پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
افشین سردار ایرانی از طرف خلیفه برای سرگوب و قلع و قمع او عازم گشت. بابک در دوران زندگی
برجامعه اش بسیار پیروزی بدست آورد ولی عاقبت افشین با نیرنگ و خدعه او را دستگیر و نزد معتصم
روانه ساخت. خلیفه نیز با کینه توزی زائدالوصفی این چهره پاک و مردمی را بقتل رساند. و
داستان قتل دلاور نام آور. و جسارتی که در حین انجام عمل قتل در پیش خلیفه آز خود نشان داده، همیشه
زنده خاطر مردانی است که شهادت را با جان و دل پذیرا شدند ولی در مقابل استبداد ایدئولوژی زانو نزدند
جاوید چنین حماسه هائی خرم دینان و بابک رهبر آنها نیز از تمایلات آئین مزدکی بهره نبودند و توده های تهی
دست و کشاورز بدنه اصلی آنرا بوجود آورده بودند. و
جرجی زندان می نویسد
از روزی که افشین از سرمن را سامره رفت تا روزی که برگشت هر روز معتصم یکدست خلعت و یک
اسب برای وی می فرستاد و علاوه بر انعامها و خواربار، هر روز که افشین در برابر بابک سواره
می جنگید ده هزار درهم فوق العاده میپرداخت. و
همینکه افشین بسامره رسید معتصم بدست خودشان جواهری بوی آویخت و بیست میلیون درهم انعام
داد و فرمان حکومت سند را برای وی امضاء کرد و شاعران را وا داشت بخدمتش بشتابند و او را مدح
گویند، در باره روح تسلیم ناپذیری بابک با یک نقل قول باین مبحث خاتمه میدهیم. و
در جزامع الحکایات این سیاح می گوید چون بابک خرمی را گرفتند. من و چند کس دیگر موکل او بودیم
و او رابراه کرده بودیم. گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو پرسد که بابک توئی بگو آری، یا
یا آمیرالمونین، بنده ی توام و گناهکارم و امید وارم که امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد
چون بابک را مقید پیش او بردند گفت، بابک توئی گفت، آری و خاموش شد. وی را بچشم اشارت کردیم
بدست بفشردیم که آنچه ترا تلقین کرده بودیم بازگوی، البته هیچ نگفت. روی ترش نکرده رنگ روی او
نگشت. و
اقدام دیگر ایرانیان برای رهائی خویش را در داستان فضل بن سهیل و حضرت رضا باید دید، که چطور
با هوشیاری، فضل بن سهیل مامون را متقاعد کرد که ولیعهدی حضرت رضا را بپذیرد، اگر چه مامون
بخاطر حفظ موقعیت خود بقتل فضل بن سهیل که ایرانی بود و امام موسی بن جعفر روی آورد. در
تاریخ یعقوبی آمده که فضل بن ربیع وزیر محمدامین پس از آگاهی بر انتصاب امام رضا بعنوان ولایتعهد
به سرداری محمد بن این خالد بر حسن بن سهل حاکم بر گزیده مامون شوریدند و او را از بغداد بیرون
کردند و سپس نزد محمد بن صالح بن منصور رفتند و گفتند. و
ما یاوران دولت شمائیم وبیم داریم که این دولت با نقشه ای که از مجوس ایرانیان را مجوس می نامیدند
بدان راه یافته است از میان برود و مامون برای علی به موسی الرضا بیعت گرفته است پس بیا تا با تو
بیعت کنم چه راستی می ترسیم که این امیر از میان شما بیرون رود. و
گویند پس از مرگ فضل بن سهیل مامون پیش مادرش رفت و او را دلداری و جزع کردن برادر من بجای
او پسرتو باشم و در تمام مدت عمر شرایط فرزندی بجا آورم، ما در فضل جواب داد، ای مامون بر فقدان
فرزندی چون فضل چگونه را ری ننمایم که بسبب مرگ او مرا فرزندی چون تو پیدا شود، مامون با شنیدن
پاسخ دندانشکن این شیر زن ایرانی دیگر حرفی نزد تا مبادا پیش از این موجبات شرمندگی خود را فراهم
سازد. و
گویند فضل بن سهیل وزیر مقتدر و هوشیار مامون، پس از مرگش که از دارائی و ثروتی برخوردار نبود
و تدبیر و دانش را برای هدفهای ملی و کسب استقلال بکار می گرفت. برای به درازا نکشیدن مطالب
بچند جنبش و دست آوردی مردمی و ملی اشاره کنیم و سپس قضیه را، تا صفویه و از آنجا تا به فتحعلیشاه
می رسانیم. حلاج یکی از بزرگان جنبش های ملی مردمی است که صورت گرفته است.و
یکی از جنبش های وسیع ملی و توده ای که ایران پس از ایدئولوژی روحانیون بخود دیده جنبش زنگیان است
که در قرن سوم هجری صورت گرفت. با آوردن مقدمه ای از کتاب احسان طبری برخی بررسی ها درباره
جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران شروع می کنیم. و
قریب هزار سال پس از جنبش بزرگ غلامان برهبری سپار تاکوس که در سالهای 17. 74 ق م در رم
واقع گردید در آن قریب صدوبیست هزار برده شرکت داشتند و مدت سال بطول انجامید. و
قیام دیگری درنواحی بصره و آبادان و اهواز، آن نیز با شرکت غلامان و به رهبری صاحب الزنج واقع
گردید که در آن بقولی بیش از پانصد هزار غلام شرکت جستند و مدت پانزده سال بطول انجامید مورخین
غربی قیام سپارتاک را بزرگترین جنبش غلامان می شمردند، ظاهراً آنها از جنبش زنگیان در قرن سوم
هجری و از شخصیت صاحب الزنج خیر چندان ندارند یا آنرا آگاهانه مسکوت می گذارند، با آنکه در باره
این واقعه بزرگ درمنابع تاریخی روحانیون و ایرانی مطالبی ثبت است، ایرانیان نیز از این جنبش عظیم
بردگان که در بخشی از خاک میهن آنها گذشته است بی خبرند و نمی دانند که گر چه اجداد صاحب
الزنج سالار قیام زنگیان از روحانیون بوده اند ولی خود وی و پدرش و پدر بزرگش زاده و پرورده ی
خاک ایران و از مردم مضافات شهر ری بوده اند و با این جهت از افتخار ی که از سالاری یک قیام بزرگ
زنجبرآن نصیب صاحب الزنج شده، سهمی نیز به هموطنان ایرانی اش می رسد. و
جنبش زنگیان را بسال 255 قمری و 869 میلادی دانسته اند یعنی بدنبال قیامها و طغیانهائی است
که استثمار مردم ایران که ناشی از سیطره حکومت هائی بود، که بعد از ایدئولوژی روحانیون توسط
روحانیون از ایرانیان می شد. ما تا کنون اگر چه گذرا مشاهده کردیم که چه جنبشهای مردمی و در
عین حال ملی در طی هزاران سال در این فلات که ایرانش خوانند صورت گرفته، و تا حدودی نیز نشان
دادیم که شکل گیری و استخوان بندی این قیامهای ناشی از چه عواملی بوده، که در زمانهایی مختلف
در زیر شعارهای مختلف صورت گرفته یکی از این قیامها جنبش پر ارج و مردمی زنگیان است که در
خود چهرههای ارزشمند و شجاعی چون حسین بن منصور حلاج را پرورانده و با خود داشته است. و
انسان محصولی است اجتماعی، حرکتهای اجتماعی که در روند تکامل، در رابطه با نهادها و عوامل
مختلف صورت می گیرد، و تاثیر پذیری آنها روی هم انسانهای آنزمان را بوجود میآورند. شخصیت این
انسانها درجریان پراتیک و برداشت و شناسائی ارزشهای اجتماعی زمان و تجربیاتی، توسط تاریخ
اجتماعات، از گذشته به آنها می رسد ضمن مطالعه شکل می گیرد و بصورت ضرورتی برای پاسخ دادن
بمسائل اجتماعی زمان بمیدان کشیده می شود و نقش اجتماعی خود را بیان می دارند. عمل آن انسان
بیان کننده میزان برداشت از روابط اجتماعی آنزمان، میزان شناسائی و شناخت، از تجربیات تاریخی و
تاثیر پذیری همه اینها بروی او، نوع زندگی او می شود، که در عمل خودنشان می دهد.و
روحانیون آن گذشته برقعی رهبر قیام زنج بسیاری از قبایل بین النهرین را با خود متحد ساخت، از
جمله این قبایل قبیله بنی تمیمه بود که حسین بن منصور حلاج مدتها در آن زندگی کرد از نامه ها
و صفت های بدی که بعضی ازمورخین معتبر به رهبر قیام زنج داده اند، چنین برمیاید که این نهضت
نیز مانند اکثر قیامهای ضد روحانیون و ایرانیان هر چند که در پوششی از اصول عقاید ایدئولوژی
خود نمایی می کرد اما شدیدا تحت تاثیر افکار اشتراکی مزدک قرار داشت. و
جنبش زنگیان را بسال 255 و یا 256 دانسته اند و آن را باید یکی از پرشکوه ترین قیامهای
رنجبران بحساب آورد، که در این سرزمین صورت گرفته، بانمائی ملی و ضد روحانیون، و در عین
حال برخاسته و شکل گرفته از خواسته های توده های زجر کشیده و رنجبران که مورد استثمار
حاکمان زمان بودهاند. مورخان، از رهبر و توده به قیام برخاسته این جنبش چنین مینویسد و او مردی
عاقل فاضل و بلیغ و شاعر و فایق بود. و
ریحان که یکی از غلامان سورجیان و نخستین کس از آنها ست که بد و پیوست گوید، من برای غلامان
مولای خویش آرد می بردم و بدست کسان صاحب الزنج افتادم. مرا نزد او بردند، گفتند وی را بامارت
ایدئولوژی روحانیون ده و چون سلام داد پرسید، از کجا میائی و احوال غلامان سورجیان بپرسید و مرا
بگیش خود خواند، بپذیرفته و سپس گفت برو و غلامان هر چند کس توانی فرا ده و بیاور تا ترا امیر
ایشان سازم و مرا سوگند داد که جای بکس نشان ندهم و بامداد بسوی وی رفتم، عده ای از غلامان
دباشین نزد وی آمده بودند و باز، غلامان بصره را دعوت کرد و بسیار کس از ایشان بخاطر رهائی از
سختی بردگی بدو پیوستند و صاحب الزنج برای آنان خطبه خواند و وعده داد که ایشان را خداوند مال
و زمین خواهد کرد و سوگند یاد کرد که به آنان خیانت نکند و درکوشش کوتاهی نورزد. در اینوقت
صاحبان بردگان بیامدند و گفتند برای هر غلام پنج دینار بگیر و او را باز پس ده، غلامان را بفرمود
تا هر یک از مولایان خویش یا وکلای آنان را پانصد شلاق روحانی بزدند و سپس ایشان را رها ساخت
تا به بصره باز گشتند. و
صاحب الزنج و یارانش که دست به قیام زده بودند در طول مبارزه و پس از فتوحات اولیه آوردن غنائم
و اسرا بتدریج خود کمابیش دچار همان معایبی شدند که علیه آن برخاسته بودند. شیوه خلیفه گری و
غلامداری و گردآوردنش مال بین آنان گسترش یافت و بقول صاحب الزنج اندک اندک خود به خداوندان
مال و زمین مبدل شدند. زنگیان ودهقانان قن دلسرد شدند و آن شور هیجان نخستین فرو کش کرد. و
این شورش عظیم را عللی بایست که در هم گوبیده شده باشد و لذا علتی که ذکر شد می تواند نقشی
بسیار اساسی درشکست جنبش آورده باشد. و
جنبش زنگیان را همزمان با قیام صفاریان برهبری یعقوب دانسته اند. صاحب الزنج را نیز گویند برای
اتحاد با یعقوب بر علیه خلیفه گام نخستین را برداشت. ولی یعقوب به این جنبش عظیم توجهی نکرد
و وقتی ابو احمد موفق برا در خلیفه یعقوب را در خوزستان شکست داد و اهواز را گرفت و یعقوب
فراری شد، صاحب الزنج به او پیغام داد که نگریزد و دوباره باز گردد و با هم همدستی کرده به
خلافت ایدئولوژی روحانیون خاتمه دهند ولی یعقوب پاسخ داد قل یا ایها الکافرون. و
اعبد ما تعبدون، بگوای کافران من آنرا که شما می پرستید نمی پرستم ولی بعدها چنانکه از رفتار
روحانیت عبدالله هزار مرد کردی، عامل یعقوب در اهواز پیداست، یعقوب میل مدارا و مماشات با
صاحب الزنج داشته ولی آنهم سرنگرفته وبجائی نرسیده است.و
آنچه یعقوب را بر آن داشته که چنین جوابی به صاحب الزنج دهد معلوم نیست، اگر قیام خود یعقوب
بگونه های مختلف، بهآنها نزدیکی داشت، با توجه به هوشیاری و کار آئی که در یعقوب بود، او را
چنین جوابی شایسته نبود،چون یعقوب خود عیارزاده ای بود که از میان توده ها بپاخاست و نیروی
لشکریان و سردارانش را نیز اینچنین کسانی بوجود آورده بودند، دیگر انگیزه نقش ملی، بر علیه
خلیفه که در زنگیان نیز چنین بود. سوم الهام گرفتن هر دوی این جنبش ها و سرداران آنها ازگذشته
تاریخ اجتماعی ایران، مزدک ابومسلم، بالاخص بابک خرمدین و حماسه های که آفریدند و اینکه از نظر
زمانی با آنها نزدیک بودند و هر دو را می بایست تجربه باشد، و بهر حال، آدمی نمی بایست از این
شکست ها آسان در کذرد و تجربه نگیرد. و
همزمان با جنبش زنگیان، قیام یعقوب را داریم، که گوشه ای دیگر از فلات ایران را در برگرفته و
گسترش یافت بر علیه خلیفه، یعقوب عیار مردی،که در قرنین سیستان بدنیا آمد و بنابر روایات به
زرنج آمده روشنفکری بیآموزد. در ایام جوانی و کار آموزی رویگری با عیاران شهر آمیزش و
روابط پیدا میکند و بنا بخصلت جوانمردی و گستاخی که داشت، بلند آوازه می شود و جائی باز
می کند.و
زادگاه او سیستان پر از افسانه ها و قهرمانی هاست. از زال، و رستم و صفات پاکی که از این
قهرمانان در این زاد و بوم بیاد گار مانده. و روابطش با جوانمردان و خوی و سرشت عیاری او
در روابط حاکم و رنجی را که ایرانیان می بردند از زیر سلطه خلیفه بودن و تاثیر پذیری حرکت های
استقلال طلبانه و ضد ستمی که در زمان های قبل و همزمان با او در این فلات جاری بود همه با هم
از او انسانی ساخت کارا و صبور برای پاسخ دادن پیک ضرورت عینی تاریخی و اجتماعی. و
واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
افشین سردار ایرانی از طرف خلیفه برای سرگوب و قلع و قمع او عازم گشت. بابک در دوران زندگی
برجامعه اش بسیار پیروزی بدست آورد ولی عاقبت افشین با نیرنگ و خدعه او را دستگیر و نزد معتصم
روانه ساخت. خلیفه نیز با کینه توزی زائدالوصفی این چهره پاک و مردمی را بقتل رساند. و
داستان قتل دلاور نام آور. و جسارتی که در حین انجام عمل قتل در پیش خلیفه آز خود نشان داده، همیشه
زنده خاطر مردانی است که شهادت را با جان و دل پذیرا شدند ولی در مقابل استبداد ایدئولوژی زانو نزدند
جاوید چنین حماسه هائی خرم دینان و بابک رهبر آنها نیز از تمایلات آئین مزدکی بهره نبودند و توده های تهی
دست و کشاورز بدنه اصلی آنرا بوجود آورده بودند. و
جرجی زندان می نویسد
از روزی که افشین از سرمن را سامره رفت تا روزی که برگشت هر روز معتصم یکدست خلعت و یک
اسب برای وی می فرستاد و علاوه بر انعامها و خواربار، هر روز که افشین در برابر بابک سواره
می جنگید ده هزار درهم فوق العاده میپرداخت. و
همینکه افشین بسامره رسید معتصم بدست خودشان جواهری بوی آویخت و بیست میلیون درهم انعام
داد و فرمان حکومت سند را برای وی امضاء کرد و شاعران را وا داشت بخدمتش بشتابند و او را مدح
گویند، در باره روح تسلیم ناپذیری بابک با یک نقل قول باین مبحث خاتمه میدهیم. و
در جزامع الحکایات این سیاح می گوید چون بابک خرمی را گرفتند. من و چند کس دیگر موکل او بودیم
و او رابراه کرده بودیم. گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو پرسد که بابک توئی بگو آری، یا
یا آمیرالمونین، بنده ی توام و گناهکارم و امید وارم که امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد
چون بابک را مقید پیش او بردند گفت، بابک توئی گفت، آری و خاموش شد. وی را بچشم اشارت کردیم
بدست بفشردیم که آنچه ترا تلقین کرده بودیم بازگوی، البته هیچ نگفت. روی ترش نکرده رنگ روی او
نگشت. و
اقدام دیگر ایرانیان برای رهائی خویش را در داستان فضل بن سهیل و حضرت رضا باید دید، که چطور
با هوشیاری، فضل بن سهیل مامون را متقاعد کرد که ولیعهدی حضرت رضا را بپذیرد، اگر چه مامون
بخاطر حفظ موقعیت خود بقتل فضل بن سهیل که ایرانی بود و امام موسی بن جعفر روی آورد. در
تاریخ یعقوبی آمده که فضل بن ربیع وزیر محمدامین پس از آگاهی بر انتصاب امام رضا بعنوان ولایتعهد
به سرداری محمد بن این خالد بر حسن بن سهل حاکم بر گزیده مامون شوریدند و او را از بغداد بیرون
کردند و سپس نزد محمد بن صالح بن منصور رفتند و گفتند. و
ما یاوران دولت شمائیم وبیم داریم که این دولت با نقشه ای که از مجوس ایرانیان را مجوس می نامیدند
بدان راه یافته است از میان برود و مامون برای علی به موسی الرضا بیعت گرفته است پس بیا تا با تو
بیعت کنم چه راستی می ترسیم که این امیر از میان شما بیرون رود. و
گویند پس از مرگ فضل بن سهیل مامون پیش مادرش رفت و او را دلداری و جزع کردن برادر من بجای
او پسرتو باشم و در تمام مدت عمر شرایط فرزندی بجا آورم، ما در فضل جواب داد، ای مامون بر فقدان
فرزندی چون فضل چگونه را ری ننمایم که بسبب مرگ او مرا فرزندی چون تو پیدا شود، مامون با شنیدن
پاسخ دندانشکن این شیر زن ایرانی دیگر حرفی نزد تا مبادا پیش از این موجبات شرمندگی خود را فراهم
سازد. و
گویند فضل بن سهیل وزیر مقتدر و هوشیار مامون، پس از مرگش که از دارائی و ثروتی برخوردار نبود
و تدبیر و دانش را برای هدفهای ملی و کسب استقلال بکار می گرفت. برای به درازا نکشیدن مطالب
بچند جنبش و دست آوردی مردمی و ملی اشاره کنیم و سپس قضیه را، تا صفویه و از آنجا تا به فتحعلیشاه
می رسانیم. حلاج یکی از بزرگان جنبش های ملی مردمی است که صورت گرفته است.و
یکی از جنبش های وسیع ملی و توده ای که ایران پس از ایدئولوژی روحانیون بخود دیده جنبش زنگیان است
که در قرن سوم هجری صورت گرفت. با آوردن مقدمه ای از کتاب احسان طبری برخی بررسی ها درباره
جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران شروع می کنیم. و
قریب هزار سال پس از جنبش بزرگ غلامان برهبری سپار تاکوس که در سالهای 17. 74 ق م در رم
واقع گردید در آن قریب صدوبیست هزار برده شرکت داشتند و مدت سال بطول انجامید. و
قیام دیگری درنواحی بصره و آبادان و اهواز، آن نیز با شرکت غلامان و به رهبری صاحب الزنج واقع
گردید که در آن بقولی بیش از پانصد هزار غلام شرکت جستند و مدت پانزده سال بطول انجامید مورخین
غربی قیام سپارتاک را بزرگترین جنبش غلامان می شمردند، ظاهراً آنها از جنبش زنگیان در قرن سوم
هجری و از شخصیت صاحب الزنج خیر چندان ندارند یا آنرا آگاهانه مسکوت می گذارند، با آنکه در باره
این واقعه بزرگ درمنابع تاریخی روحانیون و ایرانی مطالبی ثبت است، ایرانیان نیز از این جنبش عظیم
بردگان که در بخشی از خاک میهن آنها گذشته است بی خبرند و نمی دانند که گر چه اجداد صاحب
الزنج سالار قیام زنگیان از روحانیون بوده اند ولی خود وی و پدرش و پدر بزرگش زاده و پرورده ی
خاک ایران و از مردم مضافات شهر ری بوده اند و با این جهت از افتخار ی که از سالاری یک قیام بزرگ
زنجبرآن نصیب صاحب الزنج شده، سهمی نیز به هموطنان ایرانی اش می رسد. و
جنبش زنگیان را بسال 255 قمری و 869 میلادی دانسته اند یعنی بدنبال قیامها و طغیانهائی است
که استثمار مردم ایران که ناشی از سیطره حکومت هائی بود، که بعد از ایدئولوژی روحانیون توسط
روحانیون از ایرانیان می شد. ما تا کنون اگر چه گذرا مشاهده کردیم که چه جنبشهای مردمی و در
عین حال ملی در طی هزاران سال در این فلات که ایرانش خوانند صورت گرفته، و تا حدودی نیز نشان
دادیم که شکل گیری و استخوان بندی این قیامهای ناشی از چه عواملی بوده، که در زمانهایی مختلف
در زیر شعارهای مختلف صورت گرفته یکی از این قیامها جنبش پر ارج و مردمی زنگیان است که در
خود چهرههای ارزشمند و شجاعی چون حسین بن منصور حلاج را پرورانده و با خود داشته است. و
انسان محصولی است اجتماعی، حرکتهای اجتماعی که در روند تکامل، در رابطه با نهادها و عوامل
مختلف صورت می گیرد، و تاثیر پذیری آنها روی هم انسانهای آنزمان را بوجود میآورند. شخصیت این
انسانها درجریان پراتیک و برداشت و شناسائی ارزشهای اجتماعی زمان و تجربیاتی، توسط تاریخ
اجتماعات، از گذشته به آنها می رسد ضمن مطالعه شکل می گیرد و بصورت ضرورتی برای پاسخ دادن
بمسائل اجتماعی زمان بمیدان کشیده می شود و نقش اجتماعی خود را بیان می دارند. عمل آن انسان
بیان کننده میزان برداشت از روابط اجتماعی آنزمان، میزان شناسائی و شناخت، از تجربیات تاریخی و
تاثیر پذیری همه اینها بروی او، نوع زندگی او می شود، که در عمل خودنشان می دهد.و
روحانیون آن گذشته برقعی رهبر قیام زنج بسیاری از قبایل بین النهرین را با خود متحد ساخت، از
جمله این قبایل قبیله بنی تمیمه بود که حسین بن منصور حلاج مدتها در آن زندگی کرد از نامه ها
و صفت های بدی که بعضی ازمورخین معتبر به رهبر قیام زنج داده اند، چنین برمیاید که این نهضت
نیز مانند اکثر قیامهای ضد روحانیون و ایرانیان هر چند که در پوششی از اصول عقاید ایدئولوژی
خود نمایی می کرد اما شدیدا تحت تاثیر افکار اشتراکی مزدک قرار داشت. و
جنبش زنگیان را بسال 255 و یا 256 دانسته اند و آن را باید یکی از پرشکوه ترین قیامهای
رنجبران بحساب آورد، که در این سرزمین صورت گرفته، بانمائی ملی و ضد روحانیون، و در عین
حال برخاسته و شکل گرفته از خواسته های توده های زجر کشیده و رنجبران که مورد استثمار
حاکمان زمان بودهاند. مورخان، از رهبر و توده به قیام برخاسته این جنبش چنین مینویسد و او مردی
عاقل فاضل و بلیغ و شاعر و فایق بود. و
ریحان که یکی از غلامان سورجیان و نخستین کس از آنها ست که بد و پیوست گوید، من برای غلامان
مولای خویش آرد می بردم و بدست کسان صاحب الزنج افتادم. مرا نزد او بردند، گفتند وی را بامارت
ایدئولوژی روحانیون ده و چون سلام داد پرسید، از کجا میائی و احوال غلامان سورجیان بپرسید و مرا
بگیش خود خواند، بپذیرفته و سپس گفت برو و غلامان هر چند کس توانی فرا ده و بیاور تا ترا امیر
ایشان سازم و مرا سوگند داد که جای بکس نشان ندهم و بامداد بسوی وی رفتم، عده ای از غلامان
دباشین نزد وی آمده بودند و باز، غلامان بصره را دعوت کرد و بسیار کس از ایشان بخاطر رهائی از
سختی بردگی بدو پیوستند و صاحب الزنج برای آنان خطبه خواند و وعده داد که ایشان را خداوند مال
و زمین خواهد کرد و سوگند یاد کرد که به آنان خیانت نکند و درکوشش کوتاهی نورزد. در اینوقت
صاحبان بردگان بیامدند و گفتند برای هر غلام پنج دینار بگیر و او را باز پس ده، غلامان را بفرمود
تا هر یک از مولایان خویش یا وکلای آنان را پانصد شلاق روحانی بزدند و سپس ایشان را رها ساخت
تا به بصره باز گشتند. و
صاحب الزنج و یارانش که دست به قیام زده بودند در طول مبارزه و پس از فتوحات اولیه آوردن غنائم
و اسرا بتدریج خود کمابیش دچار همان معایبی شدند که علیه آن برخاسته بودند. شیوه خلیفه گری و
غلامداری و گردآوردنش مال بین آنان گسترش یافت و بقول صاحب الزنج اندک اندک خود به خداوندان
مال و زمین مبدل شدند. زنگیان ودهقانان قن دلسرد شدند و آن شور هیجان نخستین فرو کش کرد. و
این شورش عظیم را عللی بایست که در هم گوبیده شده باشد و لذا علتی که ذکر شد می تواند نقشی
بسیار اساسی درشکست جنبش آورده باشد. و
جنبش زنگیان را همزمان با قیام صفاریان برهبری یعقوب دانسته اند. صاحب الزنج را نیز گویند برای
اتحاد با یعقوب بر علیه خلیفه گام نخستین را برداشت. ولی یعقوب به این جنبش عظیم توجهی نکرد
و وقتی ابو احمد موفق برا در خلیفه یعقوب را در خوزستان شکست داد و اهواز را گرفت و یعقوب
فراری شد، صاحب الزنج به او پیغام داد که نگریزد و دوباره باز گردد و با هم همدستی کرده به
خلافت ایدئولوژی روحانیون خاتمه دهند ولی یعقوب پاسخ داد قل یا ایها الکافرون. و
اعبد ما تعبدون، بگوای کافران من آنرا که شما می پرستید نمی پرستم ولی بعدها چنانکه از رفتار
روحانیت عبدالله هزار مرد کردی، عامل یعقوب در اهواز پیداست، یعقوب میل مدارا و مماشات با
صاحب الزنج داشته ولی آنهم سرنگرفته وبجائی نرسیده است.و
آنچه یعقوب را بر آن داشته که چنین جوابی به صاحب الزنج دهد معلوم نیست، اگر قیام خود یعقوب
بگونه های مختلف، بهآنها نزدیکی داشت، با توجه به هوشیاری و کار آئی که در یعقوب بود، او را
چنین جوابی شایسته نبود،چون یعقوب خود عیارزاده ای بود که از میان توده ها بپاخاست و نیروی
لشکریان و سردارانش را نیز اینچنین کسانی بوجود آورده بودند، دیگر انگیزه نقش ملی، بر علیه
خلیفه که در زنگیان نیز چنین بود. سوم الهام گرفتن هر دوی این جنبش ها و سرداران آنها ازگذشته
تاریخ اجتماعی ایران، مزدک ابومسلم، بالاخص بابک خرمدین و حماسه های که آفریدند و اینکه از نظر
زمانی با آنها نزدیک بودند و هر دو را می بایست تجربه باشد، و بهر حال، آدمی نمی بایست از این
شکست ها آسان در کذرد و تجربه نگیرد. و
همزمان با جنبش زنگیان، قیام یعقوب را داریم، که گوشه ای دیگر از فلات ایران را در برگرفته و
گسترش یافت بر علیه خلیفه، یعقوب عیار مردی،که در قرنین سیستان بدنیا آمد و بنابر روایات به
زرنج آمده روشنفکری بیآموزد. در ایام جوانی و کار آموزی رویگری با عیاران شهر آمیزش و
روابط پیدا میکند و بنا بخصلت جوانمردی و گستاخی که داشت، بلند آوازه می شود و جائی باز
می کند.و
زادگاه او سیستان پر از افسانه ها و قهرمانی هاست. از زال، و رستم و صفات پاکی که از این
قهرمانان در این زاد و بوم بیاد گار مانده. و روابطش با جوانمردان و خوی و سرشت عیاری او
در روابط حاکم و رنجی را که ایرانیان می بردند از زیر سلطه خلیفه بودن و تاثیر پذیری حرکت های
استقلال طلبانه و ضد ستمی که در زمان های قبل و همزمان با او در این فلات جاری بود همه با هم
از او انسانی ساخت کارا و صبور برای پاسخ دادن پیک ضرورت عینی تاریخی و اجتماعی. و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen