دنباله صفحه هیجده
یک - دهقانان و کارگران عمیقاً فقیر و در عین حال مذهبی هستند
دو- روشنفکران و تحصیل کردگان رابطه عمیقی با مذهب ندارند و نشانه ای از اینکه به مذهب برای
امور سیاسی روی بیاورند به چشم نمی خورد
سه- برای پیشبرد رفورم به رهبران مذهبی نمی توان امیدی داشت و اصولاً مرجع عالیقدری که مورد
قبول عامه روحانیون باشد وجود ندارد
چهار- طرفداران احزاب و سازمان های ملّی و مذهبی تشکلی ندارند و نمی توانند به این زودیها تشکیلات
مؤثری به وجود آورند
پنج- سران احزاب و سازمانهای چپ در زندان به سر می برند و عناصر پراکنده چپ مجبور به سکوت
هستند
پس چشم انداز اصلاحات باید در دو سو تأثیر گذارد. از یک سو اصلاحات باید مذهبیون افراطی و ارتجاعی
را از دایره توجه مردم خارج سازد و این کار با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سهیم کردن کارگران در
سود کارخانجات و مبارزه با بیسوادی امکان پذیر می شود و از سوی دیگر پایگاه چپ را می باید با تقویت
بنیة اقتصادی دهقانان و کارگران از بین برد
اما مخالفان شاه تحلیل و تصویر دیگری از واقعه پانزده خرداد و تحولات آن زمان برای خود ترسیم می کردند
یک - استفاده از مردم مذهبی در فعالیتهای سیاسی چشم انداز امیدوار کننده ای دارد
دو - مبارزه علنی امکان پذیر نیست پس باید به مبارزات زیرزمینی و مسلحانه روی آورد
سه- مبارزات ملی مذهبی ها نیاز مند پشتیبانی مراجع تقلید است
چهار - واقعه پانزده خرداد نشان داد که حکومت شاه از جانب مذهبیون آسیب پذیر است
پنج- عدم تمرکز مرجعیت و تشتت آراء مراجع تقلید و دستگاه روحانیت را در برابر سیل بنیان کن تجدد و
اصلاحات به نابودی خواهد کشاند پس نیازمند همبستگی بیشتری هستند
شش - نبود احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی و غیر وابسته به دولت راه هر گونه مصالحه و آشتی را بین
مخالفان و دستگاه دولت بسته و جز مبارزه مسلحانه و مخفی چاره ای نمانده است
عده ای از احزاب و گروههای چپ به جناح دولتی طرفدار اصلاحات چسبیدند . تحلیل آنان بر این محور دور
می زد که تنها راه رسیدن به یک جامعه سوسیالیستی زمانی امکانپذیر است که بورژوازی و خرده
بورژوازی رشد اقتصادی قابل توجهی بنمایند تا تضاد طبقاتی ظاهر گردد و توده ها انقلاب سوسیالیستی را
ناگزیربشمارند
اما چپ رادیکال که از بطن حزب توده ایران برخاسته بود پس از پانزده خرداد به نتیجه دیگری رسید
پایگاه اصلی آنان یعنی کارگران و دهقانان به اصلاحات گردن نهاده و به آن دل بسته است و از این رو چاره
دیگری جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد.
به عقیده رهبران چپ رادیکال شیوه های مسالمت آمیز و سازشکارانه جبهه ملّی حزب توده ایران و ملی مذهبی
های مخالف شاه انقلاب سوسیالیستی را به عقب می راند و سبب رکود مبارزه می گردد
تئوریهای جنگهای پارتیزانی چین ویتنام کوبا الجزایر و فلسطین الهام بخش گروها و سازمانهای گوناگون چپ
رادیکال گردید . برخی از اعضای این سازمانها در کشورهای بیگانه به فرا گرفتن جنگهای پارتیزانی و
نامنظم مشغول شدند
هر گروهی کوشش می کرد اجتماع ایران را با تئوریها و آموخته های خود تطبیق دهد . بازتاب کلی این بررسیها
و الگوبرداریها به آنجایی رسید که اگر توده خلق و رنجبر از سرنوشت خود بی خبرند و اگر میل و کششی به
انقلاب دموکراتیک سوسیالیستی نشان نمی دهند این وظیفه نیروهای مبارز است که با جنگ و گریز و مبارزه
چریکی توده ناراضی اما خاموش را به دنبال خود بکشانند و انقلاب توده ای و خلقی را به پیروزی رسانند
عده ای از چپ مذهبی چون بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق ایران که خود از تهضت آزادی و انجمن حجتیه
امده بودند و با تفسیر ها و قرائتهای به ظاهر مدرن از اسلام آشنا بودند پس از بررسیهای طولانی و مطالعات
و تجربیات شخصی به این نتیجه رسیدند که احکام اسلام به تنهایی نمی تواند پاسخگوی مشکلات پیچیده
اقتصادی اجتماعی و سیاسی انسان امروزی باشد
اما خاطره پانزده خرداد و قیام مذهبیون را از خاطر نبرده و چنین نتیجه می گرفتند که مذهب هنوز میان توده
ایرانی مقبولیت عامه دارد و می توان با بسیج مردم مذهبی و به کار گرفتن اهرم مذهب موتور از کار افتاده
انقلاب را به حرکت در آورد
پس برای بسیج عامه که مذهبی یست و تحصیلکردگان که رابطه چندانی با مذهب ندارند می باید ایدئولوژی
جدیدی بنیان نهاد که آمیخته ای از سوسیالیسم علمی و اسلام با تعابیر و تفاسیر علی شریعتی بدون فقه
جعفری و با چاشنی مبارزه مسلحانه باشد
در مجموع اعضای سازمانهای چپ رادیکال با همه اشتباهاتی که در مسیر مبارزه کردند اما آگاه تر وفادارتر
و آرمانخواه تر از اعضای مجاهدین خلق ایران بودند با این همه نه سازمانهای چپ رادیکال و نه سازمان
مجاهدین خلق ایران با همه مبارزات مسلحانه و کشتن و کشته دادن به سبب ماهیت مخفی و زیر زمینی شان
نتوانستند میان خود و توده ها رابطه ای عمیق برقرار کنند
بعلاوه این سئوال قابل طرح است که آیا اصولاً سازمانهایی که در خانه های تیمی مخفی هستند و طبیعتاً
ساختار دموکراتیک ندارند چگونه می توانند رابطه ای با مردم کوچه و بازار داشته باشند؟
و چه کسی می تواند تضمین کند که در آینده و پس از پیروزی انقلاب مورد نظرشان ساختار دموکراتیک
پیدا خواهند کرد؟
زیرا دموکراسی بدون حضور دائمی و بی وقفه و شرکت فعال و دموکراتیک توده ها در فراگردهای طرح
و عمل معنی و مفهوم پیدا نخواهد کرد
یک - دهقانان و کارگران عمیقاً فقیر و در عین حال مذهبی هستند
دو- روشنفکران و تحصیل کردگان رابطه عمیقی با مذهب ندارند و نشانه ای از اینکه به مذهب برای
امور سیاسی روی بیاورند به چشم نمی خورد
سه- برای پیشبرد رفورم به رهبران مذهبی نمی توان امیدی داشت و اصولاً مرجع عالیقدری که مورد
قبول عامه روحانیون باشد وجود ندارد
چهار- طرفداران احزاب و سازمان های ملّی و مذهبی تشکلی ندارند و نمی توانند به این زودیها تشکیلات
مؤثری به وجود آورند
پنج- سران احزاب و سازمانهای چپ در زندان به سر می برند و عناصر پراکنده چپ مجبور به سکوت
هستند
پس چشم انداز اصلاحات باید در دو سو تأثیر گذارد. از یک سو اصلاحات باید مذهبیون افراطی و ارتجاعی
را از دایره توجه مردم خارج سازد و این کار با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سهیم کردن کارگران در
سود کارخانجات و مبارزه با بیسوادی امکان پذیر می شود و از سوی دیگر پایگاه چپ را می باید با تقویت
بنیة اقتصادی دهقانان و کارگران از بین برد
اما مخالفان شاه تحلیل و تصویر دیگری از واقعه پانزده خرداد و تحولات آن زمان برای خود ترسیم می کردند
یک - استفاده از مردم مذهبی در فعالیتهای سیاسی چشم انداز امیدوار کننده ای دارد
دو - مبارزه علنی امکان پذیر نیست پس باید به مبارزات زیرزمینی و مسلحانه روی آورد
سه- مبارزات ملی مذهبی ها نیاز مند پشتیبانی مراجع تقلید است
چهار - واقعه پانزده خرداد نشان داد که حکومت شاه از جانب مذهبیون آسیب پذیر است
پنج- عدم تمرکز مرجعیت و تشتت آراء مراجع تقلید و دستگاه روحانیت را در برابر سیل بنیان کن تجدد و
اصلاحات به نابودی خواهد کشاند پس نیازمند همبستگی بیشتری هستند
شش - نبود احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی و غیر وابسته به دولت راه هر گونه مصالحه و آشتی را بین
مخالفان و دستگاه دولت بسته و جز مبارزه مسلحانه و مخفی چاره ای نمانده است
عده ای از احزاب و گروههای چپ به جناح دولتی طرفدار اصلاحات چسبیدند . تحلیل آنان بر این محور دور
می زد که تنها راه رسیدن به یک جامعه سوسیالیستی زمانی امکانپذیر است که بورژوازی و خرده
بورژوازی رشد اقتصادی قابل توجهی بنمایند تا تضاد طبقاتی ظاهر گردد و توده ها انقلاب سوسیالیستی را
ناگزیربشمارند
اما چپ رادیکال که از بطن حزب توده ایران برخاسته بود پس از پانزده خرداد به نتیجه دیگری رسید
پایگاه اصلی آنان یعنی کارگران و دهقانان به اصلاحات گردن نهاده و به آن دل بسته است و از این رو چاره
دیگری جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد.
به عقیده رهبران چپ رادیکال شیوه های مسالمت آمیز و سازشکارانه جبهه ملّی حزب توده ایران و ملی مذهبی
های مخالف شاه انقلاب سوسیالیستی را به عقب می راند و سبب رکود مبارزه می گردد
تئوریهای جنگهای پارتیزانی چین ویتنام کوبا الجزایر و فلسطین الهام بخش گروها و سازمانهای گوناگون چپ
رادیکال گردید . برخی از اعضای این سازمانها در کشورهای بیگانه به فرا گرفتن جنگهای پارتیزانی و
نامنظم مشغول شدند
هر گروهی کوشش می کرد اجتماع ایران را با تئوریها و آموخته های خود تطبیق دهد . بازتاب کلی این بررسیها
و الگوبرداریها به آنجایی رسید که اگر توده خلق و رنجبر از سرنوشت خود بی خبرند و اگر میل و کششی به
انقلاب دموکراتیک سوسیالیستی نشان نمی دهند این وظیفه نیروهای مبارز است که با جنگ و گریز و مبارزه
چریکی توده ناراضی اما خاموش را به دنبال خود بکشانند و انقلاب توده ای و خلقی را به پیروزی رسانند
عده ای از چپ مذهبی چون بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق ایران که خود از تهضت آزادی و انجمن حجتیه
امده بودند و با تفسیر ها و قرائتهای به ظاهر مدرن از اسلام آشنا بودند پس از بررسیهای طولانی و مطالعات
و تجربیات شخصی به این نتیجه رسیدند که احکام اسلام به تنهایی نمی تواند پاسخگوی مشکلات پیچیده
اقتصادی اجتماعی و سیاسی انسان امروزی باشد
اما خاطره پانزده خرداد و قیام مذهبیون را از خاطر نبرده و چنین نتیجه می گرفتند که مذهب هنوز میان توده
ایرانی مقبولیت عامه دارد و می توان با بسیج مردم مذهبی و به کار گرفتن اهرم مذهب موتور از کار افتاده
انقلاب را به حرکت در آورد
پس برای بسیج عامه که مذهبی یست و تحصیلکردگان که رابطه چندانی با مذهب ندارند می باید ایدئولوژی
جدیدی بنیان نهاد که آمیخته ای از سوسیالیسم علمی و اسلام با تعابیر و تفاسیر علی شریعتی بدون فقه
جعفری و با چاشنی مبارزه مسلحانه باشد
در مجموع اعضای سازمانهای چپ رادیکال با همه اشتباهاتی که در مسیر مبارزه کردند اما آگاه تر وفادارتر
و آرمانخواه تر از اعضای مجاهدین خلق ایران بودند با این همه نه سازمانهای چپ رادیکال و نه سازمان
مجاهدین خلق ایران با همه مبارزات مسلحانه و کشتن و کشته دادن به سبب ماهیت مخفی و زیر زمینی شان
نتوانستند میان خود و توده ها رابطه ای عمیق برقرار کنند
بعلاوه این سئوال قابل طرح است که آیا اصولاً سازمانهایی که در خانه های تیمی مخفی هستند و طبیعتاً
ساختار دموکراتیک ندارند چگونه می توانند رابطه ای با مردم کوچه و بازار داشته باشند؟
و چه کسی می تواند تضمین کند که در آینده و پس از پیروزی انقلاب مورد نظرشان ساختار دموکراتیک
پیدا خواهند کرد؟
زیرا دموکراسی بدون حضور دائمی و بی وقفه و شرکت فعال و دموکراتیک توده ها در فراگردهای طرح
و عمل معنی و مفهوم پیدا نخواهد کرد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen