این روزها در گوشه ای از دیگر خاک ایرانم چه بوجود خواهد آمد دوستان فیسبوک این چه وضع درهم
و برهمی است؟
در یک گوشه این خاک آنهمه اسراف و تبذیر و اتلاف, و در گوشه دیگر از خیابان های تهران چنین
فقری؟
چگونه انسان ها آمریکائی و اروپائی توجیه می کنند؟
در اینجا جوان های اروپائی و آمریکائی و آسیائی هم زیاد متولد شده اند. در کشور ترکیه همچنین
اشخاصی هم متولد شده اند گاهی با هم گفتگو داریم این وضع را که می بینند احساساتی می شوند
.و حرف از لزوم تعدیل ثروت ایران و یکپارچه شدن کشورها می زنند
.نمی دانم آیا رگه ای از اصالت هم در اینگونه احساسات وجود دارد یا نه
از یک طرف می بینی با صمیمیت ابراز تأثر می کنند, از طرف دیگر انسانی که هر لحظه و در تمام
.عمر بوسیله این رژیم استبدادی را بدترین ستم را به خویشتن خود می کند
چطور ممکن است در ابراز احساسات نسبت به رنج دیگران واقعا صداقت و صمیمت داشته باشد؟
انسان اسیر ماشینی است که بنیادش و علت وجودش خشم و نفرت و خود مرکزیت و خود خواهی و
.بدخواهی است
آیا با وجود این ماشین نفرت بار می توان قبول کرد که انسان واقعا عشق و شفقت و رأفت و ملایمت
هم دارد؟
آیا این احساسات فریاد طغیان و عصیان و کلافگی انسان از دست خود نیست؟
آیا واکنش حسرت و اسارت و خشم و محرومیت و صدها رنج دیگر نیست؟
این جریان منجر به تک بینی, و گسسته بینی, می شود. انسانی که با ماشین بزرگ شده است که
به حکم تصاویر منفرد عمل می کند متوجه معنا و ارتباط رفتار خود نیست, از درک ارتباط عاجز است
چون تصاویر ها از خارج بر ذهن تحمیل شده و بصورت بیگانه در ذهن نشسته اند و بصورت مکانیکی
و ماشینی عمل می کنند نه از روی اطلاعات و توجه این انسان ماشینی نمی فهمد که چه می خواهد
.و در آینده چه می کند. این انسان اسیر یک ماشین است و ماشین فاقد فهم و اطلاعات او است
خوب آیا حرف من به همین جا تمام می شود؟ آیا می گویم انسان باید در این بن بست, یعنی در
حقارت, در ترس , درناخوشبختی و در بی پاکدامنی متحجر بماند و دست و پا بزند, بی آنکه هیچ
راه گریزی وجود داشته باشد؟ من این را نمی گویم.می گویم بجای فکر کردن به شجاعت, بجای
فکر کردن به پاکدامن عشق خوشبختی یا هر چیز دیگر, به خود ترس نگاه کن, به پرهیزکاری
نگاه کن, به نفرت و ناخوشبختی نگاه کن زیرا تو اینها را می شناسی, نه عکس آنها را اینها در
.وجود تو است
تو بجای اندیشیدن به پدیده ای که آنرا نمی شناسی پدیده ای را بررسی کن که می شناسی تو اگر
عوامل و ریشه های ترس را در خودت بررسی کردی و از بین بردی در عین شجاعتی, بی آنکه
آنرا جست وجو کرده باشی تو اگر عوامل بی پرهیزکاری خود را شناختی و آنرا از بین بردی در
عین پاکدامنی, اما تا زمانی که یک چشم به این داری و یک چشم به آن داری, با خودت در جنگی
در احساس ناکامی و حسرتی, و این جنگ تمام انرژی ترا می خورد و مجالت نمی دهد تا با فراغت
.وضع موجود خودت را بررسی کنی و بشناسی چیزی که من می گویم دقیقاً اینست
تو وقتی می گوئی من آدم بی عرضه ای هستم در من توان نیست بر علیه این استبدادد چیزی از خودم
نشان دهم. یعنی نسبت به بی عرضگی خود اشعار دارم آنچه واقعاً صورت می گیرد ملامت یک تصویر
است از یک رفتار. بنابراین تا وقتی نسبت به هستی روانی خود اشعار داری ذهنت در ملامت ملالت
نارضائی نفرت حسرت نق زدن و نکوهش می غلتد و پیش می رودهر نوع خود اشعاری عین ملامت و
.خشم و نفرت و نارضائی است
روحانیون از نظام می گوید پس تو حیران باش بی لاویلی. منظورش این است که خود را نه چنین بشناس
و نه چنان. تنها در این صورت است که از رنج و ملالت هستی فارغ شده ای تنها در اینصورت است که
.از زنجیر ملامت و نکوهش فارغ گشته ای
کمی از موضوع پرت افتادیم, برگردیم داشتیم می گفتیم یکی از نتایج گسسته بینی, عدم درک نهفته های
.ناگفته در قضایا است
,پیر نظام ولایت فقیه داشت می گفت رادیو امروز اعلان کرد اکبر هاشمی رفسنجانی بازنشست شده
علی خامنه ای رهبر ایران بازنشست شده است. و دیگر روحانیون بالای 70 سال همه بازنشست شده اند
آقا گفت مگر نشنُفتی که رادیو گفت شصت سالا بازنشست؟
.خوب عزیز خان این اشخاص بالائی 70 سالشه
.بیحاسب نمی گوید. ما معمولا به نهفته های پنهان در رفتار و گفتارمان توجه نداریم
این جوان ها از یک طرف ابراز شفقت و دلسوزی می کنند برای مردم فقیر ایران و صحبت از ضرورت
.تعدیل ثروت از طرفی نتیجه کارهای دیگرشان کمک به فقر و استثمار همان ها است
مثلا بعنوان اینکه انسان رشد کرده و با فرهنگ و مسئولیت شناسی هستند, رأی می دهند به مجلس خبرگان و
.شورانگهبان و ریاست جمهوری و هیئت حاکمه ای که مسبب تداوم همین فقر است
اینها توجه ندارند که عمل هیئت حاکمه آنها من غیر مستقیم عمل خودشان است. ما از یک طرف دم از
ضرورت صلح می زنیم از طرف دیگر مدیحه های وطنی می گوئیم. غافل از اینکه جدا کردن خاک ایران که
.از وطن همین هاست این اشخاص از خاک ایران که اینجا زندگی می کنند وطن ما ایرانی است
و آنجا وطن تو جرم جنگ و تضاد و نفرت در خود دارد. تو وقتی دیگری را بعنوان هیئت حاکمه یا هر اسم
,دیگر انتخاب می کنی او در حقیقت جانشین تو است عمل او یعنی عمل تو, تصمیم او به جنگ به استثمار به
تثبیت مرزها و جدا کردن زمین جدا نشده, و به اجرای قوانینی که نتیجه اش فقر و بی عدالتی و تعارض و
.ناهنجاری است, در حقیقت تصمیم تو است و مورد تأیید تو
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen