Montag, 30. November 2015

جنگهای ایران یونان صفحه دو

شاید کسانی بگویند: اگر درست نیست که یونانیان در دلیری بسیار برتر از ایرانیان بودند, پس علت
شکست دولت بزرگی همچون دولت هخامنشی در برابر یک مشت یونانی چیست؟
می گوییم این شکست علتهای بسیار داشته که ما فهرست وار می شماریم و به تفصیل آنها
نمی پردازیم. و
نخستین علت این کار آیین حکمرانی دو کشور را باید شمرد. به این معنی که مردم یونان آزاد می
زیستند و رشته حکمرانی بیشتر در دست خود مردم بود و به هر حال زندگانی از روی قانون می
کردند. و ولی ایرانیان اسیر استبداد یک پادشاهی بودند و این خود علت مهمی برای فیروزی یونان
و زبونی ایران بوده. و زیرا یونیان به دلخوا جنگیده و مقصود مهمی را در دل خود جا داده در راه
آن جانفشانی می نمودند, نیز هر کسی از ایشان امیدوار بود که اگر در سایه جانفشانی ها شهرتی
نزد مردم یافت به جایگاه والایی خواهد رسید و شاید یک روز بیاید که در نتیجه این جانفشانیها رشته
حکمرانی یا سرداری سراسری یونان را در دست بگیرد. ولی سپاه ایرانی بیشتر از بیم جان می جنگید
و برای جانفشانی های خود کمتر امید نتیجه در دل می پرورید. و
علت دوم: یونانیان خود را ستمدیده می شماردند و به نام جلوگیری از ستم می جنگیدند ولی ایرانیان
چنین حالی را نداشتند بلکه شاید بسیاری از اینان آن لشکر کشی را خود ستمگری و مردم آزاری شمرده
بیزاری از کار پادشاه خود می جستند. و
به هر حال گمان بیشتری براین بود که ایران نتیجه ای از آن لشکر کشی برندارد و اگر هم امروز چیره
گردیده دست در کارهای یونان در اندازد پس از اندگی ناگزیر از برکناری خواهد بود. و
پیداست که این اندیشه ها چه اثری در دلهای ایرانیان داشت. و
سوم: بیشتر سپاهیان ایران از مردمانی بودند که پادشاهان هخامنشی استقلال آنان را برانداخته و با زور
یوغ ایران را به گردن ایشان گذارده بودند. پیداست که چنین سپاهیانی نه تنها از خودشان کاری ساخته
نمی شد چه بسا که مانع کوشش و جانفشانی دیگران می شدند و چه بسا که در نهان رابطه با دشمن پیدا
می کردند. و
چنانکه داستان الکساندر بزرگ, پادشاه ماکیدونی, در همین جنگ پلاتای بهترین گواه این سخن می باشد. و
چهارم: در جنگهای دریایی یونانیان ورزیده تر از ایرانیان بودند. در جنگهای خشکی نیز گمان من بر آن
است که در فن صف بندی و هجوم و رزم سرکردگان یونانی ماهرتر بودند و به هر حال این اندازه یقین
است که یونانیان اگر هم یک دسته از ایشان ورزیده و آزموده بودند دسته های ناورزیده نیز در میان خود
فراوان داشتند. و
این است علتهایی که برای شکست ایرانیان می توان اندیشید. گذشته از نیرنگهای که سرکردگان یونانی به
کار برده اند و پلوتاریخ و دیگران یاد آنها را می کنند. به هر حال به دلیری یکایک سپاهیان ایران ایرادی
نتوان گرفت. و
اگر به نگارشهای خود یونانیان دقت کنیم ایرانیان چنانکه در هوش و خرد نیک نهادی و پاکدلی برتری بر
دیگران داشتند در دلیری و جانبازی نیز پای کم از یونانیان نداشتند و گرنه چگونه می توانستند بر آن همه
مردمان گوناگون چیره گردیده و سالیان دراز آنان را در زیر یوغ ایران نگهداری نمایند. و
اینکه یونانیان زبان بدگویی باز دارند و همیشه نام مردم ایران را ( باربار ) به ایرانیان می دهند این خود
دلیلی بر بی انصافی ایشان است. مگر اینکه دشمنی و کینه ای را که در میان دو توده کارگر بوده عذر آن
بشماریم و گرنه چگونه رواست مردمی را که به یک نیم بیشتر جهان آباد آن روزی فرمانروایی می نمودند
و سپاه از کنار رود سند تا آتن و اسپارت می بردند, به نام ( باربار ) خواند. و آری پوشیده نباید داشت که
حکومت استبدادی عیب ایرانیان بود. و ولی آیا کسانی که حکومت استبدادی دارند ( باربار ) شمرده می شوند. و

Samstag, 28. November 2015

جنگهای ایران و یونان

یکی از حوادث بزرگ تاریخ همانا کشاکشها و جنگهای است که در زمان باستان در میانه پادشاهان
جهانگشای هخامنشی با شهرهای یونان روی داده. و
این جنگها نشانه های بزرگی از خود در تاریخ یادگار گذارده و چنانکه به جستجو پردازیم قرنها
حوادث میانه اروپا و آسیا, جز نتیجه های ناگزیر آن جنگها نبوده است. و
از این جهت ما افسوس داریم که در ایران نگارشی یا کتابی در باره آن پیشامدهای بس مهم تاریخی
از آن زمان باز نمانده و تنها نگارشهای یکروبه خود یونانیان است که ما را از گزارش آنها آگاه
می گرداند. و
نخستین کشاکش در میان یونان و کشور ایران در زمان داریوش بزرگ پدید آمد و چون یونانیان پاس
بزرگی آن شاه را نمی داشتند و خیره سرانه در کارهای یونانیان آسیای کوچک دخالت می نمودند
داریوش برخود فرض شمرد که گوشی از آنان بمالاند, شاید هم کار را آسانتر از آنکه بود می دانست
و این بود که داتیس نامی را با دسته ای از سپاه بر سر یونان فرستاد و حادثه ای که به نام جنگ
ماراتون شهرت یافته در میانه روی داد. و
این جنگ در خشکی بود و بدان سان که شرقشناسان اروپا حقیق نموده اند در سال چهار صد و نود پیش
از میلاد روی داد. و از جانب یونانیان تنها مردم آتن پیش آمده و اسپارتیان هنوز بایستی برسند که دیر
کردند و جنگ را در نیافتند. و
آتنیان ده تن برای سرداری برگزیده بودند که هر کسی روزی را به نوبت عهده دار آن می شد. و یکی
از آن ده تن ملتیادیس و دیگری آریستیدیس بود. و داستان این جنگ را پلوتاریخ در سرگذشت آریستیدیس
سروده و نیز در سرگذشت ثمیستوکلیس و دیگران نام آن را برده است. و
در این جنگ ایرانیان شکست خوردند و می توان گفت که این فیروزی یونانیان مایه فیروزیهایی دیگر
آنان گردید. زیرا چنانکه در داستان ثمیستوکلیس آورده شده او از هوشیاری گزارش آینده را پیش بینی
نموده آتنیان را به ساختن کشتی های جنگی و دیگر آمادگیها بر انگیخته و در سایه این آمادگیهای ایشان
بود که در جنگهای دیرتر فیروزی یافتند. و
پس از جنگ ماراتون داریوش در سال 486 ( ق, م ) بدرود زندگی گفته و نوبت پادشاهی به پسر او
خشایارشا رسید و این پادشاه آن تنگ را, که از رهگذر جنگی ماراتون بهره کشور ایران شده بود, بر
نتایج بسیج و سپاه بزرگی دیده روانه یونان گردید. و
این داستان بس دراز است و پلوتاریخ اگر چه در سرگذشت ثمیستوکلیس و آریستیدیس مقداری از آن را
سروده ولی مقدار بیشتر آن را فرو گذارده. از جمله داستان تنگه ثرموپولای و جانفشانیهای لئونیداس, و
پادشاه اسپارت, و همراهان دلیر او که در تاریخ یونان ارج بسیار دارد و فرو گذارده و تنها به یکی دو
جمله از آن بسنده نموده و ما در شگفت هستیم که چگونه پلوتاریخ سرگذشتی از لئونیداس نیاورده, مگر
اینکه آورده باشد و از این نسخه های کتاب بیرون کرده باشند, چنانکه درباره ابامینونداس و کسان دیگر
 همین کار کرده شده است. و

این جنگ که می توان آن را رستاخیر یونانستان شمرد, در سال 480 ( ق, م ) روی داد و یکی از کسانی
که در این جنگ سر رشته دار بودند ثمیستوکلیس و دیگری آریستیدیس بود که ما سرگذشت هر دو را
ترجمه نموده ایم. و
دامنه این جنگ حادثه پلاتای می باشد که در سال 479 ( ق, م) روی داد و ماردونیوس , سپهسالار بزرگ
کشور ایران که داماد داریوش بود, کشته گردید. داستان این حادثه را هم پلوتاریخ در سرگذشت آریستیدیس
آورده است. و
مطلبی که در اینجا باید باز نمود این است که یونانیان چون قلم در دست خودشان بوده تا توانسته اند خود را
شایسته تر و برازنده تر نشان داده و ایرانیان و کارهای آنان را بی ارج و بها نمودار گردانیده اند. و
از جمله, از سخنان ایشان چنین بر می آید که ایرانیان فن جنگ را نمی شناختند و چنان دلیری که با دلیری
یونانیان برابری تواند کرد, نداشتند. و
لیکن ما در داستان آریستیدیس خلاف این مطلب را پیدا می کنیم. زیرا می بینیم که پااوسانیان با آریستیدیس
گفتگو و کشاکش درازی در این باره با هم دارند که چون در این جنگ دسته های مهمی را از یونانیان
همدست خود داشتند و ماردونیوس آنان را در دست راست صفهای خود و سپاهیان خود, کشور ایران را در
دست چپ جای می داده, و از آن سوی در لشکر یونانیان چون اسپارتیان دست راست را می گرفته اند
ناگزیر با خود ایرانیان روبرو می شده اند پااوسانیاس می گوید اسپارتیان و آتنیان جای خود را در صف
بندی تغییر بدهند که از آن پس آتنیان با ایرانیان روبرو گردند و بهانه آن را یاد می کند که چون پیش از آن
در مارائون آتنیان چون مقصود درونی پااوسانیاس را می دانستند از پذیرفتن پیشنهاد او باز می ایستند ولی
آریستیدیس به میانجیگری برخاسته گفتگو را از میان بر می دارد. و
آیا این دلیل آن نیست که ایرانیان در دلیری پای کمی از یونانیان نداشته بلکه از آنان دلیرتر بوده اند. و
نیز در ارقامی که این تاریخنگاران یونان در باره شماره لشکر کشور ایران و شماره کشتگان ایشان می دهند
تردید بسیار باید داشت. از جمله در همین جنگ پلاتای آیا باور کردنی است که از ایرانیان دویست و شصت
هزار کس نابود گردد و از یونانیان تنها هزار و سیصد و شصت تن نابود شود؟



Montag, 23. November 2015

Organraub-AOK,Gesundheitskasse in Hessen

Flüchlinge Organraub AOK-Die Gesundheitskasse in Hessen
Achtung!! Achtung!!
Katastrophenalarm Organraub AOK mit Hilfe Ärzte.
Meine Mutter hat in Hohem Alter zu mir gesagt.
Die Kranken Kasse AOK mit Hilfe die Ärzte haben Mir bei der Geburt geholfen.
Sie sollen mir auch beim Leistenbruch Operationsverfahren auch beim Sterben 
Helfen, und mein Organrauben.
Herr  D:Arzt, ich habe nur Leistenbruch?
Jeder Einzelne kann mit einem Organspende Ausweis helfen.
Deshalb ist ihre ganz Persönliche Entscheidung Gefragt- denn sie kann Leben retten.
und so einfach geht;s
Sie füllen einen Organspende-Ausweis aus, Unterschreiben ihn und tragen ihn bei sich.
Das ist schon alles.
Sie müssen keinen Arzt und Keine Behörde Informieren.
Sie haben Weitere Fragen zum Thema Organspende? Zusätzlich Informationen und
Eine Entscheidungshilfe finden Sie auf unsere Internetseite www.aok.de/organspende
ich bin in Kranken Haus gegangen leistenbruch Operiert Worden.
Informationsblatt für Patienten nach Leistenbruchoperationen,
Durch Beachtung einiger Verhaltensregel können Sie selbst wesentlich zu einem 
Dauerhaften Behandlungserfolg beitragen.
Hierbei soll ihnen dieses Merkblatt eine Hilfestellung sein.
Auf stehen und Gehen
Sie dürfen vier Stunden nach dem Eingriff (wenn die Narkosewirkung abgeklungen ist),
in Begleitung einer Krankenschwester/einem Krankenpfleger das erste Mal aufstehen, 
Wenn Sie dazu in der Lage fühlen, und im Patientenzimmer oder auf der Station 
umhergehen.
Bitte stehen Sie nicht alleine auf.
Station: N6
Bitte Krankenschwester Können sie mich hilfen
zum Aufstehen, Nein? Warum Nein?
Sie können Allein Aufstehen weil ihr Aufenthaltes 
sind in krankenhaus beendet sie werden nach Hause gehen?
Der Arzt hat mein bauch breich 20,cm, lang und 10 cm, tief operiert worden.
Wie kann ich mit die verstärkenden Schmerzen,und Schwellungen nach hause gehen.
AOK-Die Gesundheitskasse in Hessen
Wir haben eine gute Nachricht für Sie. Für ihre  Behandlung im Krankenhaus Kinderhospital 
GmbH
Übernehmen wir die Kosten für die Medizinisch Notwendigen Behandlungen in Höhe der 
Vereinbarten Vergütungssätze für die Dauer von einer Nacht.
Bitte vereinbaren Sie einen Aufnahmetermin mit Klinik. Alles Weitere erledigen wir für Sie!

Augenhornhaut 24 000 Euro
Lunge 120 000 bis 133 000 Euro
Herz 102 000 bis 126 000 Euro
Leber 77 000 bis 102 000 Euro
Bauchspeicheldrüse und Niere zusammen 120 000 Euro


تأملی در ادعا و استدلال های اعتدال گرایان

در بررسی نظری ادعاها و توجیهات ( اعتدلال ) آن چه قبل از هر چیز به چشم می خورد, نامشخص بودن خود 
واژه ی  ( اعتدلال ) است ( اعتدلال ) در عمل چیست؟

حدود آن کدام است؟

چه کسی این حدود را تعیین می کند؟

چگونه و بر اساس چه معیار و مقیاسی می توان خروج از قلمرو این ( اعتدلال ) و ورود به 
عرصه ی ( تدروی ) را تمیز داد؟

آیا هر کس بنا بر تشخیص سیاسی خود, یا با حرکت از وضعیت روانی یا درجه ی تعادل مردم و شهروند و خوی
خویش باید این واژه ی [ مقدس ] و در عین حال کلی و نامشخص را تعریف کند یا طبق دستور دیگران؟
در این صورت این دیگران کیانند؟

و بالاخره این که چه کسی درجه [ تحمل ] حکومتگران را معین می کند؟ نکته مهم که در بحث ( اعتدلالگرایان ) به 
کلی نادیده گرفته می شود این واقعیت است که ما درگیر یک مبارزه سیاسی هستیم و در این مبارزه دو نیرو متخاصم
در برابر یکدیگر قرار دارندو سرنوشت این مبارزه از طریق تصادم و مقابله ی جدی تعیین می شود و نه از راه 
دوستی و کسب اجازه از طرف مقابل برای چگونگی اقدام و پیشروی و تعیین حد و مرز آن. و

این مبارزه در مرحله ی تاریخی و اوضاع سیاسی و اجتماعی معینی جریان دارد,  بنابراین چگونگی سیاست و عمل 
کرد ما را ناگزیر این شرایط و اوضاع و نوسانات و تغییرات آن  معین می کند و نه میل و اراده ی این و آن. و

هر یک از دو جانب مبارزه به طور اجتناب ناپذیر باید با توجه به مجموعه ی اوضاع جاری عمل کند و بی اعتنایی به آن
حاصلی جز شکست نخواهد داشت. و

یک جانب این مبارزه نیروی استبدادی حاکم ولایت فقیه رهبر ایران است که در این درگیری به هرحال کاهش قدرت 
خویش تقسیم و یا زوال آن را می بیند و به همین جهت به طور طبیعی[ و صرف نظر از  شیوه های عمل مخالفان یا منتقدان ] در
برابر آن مقاومت می ورزد. و

هیچ قدرت استبدادی در هیچ زمانی به آسانی و هرگز با تمنا و( اعتدلال ) مخالفان به محدود شدن قدرت خویش تن نداده است. و

برای وادار ساختن قدرت حاکم ولایت فقیه رهبر ایران به عقب نشینی باید در هر زمان با توجه به اوضاع جاری و ساختار تعادل
سیاسی موجود خواست ها و مطالباتی معین را مطرح ساخت و با اتخاذ سیاست های مناسب و به کارگیری ابزارها و اشکال متنوع
و مؤثر فشار, برای تحمیل این خواست ها و متحقق ساختن آن ها تلاش کرد. و

 اعتدلال گرایان ) سیاست ( عتدلال ) و تسلیم خود را از جمله با این توجیه می کند که مردم انقلاب نمی خواهند, مردم خواهان )
تحول مسالمت آمیزاند و شیوه های ( اعتدلال ) و ملایمت پیشنهادی انعکاس این خواست و راه پیشبرد این تحول است. و

این [ دلایل ] و استناد به خواست مردم در واقع مغلطه در مفاهیم و مباحث است که دانسته یا ندانسته برای موجه نشان دادن سیاست
و روش خود به آن توسل می جویند. و

اولاً انقلاب به معنای قهر و مساوی با قهر نیست. انقلاب دگرگونی در ساختار سیاسی و اجتماعی و قهر ابزار و وسیله ای است که
می تواند هم برای تغییرات انقلابی و هم برای تغییرات غیر انقلابی و ضد انقلابی به کار رود. و

انقلاب دگرگونی ساختاری و بنیادی و تحول کیفی در مناسبات موجود به ویژه در ساخت قدرت سیاسی از طریق حذف و انحلال
نظام و آن چه به آن رسمیت می بخشد و یا وسیله ی حفظ آن است نظیر [ قانون اساسی ] و نهاد و بنیادهای توجیه کننده و
نگهدارنده ی نظام. و

انجام این دگرگونی الزاماً وابسته به اعمال قهر نیست. چنین تحولی چه از لحاظ تئوری و چه در عرصه ی عمل هم به شیوه ی قهری
و هم به شیوه ی مسالمت آمیز ممکن می باشد. و

بنابراین می توان خواهان دگرگونی بنیادی و حذف نظام جمهوری اسلامی ایران و حاکم و ساختار های آن بود و در عین حال تلاش
کرد این تحول به طور مسالمت آمیز انجام گیرد. و
 
آن چه به تحولات انقلابی به شیوه قهر آمیز مربوط می شود,  تقریباً در تمامی این موارد توسل به قهر به دلیل مقاومت 
سرسختانه ی نیروها و طبقات حاکم, ویژگی اوضاع داخلی و بین المللی و شرایط تاریخی خاص به مردم و مخالفان ساسی
تحمیل شده است. و


Montag, 16. November 2015

جی + 20 و آمریکا

جی + بیست و رهبر فقظ دولت آمریکا
این فقط روشنفکر سرمایه داری ست که در جنشن پیروزی مردم لباس میهمانی به تن می کند

تدارکات  گسترده ی جنگی آمریکا می تواند به همه چیز منجر شود جز ریشه کردن تروریسم. نتیجه ی این اقدامات
.و همه لشگر کشی ها و تهدیدها نه حل این معضل جهانی بلکه ایجاد مشکلات و بحران های جدید است

آیا در هم شکستن تروریسم به چنین تجهیز و تدارکات نظامی نیاز دارد و یا در پشت این صف  آرایی ها آرایش 
نظامی وگفتارها هدف هایی دیگر نهفته است؟

هم اکنون قریب چند ماه از حمله ی نظامی آمریکا و روسیه به سوریه و عراق می گذرد و دولت های نظامی این دو
.کشور کماکان با همان شدت هفته های اول به بمباران خود در شرق و جنوب سوریه و عراق ادامه می دهد

محصول این حمله های افسارگسیخته اما نه دستگیری شخص تروریسم و رهبران آنها بلکه ویرانی روستاها و 
قتل هزاران  کودک و زن و مردانگی سن بالای 70 سال سوریه و عراق نا امنی ها و بی ثبات کردن دولت موقت
بوده است. و

از سران جندین نفر سران تروریست ها که دستگیری یا مرگ آن ها هدف عملیات بود, تا کنون فقط 6 تن از لیست
.حذف شده است و بقیه از جمله رهبران اصلی از قبیل چند  تن زنده و سرگرم بازسازی نیروهای خود می باشند

.به سخن دیگر جنگ چند ماهه علیه تروریسم نه مشکل تروریسم را حل کرد و نه موفقیت هایی چندان به دست آورد

ولی همان گونه که پیش بینی می شد, در پشت جنگ علیه تروریسم و تدارکات نظامی عظیم آمریکا هدف هایی
.دیگر نهفته بود که رویداهای ماه های اخیر آن را به روشنی نشان داد

قدرت نمایی های نظامی آمریکا و اظهارات و تهدیدهایی پی در پی مقامات آمریکایی در ماه های گذشته آشکار ساخت 
که در پس موعظه های اخلاقی و پوشش انسانی رهبران آمریکا در روزهای پس از چند سال گذشته بزرگترین برنامه ی 
ضد انسانی و استراتژی جنگی گسترده ای نهفته است که دولت آمریکا در صدد است به خاطر تامین منافع صنایع نظامی
 و نفتی علیه شماری از کشورهای جهان به اجرا در آورد و از طریق آن سلطه ی خود را بر جهان و بر منابع نفت و 
گاز آن تحکیم کند. و

 برنامه ی جنگی آمریکا در واقع ادامه ی سیاست و  مقاصد تا کنونی است که همواره با زبان زور و نیروی نظامی انجام
 گرفته است. و


Samstag, 14. November 2015

Nach der Bipolarität

Schon in den Siebziger Jahren wurde die Meinung vertreten, das internationale
System bewege sich von der Existenz zweier, antagonistischer Machtblöcke
unter jeweiligen Führungsmächten (Bipolarität von USA und Russland) hin
zu einem Multipolaren Weltsystem.
Trotz der verschärften Konkurrenz das zweiten Kalten Krieges wurde diese
Einschätzung in den Achtziger Jahren fast zum Allgemeingut.
Nach dem Scheitern der Russland als Zweiter Supermacht hat diese
Argumentationstendenz sich nicht allgemein bestätigt, sondern Konkurrenz
Bekommen.
Nun ist auch von der unipolaern Struktur des internationalen Systems die Rede.
Die USA seien nun die einzige und das Weltsystem völlig Dominiernde
Supermacht. Diese Einschätzung hat mit  dem Sieg der USA (und ihrer Alliierten)
im Krieg gegen den Irak und Syrien besondere Verbreitung gefunden, sie findet
nun auf allen Seiten des Politischen Spektrums Unterstützung.
Die Russland sei kein Gegengewicht zu den USA mehr, Westeuropa und Japan
trotz wirtschaftlicher Stärke alles andere als handlungsfähige Supermächte.
Beide würden sich in Krisensituationen der Amerikanischen Führung antvertrauen
Wie dies gerade der Golfkrieg erneut Demonstriert habe.
Und die aufstrebenden Mächte der Dritten Welt seien keine ernsthafte Gefahr für
die Weltmachtstellung der USA auch das habe der Sieg gegen IRAK und SYRIEN.
Die neue These von der Unipolarität wird inzwischen selbst von der USA-
Regierung geteilt.
Nicht nur, daß Präsident Bush bereits das nächste Amerikanische Jahrhundert
Proklamiert und die weltpolitische Führungsrolle seines Landes wieder Stärker
Betont hat.
Der designierte CIA-Direktor Robert Gates hat im Mai 1991 von unserem
Alleinigen Supermachtstatus gesprochen, was nur eine andere Formulierung der
THese von der Unipolarität darstellt.
Die Annahme, die Welt entwickele sich von einer Bipolarität zweier Supermächte
zu einer unipolaren, hat wenig mehr als modischen Charakter.
Sie ist an Formalismen Orientiert, starrt auf Kurzfristige Ereignisse und Formuliert
Aus den Aktualitäten ohne viele Umstände eine neue Struktur des Internationalen
System.
Die These der Unipolarität ignoriert die Geschichte des Letzten Vierteljahrhunderts
Zugunsten einer griffigen Phrase.
Spätestens seit dem Beginn der Siebziger Jahre haben USA im Vergleich mit Ihren
Wichtigsten Verbündeten an Ökonomischer Dynamik verloren.
Die Produktivität und Wettbewerbsfähigkeit der Amerikanischen Wirtschaft geriet
Seitdem zunehmend ins Hintertreffen was sich wegen des Umfangs und Vorsprungs
Der USA- Wirtschaft nicht sofort einschneidend negativ auswirkte.
Aber die USA verloren doch genau dort an relativer Stärke, wo die Basis ihrer
Weltmachtrolle lag: in der Ökonomie.
Zugleich haben die Kapitalistischen Konkurrenten in Japan und Westeuropa in
Zentralen Wirtschaftsbereichen aufgeschlossen und sogar häufig vorsprünge
Gegenüber den USA erreicht.
Die Russland mag sich in den Achtziger und neunziger Jahren in einer schweren
Sozioökonomischen Krise und außenpolitisch auf dem Rückzug befinden trotzdem
ist sie vom Wirtschaftspotential und Entwicklungsgrad weniger hinter den USA
Zurück als in den Vierziger und fünfziger Jahren, und sie ist als einziges Land der
Welt immer noch in der Lage, die USA mit Strategischen Atomwaffen mehrfach
zu vernichten.
Und in der Dritten Welt schließlich sind absehbar die in der Nachkriegszeit
Beachtlihe wirtschaftliche oder Militärische Kapazitäten aufgebaut haben.
Iran, Irak, Syrien,Südkorea, Brasilien, Indien, Israel, Südafrika, Nigeria,
Indonesien sind nur einige Beispiele.
Der These lautet nicht, daß eines dieser Länder auch nicht Japan oder die
Vergrößerte Bundesrepublik den USA an Militärischer oder Wirtschaftlicher
Macht gleichkäme.
Es ist aber auch umgekehrt nicht so daß es den USA gelingen könnte, das
Weltsystem unipolar zu dominieren.
Dafür sind die Differenzierungs und Stärkungsprozesse in der ersten und Dritten
Welt (und selbst in der Russland oder was davon übrig bleiben mag) zu weit und
Irreversibel fortgeschritten.
Die USA- Amerikanische Stärke ist heute vor allem durch ihren Militärischen
Apparat repräsentiert.
Dieser ist durch seinen Umfang und vor allem seine Qualität in der Lage, Praktisch
An jedem Punkt der Erde in relativ kurzer Zeit einen Krieg zu Führen.
Sein Technologisches Niveau, seine hohe Mobilität und sein überwältigendes
Potential an Massenvernichtungswaffen und eine Raketen und Luftwaffe, die deren
Einsatz garantieren machen die USA Politik zur Militärisch mit weitem Abstand
Stärksten Macht der Welt.


Mittwoch, 11. November 2015

Flüchtlinge Problem in Deutschland

Pfaff denkt hierbei an Japan, Eine ähnliche Beziehung hat sich jetzt mit Saudi
Arabien entwickelt, das seine Verteidigung von USA kauft, so wie es andere
Dienstleistungen von anderen Ausländern Kauft.
Dieses Argument ist schwer von der Hand zu Weisen. Schließlich deutet alles
darauf hin, daß die Finanzleistung  gegen Irak  für Krieg Militärische
Gegen Bevölkerung in Irak Bombardieren.
Saudi Arabiens, anderer Golfstaaten, Japans und der Bundesrepublik im
Golfkrieg die Gesamtkosten des Kriegs deutlich überschritten haben.
Saudi Arabien und Kuwait haben den USA-Amerika jeweils 26,9 Mrd.
Dollar Zugesagt, die Vereinigten Arabischen Emirate 9 Mrd., Dollar. und die
Bundesrepublik 9,9 Mrd. Dollar. zusätzlich noch einmal die Hälfte zur
Finanziellen Unterstützung der Türkei und anderer Länder. Japans Kriegsbeitrag
lag bei etwas 19,7 Mrd. Dollar. Insgesamt ergibt sich eine Summe von rund
65,5 Mrd.Dollar betragen haben, es gibt aber Grund zur Annahme, daß die
Tatsächlichen Kosten noch darunter lagen.
Auf jeden Fall deutet alles darauf hin, daß der Golfkrieg nicht nur Militärisch
Erfolgreich, sondern für die USA sogar Profitabel war.
Der Einsatz am Golf war von einem Appell an andere Nationen begleitet, ihn
zu bezahlen eine Forderung, die die USA in der Vergangenheit niemals erhoben
hätten und die allein die Stillschweigende Aufgabe des Supermachtstatus
bedeutete Supermächte zahlen selbst,
Diese mag etwas überspitzt formuliert sein, wie auch die Formulierung vom
USA-Militär als Söldnertruppe über das Ziel hinausschießt.
Schließlich sollte man nicht vergessen, daß die USA den Krieg aus Gründen
geführt haben, über die in Washington entschieden wurde, nicht in Raid oder
Tokio. Daß Saudi Arabien und die Kuwaitischen Exilregierung die USA für
Einen Krieg Bezahlen, den sie nicht selbst führen konnten, hat natürlich einen
Aspekt des Kaufens von Militärischer Sicherheit.
Aber wenn der Krieg nicht im USA-Interesse gelegen hätte, dann hätten auch
die Arabischen Überweisungen ihn nicht zustande gebracht.
Der Krieg hatte im Irak zu einer umfassenden Zerstörung der Infrastruktur, zu
Bürgerkrieg, Massenvertreibung und Flucht geführt, und auch nach dem Ende
der Kampfhandlungen noch zu 100 Tausenden Menschen von Toten. und
40 Millionen Menschen Obdachlosen werden.
Eine Politische Lösung für die Probleme des Irak ist nicht erkennbar, weder
aus der Sicht der Irakischen Zivilbevölkerung noch aus der USA.
Hier kann von einer neuen, Regionalen Friedensordnung als Ergebnis des
Krieges keine Rede sein. Selbst Ansätze sind nicht zu erkennen.


Samstag, 7. November 2015

دوستان عزیز ناراحتی هایم یکی دوتا نیست

.دوستان عزیز ناراحتی هایم یکی دو تا نیست, نمی دانم از کدام مسئله شروع کنم
کدام بیشتر رنجم می دهد؟
اضطراب هم دارم؟
,اضطراب که بله, پدرم در کشور ایران من را ساخته 
سقف ساختمان که سالها در درونش زندگی داشتم حال مال من نیست
.صاحب سقف ساختمان با زور جنگ دولت جمهوری اسلامی ایران با قوانین قضائی در دست گرفته
.شب ها از زور دلهره و اضطراب از همسایه ساختمان خانه ام پائین و بالا آپارتمان خوابم نمی برد 
.یعنی آنها نمی گذارند که استراحت و خسته گی ام در اطاق خود بخوابم
با وجودیکه در اطاق را قفل می کنم, نمی دانم این آدم های مشکوک از کجا وارد اطاق من می شوند و تا صبح از من 
.کشیک و شکنجه ام می کنند
اکثر اینها پناهنده هستند سالها  خارج از ایران درخواست پناهنده گی داشته اقامت کشور ایران را هم ندارند
چرا با رژیم ولایت فقیه رهبر ایران همکاری دارند؟؟؟
فکر می کنم از سوراخ کلید خانه ام می آیند. و این حرفها را که من قبلاً با خانم خود از همین مراجعه کنندگان به من
.گفته بودند
یکی به من گفته آخر از سوراخ کلید که کسی نمی تواند بیاید. و
آقا این همسایه ما دوستی دارد متولد شده کشور روسیه می باشد او برای این همسایه من از طریق اینترنت اطلاعات جمع
آوری دارد؟ یعنی همسایه من کوسفند در تمام خنگ می باشد. و از اینترنت هم اطلاعی ندارد باید شخص دیگری به او یاری برساند. و
.بله آقا افرادی هستند وقتیکه به یکی مشاهده در کارها سیاسی او با اجنه های سم دار و چشم های سه گوشه مواظبت کنند
 و می ببینند این شخص در کارسیاسی برای آزادی ایران آکیتیف است برای اطلاع رساندن به شهروندان ایرانی 
اطلائیه می نویسد. و 
باید برای ترساندن به این آقا از طریق اینترنت پیام رسانی هراس انگیزترین مکان را قفل کلید کنند تا اخبار امروزما به 
شهروندان ایرانی نرسد. و
در این سن و سال!؟ اگر جوانی ام بود باز یک چیزی, ولی دراین سن واقعاً خیلی اجازم.و
بله دوستان  من الان این مطلب را برای  شما نوشته ام چون قدرتی نیست آمده ام اینجا پیش شماها بلکه چاره ای بکنید. و

Dienstag, 3. November 2015

گروه آزادیخواه مبارز بزودی آید به کشور ایران


.گروه آزادیخواه مبارز بزودی آید به کشور ایران غم مخور
.کشور ایران شود به زودی  گلستان غم مخور
.این همه شهروندان ایرانی غمدیده از رژیم روحانیون به شود دل بد مکن
.و از این ولایت فقیه سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
.گر پائیز و زمستان عمری از نیرو گروه آزادیخواه باشد باز بر زیبائی کشور ایران غم مخور
.چتر گل آزادی در سرکشی صدا خوشخوان  در کشور ایران غم مخور
.دورگردون گر دو روزی بر گروه آزادیخواه مبارز ما نرسد صدا آزادی غم مخور
.دائما یکسان بنا نشد از شهروندان ایرانی, حال دوران آزادی ست غم مخور
.حال مشو نومید از مردم ایران چون واقف از این چند روز غم مخور
.باشد اندر پرده بازی های پژوهشگران سیاسی ایرانی پنهان غم مخور
.صدا گروه آزادیخواه مبارز فنا هستی برکند این ریشه استبداد رژیم جمهوری اسلامی ایران را غم مخور
.چون ترا ای شهروند ایرانی از این کشتیبان زطوفان بسیج و سپاه پاسداران رژِم جمهوری اسلامی ایران قدرت نیست غم مخور
.در شهر تهران گر به شوق صدای آزادی گروه آزادیخوه مبارز خواهی زد قدم غم مخور 
.سرزنشها گر کند خار روحانیون ایرانی را غم مخور
.گر چه در منزل شما بسی خطرناکست و مقصد آزادی بیان بس بعید
.هیچ راهی نیست  دست به دست هم دهیم  رژیم ولایت فقیه رهبر ایران  را پایان دهیم غم مخور
.حال ما گروه آزادیخواه مبارز در شهر تهران به خیابان ها رفته ایم غم مخور
.جمله می داند شهروندان ایرانی از صدای گروه آزادیخواه مبارز ما حال گردان غم مخور
.دوستان اینترنت در کنج خانه و خلوت روزها و شبهای تار و درازا نشسته اند در انتظار گروه آزادیخواه مبارز غم مخور
.تا بود دردت  صدای آزادی و درس ایدئولوژِی ولایت فقیه جمهوری اسلامی ایران غم مخور

Montag, 2. November 2015

خواص و چگونگی این اسلوب اا

مزد کارگر در کشور ایران با حاصل کاش متناسب نیست بنابراین این ارزش اضافی یک است. به این
معنی که در آنجا هم رسماً از حق کارگر  ربوده می شود. نتیجه آنکه بین کارگر کشور ایران و اروپاء
اختلافی در کار است. و
باید دید استنباط متافیزیکی در کجای این سئوال نهفته شده؟ در آن جا که این دو نوع اجتماع را یکی
دانسته تفاوت آنها را در نظر نمی گیرند بصرف اینکه چون ارزش اضافی در این هر دو وجود دارد. و
آنها را یکسان انگاشته و تغییرات و تحولاتی را که در کشور ایران رخ داده است نادیده می گیرند و
توجه ندارند که آنها انسان و ماشین مفهمومی غیر از اروپاء امروز دارد. و
خلاصه آن که در اروپاء ماشین برای استحصال و انسان برای استثمار است, حال آن که در کشور ایران
ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران ارزش اضافی, در کشور ایران بجیب  روحانیون دزد صاحب کار
میرود, در کشور ایران رژیم یعنی با جماعات هم طبقه کارگر رسیدگی نمی شود. و
بر شخص بی غرض, واضح است کع عیوب این قضاوت از اسلوب متافیزیک, و بخصوص از اولین
خاصیت آن ناشی شده یعنی همان خاصیت اصلی که منکر تغییر و طرفداری سکون است.و
احیاناً در پرده تغییر می خواهد اصل یکسان بودن این همانی را دنبال کند. و
باید دانست که این همانی چیست؟ فرضاً شما می بینید که ساختمان خانه ای در اول فروردین سال 1388
تا سال 1395 تمام شدگی میگوئید که این بنا یکسان مانده است؟ در سال 26 و یا سالهای بعد, زیرا می بینید
بازهم مثل سابق دارای دواشکوب بیست پنجره دودر مشرف بجلوخان است. و
چون بهمان شکل سابق باقی مانده تغییری نکرده وعوض نشده است. و
بنابراین یکسان بودن بمعنای یکجور ماندن و تغییر شکل ندادن است. اکنون باید دید که از این خاصیت اول
اصول متافیزیک چه نتایج عمل بدست می آید؟ وقتی بهتر دیدیم که موجودات را لایتغیر یعنی همان مرک
هم مرک: نتیجه می گیریم که زندگی و مرگ بشکل خود باقی خواهد ماند, همین و بس. و
اما در عین حالی که عادت می شود همه چیز را یکسان بدانیم, آنها را از هم مجزا می کنیم. گفتن صندلی است
یک تصدیق طبیعی بیش نیست اما غرض اساسی اهمیت دادن به مسئله همانندی و رسیدن به این نتیجه است
پس چیزی که صندلی نیست چیز دیگری است. و
این گفتار بدیهی است که تذ کار آن کودکانه است مثلاً در این زمینه می توان گفت. و اسب اسب است و چیزی
که اسب نباشد چیز دیگر است. بنابراین از یکطرف صندلی را از سایر اشیاء و از طرفی اسب را از سایر
موجودات جدا می کنیم و سایر چیزها را به همین طریق پس عمل تفکیک شروع می شود. و
و بطور قاطعی اشیاء را از همه جدا می کنیم و جسته جسته بمرحله ای میرسیم که جهان را مجموعه ای از
چیزهای پنداشتند بخاصیت دوم متافیزیک میرسیم که عبارتست از جدائی موجودات. و
این مطالب آنقدر ساده بنظر می رسید که گفتن ندارد. ولی خواهیم دید که این تذکرات ضروری است, چه این
شیوه استدلال موجودات را از زاویۀ مخصوصی بمانشان می دهد. و
نتائجی که عملاً از این خاصیت دوم متافیزیک گرفته می شود باید مورد مطالعه قرار گیرد. چنانچه در زندگی
عادی حیوان جدا از سایر موجودات ملاحظه و مطالعه شود. و
آنوقت پیدا کردن وجه اشتراک بین نوع و جنس امکان پذیر نخواهد بود. اسب اسب است . ماده گاو هم ماده گاو
بین آنها چه رابطه ای میتوان برقرار کرد؟ این همان هدف جانور شناسی قدیم است. که حیوانات را بطور دقیق
طبقه بندی و آنها را از همدیگر مجزا می کند و بین آنها هیچگونه رابطه ای قائل نمی شود ادراگی که مبنی بر
اسلوب متافیزیک باشد این طور نتایجی بدست می دهد. و
بعبارت دیگر این همان نتیجه ای است که بورژوازی می خواهد بگیرد به این معنی که علم تنها باشد, و فلسفه
هم فقط فلسفه و به همین طریق سیاست خلاصه آنکه در عالم چیز عمومی وجود نداشته روابطی بین موجودات
نباشد. نتایج عملی یکچنین استدلالی, آن می شود که یکنفر دانشمند فقط باید دانشمند باشد و آمیختن علم با فلسفه
و سیاست بیمورد خواهد بود. حاصل آنکه فلاسفه با مردم نمی باید در یک حزب سیاسی شرکت جویند. و
هر گاه مرد بیغرضی اینطور استدالال کند باید گفت به اسلوب متافیزیک استدلال می کند. چند سال پیش بود که
و لز نویسنده انگلیسی به  کشور روسیه سفر کرد و با ماکیسم گورگی نویسنده بزرگی که اکنون در گذشته است
دیدار کرد ولز با و پیشنهاد می کند انجمن ادبی افتتاح کند که به سیاست کار نداشته باشد. چرا ولز این پیشنهاد
را می کند؟ زیرا در نظر او ادبیات همان ادبیات است سیاست هم سیاست گورگی و یارانش بفکر ولز
می خندیدند, نویسند انگلیسی تقریباً عصبانی می شود. ولز نویسنده را موجودی جدا از اجتماع می داند و حال
آن که گورگی و دوستانش می دانسته اند که زندگی این طور که تصور می شود نیست. و
عادتاً ما کوشش داریم موجودات را از هم جدا کرده, بتنهائی مورد تحقیق و دقت قرار دهیم. کسانی که
مارکسیست نیستند دولت را جدا از اجتماع و بطور کلی مستقل از شکل اجتماع مییندارند. و
اینگونه استدلال جدا کردن حکومت است از واقعیت مجزا کردن روابطی است که بین دولت و مردم برقرار
است. و
هرگاه فردی را جدا از مردم از میحط و از اجتماع مورد مطالعه قرار بدهیم همین خطا را مرتکب میشویم
چنانچه ماشین را هم بخودی خود و جدا از اجتماع محرکه آن در نظر بگیریم مانند همان خطائی است که
فکر کنیم: ماشینهای  اروپاء و ماشینهای کشور ایران ارزش اضافی در کشور اروپاء و ارزش اضافی در
کشور ایران یکسان هستند و بین آنها تفاوتی نیست. و
این مطالب همواره بچشم می خورد و اخوانندگان هم قبول می کنند زیرا عموماً متوجه جدائی و تقسیم کردن
موجودات هستند. این عادتی است که روش متافیزیک بما داده است. و