در زمانی که حمید اشرف مسئولیت بقایای چریک های فدائی خلق در ایران را بر عهده گرفته بود
ارتباط تشکیلاتی حسن ماسالی با ایشان از طریق محمد حرمتی پور برقرار شد. و
و در این زمان یکی از مبارزین به نام حیدر تبریزی خوشبختانه هنوز زنده است و به فعالیت های
خود ادامه می دهد به بهانه ی خریدن اتومبیل های دست دوم و فروش در ایران مدت ها نقش رابط
بین گروه حسن ماسالی و چریک های فدائی خلق ایران در داخل کشور را ایفا می کرد. و
به این معنی که چریک ها و گروه حسن ماسالی مکاتبات و تبادل نظرات را بصورت میکروفیلم
برای همدیگر ارسال می داشتند بعدها محسن نوربخش و محمد علی خسروی اردبیلی با نام های
مستعار چنگیز و داداشی علاوه تحویل اسلحه های قاچاق از مرز ایران و عراق حامل نامه ها و
پیام های داخل و خارج از کشور نیز بودند. و محمد حرمتی پور با اسم مستعار مسعود همچنین
چنگیزر و داداشی از مبارزین مازنداران بودند. و
گروه حسن ماسالی مطلع شده بودند که در کشور ایران گروه های متعددی به طرفداری از مبارزه ی
مسلحانه در حال شکل گرفتن هستند و اکثر آنها از وجود همدیگر بی اطلاع بودند. اما برخی عناصر
انقلابی میان برخی از گروه ها پل ارتباطی برقرار کرده بودند. از این رو به گروه حسن ماسالی خبر
رسید که گروه پویان و احمدزاده در حال مذاکره و گفتگوه با گروه بیژن جزنی- و فرهانی هستند تا
بین خود اتحاد برقرار کنند. اما حادثه ی درگیری جنگل سیاهکل که به طور ناخواسته به گروه جنگل
تحمیل شد موجب گردید که گروه احمد زاده پویان به عنوان ابراز همبستگی با گروه جنگل به کلانتری
قلهک و سپس به بانک ملی - شعبه ی خیابان آیزنهاور حمله کنند. به این ترتیب عملیات مسلحانه بدون
اینکه کارهای تدارکاتی و تشکیلاتی آن به پایان رسیده باشند آغاز شد و به گروه های مخفی تحمیل
گردید. این امر موجب شد که تعداد کثیری از کادر رهبری و بنیان گذاران گروه ها انقلابی از جمله
مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان به دام پلیس افتادند و یا در میدان مبارزه و در زندان ها به قتل
رسیدند که فاجعه ی بزرگی بود. و
.پس از کشته شدن احمدزاده و پویان, ارتباط ما با چریکهای فدائی خلق قریب دوسال قطع شد
حمید اشرف به اتفاق چند نفر از یاران خود که از بقایای گروه جنگل جزنی فراهانی بودند به بازسازی
سازمان چریکهای فدائی خلق پرداختند. و
در سال 1352 محمد حرمتی پور به اتفاق چند نفر از چریک ها که اهل مازندران بودند درصدد برمی آید
که برای فراهم کردن امکانات از مرز ایران - عراق عبور کنند تا با جنبش فلسطین ارتباط برقرار کنند.و
هنگام عبور از منطقه ی آبادان- خرمشهر با نیروهای رژیم درگیر می شوند. و
یک نفر زخمی و ایرج سپهری کشته می شود. محمدحرمتی پور موفق می گردد که به اتفاق یکی دیگر از
برادران سپهری فرهاد وارد عراق شود. مامورین عراقی آن ها را دستگیر می کنند اما در اثر کوشش های
ما آزاد می گردند و به این ترتیب ارتباط رسمی ما با بقایای چریکهای فدائی خلق به رهبری حمید اشرف
در بهار 1352 دوباره برقرار می شود. و
با شیوه های گوناگون با رهبران چریک های فدایی خلق ایران حسن ماسالی ارتباط برقرار می کرد به
طور مثال به وسیله مسافرین قابل اعتماد که بین اروپا و ایران رفت و آمد می کردند و نیز به وسیله
پیک هایی که از مرز به طور قاچاق عبور می کردند و همچنین از طریق تلفن با اسم رمز با حمید اشرف
و علی اکبر جعفری در ارتباط بودند . اسم رمز حسن ماسالی برای این ارتباط درود بود. و
به منظور ارتباط خلاق با تشکیلات داخل کشور رفیق ارزنده ی حسن ماسالی منوچهر حامدی از بنیان
گذاران گروه ستاره و از مسئولین سابق جبهه ملی ایران در اروپا و از دبیران سابق کنفدراسیون داوطلب
شد که به اتفاق رابطین چریک های فدائی خلق مخفیانه وارد ایران شود تا به نمایندگی گروه حسن ماسالی
در پروسه ی تجانس از نظر فکری سیاسی مبارزاتی حضور فعال داشت باشد. و
منوچهر حامدی قریب دو سال در ایران به فعالیت و مبارزات خود ادامه داد و با اسم مستعار با
حسن ماسالی در ارتباط بود. و بعد در سال 1355 سازمان اطلاعتی رژیم شاه ساواک با همکاری موساد
اسرائیل و سیا آمریکا موفق گشتند که با استفاده از تکنولوژی شنود تلفن و تعقیب و مراقبت چندین خانه ی
تیمی را شناسایی کنند.و
به طوری که به چند خانه تیمی در شهر رشت و کرج و تهران حمله کرده منوچهر حامدی در یکی از
خانه های تیمی که به اتفاق فرزندان شام اسبی اقامت داشت کشته می شوند. مامورین رژیم شاه ایران
فکر می کردند که منوچهر حامدی هنوز در منطقه ی خاورمیانه اقامت دارد. از آنجایی که منوچهر حامدی
با تغییر چهره و با اسم مستعار در ایران فعالیت می کرد او را نشناخته و جسد او را مدت ها در سردخانه
حفظ کرده بودند. پس از این درگیری ها مدتی حسن ماسالی از منوچهر حامدی بی خبر بود. و
حسن ماسالی پس از این حادثه تعجب کردیم که چرا چریک ها فرزندان خردسال شام اسبی را درخانه های
تیمی نگه داشته و آن ها را به خویشاوندان دور یا نزدیکشان نسپرده بودند؟
در سال 1356 حمید اشرف به اتفاق تعداد کثیری از کادرها رهبری سازمان در حومه تهران جلسه ی
اضطراری تشکیل داد تا دلایل ضربات وارده را ارزیابی کنند. متاسفانه مامورین رژیم محل جلسه را
ردیابی کرده و همه شرکت کننندگان در جلسه را به قتل می رسانند. و
دستگیری اشرف دهقانی فرار از زندان و انتقال به خارج از کشور ایران اشرف دهقانی به عنوان اعتراض
به کشته شدن برادرش بهروز دهقانی هنگام پخش اعلامیه در اردبیهشت 1350 در تهران جلوی دانشگاه
دستگیر می شود. پلیس های تهران او را به طرز وحشیانه ای شنکجه می کنند سپس در یک دادگاه فرمایشی
او را به ده سال زندان محکوم می کنند او به اتفاق عده ای از زنان مبارز مجاهد به اسارتگاه بخش زنان
انتقال یافته بود. و
گاهگاهی با مراقبت شدید به اعضای خانواده ی زندانیان سیاسی اجازه می دادند که با عزیزان خود ملاقات
کنند کادر رهبری سازمان مجاهدین برنامه ریزی می کند که از طریق اعضای خانواده خود که به ملاقات
زندانیان رفته بودند شرایط فرار اشرف دهقانی را فراهم کنند. و
تمام خانم های که به ملاقات عزیزان خود به زندان رفته بودند به عنوان رعایت حجاب اسلامی چادر به سر
کرده و یک چادر اضافی را نیز مخفیانه با خودشان به درون زندان می برند. هنگام خروج از زندان آن
چادر اضافی را به سر اشرف دهقانی کرده و او را همراه سایر خانم های حجاب دار و چادر به سر در
فروردین 1352 از زندان خارج کرده و در یکی از پناهنگاه های سازمان مجاهدین مخفی می نمایند. و
زندانبانان هنگامی که به تفتیش سلول ها پرداخته متوجه می شوند که فریب خورده اند. و
اشرف دهقانی مدت کوتاهی در پناهگاه سازمان مجاهدین بسر می برد و از آنجایی که رابطه ی دوستانه ای
بین سازمان مجاهدین و چریکهایی فدائی خلق برقرار شده بود اشرف دهقانی را به چریکهایی فدائی خلق
تحویل می دهند. و
در این هنگام رابطه ی حسن ماسالی با چریکهای فدائی خلق از طریق محمد حرمتی پور برقرار بود و از
طریق ایشان از این ماجرا با خبر شدند. و
مدتی کوتاهی از فرار اشرف دهقانی و زندگی مخفی او در ایران سپری نشده بود که از داخل کشور به ما
خبر دادند. رفیق اشرف دهقانی در اثر شکنجه هایی که در زندان متحمل شده گاهگاهی دچار حالت ضعف
و دیپروسیونو حواس پرتی می شود. بنابراین اسمرار زندگی مخفی در ایران می تواند برایش خطرناک باشد
از این رو کادر رهبری سازمان تصمیم گرفت که ایشان را همراه دو نفر از پیک چریک ها از طریق مرز
ایران به عراق به خاورمیانه به نزد حسن ماسالی بفرستند تا از ایشان مراقبت و نگهداری کنند. البته در
تماس های اولیه ایشان را با نام مستعار رفیق نگار به ما معرفی کردند. و
در تاریخ تعیین شده به اتفاق محمد حرمتی پور با اتومبیل لندرور به طرف مرز ایران و عراق حرکت کردیم
اتومبیل را در بیابانی پشت یک تپه پارک کردیم و هنگام شب پیاده به طرف مرز و قرارگاه مخفی خودمان
که قبلاً شناسایی کرده بودیم حرکت کردیم سراسر مرز ایران و عراق با سیم خاردار از همدیگر تفکیک
شده و اکثر نقاط مرزی را مین گذاری کرده بودند. و
همچنین از طریق نورافکن و ماشین های گشتی اوضاع را کنترل می کردند. بین ایران و عراق در حوالی
بصره عماره - خرمشهر -آبادان یک باتلاق بزرگ و وسیعی قرار داشت. که می بایستی از قبل شناسایی
می کردیم رفقای چریک به طور معمول از جاده آبادان خسروی به طرف مرز حرکت می کردند. می بایستی
هنگام عبور از مرز خیلی مسائل تکنیکی نظامی و امنیتی را رعایت می کرزدند. و
پس از مدتی حسن ماسالی یک دوربین فراموش کرده که آیا ماورا سبز یا ماورا قرمز نام داشت تهیه
کرده بودند که شب ها می توانستند همه چیز را ببینند به این ترتیب در نزدیکی مرز ایران سر قرارگاه حاضر
شده اند و حمید اشرف دهقانی که نام مستعار او نگار را تحویل گرفتند. و
در بغداد یک اقامتگاه با سه اتاق را مخفیانه سازماندهی کرده بودیم . در درون راهرو عکس چند نفر از
مبارزین از جمله عکس بهروز دهقانی را که به دست رژیم بقتل رسیده بودند چسبانده بودند. وقتی که اشرف
دهقانی وارد منزل شد گفتم پیش من دیگر مخفی کاری نکن کنار این عکس بهروز دهقانی که می ایستی
می دانم که اسم تو چیست. و
بر اساس سفارشاتی که از تشکیلاتی درون کشور به حسن ماسالی کرده بودند یک اتاق ویژه به ایشان
اختصاص دادند و رفتند یک تختخواب خوب هم برای او خریداری کرده اند تا حمید اشرف زجر دیده و
عذاب کشیده ی خوب استراحت کند. همچنین مقداری سبزی و گوشت و برنج خریداری کرد و غذای خوبی
پخت و برایش آماده کرد غذای مختصری خورد اما موقع خواب دید که در راهرو قدم می زند و نمی خوابد
پرسید دوست هنوز ناراحت هستی چرا نمی خوابی؟
حمید اشرف پاسخ داد: حسن ماسالی همه ی این ها بورژوائی است. و
حسن گفت حالا برو استراحت کن فردا برایت توضیح می دهم
روز بعد پرسید : وقتی به آلمان می روید در آنجا ابجو می خورید؟
حسن ماسالی گفت : آب آلمان را نمی شود زیاد خورد تولید سنگ کلیه می کند حتی آب آشامیدنی را باید
بخریم به علاوه و دوستان حسن گاهگاهی آبجو یا شراب می خورند و با مبارزه ی سیاسی منافات ندارد
می بینی که حسن و دوستانش شخصی دست برداشته ایم و همه جانبه داریم مبارزه می کنیم. و
از همه مهمتر ما دنبال تقسیم فقر نیستیم بلکه می خواهیم شرایط اسایش و رفاه عمومی را فراهم کنیم این
گفتگو در اینجا برای مدتی ختم شد اما پس از مدتی دوباره به حسن رجوع کرد و گفت دوست کرامی به
خارج رفت و آمد می کنی کیف سامسونت در دست می گیری و لباس شیک می پوشی؟
حسن گفت : حمید عزیز من چندین سال است که با گذرنامه تقلبی به کشورها ی مختلف سفر می کنم اگر
لباس ژنده یا چریکی بپوشم فوری به من مشکوک می شوند و مرا دستگیر می کنند خصوصاً پلیس در
کشورهای عربی و جهان سوم به ظاهر آدم ها نگاه می کند. این طور که رفت و آمد می کنم گاهگاهی
حتی سلام نظامی می دهند و هنگام تفتیش عذرخواهی نیز می کنند. و
در فصل تابستان در عراق و برخی کشورهای عربی هوا گرم و مرطوب بود همچنین سر و کله زدن با
عناصر بوروکرات و وقت نشناس گاهگاهی ما را کلافه می کرد. هنگام استراحت گاهگاهی موسیقی شاد
ایرانی و خارجی گوش می کردیم اما این کار ما با فرهنگ چریکی تطابق نداشت. لذا حمید اشرف به ما
تذکر می داد که این موسیقی و آهنگ ها بورژوائی هستند و یک مبارز چریک و انقلابی نباید این ها را
گوش کنند. و
البته حسن ماسالی شاید در خارج از کشور ایران نیز با چنین تفکر و پدیده ای سر و کار داشتند. به طور
مثال دوستانی که در آمریکا طرفدار مائوئیست شده بودند برای اینکه ثابت کنند خیلی چریک فدائی و مبارز
و طرفدار زحمتکشان شده اند لباس ژنده و کاپشن نظامی پوشیده و حمام نمی گرفتند به طوری که لباس
و بدنشان همیشه بو می داد. و
اخرین بار که شاه در آمریکا با جیمی کارتر دیدار داشت و مراسمی در جلوی کاخ سفید برگزار می کردند
دوستان حسن ماسالی نیز در چارچوب کنفدراسیون قرار گذاشته بودند که با مشارکت همه دانشجویان
تظاهرات وسیعی بر علیه شاه در جلوی کاخ سفید سازماندهی کنند. به یاد دارم که عده ای از دوستان حسن
مقیم آمریکا به حسن رجوع کرده و گفتند که تعداد زیادی پلیس برای حفاظت شاه بسیج کرده اند و ممکن
است نتوانیم به کاخ سفید نزدیک شویم چه کار کنیم؟
حسن به شوخی گفت به دوستان مائوئیست ما در آمریکا بگویید که برای پراکنده کردن نیروهای پلیس
بهترین کار این است که جوراب هایشان را به سوی پلیس پرتاب کنند پلیس به خاطر بوی جوراب آنها
زود پراکنده خواهد شد. و
در آن زمان تعدادی از دانشجویان ایرانی در آمریکا که مائوئیست شده بودند زیاد به دانش و فرهنگ
سوسیالیستی توجه نمی کردند و برای اینکه به طرفداری از طبقه کارگر تظاهر کنند لباس ژنده و پاره
می پوشیده اند و در کنار نظام های سرمایه داری پول می گرفتند برای ادامه زندگی کردند و حتی حمام
نمی گرفتند و مسائل بهداشتی و نظافت را رعایت نمی کردند. و
فرهنگ سازمان چریک های فدائی خلق ایران در میان مارزین داخل کشور و همچنین در میان برخی از
دوستان ما نیز رخنه کرده بود. و لذا مجادله بر سر فرهنگ چریکی عاقبت حسن ماسالی را مجبور کرد که
دیدگاه حسن را در باره ی فرهنگ سوسیالیستی و تفاوت آن با فرهنگ چریکی و تقسیم فقر بنویسد و
انتشار دهد. و
اما حمید اشرف دهقانی مقاله ای نوشت که مضونش تقریبن چنین بود مبارز انقلابی و سوسیالیست
می تواند موسیقی شاد گوش کند چاچا برقصد گاهی یک لیوان مشروب بنوشد و در صورت لزوم تفنگ
به دست بگیرد و به مبارزه ی طبقاتی و انقلابی خود استمرار بخشد
نگرشی به گذشته و آینده: پنجاه سال مبارزه در راه آزادی جلد اول از صفحه 361 تا 371
خاطرات حسن ماسالی
ارتباط تشکیلاتی حسن ماسالی با ایشان از طریق محمد حرمتی پور برقرار شد. و
و در این زمان یکی از مبارزین به نام حیدر تبریزی خوشبختانه هنوز زنده است و به فعالیت های
خود ادامه می دهد به بهانه ی خریدن اتومبیل های دست دوم و فروش در ایران مدت ها نقش رابط
بین گروه حسن ماسالی و چریک های فدائی خلق ایران در داخل کشور را ایفا می کرد. و
به این معنی که چریک ها و گروه حسن ماسالی مکاتبات و تبادل نظرات را بصورت میکروفیلم
برای همدیگر ارسال می داشتند بعدها محسن نوربخش و محمد علی خسروی اردبیلی با نام های
مستعار چنگیز و داداشی علاوه تحویل اسلحه های قاچاق از مرز ایران و عراق حامل نامه ها و
پیام های داخل و خارج از کشور نیز بودند. و محمد حرمتی پور با اسم مستعار مسعود همچنین
چنگیزر و داداشی از مبارزین مازنداران بودند. و
گروه حسن ماسالی مطلع شده بودند که در کشور ایران گروه های متعددی به طرفداری از مبارزه ی
مسلحانه در حال شکل گرفتن هستند و اکثر آنها از وجود همدیگر بی اطلاع بودند. اما برخی عناصر
انقلابی میان برخی از گروه ها پل ارتباطی برقرار کرده بودند. از این رو به گروه حسن ماسالی خبر
رسید که گروه پویان و احمدزاده در حال مذاکره و گفتگوه با گروه بیژن جزنی- و فرهانی هستند تا
بین خود اتحاد برقرار کنند. اما حادثه ی درگیری جنگل سیاهکل که به طور ناخواسته به گروه جنگل
تحمیل شد موجب گردید که گروه احمد زاده پویان به عنوان ابراز همبستگی با گروه جنگل به کلانتری
قلهک و سپس به بانک ملی - شعبه ی خیابان آیزنهاور حمله کنند. به این ترتیب عملیات مسلحانه بدون
اینکه کارهای تدارکاتی و تشکیلاتی آن به پایان رسیده باشند آغاز شد و به گروه های مخفی تحمیل
گردید. این امر موجب شد که تعداد کثیری از کادر رهبری و بنیان گذاران گروه ها انقلابی از جمله
مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان به دام پلیس افتادند و یا در میدان مبارزه و در زندان ها به قتل
رسیدند که فاجعه ی بزرگی بود. و
.پس از کشته شدن احمدزاده و پویان, ارتباط ما با چریکهای فدائی خلق قریب دوسال قطع شد
حمید اشرف به اتفاق چند نفر از یاران خود که از بقایای گروه جنگل جزنی فراهانی بودند به بازسازی
سازمان چریکهای فدائی خلق پرداختند. و
در سال 1352 محمد حرمتی پور به اتفاق چند نفر از چریک ها که اهل مازندران بودند درصدد برمی آید
که برای فراهم کردن امکانات از مرز ایران - عراق عبور کنند تا با جنبش فلسطین ارتباط برقرار کنند.و
هنگام عبور از منطقه ی آبادان- خرمشهر با نیروهای رژیم درگیر می شوند. و
یک نفر زخمی و ایرج سپهری کشته می شود. محمدحرمتی پور موفق می گردد که به اتفاق یکی دیگر از
برادران سپهری فرهاد وارد عراق شود. مامورین عراقی آن ها را دستگیر می کنند اما در اثر کوشش های
ما آزاد می گردند و به این ترتیب ارتباط رسمی ما با بقایای چریکهای فدائی خلق به رهبری حمید اشرف
در بهار 1352 دوباره برقرار می شود. و
با شیوه های گوناگون با رهبران چریک های فدایی خلق ایران حسن ماسالی ارتباط برقرار می کرد به
طور مثال به وسیله مسافرین قابل اعتماد که بین اروپا و ایران رفت و آمد می کردند و نیز به وسیله
پیک هایی که از مرز به طور قاچاق عبور می کردند و همچنین از طریق تلفن با اسم رمز با حمید اشرف
و علی اکبر جعفری در ارتباط بودند . اسم رمز حسن ماسالی برای این ارتباط درود بود. و
به منظور ارتباط خلاق با تشکیلات داخل کشور رفیق ارزنده ی حسن ماسالی منوچهر حامدی از بنیان
گذاران گروه ستاره و از مسئولین سابق جبهه ملی ایران در اروپا و از دبیران سابق کنفدراسیون داوطلب
شد که به اتفاق رابطین چریک های فدائی خلق مخفیانه وارد ایران شود تا به نمایندگی گروه حسن ماسالی
در پروسه ی تجانس از نظر فکری سیاسی مبارزاتی حضور فعال داشت باشد. و
منوچهر حامدی قریب دو سال در ایران به فعالیت و مبارزات خود ادامه داد و با اسم مستعار با
حسن ماسالی در ارتباط بود. و بعد در سال 1355 سازمان اطلاعتی رژیم شاه ساواک با همکاری موساد
اسرائیل و سیا آمریکا موفق گشتند که با استفاده از تکنولوژی شنود تلفن و تعقیب و مراقبت چندین خانه ی
تیمی را شناسایی کنند.و
به طوری که به چند خانه تیمی در شهر رشت و کرج و تهران حمله کرده منوچهر حامدی در یکی از
خانه های تیمی که به اتفاق فرزندان شام اسبی اقامت داشت کشته می شوند. مامورین رژیم شاه ایران
فکر می کردند که منوچهر حامدی هنوز در منطقه ی خاورمیانه اقامت دارد. از آنجایی که منوچهر حامدی
با تغییر چهره و با اسم مستعار در ایران فعالیت می کرد او را نشناخته و جسد او را مدت ها در سردخانه
حفظ کرده بودند. پس از این درگیری ها مدتی حسن ماسالی از منوچهر حامدی بی خبر بود. و
حسن ماسالی پس از این حادثه تعجب کردیم که چرا چریک ها فرزندان خردسال شام اسبی را درخانه های
تیمی نگه داشته و آن ها را به خویشاوندان دور یا نزدیکشان نسپرده بودند؟
در سال 1356 حمید اشرف به اتفاق تعداد کثیری از کادرها رهبری سازمان در حومه تهران جلسه ی
اضطراری تشکیل داد تا دلایل ضربات وارده را ارزیابی کنند. متاسفانه مامورین رژیم محل جلسه را
ردیابی کرده و همه شرکت کننندگان در جلسه را به قتل می رسانند. و
دستگیری اشرف دهقانی فرار از زندان و انتقال به خارج از کشور ایران اشرف دهقانی به عنوان اعتراض
به کشته شدن برادرش بهروز دهقانی هنگام پخش اعلامیه در اردبیهشت 1350 در تهران جلوی دانشگاه
دستگیر می شود. پلیس های تهران او را به طرز وحشیانه ای شنکجه می کنند سپس در یک دادگاه فرمایشی
او را به ده سال زندان محکوم می کنند او به اتفاق عده ای از زنان مبارز مجاهد به اسارتگاه بخش زنان
انتقال یافته بود. و
گاهگاهی با مراقبت شدید به اعضای خانواده ی زندانیان سیاسی اجازه می دادند که با عزیزان خود ملاقات
کنند کادر رهبری سازمان مجاهدین برنامه ریزی می کند که از طریق اعضای خانواده خود که به ملاقات
زندانیان رفته بودند شرایط فرار اشرف دهقانی را فراهم کنند. و
تمام خانم های که به ملاقات عزیزان خود به زندان رفته بودند به عنوان رعایت حجاب اسلامی چادر به سر
کرده و یک چادر اضافی را نیز مخفیانه با خودشان به درون زندان می برند. هنگام خروج از زندان آن
چادر اضافی را به سر اشرف دهقانی کرده و او را همراه سایر خانم های حجاب دار و چادر به سر در
فروردین 1352 از زندان خارج کرده و در یکی از پناهنگاه های سازمان مجاهدین مخفی می نمایند. و
زندانبانان هنگامی که به تفتیش سلول ها پرداخته متوجه می شوند که فریب خورده اند. و
اشرف دهقانی مدت کوتاهی در پناهگاه سازمان مجاهدین بسر می برد و از آنجایی که رابطه ی دوستانه ای
بین سازمان مجاهدین و چریکهایی فدائی خلق برقرار شده بود اشرف دهقانی را به چریکهایی فدائی خلق
تحویل می دهند. و
در این هنگام رابطه ی حسن ماسالی با چریکهای فدائی خلق از طریق محمد حرمتی پور برقرار بود و از
طریق ایشان از این ماجرا با خبر شدند. و
مدتی کوتاهی از فرار اشرف دهقانی و زندگی مخفی او در ایران سپری نشده بود که از داخل کشور به ما
خبر دادند. رفیق اشرف دهقانی در اثر شکنجه هایی که در زندان متحمل شده گاهگاهی دچار حالت ضعف
و دیپروسیونو حواس پرتی می شود. بنابراین اسمرار زندگی مخفی در ایران می تواند برایش خطرناک باشد
از این رو کادر رهبری سازمان تصمیم گرفت که ایشان را همراه دو نفر از پیک چریک ها از طریق مرز
ایران به عراق به خاورمیانه به نزد حسن ماسالی بفرستند تا از ایشان مراقبت و نگهداری کنند. البته در
تماس های اولیه ایشان را با نام مستعار رفیق نگار به ما معرفی کردند. و
در تاریخ تعیین شده به اتفاق محمد حرمتی پور با اتومبیل لندرور به طرف مرز ایران و عراق حرکت کردیم
اتومبیل را در بیابانی پشت یک تپه پارک کردیم و هنگام شب پیاده به طرف مرز و قرارگاه مخفی خودمان
که قبلاً شناسایی کرده بودیم حرکت کردیم سراسر مرز ایران و عراق با سیم خاردار از همدیگر تفکیک
شده و اکثر نقاط مرزی را مین گذاری کرده بودند. و
همچنین از طریق نورافکن و ماشین های گشتی اوضاع را کنترل می کردند. بین ایران و عراق در حوالی
بصره عماره - خرمشهر -آبادان یک باتلاق بزرگ و وسیعی قرار داشت. که می بایستی از قبل شناسایی
می کردیم رفقای چریک به طور معمول از جاده آبادان خسروی به طرف مرز حرکت می کردند. می بایستی
هنگام عبور از مرز خیلی مسائل تکنیکی نظامی و امنیتی را رعایت می کرزدند. و
پس از مدتی حسن ماسالی یک دوربین فراموش کرده که آیا ماورا سبز یا ماورا قرمز نام داشت تهیه
کرده بودند که شب ها می توانستند همه چیز را ببینند به این ترتیب در نزدیکی مرز ایران سر قرارگاه حاضر
شده اند و حمید اشرف دهقانی که نام مستعار او نگار را تحویل گرفتند. و
در بغداد یک اقامتگاه با سه اتاق را مخفیانه سازماندهی کرده بودیم . در درون راهرو عکس چند نفر از
مبارزین از جمله عکس بهروز دهقانی را که به دست رژیم بقتل رسیده بودند چسبانده بودند. وقتی که اشرف
دهقانی وارد منزل شد گفتم پیش من دیگر مخفی کاری نکن کنار این عکس بهروز دهقانی که می ایستی
می دانم که اسم تو چیست. و
بر اساس سفارشاتی که از تشکیلاتی درون کشور به حسن ماسالی کرده بودند یک اتاق ویژه به ایشان
اختصاص دادند و رفتند یک تختخواب خوب هم برای او خریداری کرده اند تا حمید اشرف زجر دیده و
عذاب کشیده ی خوب استراحت کند. همچنین مقداری سبزی و گوشت و برنج خریداری کرد و غذای خوبی
پخت و برایش آماده کرد غذای مختصری خورد اما موقع خواب دید که در راهرو قدم می زند و نمی خوابد
پرسید دوست هنوز ناراحت هستی چرا نمی خوابی؟
حمید اشرف پاسخ داد: حسن ماسالی همه ی این ها بورژوائی است. و
حسن گفت حالا برو استراحت کن فردا برایت توضیح می دهم
روز بعد پرسید : وقتی به آلمان می روید در آنجا ابجو می خورید؟
حسن ماسالی گفت : آب آلمان را نمی شود زیاد خورد تولید سنگ کلیه می کند حتی آب آشامیدنی را باید
بخریم به علاوه و دوستان حسن گاهگاهی آبجو یا شراب می خورند و با مبارزه ی سیاسی منافات ندارد
می بینی که حسن و دوستانش شخصی دست برداشته ایم و همه جانبه داریم مبارزه می کنیم. و
از همه مهمتر ما دنبال تقسیم فقر نیستیم بلکه می خواهیم شرایط اسایش و رفاه عمومی را فراهم کنیم این
گفتگو در اینجا برای مدتی ختم شد اما پس از مدتی دوباره به حسن رجوع کرد و گفت دوست کرامی به
خارج رفت و آمد می کنی کیف سامسونت در دست می گیری و لباس شیک می پوشی؟
حسن گفت : حمید عزیز من چندین سال است که با گذرنامه تقلبی به کشورها ی مختلف سفر می کنم اگر
لباس ژنده یا چریکی بپوشم فوری به من مشکوک می شوند و مرا دستگیر می کنند خصوصاً پلیس در
کشورهای عربی و جهان سوم به ظاهر آدم ها نگاه می کند. این طور که رفت و آمد می کنم گاهگاهی
حتی سلام نظامی می دهند و هنگام تفتیش عذرخواهی نیز می کنند. و
در فصل تابستان در عراق و برخی کشورهای عربی هوا گرم و مرطوب بود همچنین سر و کله زدن با
عناصر بوروکرات و وقت نشناس گاهگاهی ما را کلافه می کرد. هنگام استراحت گاهگاهی موسیقی شاد
ایرانی و خارجی گوش می کردیم اما این کار ما با فرهنگ چریکی تطابق نداشت. لذا حمید اشرف به ما
تذکر می داد که این موسیقی و آهنگ ها بورژوائی هستند و یک مبارز چریک و انقلابی نباید این ها را
گوش کنند. و
البته حسن ماسالی شاید در خارج از کشور ایران نیز با چنین تفکر و پدیده ای سر و کار داشتند. به طور
مثال دوستانی که در آمریکا طرفدار مائوئیست شده بودند برای اینکه ثابت کنند خیلی چریک فدائی و مبارز
و طرفدار زحمتکشان شده اند لباس ژنده و کاپشن نظامی پوشیده و حمام نمی گرفتند به طوری که لباس
و بدنشان همیشه بو می داد. و
اخرین بار که شاه در آمریکا با جیمی کارتر دیدار داشت و مراسمی در جلوی کاخ سفید برگزار می کردند
دوستان حسن ماسالی نیز در چارچوب کنفدراسیون قرار گذاشته بودند که با مشارکت همه دانشجویان
تظاهرات وسیعی بر علیه شاه در جلوی کاخ سفید سازماندهی کنند. به یاد دارم که عده ای از دوستان حسن
مقیم آمریکا به حسن رجوع کرده و گفتند که تعداد زیادی پلیس برای حفاظت شاه بسیج کرده اند و ممکن
است نتوانیم به کاخ سفید نزدیک شویم چه کار کنیم؟
حسن به شوخی گفت به دوستان مائوئیست ما در آمریکا بگویید که برای پراکنده کردن نیروهای پلیس
بهترین کار این است که جوراب هایشان را به سوی پلیس پرتاب کنند پلیس به خاطر بوی جوراب آنها
زود پراکنده خواهد شد. و
در آن زمان تعدادی از دانشجویان ایرانی در آمریکا که مائوئیست شده بودند زیاد به دانش و فرهنگ
سوسیالیستی توجه نمی کردند و برای اینکه به طرفداری از طبقه کارگر تظاهر کنند لباس ژنده و پاره
می پوشیده اند و در کنار نظام های سرمایه داری پول می گرفتند برای ادامه زندگی کردند و حتی حمام
نمی گرفتند و مسائل بهداشتی و نظافت را رعایت نمی کردند. و
فرهنگ سازمان چریک های فدائی خلق ایران در میان مارزین داخل کشور و همچنین در میان برخی از
دوستان ما نیز رخنه کرده بود. و لذا مجادله بر سر فرهنگ چریکی عاقبت حسن ماسالی را مجبور کرد که
دیدگاه حسن را در باره ی فرهنگ سوسیالیستی و تفاوت آن با فرهنگ چریکی و تقسیم فقر بنویسد و
انتشار دهد. و
اما حمید اشرف دهقانی مقاله ای نوشت که مضونش تقریبن چنین بود مبارز انقلابی و سوسیالیست
می تواند موسیقی شاد گوش کند چاچا برقصد گاهی یک لیوان مشروب بنوشد و در صورت لزوم تفنگ
به دست بگیرد و به مبارزه ی طبقاتی و انقلابی خود استمرار بخشد
نگرشی به گذشته و آینده: پنجاه سال مبارزه در راه آزادی جلد اول از صفحه 361 تا 371
خاطرات حسن ماسالی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen