Montag, 23. November 2015

تأملی در ادعا و استدلال های اعتدال گرایان

در بررسی نظری ادعاها و توجیهات ( اعتدلال ) آن چه قبل از هر چیز به چشم می خورد, نامشخص بودن خود 
واژه ی  ( اعتدلال ) است ( اعتدلال ) در عمل چیست؟

حدود آن کدام است؟

چه کسی این حدود را تعیین می کند؟

چگونه و بر اساس چه معیار و مقیاسی می توان خروج از قلمرو این ( اعتدلال ) و ورود به 
عرصه ی ( تدروی ) را تمیز داد؟

آیا هر کس بنا بر تشخیص سیاسی خود, یا با حرکت از وضعیت روانی یا درجه ی تعادل مردم و شهروند و خوی
خویش باید این واژه ی [ مقدس ] و در عین حال کلی و نامشخص را تعریف کند یا طبق دستور دیگران؟
در این صورت این دیگران کیانند؟

و بالاخره این که چه کسی درجه [ تحمل ] حکومتگران را معین می کند؟ نکته مهم که در بحث ( اعتدلالگرایان ) به 
کلی نادیده گرفته می شود این واقعیت است که ما درگیر یک مبارزه سیاسی هستیم و در این مبارزه دو نیرو متخاصم
در برابر یکدیگر قرار دارندو سرنوشت این مبارزه از طریق تصادم و مقابله ی جدی تعیین می شود و نه از راه 
دوستی و کسب اجازه از طرف مقابل برای چگونگی اقدام و پیشروی و تعیین حد و مرز آن. و

این مبارزه در مرحله ی تاریخی و اوضاع سیاسی و اجتماعی معینی جریان دارد,  بنابراین چگونگی سیاست و عمل 
کرد ما را ناگزیر این شرایط و اوضاع و نوسانات و تغییرات آن  معین می کند و نه میل و اراده ی این و آن. و

هر یک از دو جانب مبارزه به طور اجتناب ناپذیر باید با توجه به مجموعه ی اوضاع جاری عمل کند و بی اعتنایی به آن
حاصلی جز شکست نخواهد داشت. و

یک جانب این مبارزه نیروی استبدادی حاکم ولایت فقیه رهبر ایران است که در این درگیری به هرحال کاهش قدرت 
خویش تقسیم و یا زوال آن را می بیند و به همین جهت به طور طبیعی[ و صرف نظر از  شیوه های عمل مخالفان یا منتقدان ] در
برابر آن مقاومت می ورزد. و

هیچ قدرت استبدادی در هیچ زمانی به آسانی و هرگز با تمنا و( اعتدلال ) مخالفان به محدود شدن قدرت خویش تن نداده است. و

برای وادار ساختن قدرت حاکم ولایت فقیه رهبر ایران به عقب نشینی باید در هر زمان با توجه به اوضاع جاری و ساختار تعادل
سیاسی موجود خواست ها و مطالباتی معین را مطرح ساخت و با اتخاذ سیاست های مناسب و به کارگیری ابزارها و اشکال متنوع
و مؤثر فشار, برای تحمیل این خواست ها و متحقق ساختن آن ها تلاش کرد. و

 اعتدلال گرایان ) سیاست ( عتدلال ) و تسلیم خود را از جمله با این توجیه می کند که مردم انقلاب نمی خواهند, مردم خواهان )
تحول مسالمت آمیزاند و شیوه های ( اعتدلال ) و ملایمت پیشنهادی انعکاس این خواست و راه پیشبرد این تحول است. و

این [ دلایل ] و استناد به خواست مردم در واقع مغلطه در مفاهیم و مباحث است که دانسته یا ندانسته برای موجه نشان دادن سیاست
و روش خود به آن توسل می جویند. و

اولاً انقلاب به معنای قهر و مساوی با قهر نیست. انقلاب دگرگونی در ساختار سیاسی و اجتماعی و قهر ابزار و وسیله ای است که
می تواند هم برای تغییرات انقلابی و هم برای تغییرات غیر انقلابی و ضد انقلابی به کار رود. و

انقلاب دگرگونی ساختاری و بنیادی و تحول کیفی در مناسبات موجود به ویژه در ساخت قدرت سیاسی از طریق حذف و انحلال
نظام و آن چه به آن رسمیت می بخشد و یا وسیله ی حفظ آن است نظیر [ قانون اساسی ] و نهاد و بنیادهای توجیه کننده و
نگهدارنده ی نظام. و

انجام این دگرگونی الزاماً وابسته به اعمال قهر نیست. چنین تحولی چه از لحاظ تئوری و چه در عرصه ی عمل هم به شیوه ی قهری
و هم به شیوه ی مسالمت آمیز ممکن می باشد. و

بنابراین می توان خواهان دگرگونی بنیادی و حذف نظام جمهوری اسلامی ایران و حاکم و ساختار های آن بود و در عین حال تلاش
کرد این تحول به طور مسالمت آمیز انجام گیرد. و
 
آن چه به تحولات انقلابی به شیوه قهر آمیز مربوط می شود,  تقریباً در تمامی این موارد توسل به قهر به دلیل مقاومت 
سرسختانه ی نیروها و طبقات حاکم, ویژگی اوضاع داخلی و بین المللی و شرایط تاریخی خاص به مردم و مخالفان ساسی
تحمیل شده است. و


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen