد و از هر گونه مداخله ی آن ها و پیا مدهای خطرناک ناشی
.از ان جلو گیری کرد

نیروهای آزادیخواه و مستقل وظیفه دارند همه ی توانایی خود و ظرفیت های موجود را در جهت این مبارزه برای پایان دادن
به حاکمیت نظام ولایت فقیه رهبر ایران و رهایی کشور از خطر مداخله ی خارجی به کار برند. همان گونه که در ابتدا تأکید
شد ایجاد ائتلاف ها و اتحادها وتبدیل بخش های مختلف و پراکنده ی این مبارزه به گروه آزادیخواه بزرگ یکی از عوامل مهم
و ابزارهای ضروری برای پیشبرد و پیروزی این مبارزه است



Donnerstag, 24. Juli 2014

کشور ایران و کشور عراق

دیروز ساعت 5 بعدازظهر یک موفقیت نصیبم شد. تقریبا توانستم همه سخنرانی طالقانی را که از قرار در نماز
جعمه دانشگاه تهران ایراد شده بود از رادیو گوش کنم. بچه ها آن را بلند گرفته بودند و اتفاقاً جناح بازهای آنها
هم آن موقع نبود که بلافاصله رادیو را خاموش کند!و 
مطابق معمول در سخنان  و مواضع ایت الله های بی انصاف بیشتری نسبت به دیگر رهبران همطرازش در مورد
نیروهای اپوزیسیون وجود داشت .همین طور آنجا که دشمن اصلی را بطور واضع و روشن امپریالیسم آمریکا
امپریالیسم جهان و  نامید و گفت آنها بیشترین استفاده را از تشدید اختلافات فرعی و جنگ های محلی و مرزی
می برند روشن بینی خاص خود را در میان این جماعت روحانی به خوبی نشان داد. و 
با این وصف معلوم است که روح سخنانش به هیچ وجه نمی توانست از جو حاکم بر جامعه مجزا باشد و یا چیزی
برخلاف مجموعه جریان مسلط در خود داشته باشد. و
او هم اشاره کرد که اپوزیسیون نق نق می کند کار مفید و مثبت انجام نمی دهد و الخ صحبت هایش نشان می داد
که گویا برخوردهای مرزی شدیدی اخیرا رخ داده است و به احتمال این برخوردها باید با عراق باشد حکومتی که
باید و حقا باید بیش ایران که به یک حکومتی مذهبی شیعه افراطی منجر شده است در ترس و وحشت باشد. و
انقلاب ایران از دو سو به موقعیت حکومت کنندگان بعثی عراق لطمه وارد می آورد . و
از جهت جنبه عمومی دموکراتیک و ضد دیکتاتوری آن برای یک حکومت استبدادی نیمه فاشیستیمانند حکومت
بعث این موضوع که مردم بی سلاح و بی ارتشی مانند مردم ایران توانستند یک حکومت آمریکائی و انگلیسی
قدرتمند و ریشه دار سرنگون سازند 
البته چنین تأثیری خاص حکومت مرتجع عراق نبوده و حکومت های ارتجاعی مانند کویت و بحرین و شیخ نشین ها
 و حتی پاکستان نیز از این تأثیر بر کنار نیستند . اما انقلاب ایران در عین حال جنبه های تکان دهنده بسیار خاص و
 .به همان اندازه مؤثرتری برای حکومت عراق در بر دارد
اولین جنبه خاص آن موقعیت ویژه جعمیت کشور عراق است. قریب 60 درصد مردم عراق شیعه هستند که به
 ,طور سنتی از علمای شیعه نجف که عموماً ایرانی و یا ایرانی الاصل هستند مانند آیت الله باقر صدر و یا علمایی
  که در ایران هستند, تقلید می کنند. در حالی که تقریباً بعد از پایان استعمار کشور انگلیس که حکومت مستقل 
.عراق آغاز شده است, همواره این اقلیت سنی بوده که حکومت کرده است
اکنون با توجه به نقشی که روحانیت شیعه در حکومت جدید مذهبی ایران بدست آورده است و با توجه به
 ارتباطات ایدئولوژیک و حتی سازمانی ای که بین رهبران مذهبی ایران و رهبران مقیم عراق وجود دارد و
 همین طور با توجه به شدت خفقان و سرکوب فاشیستی در عراق و بدیهی است که از یک طرف نیروهای
 مذهبی شیعه عراق برای تکرار آنچه که در ایران اتفاق افتاده است وسوسه شوند که از حمایت شدید عده
 زیادی از روحانیون و محافل مذهبی ایران که طور شدیدی در وسوسه صدور انقلابشان به کشورهای 
همجوار هستند, برخوردار خواهند بود و از طرف دیگر حکومت دیکتاتوری عراق و در رأس ان آقای 
صدام حسین -پنجه آهنین و روح متحرک سیاسی حزب بعث است که لرزه بر اندامش افتاده است
تأثیر خاص دیگر انقلاب ایران برروی اوضاع عراق همانا مسئله شیعه عراقی است
 معاهده مارس 1975 شاه و صدام حسین - اسفند 1353- در عین آنکه موفقیت عظیمی برای رژیم شاه
 بود و او را از امتیازات برتری نسبت به رقیب عراقی خود در منطقه برخوردار می ساخت اما یک نقطه
 روشن و غیر قابل انکار برای حکومت بعث داشت و آن تضمین حکومت شاه بود که نه تنها دیگر هیچ گونه
 کمکی در به راه انداختن جنگ در خاک عراق از طریق تسلیح بخش های شیعه عراقی و روحانیون ایرانی
 .نخواهد کرد

یکشنبه 7 مرداد 1358
محمد تقی شهرام دفترهای زندان یادداشتها و تاملات در زندان های جمهوری اسلامی ایران


Auf der Suche nach neuen Bedrohungen

Trotzdem wäre es falsch anzunehmen, die Dritte Welt komme in der Neuen
Weltordnung überhaupt nicht vor. Das tut Sie durchaus und zwar an zwei
Prominenten Stellen. Einmal gilt dies für eine Strategisch wichtige Teilregion
der Dritten Welt, den Nahen und Mittleren Osten, insbesondere die Golfregion.

Darüber hinaus ist die Neue Weltordnung keine Idylle, keine harmonisch
Konfliktfreie Ordnung der internationalen Politik, Sondern fast das Gegenteil.
Wer nach dem Ende des Kalten Krieges mit einer deutlichen Abnahme der
Internationalen Konflikte und Spannungen gerechnet hatte, der musste sich von
Offizieller Seite eine besseren belehren lassen.

US-Außenminister James Baker unterstrich, dass die Neue Weltordnung Auch
ein Zeitalter voller Herausforderungen und Gefahren sei : Auch diese Sichtweise
ist nicht ganz neu.

Zweitens figurieren die Dritten Welt im allgemeinen und bestimmte Regionen
und Staaten im besonderen im neuen Weltbild als neue Bedrohung, die in
gewissen Sinne den Platz der alten, Sowjetischen Bedrohung eingenommen haben.
Zuerst einmal aber ist es Wichtig zu untersuchen, was in der Neuen Weltordnung
mit dem alten, dem Sowjetischen Feindbild Passiert ist.
 

Donnerstag, 17. Juli 2014

Ziele der US-Amerikanischen Politik


Ein der wichtigsten Gründe, warum eine Politische Lösung der Golf Krise so
Außer ordentlich schwierig war, bestand- wenn wir hier von der Intransigenz
Saddam Hussein absehen- in der sich mehrfach verändernden und
widersprüchlichen Zielstruktur in der Politik der Bush- Administration. Zu
Beginn der Krise wurde der Einsatz des eigenen Militärs am Golf hauptsächlich
mit der Verteidigung Saudi Arabiens begründet. Ob der Irak nach der Eroberung
Kuwait überhaupt Interesse an einem Angriff auf Saudi Arabien haben konnte, ist
zweifelhaft, an dieser Stelle aber für die weitere Diskussion unerheblich. Es handelte
sich also ausschließlich darum, rein defensiv eine weitere Expansion des Irak zu
Verhindern.

Bald wurde dieses Ziel um ein zweites erweitert: die Befreiung Kuwait von der
Irakischen Besatzung und die Wiedereinsetzung  des Kuwaitischen Emirs. In einem
Weiteren logischen Schritt der Allerdings parallel zu den beiden vorigen Punkten
erfolgte begründete die US-Regierung die Entsendung ihres Militärs und Ihre
gesamte Politik mit der Sicherung der Öl Versorgung vor Irakischen Einfluss.

Viertens erklärten US-Regierungsmitglieder auch die Beseitigung der Irakischen
Massenvernichtungswaffen und die Schwächung der gewaltigen Irakischen
Militärmaschine zu einem Politik ziel, und Schließlich wurde gelegentlich der Sturz
Saddam Husseins ebenfalls als Zielvorgabe formuliert. Die beiden Letzten Punkte
Wurden allerdings mit beträchtlich größerer Diskretion behandelt,vor allem in der
Anfangsphase des Konflikts, da sie durch die UNO-Resolutionen und die
internationale Koalition nicht gedeckt Waren und die Einheit der Anti Irakischen
Front hätten schwächen Können.

Dass der Irak seit 1972 durch einen Freundschaftsvertrag mit der Sowjetunion
verbunden war und die Sowjetunion seitdem der weitaus größte Waffenlieferant
des Irak war, Spielte in der US-Politik und Legitimation überhaupt keine Rolle
wenn man davon absieht, dass sich die USA in Moskau um geheimdienstliches
Material über den Irak bemühten, offenbar zum Teil mit Erfolg.

Es ist ganz offensichtlich, dass die unterschiedlichen Zielebenen US-Amerikanischer
Politik sich gegenseitig behinderten, zum Teil Lähmten.

Ein bloßer Schutz Saudi Arabiens vor äußerem Angriff hätte kaum mehr als eine
Beistandserklärung und vielleicht eine begrenzte Militärpräsenz erfordert.

Eine Befreiung Kuwaits wäre durch die Koppelung Wirtschaftlichen Drucks vielleicht
durch militärische Komponenten ergänzt mit Gesichts wahrenden Angeboten an
Saddam Hussein in einem gewissen Zeitrahmen durchaus ohne Krieg möglich gewesen.
Eine militärische Befreiung Kuwaits war zwar konzeptionell denkbar, hätte aber das
Objekt dieser Befreiung Kuwait, möglicherweise zerstört.
Es bestand durchaus die Gefahr, dass von Kuwait kaum etwas übrig bleiben würde.

Die Zerschlagung der Irakischen Militärmaschine und Beseitigung des A-, B- und
C-Waffen potential und der entsprechenden Forschung und Produktionseinrichtungen
war demgegenüber ohne eine Krieg nicht zu erreichen.

Die Praktische US-Politik beinhaltete die möglichst völlige Isolierung des Irak, die
Durchsetzung eines internationalen Wirtschaftsembargos und die Drohung mit Krieg.
Bedeutsam war die Verschiebung des Schwergewichts von den Wirtschaftssanktionen
zur Kriegsdrohung zu einem Zeitpunkt, als eine durchgreifende Wirkung ökonomischen
Drucks noch überhaupt nicht eingetreten sein konnte. Diese wichtige
Akzentverschiebung war der Verschiebung der Amerikanischen Politik ziele geschuldet.
Es ging ja nicht mehr allein um die Räumung Kuwaits, sondern um die möglichst
Endgültige Ausschaltung des Iraks als Potentieller Vormacht am Golf.

Inzwischen deutet alles darauf hin, dass sich in der US-Administration Spätestens im
Oktober die Bereitschaft und der Wille zum Krieg durchgesetzt hatte, wenn die zweite
offensive Aufmarsch Phase in Saudi Arabien auch erst nach den Kongresswahlen
Anfang November begonnen wurde. Zu diesem Zeitpunkt hatte sich das Ziel, das
Irakische Militärpotential zu zerschlagen oder zumindest wesentlich zu schwächen,
als die treibende Kraft der Amerikanischen Politik am Persisch- und Arabischen Golf
erwiesen. Damit war ein -erfolgreicher Krieg von nun an die in Washington Prioritär
angestrebte Form der Konfliktlösung.

Nur durch eine Politische Kapitulation, also einen im wesentlichen bedingungslosen
Abzug aus Kuwait, hätte die Irakische Führung von Diesem Zeitpunkt an ihre
militärische Niederlage vermeiden können. Ein solche Rückzug hätte zwar nicht das
Amerikanische Kriegs Interesse aufgehoben, aber die Legitimation und damit den
Bestand der Internationalen Koalition im Fall eines Angriffs der USA unmöglich
gedacht.

Montag, 14. Juli 2014

Die Ideologie der Neuen Weltordnung

Die Ideologie der Neuen Weltordnung
Was ist neu? Welche Welt? Und wessen Ordnung
Anfang der neunziger Jahre drang ein neuer Politischer Begriff in die Diskussion,
der die Nachfolge des Kalten Krieges antreten sollte: die neue Weltordnung.
Bemerkenswert dabei war,dass die Diskussion nicht sofort begann, als das
Abtreten der Sowjetunion als Supermacht erkennbar war, dass also nicht die
Entwicklungen im Ost-West-Verhältnis,sondern der Golfkrieg zur Geburtsstunde
der Neuen Weltordnung erklärt wurde. Diese Ideologisierung des Krieges hatte
ihren Politischen Ursprung in Weißen Haus. US-Präsident George Bush erläuterte
den Zusammenhang in seiner Rede zur Lage der Nation Ende Januar 1991.

Seit zwei Jahrhunderten haben wir für die Freiheit hart gearbeitet.Und heute führen
wir die Welt im Kampf gegen eine Bedrohung der Anständigkeit und Menschlichkeit.
Es geht um mehr als ein kleines land ( KUWAIT UND IRAK ) Es geht um eine
große Idee: um eine neue Weltordnung,in der verschiedene Nationen sich um eine
gemeinsame Angelegenheit Kümmern, um die Verwirklichung der universellen
Hoffnungen der Menschheit : Frieden und Sicherheit,Freiheit und Gesetzlichkeit.
Eine Solche Welt ist unseres Kampfes würdig und der Zukunft unserer kinder.

Diese hohen Ziele galt es zuerst einmal am Golf durchzusetzen. Der Stellvertretende
amerikanische Außenminister Eagle burger Sprach davon,dass wahrhaftig eine neue
Seite in der Geschichte der zwischenstaatlichen Beziehungen aufgeschlagen worden
sei und fuhr mit Hoffnung fort, dass die Weltgemeinschaft durch ihr gemeinsames
Handeln den Terror und die Einschüchterung nicht länger tolerieren wird, die das
internationale System seit unendlichen Zeiten geplagt haben,

Es ist offensichtlich,dass solche Formulierungen zugleich der innen und der
außenpolitischen Legitimation des Krieges dienen Sollten, dass sie zum Teil auch
unter der Überschrift Psychologische Kriegführung abgelegt werden können.
Kriegszeiten sind Zeiten mit einem besonders hohen Legitimation bedarf, sind Zeiten
besonderer, Schwere Gefühl Ideologisierung. Für die eigenen Interessen zu Kämpfen
ist Nötig und selbstverständlich-und die US-Regierung hat diese auch oft und in
schöner Offenheit formuliert, aber zusätzlich Selbstlose, idealistische Gründe zu finden,
ist politisch ratsam. Und einen Kriek zu führen, den die ganz Welt einig gegen einen
einzelnen Außenseiter unternimmt, um eine Neue Weltordnung von Demokratie und
Frieden durchzusetzen- so etwas hat einen ideologisch fast unwiderstehlichen Charme.

Nun sind aber die ideologischen Gründe für die Proklamation einer Neuen
Weltordnung umfassender als nur die Neuordnung des Nahen und Mittleren Ostens.
Dafür sollte eine regionale Friedensordnung eigentlich ausgereicht haben, von der ja
ebenfalls die Rede war. Aber der Golfkrieg wurde nicht zu einem beliebigen Zeitpunkt
geführt. Die Golf Krise begann durch die Irakische Besetzung Kuwaits.Der US-
Vertreter bei der NATO, William Taft, stellte: Wir hatten einen kurzen Frieden-genau
vier Wochen- vom 6.Juli. 1990. als die NATO mit der Londoner Erklärung Feststellte,
dass die Sowjetunion nicht Länger ein Feind war, bis zum 2. August. 1990. als
Saddam Hussein Kuwait besetzt.Es ist die erklärte Politik der Vereinigten Staaten,
diesen Frieden  wiederherzustellen und aufrechtzuerhalten.

Taft formuliert implizit den materiellen und politischen Kern des Begriffs von der
Neuen Weltordnung. Die USA hatten im eigenen Verständnis- spätestens - 1990
den Kalten Krieg gegen Sowjetunion und Kommunismus gewonnen, hatten sich
machtpolitisch und ideologisch durchgesetzt. Nach den Zunehmenden Zweifeln
an der Stärke der Amerikanischen Position in der Welt gestattete der Sieg im
Kalten Krieg neue Hoffnung auf Weltführer schaft. Genau diese schein im August
1990 bedroht, genau diesen Frieden galt es wieder herzustellen.

Im April. 1991 erläuterte Präsident Bush die Neue Weltordnung in einer weiteren,
Programmatischen Rede: Mehr als vier Jahrzehnte haben wir in einer zwischen Ost
und West geteilten Welt gelebt- in einer Welt, die im Konflikt von Waffen und Ideen
befangen war, die wir den Kalten Krieg nennen. Zwei Systeme,zwei Supermächte
durch Misstrauen und unablässige Feindschaft getrennt. Mehr als vier Jahrzehnte
waren Amerikas Energien darauf ausgerichtet, die Bedrohung einzudämmen,die der
freien Welt durch die Kräfte des Kommunismus entstand. Dieser Krieg ist vorbei.
Ostdeutschland ist selbständige Einheit von der Landkarte verschwunden. Der
Warschauer in polen Pakt existiert seit letzter Jahren nicht mehr und ist nur noch
Geschichte.

Dieser historische Triumph bedeute für die USA aber nicht, dass nun eine einfache
Zeit ohne Konflikte und Schwierigkeiten angebrochen sei. Es gehe auch nicht darum,
dass nach der Abdankung des Gegners Sowjetunion nun auch die USA eine
Bescheiden Rolle spielen wollten, da Schutz vor der Sowjetischen Gefahr nicht mehr
nötig sei. Auch an eine Unterordnung der USA unter die UNO sei nicht gedacht.

Die Neue Weltordnung bedeutet nicht, unsere nationale Souveränität aufzugeben oder
unsere Interessen zu opfern.Tatsächlich beschreibt sie die Verantwortung, die uns von
unseren Erfolgen auferlegt wirt. Wir haben auch erkannt,dass das Ende des Kalten
Krieges uns nicht in ein Zeitalter des ewigen Friedens befördert hat. Während alte
Bedrohungen abnehmen, bilden sich neue heraus. Die Suche nach der Neuen
Weltordnung besteht zum Teil in der Heraus Forderung , die Gefahren der Unordnung
zu bannen.

Und genau in diesem Politischen Zusammenhang erfolgte im August.1990. die
Irakische Eroberung Kuwaits- ein Aggressionsakt, der-im Gegensatz zum Angriff auf
den Iran im September 1980- nicht im Interesse des Westens oder der Sowjetunion
lag. Der amerikanische Präsident betonte wie seine wichtigsten Kabinettsmitglieder
immer wieder, dass die Neue Weltordnung durch Zusammenarbeit der Nationen,
durch gemeinsame Werte nach dem Zusammenbruch des Kommunismus, durch
friedliche Konflikt Regelungen,durch Demokratie und Schutz vor Aggressionsakten
gekennzeichnet sein wurde,Friede und Wohlstand, die Reduzierung und Kontrolle der
Rüstung gehörten dazu.

Man sollte es sich nicht so einfach machen, diese Sammlung großer Worte als die
übliche Rhetorik von Politikern abzutun. Wie so oft hat auch hier die
Überschwenglichste Rhetorik einen substantiellen Kern. Natürlich bedeuten all diese
Formulierungen nicht, dass die USA nun auf eigene Machtpolitik Verzichten Wollten
und streng kooperativ von gleich zu gleich mit anderen Staaten die Probleme der
Welt zu Lösen gedachten. Eine Solche Wendung Wäre auch wenig Plausibel gewesen.
Warum auf die Nutzung der eigenen Machtmittel genau in einem Moment verzichten,
in dem man sich gegen den schärfsten Konkurrenten durchgesetzt hat? Die Erinnerung
des Präsidenten, dass man die nationale Souveränität und die Eigeninteressen nicht
aufzugeben gedachte,War ja deutlich genug. In seiner Rede zur Lage der Nation vom
Januar 1991 hatte Bush die Neue Weltordnung Aufschluss Reicher weise mit einem
anderen Argumentationsstrang Verknüpft: Seit zwei Jahrhunderten hat Amerika der
Welt als Inspirierendes Beispiel für Freiheit und Demokratie gedient.Seit Generationen
hat Amerika den Kampf für die Bewahrung und Ausdehnung der Segnungen der
Freiheit angeführt. Und heute, in dieser sich schnell wandelnden Welt, ist Amerikanische
Führerschaft unverzichtbar. Die Amerikaner wissen, dass die Führungsrolle uns Lasten
auferlegt und Opfer verlangt.Aber wir wissen auch, warum sich die Hoffnung der
Menschheit auf uns richten.

In der selben Rede appellierte George Bush an den Kongress und Amerikanische Volk,
sich auf ein weiteres Amerikanisches Jahrhundert, vorzubereiten. Damit sind wir beim
Politischen Kern der offiziellen Erklärungen zur Neuen Weltordnung: bei einer neuen
Formulierung des alten Anspruchs der USA auf globale Führerschaft. Die Neue
Weltordnung tritt nicht einfach ein, sie muss von den USA durchgesetzt werden-
insofern ist als amerikanische Weltordnung gedacht. Und genau hier machen die
Ideologischen Formeln durchaus einen Sinn. Gemeinsam Werte-das sind Werte
der freien markt wirtschaft die sich nach Fall des Ideologischen Gegners verstärkt
durchsetzen. Die gemeinsamen Werte, darauf hat Präsident Bush hingewiesen, sind
die Amerikanischen Werte. Internationale Zusammenarbeit- das bedeutet, dass die
internationale Gemeinschaft freiwillig der Amerikanischen Führung folgt, wie etwa im
Golfkrieg Frieden. das kann Konzeptionell durchaus Krieg beinhalten, um eine
regionale Pax Amerikana durchzusetzen, wie der Golfkrieg Demonstrierte.


Jochen Hippler
Herausgegeben vom Institut für Internationale Politik

Freitag, 11. Juli 2014

حقارت بیست سال گذشته نیز خودش تحت تأثیر عکس العمل های قبلی بوده است


اگر هر مبارز آزادیخواه هدف این واقعیت را درک می کرد و می پذیرفت که خالق آن چیزهای که به آن آرمان
آزادی می اندیشید و می خواهد آنها را حاصل کند,  هدف آزادی هدفیست مساله ای پیش نمی آمد مسأله از اینجا
شروع می شود که هدف آن آزادیخواه را فریب می دهد و حرکت سیاسی و آرمانی که دنبال داشته  که گویا واقعاً
.دو پدیده وجود دارد

تمام رنج ها, و ناتوانی ها ناکامی ها, حقارت و حسرت های آن انسان آزاده نتیجه ی این فریب است فریب دونظر 
سیاسیت را دنبال داشتن؛ این دونظر باعث می شود که انسان آزاده مدام بدون هدف و بجای نرسد, زیرا اصولاً رسیدن 
.به هدف و آرمان  او وجود ندارد

در هر صورت اولین مسأله ای که بعد از انتقال از عدم به هستی یا از بودن به شدن و داشتن پیش می آید, مسأله 
هدف داشتن به آرمان است. این مسأله که هدف او اسیر و دونظر به سیاست داشتن می شود. یعنی خود را دونظری به
سیاست وقف می دهد. وقتی او به دونظر داشتن را دنبال دارد صدها رنج وجود دارد. تضاد وجود دارد, حسرت و 
ناکامی وجود دارد, احساس پوچی و حقارت وجود دارد, احساس دویدن و نرسیدن به آرمان وجود دارد و صدها
.مسأله ی دیگر

تمام زندگی و تمام وجود او بعد از این انتقال یک وجود کهنه که سالها است  دنبال داشته محدود می گردد. رفتار 
احساسات او و مجموعه ی تجلیات وجودی یک انسان ازاده عدمی کیفیتی خودجوش دارد. به این معنا که همه چیز از 
.درون اندیشه ای که دنبال دارد در او نشأت میگیرد و بر می خیزد

.اما همین او وقتی اسیر  دونظر داشتن , می گردد تمام تجلیات وجود ی اش کیفیت عکس العمل پیدا می کند
و عکس العمل  همیشه ای او دونظر سیاست را دنبال داشته کهنه می بیند هر هدفی هر آرمانی هر رفتار و علمی که او
و شماها امروز دارید تحت تأثیر عمل, رفتار و احساسی که دیروز به آن آرمان داشته اید. حرکتی هم که فردا خواهید 
.داشت تحت تأثیر رفتار امروزتان خواهد بود

هستی هر حرکت به هدف مبارزه داشتن اصولاً یک کیفیت زنجیری دارد. تمام حرکات و رفتاری که از هستی منبعث 
می گردد, مثل یک زنجیر بهم مربوط و وابسته است- البته یک وابستگی  ناهمآهنگ رفتار آن انسان آزاده اسیر هستی
 .رفتاری کامل و مستقل نیست. رفتارش همیشه نیمه تمام دنباله دار و وابسته به زنجیر هستی است

فرض کنیم شما بیست سال پیش سازمانی یا حزبی را ابتدا داشته اید و آن سازمان و حزب به شما و سازمان شما یا
همچنین حزب شما جواب نظرات سیاسی شما ها  را رد داده است. حالا شماها اگر به جریانات و ارتباطات سیاسی 
خودتان و رفتار خودتان توجه کنید می بینید عملی که حتی امروز با آن سازمان و حزب تان انجام می دهید به یک
.شکلی تحت تأثیر همان ردشدگی بیست سال قبل سازمان و حزب تان است

بعد از ردشدگی که محققاً واکنشی در شماها ایجاد شده است. مثلاً احساس کرده اید که در آن سازمان و حزب قبلی شماها
آدم مهمی نیستید, آدم لایق و برازنده قابل اعتنایی نیستید. بعد ممکن است برای جبران تصوری که از بی ارزشی خود پیدا
,کرده اید دست به یک سری تلاش ها زده باشید. مثلاً ممکن است تصمیم گرفته باشید یک سازمانی و حزبی تشکیل بدهید
یا دوستانی زیادی بدست  آورید,  یا ممکن است بعنوان یک واکنشی که در گذشته طرفداری آن سازمان و حزب داشته اید  
بکلی صرف نظر کرده باشید. در هر صورت اگر توجه کنید. می بینید بعد از ردشدگی یک سری عکس العمل های جبرانی
 .و مرتبط در شما ایجاد شده است که هنوز هم ادامه دارد

همان احساس ردشدگی و احساس حقارت بیست سال پیش نیز خودش تحت تأثیر عکس العمل های قبلی بوده است. تمام 
زندگی ما مثل یک کلاف یا مثل یک زنجیری است که هر جزئش جزء دیگر یا وابسته به جزء دیگر است. هیچ عملی نیست 
که از دایره این زنجیر خارج باشد. هستی ما یعنی این زنجیر و این کلاف. و اسارت یعنی خارج نبودن از کادر و از
فرمان این هستی زنجیری کهنه گی نیز یعنی حرکت تکراری در کادر همین زنجیر. یعنی عکس العمل بودن رفتار و 
.مجموعه ی جریانات زندگی همان  انسان آزاده و با  سازمان و همان حزب تان

اما در حالت عدم همه چیز برای ماها بی سابقه است, و بنابراین نو است. هیچ عملی نه تحت تأثیر عملی قبلی است و نه بر
عمل بعدی سایه می افکند. هر عملی برای خودش کامل, نو و مستقل است. اعمال دنباله دار نیستند. به یک رشته زنجیر
عکس العمل بسته نشده اند. و این یعنی هدف آرمان . یعنی هدف آرمان که لحظه به لحظه اش نو و بکر است. هدفی
.و آرمانی که اسیر زنجیر هستی نیست. هدفی و آرمانی که مسدود و محدود نیست  

  

Montag, 7. Juli 2014

چه نقشه ای اصلاح طلب برای مردم دهقان مهاجر در سر دارند

این آنچنان اقدامی است که تمامی بافت طبقات جامعه تمامی مناسبات اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه را به طوری
عمیق و ریشه ای دگرگون می نمود و درست به همین دلیل نیز هم تضمین بازگشت ناپذیر برای  ادامه دموکراتیک بود و
.هم بالاترین ضربه را به دشمن امپریالیستی نظام جمهوری اسلامی ایران وارد می کرد

زیرا که دیگر یک قدم جلوتر رفتن کافی بود تا پر جبرئیلی آنها سوخته شود. آنها ازگروه اصلاح طلب شده که آنطور با 
چنگ و دندان به جنگ ارتجاع رفته بود وحشت داشتند, زیرا کافی بود این ارتجاع به دست این گروه اصلاح طلب به 
.طور قاطع به سویی افنکده شود تا شعار های آزادی برای خود آنها از این روش به آن روش جا بیفتند

روشن بود که تضمین دموکراتیک یک راه دارد : زدن به قلب دشمن. و دشمن کی بود؟ روحانیون پوسیده و دستگاه 
.حکومتی جمهوری اسلامی ایران  آن که وابسته به امپریالیستی انگلیس ها بود 
و زدن به قلب او چگونه امکان پذیر می گشت؟ 

این آنچنان اقدامی می باشد که نه تنها به رفاه و ترقی مادی و فرهنگی کارگران مهاجر روستاها می آنجامید و نه تنها خود
,بهترین زمینه های مادی و اقتصادی برای رونق یک بورژوازی اصلاح طلب و حتی الامکان استقلال طلب فراهم می نمود
بلکه از همه این ها مهمتر انواع فشارها و اجبارات غیر اقتصادی و قید و بندهای ناشی از مناسبات کهن سرمایه داری را
از دوش تمام طبقات اجتماعی, از کارگران مهاجر که چندین درصد جعمیت جامعه را تشکیل می دادند گرفته تا خرده
.بورژوازی شهر و طبقه کارگر بر می داشت

همانطور که گفته شد, شرط مقابله با دشمن زخم خورده اما هشیار شده و در حال تشکیل و توطئه اتکا به نیروهای پشتیبان 
هر چه بیشتری است.این نیرو بطور طبیعی در میان میلیون ها دهقان مهاجر رنجدیده ای قرار داشت که تا کنون و بالاخره تا 
.به آخر چیز زیادی از حکومت جمهوری اسلامی ایران نشنیده و ندیده بودند 

می بینیم که بالاخره یکی از تیرهای توطئه حریف بر بدن در حال ضعف حکومت جمهوری اسلامی ایران کارگر و دهقان
می افتد و پیکر نیمه جان حکومتی که رسالت تاریخی اش را به انجام رسانیده متأسفانه نه با دست انقلاب بلکه به دست ضد 
.انقلاب بر زمین می افتد

اما چنین اقداماتی را از دست بورژوازی اصلاح طلب انتظار داشتن یا به خواب و رؤیا گرفتار آمدن است و یا رجعت به
.چندین سال قبل اروپا عنوان جوانی و شادابی اصلاح طلب سرمایه داری 

باری یک نگاه کوتاه به کارنامه عمل کرد اقتصادی و سیاسی جامعه ایران دوره ریاست جمهوری احمدی نژادی در دوره
,بعد از ریاست جمهوری خاتمی به خوبی نشان می دهد که او چگونه به جای تعمیق و گسترش دست آوردهای گذشته
مجبور بوده است. بنا به ماهیت طبقاتیش خود را و مردم ایران را با وصله پینه کارهای جزیی سیاسی و اقتصادی و
.خرده کاری های نیرو برباد ده و مأیوس کننده مشغول کند