Mittwoch, 31. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران III

                                پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                               واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
  عوامل اجتماعی زمان با تجربیات از مسائل اجتماعی کذشته جامعه خویش با و آموخت که برای دامن زدن
بیک جنبش وسیع استقلال طلبانه، اجتماعی به سپاهی است کستاخ و بی باک که خطر کند برای آرمانی ملی
و مردمی و چون عوامل اجتماعی و ضرورتهای زمان او را انسانی با هوش، گستاخ، و پاک ساخته بود با این
صفتهای اساسی مردمی، رو به همقطاران عیار خویش کرد و با دلاوری و هوشیاری به شبروی روی آورد. و
ولی هرگز راهزن به آن معنی مطلح نبود. و

بلند همتی و جوانمردی او با دزدی و راهزنی مصطلح بیگانه بود. او از غارتگران و سرمایه داران می گرفت
و به رنجبران به خانواده‌های فقیر می داد و بخیل سپاه خود می افزود. در باره دوران شبرویش داستان های
ظریف و در عین حال حماسی نقل کرده اند که چطور جوانمردانه عمل می کرد، و اگر چیزی بدست می آورد
صمیمانه بین همگان تقسیم می کرد و از آدمکشی دوری می جست و با بدست آوردن اندک اسب، و سلاح و
سپاهی به خدمت صالح بن نصر امیر مطوعه بست در آمد و دیری نپائید که به سیستان و سپس هرات، کرمان
فارس و دیگر بلاد را زیر فرمان گرفت و از چنگ گماشتگان خلیفه بدر آورد. در مورد حماسه های او و
لشکریانش داستان ها گفته اند. و
یعقوب پس از جنگهای طولانی آهنگ نیشابور می کند و پس از پیامی که به نزد محمد طاهر می فرستد. و
او بی اعتنائی می کند، باز فرستاده یی می فرستد. حاجب امیر اجازه نداده، و گفته بود که امیر خواب است
و باز. . تا اینکه خود عزم نیشابور می کند. در نزدیکی نیشابور که می رسد محمد می ترسد و پیغام می دهد
اگر بفرمان امیر المونین آمدی عهد و پیمان عرضه کن تا ولایت به تو سپارم و اگر باز گرد وقتی فرستاده محمد
این پیغام را رساند یعقوب شمشیر زیر مطی بیرون آورد و گفت عهد و لوای من اینست. و
و باز گویند پس از شکستی که از خلیفه خورد در صدد جبران بود، ولی مریض می شود خلیفه معتمد که وجود
او را در جندی شاپور و خوزستان برای بغداد خطر می داند، فرستاده ای بسویش می فرستد و او را به امارات
فارس وعده می دهد. او بیمار بوده ولی فرستاده را بحضور طلبید و در نزدیکی بسترش شمشیری با قدری نان
خشک و پیاز نهاد. وقتی فرستاده، پیام خودش را به او داد، یعقوب روی بدو کرد گفت، بگو که من اکنون بیمارم
اگر بمیرم هر دو از دست یکدیگر راحت یابیم اگر بمانم بین ما جز شمشیر نخواهد بود. در جنگ با خلیفه نیز اگر
من شکست بخورم بدین نان و پیاز که هست قناعت خواهم کرد که البته قلنج و سکسکه کار خود کرد و پس از
شانزده روز بیماری در گذشت. او انسانی بود پایدار و باثبات که او را سندان نام داده اند. در عین گستاخی از
حزم و احتیاط نیز بر خوردار بود. در حین جنگ از بردن وسائل زائد که متداول زمان بود، دوری می جست و از
زندگی ساده ای برخوردار بود. و
در قسمت جنبش زنگیان از حسین بن منصور حلاج سخن به میان آمد. پیشه ور زاده ای که در 244 هجری
مطابق با 858 میلادی در طور تولد یافت. او از نواده های یک ایرانی زردتشتی بنام ابواب شهاب می باشد
حلاج در دوران نوجوانی. از فرهنگ و زمان ملی خود ( فارسی  ) یتیم ماند و این روحانیون زدگی بعدها و
پس از آشنائی با عناصر شعوبی ایرانیان تندرو می توانست در او واکنش سختی دربرابر نهادهای ایدئولوژی
و فرهنگی روحانیون بوجود آورد. و ادامه زندگی حلاج را اینطور در همین کتاب می خوانیم. و

در این سال ناسیونالیسم و حس وطن پرستی که از آغاز حمله روحانیون به ایران جریان داشت باعث استقرار
سلسله ایرانی سامانیان در خراسان گردید. سلسله های دیگر ایرانی مانند صفاریان نیز برای ایجاد یک حکومت
ملی و مستقل با دولت عباسی مبارزه میکردند. و
در سال 260 هجری حکومت زنگیان قیام زنج در اهواز استقرار می یابد و محمد بن یحیی کرئپائی اهوازی
یکی از فرماندهان قیام زنج حاکم آنجا می گردد. عزیمت حلاج به بصره همزمان با اوج گیری قیام زنج و
شورش بردگان بین النهرین و گسترش تبلیغات قرمطیان در این نواحی بود. و

این نهضت همانطور یکه گفته ایم به وسیله ایرانیان تندرو رهبری می شدند و بی شک حلاج که جوان
پرشور بود بخصوص به خاطر ایرانی بودنش نمی توانست از تمام این جریانات دور بر کنار بماند. .و
باز، باید دانست که زن حلاج کرنپائی، و کرنبا محلی بود که در نزدیکی های اهواز قرار داشت.
کرنبائی ها از مردمی بودند که در قیام زنج شرکت مستقیم داشتند و محمد بن یحیی کرنبائی فرمانده
برجسته شورشیان زنج در اهواز و شوش بود. بی شک ایرانی بودن رهبران زنج و وجود نوعی ناسیونالیسم
مترقی در حلاج میتوانست او را بسوی قیام زنج جلب نماید. و
بنظر می رسد که حلاج بوسیله بردارزنش ابوسعید کرنبائی با ایدئولوژی رهبران زنج آشنا شده و به اتهام
فعالیتهای سیاسی و رابطه با عناصر متفکر قیام زنج بخصوص با کرنبائی ها بود که حلاج در ریرا منطقه
فعالیت شورشیان دستگیر شکنجه و زندانی گردیده. و
آنچه آورده شد بیان می دارد که حلاج این انسان پاک صاحب اندیشه و مبارز در رابطه با چه مسائل اجتماعی
شکل و مایه میگیرد. و نشان می دهد که آبشخورش چه چشمه های فیاض اجتماعی بوده اند. و
زندگی حلاج بیان آن دارد که او سخت تحت تاثیر پاک اندیشانی چون مانی و مزدک و رزم آورانی چون بابک
و یعقوب و قیام و جنبشهای پاک توده ای و ملی همچون قیام مقنع و جنبش زنگیان بوده و بهره برده و به
آن غنا بخشید. باشد که از همه این جویبار ها نهری بنیان کن بوجود آمده از تمام جریانات اجتماعی، و به
دست آوردهای انقلابات بشری در روی زمین بدل گردد. و در هم بغلطاند تمام زائدهای ضد بشری و
نامردمی را. که چنین نهر بنیان کن جاری باد. ، و
حلاج جهانبینی دیالکتیک خود را با اشعار نغز و شیوایش بیان می دارد، که با آوردن چند قطعه از آنها و در
آخر با نقل شهادت او، که چطور زنده خاطر می سازد حماسه بابک را پسنده می کنیم او ادامه حرکتهای
اجتماعی، و پروسه تکاملی پدیده ها، و اندیشه و مقوله های اجتماعی، را این چنین بیان میدارد : و
                 
                                     روانه ایم و روانید و پیش ما چه عیان
                                    و لیک جمله نهانیم از شما یک سر
                                    روانه آید و روانیم و نیک می بینیم
           که سایه سایه فرومانده اید پشت اندر
و باور دارد که اگر پدیده ای رو به پیری دارد، و مرگ او سر رسید، در خود پدیده ای نو بوجود میآورد که
در واقع پروسه تکاملی قبلی است.

اقتلونی بکشد مرا ! یا ثقاتم
چیست در قتلم؟  حیاتم
و مماتم در حیاتم
و حیاتم در مماتم

روایات نشان می دهد که جنبش حلاج از سازماندهی و مخفی کاری خاصی بر خوردار بوده، و او یارانش
با کلمات رمز تماس میگرفتند. و
بهرحال او انسانی بود سرکش، با هوش و متفکر و گویند که پس از دستگیری او را محاکمه کردند. این
عمل شورش ببار آورد، او را مدتها در حبس نگهداشتند تا پس از پایان شورش بکارش خاتمه داده شود. در
این مدت بازداشت حماسه ها گفته اند از یارانی چون این عطا که آموزنده است و نیز لحظات آخر زندگی او
را اینگونه روایت کرده اند. و

پس دستش را جدا کردند، حلاج خنده ئی بزد گفتند خنده چیست؟ گفت : دست از آدمی بسته، جداکردن
آسان است. ..پس دو دست بریده خون آلود برروی، در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد. .. گفتند چرا
کردی؟ گفت : خون بسیار از من رفت، دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی روی من از ترس
است.  خون بر روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم، که گلگونه مردان، خون ایشان است..پش
چشم هایش بر کندند.. قیامتی از خلق برخاست تذکره اولیا و در این میان شورشیان چندین ساختمان و دکان
را به آتش کشیدند و سر به طغیان برداشتند. در آخر با قطعه ای از شعر حلاج می. سرشک بسنده کنیم
خاکستر ترا
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی از خاک روئید
یکی از جنبشهای که تا قبل از تسلط مغولان بصورت گسترده شکل گرفت و شناسائی آن ضروری است جنبش
اسماعیلیه می باشد. این جنبش چون جنبشهای قبلی از خصوصیاتی که برای آنها برشمردیم بر خوردار بود با
تفاوتهائی در امر سازماندهی و طول عمر که خود نیز ناشی از حاصل حرکت تکاملی و تجربه اندوزی و بار
آوری پدیده ایست که از پیشینیان خود می برد و شکل می گیرد. و
جنبش اسماعیلیه یا ملاحده بزرگترین و متشکل ترین جنبشی است که در قرون وسطی در فلات ایران
پاگرفت و زندگی داشت. دوران عمر او را نزدیک به 400 سال خوانده اند که در بین توده های دهقانی و
رنجبران و روشنفکران استقلال طلب نفوذ داشت. روشنفکران و روشنگران پاک و وطن پرستی چون
فردوسی، ناصرخسرو، ابوعلی سینا، شهید بلخی، ابوریحان بیرونی و..را تحت تاثیر خود قرار داد. جنبش
علاوه برگستردگی در بین اقشار گوناگون این سرزمین، تا حدودی بعدی جهانی یافت. حداقل نوع سازماندهی
و مخفی کاری که در آن حاکم بود در سازمانهای مختلف جهانی از جمله  (فراماسیونرهای  جهانی ) بکار
گرفته شد که مراجعه به کتابهای آقای رائین هر چند مختصر شمه ای از آنرا ذکر می کنیم. در عین حال جنبش
طیفهای مختلفی را در امر مبارزه از مسالمت آمیز تا قهرآمیز بکار می برد و تجربه کرد. آنچه نظر همگان را
به این جنبش جلب کرده چهار چیز است که پیوسته با هم عمل می شده و بردی خاص با خود داشته که عبارتند
از 1، تبلیغ 2، سپاه گیری 3، سازماندهی 4، برخورد قاطع و بی امان با جمهوری اسلامی ایران که تمام
روحیه روحانیون و سپاه پاسداران و بسیج های چماق بدست را فلج کرد. و
در اینمورد نوشته های فراوان می باشد، همگی بر آنند که آنها مخصوصا از زمان حسن صباح در این چهار
مورد که بر شمردیم موفق و پیروز بودند، و رعب و وحشتی در دل حکمرانان زمان پدید آورده بودند
بینظیر که با یاری گرفتن از چند منبع و ذکر آنها خواننده عزیز را در جریان می گذاریم. و
مسیو دوهامبر فرانسوی که در تاریخ اسماعیلیه تحقیق فراوان کرده می نویسد استاد اعظم حسن همیشه
می خواست دشمنانش را با تهدید و تخویف از میدان بدر ببرد او وقتی از تهدید نتیجه نمیگرفت به ترور و
قتل که اساساً برخلاف تمایلاتش بوده دست می زد. و
حسن یکی از غلامان سلطان سنجر را مطیع او امر خویش کرد. تا وقتیکه سلطان خوابیده بود، غلام خنجری
پهلوی بالش سلطان بزمین فرو کند. همینکه سلطان بیدار شد و خنجر را دید بوحشت افتاده اما پیر کوهستان
کاغذی باو نوشت که خیلی کوتاه بود و مضمونش این بود که اگر به سلطان احترام نمی گذاشتم خنجری که
بزمین فرو رفته بود بقلبش فرو میرفت. و
ادامه آن از دکتر ذبیح آله صفا
حسن آنگاه پدوپیغام داده آنکس که کارد بزمین درشت فرو می کند، برسینه نرم سلطان هم تواند نشاند
گویند سلطان سنجر از این عمل او ترسیده و در مورد آنها سکوت کرد، که خود این سکوت ناشی از
ترس بود که به کار آنها رونق داد و بقدرت آنها افزود درکتاب آقای رامین آمده است که

Montag, 29. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران II

                       پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                      واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
افشین سردار ایرانی از طرف خلیفه برای سرگوب و قلع و قمع او عازم گشت. بابک در دوران زندگی
برجامعه اش بسیار پیروزی بدست آورد ولی عاقبت افشین با نیرنگ و خدعه او را دستگیر و نزد معتصم
روانه ساخت. خلیفه نیز با کینه توزی زائدالوصفی این چهره پاک و مردمی را بقتل رساند. و
داستان قتل دلاور نام آور. و جسارتی که در حین انجام عمل قتل در پیش خلیفه آز خود نشان داده، همیشه
زنده خاطر مردانی است که شهادت را با جان و دل پذیرا شدند ولی در مقابل استبداد ایدئولوژی زانو نزدند
جاوید چنین حماسه هائی خرم دینان و بابک رهبر آنها نیز از تمایلات آئین مزدکی بهره نبودند و توده های تهی
دست و کشاورز بدنه اصلی آنرا بوجود آورده بودند. و
                               
                                    جرجی زندان می نویسد
از روزی که افشین از سرمن را سامره رفت تا روزی که برگشت هر روز معتصم یکدست خلعت و یک
اسب برای وی می فرستاد و علاوه بر انعامها و خواربار، هر روز که افشین در برابر بابک سواره
می جنگید ده هزار درهم فوق العاده میپرداخت. و
همینکه افشین بسامره رسید معتصم بدست خودشان جواهری بوی آویخت و بیست میلیون درهم انعام
داد و فرمان حکومت سند را برای وی امضاء کرد و شاعران را وا داشت بخدمتش بشتابند و او را مدح
گویند، در باره روح تسلیم ناپذیری بابک با یک نقل قول باین مبحث خاتمه میدهیم. و
در جزامع الحکایات این سیاح می گوید چون بابک خرمی را گرفتند. من و چند کس دیگر موکل او بودیم
 و او رابراه کرده بودیم. گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو پرسد که بابک توئی بگو آری، یا
یا آمیرالمونین، بنده ی توام و گناهکارم و امید وارم که امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد
چون بابک را مقید پیش او بردند گفت، بابک توئی گفت، آری و خاموش شد. وی را بچشم اشارت کردیم
بدست بفشردیم که آنچه ترا تلقین کرده بودیم بازگوی، البته هیچ نگفت. روی ترش نکرده رنگ روی او
نگشت. و
اقدام دیگر ایرانیان برای رهائی خویش را در داستان فضل بن سهیل و حضرت رضا باید دید، که چطور
با هوشیاری، فضل بن سهیل مامون را متقاعد کرد که ولیعهدی حضرت رضا را بپذیرد، اگر چه مامون
بخاطر حفظ موقعیت خود بقتل فضل بن سهیل که ایرانی بود و امام موسی بن جعفر روی آورد. در
تاریخ یعقوبی آمده که فضل بن ربیع وزیر محمدامین پس از آگاهی بر انتصاب امام رضا بعنوان ولایتعهد
به سرداری محمد بن این خالد بر حسن بن سهل حاکم بر گزیده مامون شوریدند و او را از بغداد بیرون
کردند و سپس نزد محمد بن صالح بن منصور رفتند و گفتند. و
ما یاوران دولت شمائیم وبیم داریم که این دولت با نقشه ای که از مجوس ایرانیان را مجوس می نامیدند
بدان راه یافته است از میان برود و مامون برای علی به موسی الرضا بیعت گرفته است پس بیا تا با تو
بیعت کنم چه راستی می ترسیم که این امیر از میان شما بیرون رود. و
گویند پس از مرگ فضل بن سهیل مامون پیش مادرش رفت و او را دلداری و جزع کردن برادر من بجای
او پسرتو باشم و در تمام مدت عمر شرایط فرزندی بجا آورم، ما در فضل جواب داد، ای مامون بر فقدان
فرزندی چون فضل چگونه را ری ننمایم که بسبب مرگ او مرا فرزندی چون تو پیدا شود، مامون با شنیدن
پاسخ دندانشکن این شیر زن ایرانی دیگر حرفی نزد تا مبادا پیش از این موجبات شرمندگی خود را فراهم
سازد. و
گویند فضل بن سهیل وزیر مقتدر و هوشیار مامون، پس از مرگش که از دارائی و ثروتی برخوردار نبود
و تدبیر و دانش را برای هدفهای ملی و کسب استقلال بکار می گرفت. برای به درازا نکشیدن مطالب
بچند جنبش و دست آوردی مردمی و ملی اشاره کنیم و سپس قضیه را، تا صفویه و از آنجا تا به فتحعلیشاه
می رسانیم. حلاج یکی از بزرگان جنبش های ملی مردمی است که صورت گرفته است.و
یکی از جنبش های وسیع ملی و توده ای که ایران پس از ایدئولوژی روحانیون بخود دیده جنبش زنگیان است
که در قرن سوم هجری صورت گرفت. با آوردن مقدمه ای از کتاب احسان طبری برخی بررسی ها درباره
جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران شروع می کنیم. و

قریب هزار سال پس از جنبش بزرگ غلامان برهبری سپار تاکوس که در سالهای 17. 74  ق م  در رم
واقع گردید در آن قریب صدوبیست هزار برده شرکت داشتند و مدت سال بطول انجامید. و
قیام دیگری درنواحی بصره و آبادان و اهواز، آن نیز با شرکت غلامان و به رهبری صاحب الزنج واقع
گردید که در آن بقولی بیش از پانصد هزار غلام شرکت جستند و مدت پانزده سال بطول انجامید مورخین
غربی قیام سپارتاک را بزرگترین جنبش غلامان می شمردند، ظاهراً آنها از جنبش زنگیان در قرن سوم
هجری و از شخصیت صاحب الزنج خیر چندان ندارند یا آنرا آگاهانه مسکوت می گذارند، با آنکه در باره
این واقعه بزرگ درمنابع تاریخی روحانیون و ایرانی مطالبی ثبت است، ایرانیان نیز از این جنبش عظیم
بردگان که در بخشی از خاک میهن آنها گذشته است بی خبرند و نمی دانند که گر چه اجداد صاحب
الزنج سالار قیام زنگیان از روحانیون بوده اند ولی خود وی و پدرش و پدر بزرگش زاده و پرورده ی
خاک ایران و از مردم مضافات شهر ری بوده اند و با این جهت از افتخار ی که از سالاری یک قیام بزرگ
زنجبرآن نصیب صاحب الزنج شده، سهمی نیز به هموطنان ایرانی اش می رسد. و

جنبش زنگیان را بسال 255 قمری و 869 میلادی دانسته اند یعنی بدنبال قیامها و طغیانهائی است
که استثمار مردم ایران که ناشی از سیطره حکومت هائی بود، که بعد از ایدئولوژی روحانیون توسط
روحانیون از ایرانیان می شد. ما تا کنون اگر چه گذرا مشاهده کردیم که چه جنبشهای مردمی و در
عین حال ملی در طی هزاران سال در این فلات که ایرانش خوانند صورت گرفته، و تا حدودی نیز نشان
دادیم که شکل گیری و استخوان بندی این قیامهای ناشی از چه عواملی بوده، که در زمانهایی مختلف
در زیر شعارهای مختلف صورت گرفته یکی از این قیامها جنبش پر ارج و مردمی زنگیان است که در
خود چهرههای ارزشمند و شجاعی چون حسین بن منصور حلاج را پرورانده و با خود داشته است. و

انسان محصولی است اجتماعی، حرکتهای اجتماعی که در روند تکامل، در رابطه با نهادها و عوامل
مختلف صورت می گیرد، و تاثیر پذیری آنها روی هم انسانهای آنزمان را بوجود میآورند. شخصیت این
انسانها درجریان پراتیک  و برداشت و شناسائی ارزشهای اجتماعی زمان و تجربیاتی، توسط تاریخ
اجتماعات، از گذشته به آنها می رسد ضمن مطالعه شکل می گیرد و بصورت ضرورتی برای پاسخ دادن
بمسائل اجتماعی زمان بمیدان کشیده می شود و نقش اجتماعی خود را بیان می دارند. عمل آن انسان
بیان کننده میزان برداشت از روابط اجتماعی آنزمان، میزان شناسائی و شناخت، از تجربیات تاریخی و
تاثیر پذیری همه اینها بروی او، نوع زندگی او می شود، که در عمل خودنشان می دهد.و

روحانیون آن گذشته برقعی رهبر قیام زنج بسیاری از قبایل بین النهرین را با خود متحد ساخت، از
جمله این قبایل قبیله بنی تمیمه بود که حسین بن منصور حلاج مدتها در آن زندگی کرد از نامه ها
و صفت های بدی که بعضی ازمورخین معتبر به رهبر قیام زنج داده اند، چنین برمیاید که این نهضت
نیز مانند اکثر قیامهای ضد روحانیون و ایرانیان هر چند که در پوششی از اصول عقاید ایدئولوژی
خود نمایی می کرد اما شدیدا تحت تاثیر افکار اشتراکی مزدک قرار داشت. و
جنبش زنگیان را بسال 255 و یا 256 دانسته اند و آن را باید یکی از پرشکوه ترین قیامهای
رنجبران بحساب آورد، که در این سرزمین صورت گرفته، بانمائی ملی و ضد روحانیون، و در عین
حال برخاسته و شکل گرفته از خواسته های توده های زجر کشیده و رنجبران که مورد استثمار
حاکمان زمان بوده‌اند. مورخان، از رهبر و توده به قیام برخاسته این جنبش چنین مینویسد و او مردی
 عاقل فاضل و بلیغ و شاعر و فایق بود. و
ریحان که یکی از غلامان سورجیان و نخستین کس از آنها ست که بد و پیوست گوید، من برای غلامان
مولای خویش آرد می بردم و بدست کسان صاحب الزنج افتادم. مرا نزد او بردند، گفتند وی را بامارت
ایدئولوژی روحانیون ده و چون سلام داد پرسید، از کجا میائی و احوال غلامان سورجیان بپرسید و مرا
بگیش خود خواند، بپذیرفته و سپس گفت برو و غلامان هر چند کس توانی فرا ده و بیاور تا ترا امیر
ایشان سازم و مرا سوگند داد که جای بکس نشان ندهم و بامداد بسوی وی رفتم، عده ای از غلامان
دباشین نزد وی آمده بودند و باز، غلامان بصره را دعوت کرد و بسیار کس از ایشان بخاطر رهائی از
سختی بردگی بدو پیوستند و صاحب الزنج برای آنان خطبه خواند و وعده داد که ایشان را خداوند مال
و زمین خواهد کرد و سوگند یاد کرد که به آنان خیانت نکند و درکوشش کوتاهی نورزد. در اینوقت
صاحبان بردگان بیامدند و گفتند برای هر غلام پنج دینار بگیر و او را باز پس ده، غلامان را بفرمود
تا هر یک از مولایان خویش یا وکلای آنان را پانصد شلاق روحانی بزدند و سپس ایشان را رها ساخت
تا به بصره باز گشتند. و
صاحب الزنج و یارانش که دست به قیام زده بودند در طول مبارزه و پس از فتوحات اولیه آوردن غنائم
و اسرا بتدریج خود کمابیش دچار همان معایبی شدند که علیه آن برخاسته بودند. شیوه خلیفه گری و
غلامداری و گردآوردنش مال بین آنان گسترش یافت و بقول صاحب الزنج اندک اندک خود به خداوندان
مال و زمین مبدل شدند. زنگیان ودهقانان قن دلسرد شدند و آن شور هیجان نخستین فرو کش کرد. و

این شورش عظیم را عللی بایست که در هم گوبیده شده باشد و لذا علتی که ذکر شد می تواند نقشی
بسیار اساسی درشکست جنبش آورده باشد. و
جنبش زنگیان را همزمان با قیام صفاریان برهبری یعقوب دانسته اند. صاحب الزنج را نیز گویند برای
اتحاد با یعقوب بر علیه خلیفه گام نخستین را برداشت. ولی یعقوب به این جنبش عظیم توجهی نکرد
و وقتی ابو احمد موفق برا در خلیفه یعقوب را در خوزستان شکست داد و اهواز را گرفت و یعقوب
فراری شد، صاحب الزنج به او پیغام داد که نگریزد و دوباره باز گردد و با هم همدستی کرده به
خلافت ایدئولوژی روحانیون خاتمه دهند ولی یعقوب پاسخ داد قل یا ایها الکافرون. و
اعبد ما تعبدون، بگوای کافران من آنرا که شما می پرستید نمی پرستم ولی بعدها چنانکه از رفتار
روحانیت عبدالله هزار مرد کردی، عامل یعقوب در اهواز پیداست، یعقوب میل مدارا و مماشات با
صاحب الزنج داشته ولی آنهم سرنگرفته وبجائی نرسیده است.و
آنچه یعقوب را بر آن داشته که چنین جوابی به صاحب الزنج دهد معلوم نیست، اگر قیام خود یعقوب
بگونه های مختلف، بهآنها نزدیکی داشت،  با توجه به هوشیاری و کار آئی که در یعقوب بود، او را
چنین جوابی شایسته نبود،چون یعقوب خود عیارزاده ای بود که از میان توده ها بپاخاست و نیروی
لشکریان و سردارانش را نیز اینچنین کسانی بوجود آورده بودند، دیگر انگیزه نقش ملی، بر علیه
خلیفه که در زنگیان نیز چنین بود. سوم الهام گرفتن هر دوی این جنبش ها و سرداران آنها ازگذشته
تاریخ اجتماعی ایران، مزدک ابومسلم، بالاخص بابک خرمدین و حماسه های که آفریدند و اینکه از نظر
زمانی با آنها نزدیک بودند و هر دو را می بایست تجربه باشد، و بهر حال، آدمی نمی بایست از این
شکست ها آسان در کذرد و تجربه نگیرد. و

همزمان با جنبش زنگیان، قیام یعقوب را داریم، که گوشه ای دیگر از فلات ایران را در برگرفته و
گسترش یافت بر علیه خلیفه، یعقوب عیار مردی،که در قرنین سیستان بدنیا آمد و بنابر روایات به
زرنج آمده روشنفکری بیآموزد.  در ایام جوانی و کار آموزی رویگری با عیاران شهر آمیزش و
روابط پیدا میکند و بنا بخصلت جوانمردی و گستاخی که داشت، بلند آوازه می شود و جائی باز
می کند.و

زادگاه او سیستان پر از افسانه ها و قهرمانی هاست. از زال، و رستم و صفات پاکی که از این
قهرمانان در این زاد و بوم بیاد گار مانده. و روابطش با جوانمردان و خوی و سرشت عیاری او
در روابط حاکم و رنجی را که ایرانیان می بردند از زیر سلطه خلیفه بودن و تاثیر پذیری حرکت های
استقلال طلبانه و ضد ستمی که در زمان های قبل و همزمان با او در این فلات جاری بود همه با هم
از او انسانی ساخت کارا و صبور برای پاسخ دادن پیک ضرورت عینی تاریخی و اجتماعی. و

                       

Sonntag, 28. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران

                                      پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                                      واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
از زمان ساسانیان، دین زردتشت وسیله‌ای برای حفظ و حراست سلطنت بشمار آمد، در حالیکه زردتشت زمان
هخامنشیان چیزی جز این بود. زردتشت و انسان در رابطه با آن در همه رفتار و کردارش آزاد بود و فقط در
روابط با انجام فرائض دینی اخلاقی اجباری را متوجه خود می دانست. دین بر آن فرمان نمی راند و وحشی
نیز بوجود نمی آورد. در حالیکه زردتشت زمان ساسانی انسان را در مقابل هزاران نیروی مقتدر روبرو
می ساخت که بایستی کارهای خویش را با آنها منطبق سازد.و
مغ ها در تمام زندگی آدمی داخل می شدند و زندگی را پیچیده و مجال مراجعه بعقل را می گرفتند. و
رهبانیت و سلطنت همدیگر را قدرت می بخشیدند و هر دو در چپاول مردم همدیگر را یاری میکردند. و
موبد موبدان علاوه براینکه رهبری روحانیت را بعهده داشت در امر حکومت و سلطنت نیز دخالت می کرد
چنانچه شاه نیز چنین حالت دوگانه ای را با خود داشت و در حمایت موبدان قدرت می گرفت. شاه موبد
موبدان را انتخاب می کرد ولی این منتخب دخالت تام داشت در امر حکومت. در واقع موبدان زمان هخامنشی
خدمت خلق را برگزیده بودند و معبدی وجود نداشت،در حالیکه در زمان ساسانیان، موبدان زنجیر بدست و
پای مردم می زدند و در کوچکترین حوادث روزمره دخالت می کردند. و یاری، دین وسیله ای برای سرکوب
بنفع دولت بر علیه مردم. و
ایرانیان ادیان زیادی داشتند در واقع در زردتشت حل شدند. زردتشت هخامنشی دین حکومتی نبود و نشد و
پیوسته مردم را به کارهای نیک. ..راهنما بود، و بنای آفرینش را براضداد می گذاشت و ناشی از مبارزه
معتد و پیوسته ای میدانست که همواره بین نیکی و بدی در جریان است. بهشت را منزلگاه کسان نیک کردار
و دروخ را جایگاه پلیدان می دانست. زندگی را در امر کشاورزی و اتحاد خانواده گی می دانست و گوشه
نشینی را بیهوده میدانست و خلاصه چیزهای این چنینی، که بهرحال روح می بخشید بزندگی، و روح انسان
دوستی را گسترش می داد. دیگر دینی که جامعه گیر بود مانی بود که گرفته شده ای از مسیح و بودا و
زردتشت را با داشت و رستگاری همگانی را زندگی مطلوب میدانست. و
فلسین شاله جامعه شناس فرانسوی می نویسد : ایران متقدان مذهبی بسیار بزرگ به جهان عرضه داشته
است در آغاز و قبل از هر چیز مفهوم مبارزه عظیم جهانی میان نیک و بد است، و می توان همانطور که
زردتشت گفته است مثلاً آنرا پیکار عدالت و ظلم و یا صلح و جنگ نام نهاد. این عقیده بسیار ارزنده چنین
نتیجه دارد که انسان باید در این نبرد وسیع شرکت کند و زندگی خود را با آن مربوط سازد، این مفهوم
عالی با نیکی سازش دارد و اصول اخلاقی زردتشتی را می سازد که عبارتست از : راستی، دوستی
کار فراوان، سازگاری خانواده گی. و
در کنار دین بزرگ ایران، مهر پرستی به پیشرفت فکر برادری واخوت کمک کرده است، یا حداقل احساس
امید را در میان پیروان خویش گسترش داده است. و

آئین مانوی دارای ارزش عالی است چون ایمان دارد که میان معتقدات کلیه ادیان بزرگ اتحاد و اتفاق
ممکن است. و
                                                   مزدک پسر بامداد
در ابتدا به مانی گروید ولی از آنجا که روحی گستاخ داشت و تجربه کرده بود که رذالت و استثمار ناشی
از آنرا با حرف و پند نامه نتوان حل کرد، و اعتقاد به نبرد و اصل نور ظلمت گرفته شده از زردتشت را
داشت و ستمی را که بجامعه می رفت، در زمان ساسانیان، راه حلش را جنگ بی امان می دانست، و
تقسیم ثروت که ناشی از کار مردم بود، را ضروری می دانست. لذا مزدک و مزدکیان به خاطر سختی
که به زحمت کش کشاورز می رفت قیام کردند. قیام پایه گرفت و ریشه آن همه جا گیر شد، دستگاه
مغان و راهبان و دولتمندان حکومت، به لرزه در آمدند و با هم در ریشه کن کردن آنها همت کردند. و
نهضت از پشتیبانی نیروی عظیمی از خیل رنجبران و بهره دهان برخوردار شد و استثمار گران حکومتی
و راهبان را بفکر انداخت. در نتیجه خسرو انوشیروان دادگر، با خواست کاهنان زردتشتی و مسیحی
مزدک را بقتل رساند و پیروانش را از دم تیغ گذراند. آنچه مزدک و نهضت مزدکیان با خود داشت، برقراری
زناشوئی، تقسیم اموال بین مردم و اعتراض بر علیه حرمسرهای شاهان و انبان سرمایه و مال که توسط
آنها صورت می گرفت، گرچه این نهضت از دم تیغ گذشت ولی خون آنها با خاک در هم میحت، و بعدها خود
نشان داد،که خواهیم دید. و
ساسانیان فربه شده از ناز و نعمتی که ناشی از چپاول و غارت ملتی بود، عمرش بسر میآمد، لذا در مقابل
یورشهای پی در پی سواران ولایت فقیه روحانیون که نیروی ایمانش با ایدئولوژی و گستاخی فتح می
بخشید از پای در آمد. و
روی این شکست و پیروزی رقیب و تولدی دیگر با خود دارد بایستی تعمق کرد. و
فقر ناشی از چپاول توسط درباریان، کاهنان و اعیان و اشراف رشد حرکتی را در دل جامعه آبستن شد
حاصل آن جنبش های بود که در ابتدا بصورت غیر قهرآمیز باپندها و رهنمود های مانی و از خود نشان
داد، اگر چه چاره نبخشید ولی فرزندی گستاخ و سرکش را ثمره داد. مزدکیان به تیغ پناه آوردند و
تقسیم ثروت را ضروری دانستند. این جنبش اگر چه در ابتدا توانست انبارهای غله را تقسیم کند، ولی
در مقابل قدرت لشکریان شاه تاب نیآورد و از دم تیغ گذشتند. و
خون مزدکیان، آنها زمینه را آماده ساخت، و ایدئولوژی روحانیون با صدا و اسلام که با شعاری پاک
مردمئ به نبرد چپاولگران ساسانی می شتافت پذیرا شد. ولی توجه شود اسلام و شعارهای
مردمی اش را، نه روحانیون و کتاب سوزیهایش را، و

                                              سلمان پارسی اولین ایرانی است
سلمان اولین ایرانی است که به ایدئولوژی روحانیون روی آورد و از نزدیک ترین یاران ولایت فقیه
شد. اگر گفته شود که ولایت فقیه بعد از علی سلمان را باور داشت اغراق نیست. سلمان را
درباره اش بسیار گفته اند، ولی آنچه مسلم است تبحری است که او در خندق سازی داشت و اغلب
پیروزی جنگهای ایدئولوژی روحانیون، ناشی از تبحری است، که او به خرج می داد، مخصوصاً در
حفظ و حراست مدینه. گفته اند که او مزدکی بوده و در زمان یورش بمزدکیان جان سالم بدر برد و
به اصحاب پیغمبر در آمد و در بثمر رساندن سقوط ساسانیان نقشی ارزنده بعهده داشت. و
سلمان چهره ای بود آشنا به حقایق علمی و مذهبی، و عالم و دانشمند، که روحانیون با و حسد
می بردند. او و چهره های علمی دیگر زمینه حرکتهای ملی ایرانیان بودند بر علیه استبداد سلطه
روحانیون ولایت فقیه که دامنه و رشد آنها را خواهیم دید. و
ایدئولوژی روحانیون بخاطر آمادگی شرایط اجتماعی ایران، و شعارهای مردمی که با خود حمل
می کرد، رهائی جامعه را از زیر ستم درباریان و کاهنان سبب شد. ولی ولایت فقیه که ارتش
سپاه پاسداران شاید هم نهضت اسلامی را بوجود آورده بود، با ایدئولوژی روحانیون که زبان
فرهنگی اش می بود، پس از پیروزی رابطه سلطه گری را حاکم کرد. تضاد بگونه ای دیگر
خود نشان داد، نطفه بسته شد، نیاز، ضرورت سازمانهای زیر رمی را بوجود آورد. اسیران بیشمار
جنگهای خانمان برانداز محرمانه بتوافق هائی رسیدند، که نتیجه آن تدارک سازمان زیر زمینی بود
و اولین اقدام این سازمان قتل عمر بود که با جرا در آمد.  این ترورسیاسی بدست ابولولو فیروز
از مردم نهاوند صورت گرفت. گویند ابولولو زمانی که اسیران نهاوند را به مدینه می بردند چهره
غمزده کودکان و بزرگان اسیر را نظاره می کرده، حاصل این نگاه کینه ایست که در دل او شکل
گرفت و در مسجد خنجر بدست، با قتل عمر، کارسازی نمود. فراموش نشود که عمر جنگهای علیه
ایران را رهبری می کرد. لاجرم ایران و غارت و تقسیم غنائم و آتش سوزیهای کتابها و. .. توسط
لشکری انجام گرفت که رهبریش بدست عمر بود. جامعه کینه اش بخاطر این آتش سوزی و غارت
و متوجه رهبری این لشکر غارت گر شکل گرفت و آن عمر بود. و
فیروز پس از قتل عمر قصد فرار داشت که بقتل رسید.  گویند پسر عمر پس از انجام گرفتن کار
قسم یاد کرد. .من خلقی را بکشم که ایشان در این کار همداستان بوده اند. منظور فیروز ولایت
فقیه و سپاه پاسداران خلیج پارس بوده. و
عمر کشته شد و عبداله بن عمر از سر خاک پدر بخانه هرمزان رفت و او را بقتل رسانید پس صیغه
غلام سعد ابن ابی و قاص را نیز بقتل رسانید. علی این چهره پاک مردمی گفت که عبداله بحرم این
که مومنی را به نا حق کشته باید کشته شود. و در اینمورد سخت کوش بود، و این سخت کوشش
ناشی از خصلت حق طلبی او باشد. و
نهضتی که در حال شکل گرفتن بود، و در واقع اولین اقدامش را با قتل عمر نشان داد، با پشتیبانی
سلمان فارسی دانشمند ایرانی که از اعضای ارکان اولیه بود و در جانشینی علی حمایت می کرد
مصمم تر علی را پشتیبان شدند، نتیجه آنرا بعد خواهیم دید، که ایرانیان در همه جا ابراز علاقه به
علی و فرزندانش را بیان و محبت این خانواده را جان و دل گرامی داشتند. و

عثمان با پرداخت غرامت خون هرمزان، به پیشنهاد علی توجه نکرد، و عبدالله را آزاد نمود. علی
کم کم بصورت قهرمانئ ملی برای ایرانیان در آمده بود، ایرانیان حمایت از او و علویان را در
رابطه بارهائی خود از زیر سلطه ایدئولوژی ولایت فقیه می دانستند، این رابطه الفت و صمیمیت
رفته  رفته شکل میگرفت. مسئله ای اگر چه بصورت تاکتیک و موقت تکرار شود، آهسته آهسته
زمینه پیدا می کند و سپس زندگی آدمی می شود، و خود بصورت عاملی تعیین کننده در می آید
که دیگر نتوان بآن بی توجه بود. و
خبر ازدواج حسین پسر علی با شهربانو دختر یزد گرد سوم همه جا را پر کرد، و زین العابدین
حاصل این ازدواج شد. توجه شود محبت و علاقه ای که کلیه ایرانیان نسبت به این خانواده دارند
علت مادی آن چیست؟ ! ایرانیان علی را تا حد پرستش می ستایند، و در رابطه با آن دوازده
فرزندانش را، و در بین این دوازده فرزند، حسین و بدنبال آن زین العابدین، ملتی آزاده در
مقابل سلطه ایستاده و نه می گویند. سلطه از قدرت سرکوب کننده خاصی برخوردار است
که رهائی ملت را غیر ممکن ساخته، ملت آرزو و خواستی دارد که بایستی بعمل در آید، و
زمینه سازی میکند، وسیله تهیه می کند و بظرافت، بکارهایی روی می آورد، که آدمی از
تصور آن نیز عاجز است. و
ولی دیالکتیک بما می آموزد که حرکت پیچیده اجتماعات و تکاملی که در بستر تاریخ صورت
میگیرد، و تجمعات و اعتراضات کمیت های گوناگون خود را در مرحله ای ازتاریخ بصورت
کیفیتی نونمایان می سازد. علی کشته میشود، امویان حکومت را بدست می گیرند، تحقیر
عجم و برتری ایدئولوژی ولایت فقیه رشد پیدا میکند،  روحانیون سیادت و روحانی را حق
مسلم خود می دانند، حکومت فقط مخصوص روحانیون میشود (که چند روز گذشته رئیس
جمهور آمریکا همین مطلب را مسلم روحانیون دانست ) قضاوت را روحانیون بخود اختصاص
میدهند. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر، ملتی است که تحمل میکند، ولی چاره اندیشی
می کنید، شرایط مادی او را بفکر وا می دارد، زمینه سازی میکند، و در خود آبستن میشود
حوادثی را. و
حسین و فرزندانش در نبردی خونین بدست جلادان خود کامه زمان کشته میشوند، حماسه شور
آفرین کربلا همه جا گیر می شود، و اولین قیام ایرانیان برهبری مختار بر ضد امویان نمایان
می شود. و در این نبرد خونین قاتلان حسین، و فرزندان از جان گذشته اش بسزایی اعمال خویش
می رسند. و
مختار بر کوفه غلبه می کند و عراق و شهرهای بسیار دیگری را حاکم میشود. . در این نبرد
ایرانیان از حیثیتی خاص برخوردار میشوند و شیعه روحانیون دوباره از نوع با این قیام چهره
نشان می دهد. نهضت با دستگیری و قتل مختار شکست خورد، ولی مجموعه تاثیر گذاریهای
عوامل و نهادهای این قیام، و شکست آن، در رحم اجتماع نطفه ای جدید گذاشت، که بخشت
می افتد، و با لندگیش در حماسه های ادبی، فرهنگی، سیاسی است، جنبشهای تاریخ سازی
خود را در زمینه های مختلف نشان می دهند، حماسه های ادبی به زبان عربی از عبدالملک
بن گروان و هشام بن عبد الملک شروع میشود و شکل می گیرد، و پیوند میخورد تا شاعر
پارسی گو و حماسه سرای بزرگ فردوسی و دیگر نویسندگان و مترجمین و دانشمندان
بزرگی، چون ابن مقفع که مایه و حیات بخشید به فرهنگ روحانیون و بدستور منصور
دوانقی خلیفه عباسی کشته شد.و
مردی از این سرزمین، که گناه بزرگش وطن پرستی بود و زنده کردن فرهنگ ملی ملتی
تاریخ ساز را وظیفه خود میدانست و جنگ آوران پاک بیدار دلی چون ابومسلم، بابک خرم دین
حلاج، یعقوب، و دیگر چهره های عزیزی که با قلم و شمشیر خویش زنده نگه داشتند دست
آوردهای ملتی را، ملتی بار آور و تاریخ ساز که در دل فرهنگی وسیعتر و دست آوردهای
غنی تر جامعه بشری، در بستر تاریخ شکل و پا گرفته بود، ملتی که زیاد، از دست آوردهای
غنی انسانی اجتماعات، بهره گرفت و بهره داد و حرکت تکاملی بشریت را غنا بخشید. حال
بطور کوتاه و گذرا سلسله پدیده های را که تا حمله مغول از نظر تاریخی قابل توجه می باشند
مورد بحث قرار می دهیم. و

از جمله پایداریهای فرقه ای بعد از ایدئولوژی روحانیون به آفرید می باشد که دقیقا رنگ زردتشتی
داشت و احساسات ملی را بیدار می ساخت و سر انجام رهبر آن دستگیر و کشته شد. دیگر ابوسلمه
می باشد که بشیوه های مختلف متوسل شد برای ایجاد استقلال سیاسی اجتماعی ایران، سرانجام
بدست خلیفه عباسی کشته شد، قتل دیگر که بدست خلیفه عباسی صورت میگیرد قتل سردار ایرانی
ابومسلم است که بسیار اثر گذاشت، و بسیاری از ایرانیان او را مزدکی دانستند. و
پس از کشته شدن ابو مسلم بدست خلیفه منصور و انتشار خبر آن سنباد مچوس یکی از یاران او علم
طغیان برا فروخت، سنباد در اندک مدتی سپاه بسیار گرد آورد، و پس از دستیابی بخزائن ابومسلم
قصد آن داشت که به ایالت روحانیون نشین حمله و کعبه را منهدم سازد، بسیاری از زرتشتیان، شیعیان
و مزدکیان، او را همراهی نمودند ولی عاقبت در نبردی سردار خلیفه او را بقتل رسانید و بسیاری از
سپاه پاسداران و سپاهیانش قتل عام گشتند. قیام اسحاق ترک و راوندیارن را هم داریم که گویند
راوندیان در ظاهر اظهار تمایل میکردند به منصور ولی در سر هوای قتل او را داشتند و ابومسلم را
محبوب می داشتند. و

بدنبال اینها و دیگر قیام ها، به تلاش برمکیان میرسیم که سعی بر آن داشتند تا بانفوذ در حکومت
سنن و آداب و رسوم ایرانیان را زنده کنند. نفوذ بیحد آنان و دیگر ایرانیان هارون را نگران ساخت
و به بهانه ای پوچ جعفر برمکی را کشت و جنازه اش را در بغداد بدار آویخت و ستم روا داشت
بر تمام خانواده اش نهضت دیگری پا گرفت، نهضت مقنع می باشد که فرقه سپید جا مگان را
بوجود آورد و آئین مزدک را رواج می داد و نزدیک چهارده سال بر پا بود ولی سرانجام چون
محاصره شد خود و یارانش، را به آتش زدند و حودکشی نمودند. و
با مرگ او نهضت خاموش نشد و توده های مردم سالهای سال بنام راه و مبارزه را ادامه دادند.و
او از هوشیاری و استعداد ی بر خوردار بود. دکتر عبدالحسین زرکوب در کتاب دو قرن سکوت
 درمورد او چنین می نویسد : بدینگونه بود روز گار خدای نخشب  یا پیغمبر نقابدار خرسان علی
خامنه ای رهبر ایران و ماه نخشب که یک چند در آسمان ماورالنهر پرتو افشاند،  هر چند طلوع
آن چندان بدرازا نکشید لیکن روزگاری کوتاه مایه امید کسانی شد که جور وبیداد و تحقیر
روحانیون آنها را به عصیان و طغیان رهنمون گشته بود، این سپیدجامگاه پس از مرگ مقنغ نیز
مدتها در ماورالنهر بر آئین او بودند ..و
عوفی نیز در اوایل قرن هفتم هجری می گوید، و امروز در زمین ماورالنهر از متابعان او جمعی
 هستند که دهقنت و کشاورزی می کنند و ایشان را سپیدجامگان خوانند و کیش و اعتقاد خود
پنهان دارند و هیچ کس را بر آن اطلاع نیفتاده است که حقیقت روش ایشان چیست. و

پس از جنبش سنباد، ابو مسلم و المقنع و. . بزرگترین نهضتی که تا اینزمان خود نشان می دهد
خرمدینان میباشد که علیه دین و دولت دست می زدند.  این ندیم آنها را از پیروان مزدکیان میداند
و می نویسد. . و

مزدک به پیروان خود دستور داده بود که همیشه در جستجوی لذات باشند و در خوردنی و نوشیدنی
برخود سختی روا ندارد، دوستی و یاری را پیشه سازند و با استبداد مبارزه نمایند. زنان خانواده‌ها
را مشترک بدانند با اینهمه رفتار و کردار پسندیده آزار کسی برنیایند . و
و باز می نویسد،  خرمدینان که سرخ جامگان معروف شده‌اند از پیروان مزدک اند که در آذربایجان
ری، ارمنستان، دیلم، همدان،دنیور مابین اهواز و اصفهان پراکنده‌اند. و
بهرحال یکی از چهره های پاک و مردمی این جنبش بابک میباشد که از میان توده مردم بپا خاست
طولی نکشید که توده مردم به او اقبال کرد. .و
داستانها گفته اند راجع به بابک و اینکه چطور رهبری این حرکت اجتماعی را بعهده گرفت.و

Dienstag, 23. Januar 2018

Wende im Koreakrieg

In Jahr 1950
Amerikanische Marineinfanteristen Ledernacken Incheon an Land.
15. September. In den ersten Tagen des September wechseln die
Offensiven der Gegner in Korea einander ab, ohne einer Seite
nennenswerte Vorteile verschaffen zu können.

schon lange ist über eine Landung im Rücken der nordkoreanischen
Linien nachgedacht worden.
Die in Frage kommenden Plätze waren entweder zu gut gesichert
oder Ließen ein solches unternehmen wegen ihrer unzugänglichen
Lage als aus Sicht Los erscheinen.
Doch Schließlich entscheidet sich der Generalstab, vor allem unter
Dem Einfluß General Douglas Mac Arthurs, für Incheon im Nord -
Westen, Wo Nordkorea eine Landung offensichtlich für unmöglich
Hält und deshalb keine Schutzmaßnahmen getroffen hat.

Das kaum für möglich Gehaltene gelingt: In der Nacht vom
14. Zum 15. Erreichen 230 Schiffe unbemerkt Incheon.

Mit Aluminium Leitern wird die wie eine natürliche Festungs Mauer
Steil ansteigende Küste überwunden und ohne nennenswerten
Widerstand kann ein Brückenkopf gebildet werden.

Von hier aus überwinden in den Folgenden Tagen schnell
Gelandete weitere Einheit die Stellungen der Nordkoreaner um
Die Hauptstadt Seoul, die am 29. Mit einer Siegesparade dem
Südkoreanischen Ministerpräsidenten Syngman  Rhee wieder
übergeben.
In großen Einkesselungen werden zehntausende von
Nordkoreanischen Gefangenen gemacht.
Die um - Einheiten beziehen gegen Ende des Monats eine
Frontlinie entlang des 38, Breitengrades, ohne Sie Vorerst zu
Überschreiten.
General Mac Arthur Fordert die Nordkoreaner zur Kapitulation
auf und bittet die UN - Vollversammlung um die Erlaubnis,
Einmarschieren zudrehen, um Korea zur wieder Vereinigung zu
Verhelfen.
unterdessen greifen Amerikanischen Flugzeuge unterbrochen
Ziele in Nordkorea an, wobei auch industrielle Anlagen und
Wohnquartierte der Zivilbevölkerung zerstört werden.
von beiden Seiten ist der Krieg mit großer Härte geführt worden.

Grausame Folterungen und Misshandlungen Gefangener
werden bekannt.
Die Amerikaner haben bis zum Ende des Monats September
Schon etwa 33 000 Mann Verloren.
Die Verluste der Nordkoreaner sind unbekannt.

Montag, 15. Januar 2018

رفراندوم یعنی چی برای چه کسی

رفراندوم برای تغییر قانون اساسی و قوانین قضائی و قوانین قصاص
رفراندوم برای تغییر قانون اساسی و رژیم ولایت فقیه و روحانیون و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران
و جابجا کردن مواضع قدرت و انتخاب جانشین دولت ایران و ایجاد یک نظام دموکراتیک در کشور ایران با همدلی
ملت مبارز معترض شهرهای ایران و نیرو سیاسی مبارز آزادیخواهان و گروه مبارز آزادیخواه داخل ایران بیشتری
با هم سخن بگوئیم و با احساس ضرورت و فوریت بیشتری به عمل بر خیزیم. و

ملت مبارز شهرهای ایران و تهران
حل هر اعتراضی نخست موکول به شناخت و طرح درست اعتراض است. اگر داده های واقعی اعتراض را
بدرستی نشناسیم و آنها را در ارتباط با هم و با کلیت شرایط اجتماعی بدرستی مطرح نکنیم هرگز
نخواهیم توانست راه حلی برای اعتراضات ملت ایران بیابیم. و
رییس‌جمهور حسن روحانی در چهار گذشته و در این سال گذشته و امروز کشور ایران هیچ تغییر
مثبتی در وضع کشور ایجاد نکرده و آشکارا به شکست مبارزه ملت ایران انجامیده است. و
نزدیک به یکسال و نیم از ریاست جمهوری حسن روحانی گذشته اقتصاد کشور همچنان متلاشی
و از کار افتاده است، تورم و گرانی و بیکاری و فقر و کاهش درآمد کارگران ملت همچنان بیداد
میکند. و
آزادیهای اساسی و حقوق طبیعی مردم ایران همچنان قربانی ها معترضین درشهرها ایران
خودسری و خود کامگی رژیم سپاه پاسداران و روحانیون جمهوری اسلامی ایران است.و
و سران رژیم در چنین هنگامه ای از مصیبت و فاجعه،  بجای ارائه برنامه ای موثر برای
بازسازی کشور و ایجاد نظامی که قادر به حل مشکلات و اداره جامعه باشد، همچنان سرگرم
نزاع بر سر قدرت و استفاده از ابزار تروریسم در کشور های دوست ولایت فقیه در جهت
تثبیت مواضع شخصی و گروهی خویش اند. و
همه اینها در شرایطی است که مسائل کشور ایران، بدنبال رشد بیسابقه و مهار نشده
جمعیت کشور که بزودی از مرز هشتاد میلیون نفر خواهد گذشت، روز بروز ابعاد فاجعه
بار تری پیدا میکند و نیاز مندیهای جامعه ما در زمینه بهداشت و درمان، تامین مسکن برای
ملت ایران بیکار و ملت آواره پناهجوه و بیخانمان، ایجاد زیر بناهای لازم برای آموزش و
پرورش کودکان و جوانان، تربیت و تامین نیروی انسانی کار آزموده برای گرداندن چرخ
اقتصاد کشور روز بروز شدید تر میشود. و
ابعاد این مسائل آنچنان غول آساست که اگر در یافتن راه حلی برای معترضین کشور ایران
برای خروج از بن بستی که جمهوری اسلامی ولایت فقیه کشور ما را در آن گنجانده گرفتار
کرده است اقدامی عاجلی صورت نگیرد بیم آن میرود که ما به چنان حدی از عقب ماندگی و
انحطاط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سقوط کنیم که بیرون شدن از آن تا چند سال دیگر متمادی
میسر نباشد. و
ویرانی کشور ایران از بیکاری و ملت معترض برای آزادی بیان و مزد  کارگران برای نان در زیر
سلطه ولایت فقیه فقط معلول سوء نیت، بی کفایتی و نادانی رهبران و گردانندگان این نظام
نیست. و
وضعی که کشور ما در سایه نظام ولایت فقیه بدان گرفتار شده است به گوهر خود این نظام
سپاه پاسداران مربوط میشود. ما با نظامی روبرو هستیم که حق حقوق شهروندان حاکمیت ملت
را نفی کرده و ادعای موهوم و ضد تاریخی ولایت فقیه آنهم از نوع مطلقه اش را بجای آن نشانده
است. و
این نظام نه تنها از دیدگاه سیاسی، استبداد ی و انحصارگر است، بلکه باید گفت اصولا چیزی بنام
جامعه مدنی متشکل از افراد و گروههای سیاسی ذیحق و صاحب اختیار سیاسی نمی شناسد و
خود را پایبند به هیچ قاعده و قانونی که در حقوق که در حقوق ملت ایران و میراث ثروت ملی
و آزادی بیان و نیروی سیاسی و فرهنگی ملت معترض امروز ایران معتبر دانسته میشود نمی داند
نظامی است انسان ستیز و آزادی کش که به ذات و گوهر خود با هرگونه مشارکت مردم در تعین
سرنوشت سیاسی خویش مخالف است. و
پس رسالت ما کنار گذاشتن قاطعانه این تلقی نادرست از اداره کشور و اصرار بر حق حاکمیت ملت
و تاسیس نظامی است که برپایه قانون برخاسته از اراده ملت اداره شود. و
آشکارا سخن فقط بر سر مبارزه با جمهوری اسلامی و براندازی این نظام نیست. جانشین این رژیم
یعنی حکومتی که قادر به جلب همکاری و مشارکت همگان باشد نیز مطرح است. و
حتی اگر گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی ایران در عمل به تنهائی به براندازی این نظام قادر
شود، اداره کشور بدون مشارکت سیاسی دیگر گروهها و برخورداری از حمایت ملت مبارز و
داشتن مقبولیت در وجدان عمومی جامعه امری ناپذیرفتنی است. هر برنامه یا نظری که برای آینده
ایران تدوین میشود باید در آغاز و بدون غل و غش و آشکارا اعلام دارد که وراء حاکمیت ملت هیچ
گونه ولایتی به نمایندگی خدا یا به موهبت الهی برای کسی نمیپذیرد و هیچ سابقه زندان و شهادت
هیچ سرمایه وجاهت هیچ میراث سنت و هیچ اسباب زور و قدرتی را آنقدر معتبر نمیداند که به تنهائی
جانشین اجماع اجتماعی و اراده عام ملت ایران شود. و
آن را نه تنها تجارب ما ایرانیان در چند سال گذشته که برخی از آنها با از خود گذشتگی و ایثارهای
حیرت انگیز نیز همراه بوده، نشان داده بلکه بیش از نیم قرن تجربه در نظامهای مطلق گرای دیگر
جهان نیز به روشنی ثابت کرده است. و
ملت جهان نمونه های بارز این حقیقت را در صفحات مطبوعات و بر پرده های تلویزیونها هر
روز به چشم خود میبینند. و
از آنجا که هیچ گرایش و نیروئی نباید و نمیتواند خود را به تنهائی مدعی اداره ایران آینده
بشناسد، نوع نظام آینده را نیز هیچ گروهی نباید و نمیتواند اکنون و پیشاپیش تعیین کند. و
حرف به معنای آن نیست که نیروها و گرایشها ی مختلف سیاسی نوع نظام مورد علاقه خود
را فراموش کنند. بر عکس، نیروها گرایشها ی مخالف ولایت فقیه باید نظریات و برنامه های
خود را در قالب نظام دلخواه خویش، اعم از نمایندهگان گروه مبارز آزادیخواه داخل کشور
ایران و نیروهای سیاسی مبارز آزادیخواه از هم اکنون تعیین و علام کنند.و

اما در نظر داشته باشیم که اعلام نظریات و گزینشهای دلخواه آنان یک چیز است و مبارزه سازمان
یافته در چهارچوب اصول مشخص برای رسیدن به مرحله ای که رای رفراندوم ملت ایران از
طریق گزینشی آزاد و نظارت شده از سوی سازمانهای سیاسی و گروه مبارز آزادیخواه داخل ایران
نوع نظام آینده ایران را تعیین کند، چیز دیگر.
اصرار هر گروهی درتحمیل گزینش پیش از مراجعه به آراء رفراندوم عمومی ملت ایران در واقع
پافشاری درانحصار طلبی سیاسی است. و
این نه تنها کمکی بشکل گرفتن یک نظام جانشین ملت و دمکراتیک نخواهد کرد بلکه همه راهها
را برای شکل گرفتن چنین نظامی خواهد بست و در نظام آینده ایران باید نظامی کثرت گرا، و
در بر دارنده گرایشهای گوناگون سیاسی، مبتنی برتوافق عام سیاسی و مشارکت دموکراتیک
همه نیروهای فعال و سازنده در اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و سیاست کشور باشد، و گرنه امکان
دوام و موفقیتی نخواهد داشت. و
چنین نظام کثرت گرا و دموکراتیکی خود بخود بر اساس حرکات، برقرار نخواهد شد. این شیوه
از اجماع عام و پذیرش ضرورت مشارکت دموکراتیک همه نیروهای فعال و سازنده کشور در
سرنوشت ایران را باید هم اکنون در مرحله مبارزه با نظام کنونی پایه ریزی و ایجاد کرد، و
ساختهای متناسب با آن به وجود آورد تا خود مبنائی باشد برای حراست آزادی و دموکراسی
و پیشبرد آن در آینده کشور، و اهرمی نیرومند، برای توازن نیروها و تعدیل قدرت در ایران
آینده. و
ما دیگر نمی توانیم درباب ضرورت آزادی در ایران و برقراری نظامی که حقوق همگان در آن
محفوظ بماند فقط به دادن شعار و بیان گفتارهایی کلی بسنده کنیم. و
ما باید هم اکنون و در مرحله مبارزه با نظام ولایت فقیه و سپاه پاسداران در عمل ثابت کنیم که
انحصار گرا نیستیم، و وجود خود را محور همه چیز نمی بینیم و حاضرین با مخالفان سیاسی
خود به گفت و گو بنشینیم و با کمک آنها به نمایندهگان سیاسی و با گروه مبارز آزادیخواه داخل
ایران متشکل از سازمان ها و نیرو های معتقد به آزادی و دموکراسی را ایجاد کنیم. و

گروه مبارز آزادیخواه داخل ایران
گروه مبارز آزادیخواه خارج از ایران
16. 01. 2018
تاریخ ایران 1396