خانه ی کودکی ام کجاست؟
خانه ای که دیوارهایش از شعر و شبنم بود
و از چهارسو با آفتاب همسایه بود
و بلبلان اش همیشه عاشق بودند
خانه ی کودکی ام کجاست؟
خانه ی کودکی ام کنار دریا خزر آبی , آبی بود با پنجره هایی که رو به عشق باز می شد
و عشق با پیراهنی نازک و رنگ آبی داشت و ارغوانی که همیشه بوی شراب خلار می داد
برایش می رقصید
شمرده شعر می خواند
با آرامش تار می زد
و در همه حال با دستان زخمی اش ضرب می گرفت
خانه کودکی ام کجاست؟
خانه ای که در آغوش اش به خواب می رفتم
خواب های آبی دریا خزر را می دیدم
خواب های که بیداری ام را به گردش می برد
و کاکل لحظه هایش را با گلبرگ های نیلوفر شانه می کرد
خانه ی کودکی ام کجاست؟
جای که درخواست پناهنده گی داشته اید
گریه امان ام نمی دهد
آیا کسی به من می گوید
خانه ی کودکیم کجاست؟
آقا تورج هشت میلیوم مردم ایران در جهان درخواست پناهنده گی داشته و دارند
جای که درخواست پناهنده گی داشته اید
تورج پارسی
بوی سال های از دست رفته
که گم شدند هشت میلیون شهروندان ایرانی
آن سوی خیال و اقتدار فلسفه
ایستاده در آستان دو باره در تبعیدیم
باورهای نسل سوخته ایرانی
بوی سال های از دست رفته
چه بازگشت غریبی
ای کاش
خاشاک خفته به راه باد می دانست
چه بهار دست به داسی
کمر به قتل عام گندم و بابونه بسته است
ای کاش
بوته ی بی وطن
به راه باد می دانست
چه آواره ی بی منزل ایرانی در خارج از کشور ایران و در بیابان
چه سوختن به خاکستر چاله ای
تو پیرم کردی ای آخوند بی وجدان
مگر مرا جُرمِ کدام حَرمَ
از پیچ تابِ ایدئولوژی روحانیون باد آفریده اند
که در سرزمین من و تو زاده شده ایم؟
دیگر چه می خوانی ام به خاموشی وطن
من
سار سرَ بُریده به بالای دار از دست روحانیون بی وطن
مرد و زن
کتک خورده ی پَستو نشین تو
تو دستار بند
فتوا نویسِ روحانیونی بی خدا قند هار
خانه ای که دیوارهایش از شعر و شبنم بود
و از چهارسو با آفتاب همسایه بود
و بلبلان اش همیشه عاشق بودند
خانه ی کودکی ام کجاست؟
خانه ی کودکی ام کنار دریا خزر آبی , آبی بود با پنجره هایی که رو به عشق باز می شد
و عشق با پیراهنی نازک و رنگ آبی داشت و ارغوانی که همیشه بوی شراب خلار می داد
برایش می رقصید
شمرده شعر می خواند
با آرامش تار می زد
و در همه حال با دستان زخمی اش ضرب می گرفت
خانه کودکی ام کجاست؟
خانه ای که در آغوش اش به خواب می رفتم
خواب های آبی دریا خزر را می دیدم
خواب های که بیداری ام را به گردش می برد
و کاکل لحظه هایش را با گلبرگ های نیلوفر شانه می کرد
خانه ی کودکی ام کجاست؟
جای که درخواست پناهنده گی داشته اید
گریه امان ام نمی دهد
آیا کسی به من می گوید
خانه ی کودکیم کجاست؟
آقا تورج هشت میلیوم مردم ایران در جهان درخواست پناهنده گی داشته و دارند
جای که درخواست پناهنده گی داشته اید
تورج پارسی
بوی سال های از دست رفته
که گم شدند هشت میلیون شهروندان ایرانی
آن سوی خیال و اقتدار فلسفه
ایستاده در آستان دو باره در تبعیدیم
باورهای نسل سوخته ایرانی
بوی سال های از دست رفته
چه بازگشت غریبی
ای کاش
خاشاک خفته به راه باد می دانست
چه بهار دست به داسی
کمر به قتل عام گندم و بابونه بسته است
ای کاش
بوته ی بی وطن
به راه باد می دانست
چه آواره ی بی منزل ایرانی در خارج از کشور ایران و در بیابان
چه سوختن به خاکستر چاله ای
تو پیرم کردی ای آخوند بی وجدان
مگر مرا جُرمِ کدام حَرمَ
از پیچ تابِ ایدئولوژی روحانیون باد آفریده اند
که در سرزمین من و تو زاده شده ایم؟
دیگر چه می خوانی ام به خاموشی وطن
من
سار سرَ بُریده به بالای دار از دست روحانیون بی وطن
مرد و زن
کتک خورده ی پَستو نشین تو
تو دستار بند
فتوا نویسِ روحانیونی بی خدا قند هار
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen