Samstag, 14. Mai 2016

آنچه در اینگونه روابط پیش می آید

شما یعنی می گوئید: آیا همان ذهنی که مسئله را متصور شده است. نمی تواند زوال یا بهبود آنرا هم 
متصور بشود؟
من یک روز تصور می کرده ام در این جمع خیلی آکتیو هستم, اما امروز هم تصور می کنم خیلی
از این بیشتر می توانم آکتیو باشم. این چه مانعی دارد؟
جواب این است که ذهن تو در یک صورت می تواند تصور مانع آکتیو بودن من نداشته باشد, و آن
صورتی است که بطور مطلق دست از رقابت مقایسه, برچسب گذاری و تعبیر برداشته و دل از
چیزی بودن برکنده باشی. تا زمانی که رقابت و مقایسه, و تعبیر رفتارها و داشتن ها و نداشتن ها
وجود دارد, امکان بی رنجی, آرامش, بی ترسی و صدها مسئله دیگر محال است

کسی که درگیر رقابت و تعبیر است قطعاً همیشه تصویر دشمنی هم از خود دارد. فقط آن تصویر
را می توان موقتاً تخدیر کرد, آنرا توجیه کرد یا هشیاری صریح نسبت به آن را کاهش داد ولی 
اصل تصویر وجود دارد
.این ارزش همیشه در ذهن مطرح است و موجب حساسیت نگرانی حسادت و رنج های دیگرمی شود
تا زمانی که تو در مقایسه با دیگران تصور می کنی این ارزش را داری ذهنت در نوعی تخدیرغفلت و 
.کیفیت فعلا که از خطر جسته ام فرو شده است

ولی تمام ترس ها و نگرانی ها در زیر وسائل تخدیر پنهان است هنگامی نگرانی ها و حقارت ها و احساس 
تهی بودن سرباز می کند و بصورت یک مسئله حاد و چشم گیر در می آید که دستت از وسائل تخدیر و 
.غفلت بریده می شود

در حقیقت مسائل بصورت بالقوه و مثل آتش زیر خاکستر در تو نهفته است؛ چیزی که هست تصور وجود 
ارزش های دیگر حکم تخدیر آن مسائل را دارد؛ ولی به محض اینکه دستت از ارزش ها بریده شود, مسئله 
.نمود پیدا می کند و در این وقت است که به فکر درمان و روانشناس می افتی

و روانشناس بهر حال یک اتوریته و مقام شامخ اجتماعی است. و تو نسبت او شیفتگی و خود باختگی پیدا 
میکنی در اینصورت صرف دادن در اینجا اینکه او تو را پذیرفته و وقت تو و او خود را صرف گوش کردن 
به درد دل های تو می کند, صرف اینکه یک کلمه استمالت آمیز یا تحسین آمیز به تو و او می گوید چنان 
.نشئه ای به تو و او می دهد که تا مدتی موجب تخدیر رنج ها و دلهره هایت می شود

و تو تخدیر را به حساب دعوا بهبود می گذاری. بخاطر اینکه توجه نداری که این بهبود ارتباطی با 
.روانشناسی ندارد

تو اگر بجای روانشناس پیش مثلا یک نویسنده یا هنرمند اسم و رسمدار اجتماعی رفته بودی و همان تعریف و 
ستایش را از تو می کرد یا حتی بدون تعریف و ستایش را از تو می کرد یا حتی بدون تعریف و ستایش و 
بصرف ملاقات یک آدم کله گنده اجتماعی چنان احساس ارزش می کردی که تا مدتی نشئگی آن رنج هایت را که
.تا امروز دنبال داشته اید را تخدیر می کرد

آنچه در اینگونه روابط پیش می آید, در حقیقت جبران یک بی ارزشی بوسیلۀ ارزش دیگر است. توجه داشته 
.باشید که مسئله مربوط به شخص روانشناس نیست, بحث بر سر روش و سیستم امروز استبدادیست


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen