Montag, 2. November 2015

خواص و چگونگی این اسلوب اا

مزد کارگر در کشور ایران با حاصل کاش متناسب نیست بنابراین این ارزش اضافی یک است. به این
معنی که در آنجا هم رسماً از حق کارگر  ربوده می شود. نتیجه آنکه بین کارگر کشور ایران و اروپاء
اختلافی در کار است. و
باید دید استنباط متافیزیکی در کجای این سئوال نهفته شده؟ در آن جا که این دو نوع اجتماع را یکی
دانسته تفاوت آنها را در نظر نمی گیرند بصرف اینکه چون ارزش اضافی در این هر دو وجود دارد. و
آنها را یکسان انگاشته و تغییرات و تحولاتی را که در کشور ایران رخ داده است نادیده می گیرند و
توجه ندارند که آنها انسان و ماشین مفهمومی غیر از اروپاء امروز دارد. و
خلاصه آن که در اروپاء ماشین برای استحصال و انسان برای استثمار است, حال آن که در کشور ایران
ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران ارزش اضافی, در کشور ایران بجیب  روحانیون دزد صاحب کار
میرود, در کشور ایران رژیم یعنی با جماعات هم طبقه کارگر رسیدگی نمی شود. و
بر شخص بی غرض, واضح است کع عیوب این قضاوت از اسلوب متافیزیک, و بخصوص از اولین
خاصیت آن ناشی شده یعنی همان خاصیت اصلی که منکر تغییر و طرفداری سکون است.و
احیاناً در پرده تغییر می خواهد اصل یکسان بودن این همانی را دنبال کند. و
باید دانست که این همانی چیست؟ فرضاً شما می بینید که ساختمان خانه ای در اول فروردین سال 1388
تا سال 1395 تمام شدگی میگوئید که این بنا یکسان مانده است؟ در سال 26 و یا سالهای بعد, زیرا می بینید
بازهم مثل سابق دارای دواشکوب بیست پنجره دودر مشرف بجلوخان است. و
چون بهمان شکل سابق باقی مانده تغییری نکرده وعوض نشده است. و
بنابراین یکسان بودن بمعنای یکجور ماندن و تغییر شکل ندادن است. اکنون باید دید که از این خاصیت اول
اصول متافیزیک چه نتایج عمل بدست می آید؟ وقتی بهتر دیدیم که موجودات را لایتغیر یعنی همان مرک
هم مرک: نتیجه می گیریم که زندگی و مرگ بشکل خود باقی خواهد ماند, همین و بس. و
اما در عین حالی که عادت می شود همه چیز را یکسان بدانیم, آنها را از هم مجزا می کنیم. گفتن صندلی است
یک تصدیق طبیعی بیش نیست اما غرض اساسی اهمیت دادن به مسئله همانندی و رسیدن به این نتیجه است
پس چیزی که صندلی نیست چیز دیگری است. و
این گفتار بدیهی است که تذ کار آن کودکانه است مثلاً در این زمینه می توان گفت. و اسب اسب است و چیزی
که اسب نباشد چیز دیگر است. بنابراین از یکطرف صندلی را از سایر اشیاء و از طرفی اسب را از سایر
موجودات جدا می کنیم و سایر چیزها را به همین طریق پس عمل تفکیک شروع می شود. و
و بطور قاطعی اشیاء را از همه جدا می کنیم و جسته جسته بمرحله ای میرسیم که جهان را مجموعه ای از
چیزهای پنداشتند بخاصیت دوم متافیزیک میرسیم که عبارتست از جدائی موجودات. و
این مطالب آنقدر ساده بنظر می رسید که گفتن ندارد. ولی خواهیم دید که این تذکرات ضروری است, چه این
شیوه استدلال موجودات را از زاویۀ مخصوصی بمانشان می دهد. و
نتائجی که عملاً از این خاصیت دوم متافیزیک گرفته می شود باید مورد مطالعه قرار گیرد. چنانچه در زندگی
عادی حیوان جدا از سایر موجودات ملاحظه و مطالعه شود. و
آنوقت پیدا کردن وجه اشتراک بین نوع و جنس امکان پذیر نخواهد بود. اسب اسب است . ماده گاو هم ماده گاو
بین آنها چه رابطه ای میتوان برقرار کرد؟ این همان هدف جانور شناسی قدیم است. که حیوانات را بطور دقیق
طبقه بندی و آنها را از همدیگر مجزا می کند و بین آنها هیچگونه رابطه ای قائل نمی شود ادراگی که مبنی بر
اسلوب متافیزیک باشد این طور نتایجی بدست می دهد. و
بعبارت دیگر این همان نتیجه ای است که بورژوازی می خواهد بگیرد به این معنی که علم تنها باشد, و فلسفه
هم فقط فلسفه و به همین طریق سیاست خلاصه آنکه در عالم چیز عمومی وجود نداشته روابطی بین موجودات
نباشد. نتایج عملی یکچنین استدلالی, آن می شود که یکنفر دانشمند فقط باید دانشمند باشد و آمیختن علم با فلسفه
و سیاست بیمورد خواهد بود. حاصل آنکه فلاسفه با مردم نمی باید در یک حزب سیاسی شرکت جویند. و
هر گاه مرد بیغرضی اینطور استدالال کند باید گفت به اسلوب متافیزیک استدلال می کند. چند سال پیش بود که
و لز نویسنده انگلیسی به  کشور روسیه سفر کرد و با ماکیسم گورگی نویسنده بزرگی که اکنون در گذشته است
دیدار کرد ولز با و پیشنهاد می کند انجمن ادبی افتتاح کند که به سیاست کار نداشته باشد. چرا ولز این پیشنهاد
را می کند؟ زیرا در نظر او ادبیات همان ادبیات است سیاست هم سیاست گورگی و یارانش بفکر ولز
می خندیدند, نویسند انگلیسی تقریباً عصبانی می شود. ولز نویسنده را موجودی جدا از اجتماع می داند و حال
آن که گورگی و دوستانش می دانسته اند که زندگی این طور که تصور می شود نیست. و
عادتاً ما کوشش داریم موجودات را از هم جدا کرده, بتنهائی مورد تحقیق و دقت قرار دهیم. کسانی که
مارکسیست نیستند دولت را جدا از اجتماع و بطور کلی مستقل از شکل اجتماع مییندارند. و
اینگونه استدلال جدا کردن حکومت است از واقعیت مجزا کردن روابطی است که بین دولت و مردم برقرار
است. و
هرگاه فردی را جدا از مردم از میحط و از اجتماع مورد مطالعه قرار بدهیم همین خطا را مرتکب میشویم
چنانچه ماشین را هم بخودی خود و جدا از اجتماع محرکه آن در نظر بگیریم مانند همان خطائی است که
فکر کنیم: ماشینهای  اروپاء و ماشینهای کشور ایران ارزش اضافی در کشور اروپاء و ارزش اضافی در
کشور ایران یکسان هستند و بین آنها تفاوتی نیست. و
این مطالب همواره بچشم می خورد و اخوانندگان هم قبول می کنند زیرا عموماً متوجه جدائی و تقسیم کردن
موجودات هستند. این عادتی است که روش متافیزیک بما داده است. و


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen