Samstag, 28. November 2015

جنگهای ایران و یونان

یکی از حوادث بزرگ تاریخ همانا کشاکشها و جنگهای است که در زمان باستان در میانه پادشاهان
جهانگشای هخامنشی با شهرهای یونان روی داده. و
این جنگها نشانه های بزرگی از خود در تاریخ یادگار گذارده و چنانکه به جستجو پردازیم قرنها
حوادث میانه اروپا و آسیا, جز نتیجه های ناگزیر آن جنگها نبوده است. و
از این جهت ما افسوس داریم که در ایران نگارشی یا کتابی در باره آن پیشامدهای بس مهم تاریخی
از آن زمان باز نمانده و تنها نگارشهای یکروبه خود یونانیان است که ما را از گزارش آنها آگاه
می گرداند. و
نخستین کشاکش در میان یونان و کشور ایران در زمان داریوش بزرگ پدید آمد و چون یونانیان پاس
بزرگی آن شاه را نمی داشتند و خیره سرانه در کارهای یونانیان آسیای کوچک دخالت می نمودند
داریوش برخود فرض شمرد که گوشی از آنان بمالاند, شاید هم کار را آسانتر از آنکه بود می دانست
و این بود که داتیس نامی را با دسته ای از سپاه بر سر یونان فرستاد و حادثه ای که به نام جنگ
ماراتون شهرت یافته در میانه روی داد. و
این جنگ در خشکی بود و بدان سان که شرقشناسان اروپا حقیق نموده اند در سال چهار صد و نود پیش
از میلاد روی داد. و از جانب یونانیان تنها مردم آتن پیش آمده و اسپارتیان هنوز بایستی برسند که دیر
کردند و جنگ را در نیافتند. و
آتنیان ده تن برای سرداری برگزیده بودند که هر کسی روزی را به نوبت عهده دار آن می شد. و یکی
از آن ده تن ملتیادیس و دیگری آریستیدیس بود. و داستان این جنگ را پلوتاریخ در سرگذشت آریستیدیس
سروده و نیز در سرگذشت ثمیستوکلیس و دیگران نام آن را برده است. و
در این جنگ ایرانیان شکست خوردند و می توان گفت که این فیروزی یونانیان مایه فیروزیهایی دیگر
آنان گردید. زیرا چنانکه در داستان ثمیستوکلیس آورده شده او از هوشیاری گزارش آینده را پیش بینی
نموده آتنیان را به ساختن کشتی های جنگی و دیگر آمادگیها بر انگیخته و در سایه این آمادگیهای ایشان
بود که در جنگهای دیرتر فیروزی یافتند. و
پس از جنگ ماراتون داریوش در سال 486 ( ق, م ) بدرود زندگی گفته و نوبت پادشاهی به پسر او
خشایارشا رسید و این پادشاه آن تنگ را, که از رهگذر جنگی ماراتون بهره کشور ایران شده بود, بر
نتایج بسیج و سپاه بزرگی دیده روانه یونان گردید. و
این داستان بس دراز است و پلوتاریخ اگر چه در سرگذشت ثمیستوکلیس و آریستیدیس مقداری از آن را
سروده ولی مقدار بیشتر آن را فرو گذارده. از جمله داستان تنگه ثرموپولای و جانفشانیهای لئونیداس, و
پادشاه اسپارت, و همراهان دلیر او که در تاریخ یونان ارج بسیار دارد و فرو گذارده و تنها به یکی دو
جمله از آن بسنده نموده و ما در شگفت هستیم که چگونه پلوتاریخ سرگذشتی از لئونیداس نیاورده, مگر
اینکه آورده باشد و از این نسخه های کتاب بیرون کرده باشند, چنانکه درباره ابامینونداس و کسان دیگر
 همین کار کرده شده است. و

این جنگ که می توان آن را رستاخیر یونانستان شمرد, در سال 480 ( ق, م ) روی داد و یکی از کسانی
که در این جنگ سر رشته دار بودند ثمیستوکلیس و دیگری آریستیدیس بود که ما سرگذشت هر دو را
ترجمه نموده ایم. و
دامنه این جنگ حادثه پلاتای می باشد که در سال 479 ( ق, م) روی داد و ماردونیوس , سپهسالار بزرگ
کشور ایران که داماد داریوش بود, کشته گردید. داستان این حادثه را هم پلوتاریخ در سرگذشت آریستیدیس
آورده است. و
مطلبی که در اینجا باید باز نمود این است که یونانیان چون قلم در دست خودشان بوده تا توانسته اند خود را
شایسته تر و برازنده تر نشان داده و ایرانیان و کارهای آنان را بی ارج و بها نمودار گردانیده اند. و
از جمله, از سخنان ایشان چنین بر می آید که ایرانیان فن جنگ را نمی شناختند و چنان دلیری که با دلیری
یونانیان برابری تواند کرد, نداشتند. و
لیکن ما در داستان آریستیدیس خلاف این مطلب را پیدا می کنیم. زیرا می بینیم که پااوسانیان با آریستیدیس
گفتگو و کشاکش درازی در این باره با هم دارند که چون در این جنگ دسته های مهمی را از یونانیان
همدست خود داشتند و ماردونیوس آنان را در دست راست صفهای خود و سپاهیان خود, کشور ایران را در
دست چپ جای می داده, و از آن سوی در لشکر یونانیان چون اسپارتیان دست راست را می گرفته اند
ناگزیر با خود ایرانیان روبرو می شده اند پااوسانیاس می گوید اسپارتیان و آتنیان جای خود را در صف
بندی تغییر بدهند که از آن پس آتنیان با ایرانیان روبرو گردند و بهانه آن را یاد می کند که چون پیش از آن
در مارائون آتنیان چون مقصود درونی پااوسانیاس را می دانستند از پذیرفتن پیشنهاد او باز می ایستند ولی
آریستیدیس به میانجیگری برخاسته گفتگو را از میان بر می دارد. و
آیا این دلیل آن نیست که ایرانیان در دلیری پای کمی از یونانیان نداشته بلکه از آنان دلیرتر بوده اند. و
نیز در ارقامی که این تاریخنگاران یونان در باره شماره لشکر کشور ایران و شماره کشتگان ایشان می دهند
تردید بسیار باید داشت. از جمله در همین جنگ پلاتای آیا باور کردنی است که از ایرانیان دویست و شصت
هزار کس نابود گردد و از یونانیان تنها هزار و سیصد و شصت تن نابود شود؟



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen