Montag, 16. Juli 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون VI

                                                تهاجمی دیگر از روحانیون
                                     مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی با فتح قسطنطنیه در 29 مه 1453 می . به عمر هزار ساله امپراطوری
رم شرقی پایان داد که مصادف با آغاز قرن جدید و پایان قرن وسطی گردید. او ضمن فتوحاتی توانست بر
سراسر آسیای صغیر سلطه یابد، و در اروپا نیز نواحی زیادی را متصرف شد. او قصد چنگ اندازی به ایران
و دیگر کشورهای اسلامی را داشت و اگر هم کسی مخالفت و مقاومت می کرد با بر چسب بی دینی
روبرو می گردید و خونش حلال می شد. و
اروپائیان و آسیایی‌ها با قدرت روز افزون عثمانی راهی را بسته دیدند، ولی نیاز به کالا راهی دیگر گشود
دو کشور اروپائی اسپانیا و پرتقال و دریانوردان ماجراجوی آنها، برای گسترش امیال استعمار گرانه خویش
بسیار قاره ها و جزایری را، کشف کردند و بتصرف در آوردند. رقابت و جنگ ناشی از آن، آنها را بر سر عقل
آورد و تقسیم غنائم کردند. نیمکره غربی را اسپانیا و نیمکره شرقی را پرتقال تصاحب کرد، و لذا آسیا را
پرتقال فرمان می راند و خلیج فارس را اشغال و راه برای خویش باز کرد. و
ازبکان و ترکمنها نیز خراسان را مورد تجاوز قرار دادند. در این هنگامه شوم شاه اسماعیل صفوی توانست
با شجاعت و همتی بی مانند استقلال ایران را تضمین کند و حاکمیت ملی را مستقر سازد. او از جانب پدر
نواده شیخ صفی الدین اردبیلی و از سوی مادر به اووزن حسن آق قویونلو می رسید. او یکساله بود که
پدرش بدست پادشاه شیروان کشته شد. گویند مرگ پدرش هرج و مرج براه انداخت و او و برادرش به
گیلان رفتند و در لاهیجان در نزد حکمران آنجا که تمایلات شیعه داشت بسر بردند. و
حوادث زمان از سوئی و آمادگی پذیرش، که در او بود، پدیده ای بوجود آورد، اقبال نه قبیله بسوی چهره ای
سیزده ساله، و تشکیل ارتشی بنام قزلباش و دعوی استقلال از سوی او. آوازه قیام در 1501 سبب شد، که
بسیاری از مردم سوریه، دیار بکسر به او بپیوندند، و با این لشکر، فرخ سیار پادشاه شیروان را بخود خواهی
پدر در نزدیکی قریه گلستان  شکست و بقتل برساند. او توانست ضمن فتوحآتی دیگر در 11 مارس 1502 م
بنام شاه اسماعیل صفوی تاجگذاری کند. او توانست با رسمی کردن شیعه دولت مستقلی را بنا نهد. شیعه در
واقع سلاحی بود سیاسی که حاکمیت بخشید باستقرار ملی در این سرزمین. نباید از نظر دور داشت سیل
مردمی که باو روی آوردند، و او را حمایت نمودند، شیعیان بودند از قفقاز، آسیای صعیر، سوریه. و
او با زور شمشیر و کشتار، سنی مذهبان را که مقاومت می کردند از سر راه خود بر می داشت. او توانست
شبیک خان را که از نوادگان چنگیزخان و مردمی بی رحم و متعصب بود در 1510 بقتل رساند و سراسر
خراسان، فلات و قندهار و. ... را فاتح شود.و
پس از قتل شبیک خان، پوست سرش را پر از کاه کرده نزد سلطان با یزید فرزند محمد فاتح پادشاه عثمانی
فرستاد. گشتار وحشیانه شاه اسماعیل از سنی مذهبان  و عملی که با شبیگ خان نمود، زمینه جنگ وسیعی
را بین ایران و عثمانی بوجود آورد.و
پسر سلطان با یزید، شاهزاده سلیم، که مردی خونخوار بود،علیه پدر قیام و با یزید ناچار به نفع پسر از
سلطنت کناره گرفت. سلیم تمام برادران و برادرزادگان خود را کشت بجز مراد که موفق بفرار شد.و
به شاه اسماعیل پناه آورد شاه اسماعیل او را گرامی داشت و حکومت قسمتی از فارس را به او داد.و
سلیم ضمن ارسال سرداری به ایران تقاضای استرداد مراد رانمود. شاه اسماعیل او را غاضب تخت و تاج
خواند و با فرستادن دو نفر از سرداران قزلباش به بهانه جمع آوری شیعیان آناتولی شهرهای قره حصار
و ملاطیه را تصرف نمود. و
سردار سلیم نیز در مدت اقامت خود در تبریز با سران ایلات، رابطه برقرار نمود و ضمن جمع آوری اطلاعات
زیادی پی خبر از ایران رفت. و
سلیم با انعقادی قرارداد های صلح بین خود و کشورهای اروپائی موقتاً خود را از ناحیه غرب آسوده خاطر نمود
و سپس با خواست، از شیخ الاسلام استانبول، فتوی داد، که قتل یک نفر شیعه بیش از هفتاد کافر حربی و
مسیحی ثواب دارد و در نتیجه قتل عام وحشتناکی سراسر خاک عثمانی را فرا گرفت و بیش از چهل هزار نفر
از شیعیان بقتل رسیدند. و
سلیم در 19 مارس 1514 م. به ایران لشکرکشی نمود. عبداله خان ازبک را نیز تحریک به خوانخواهی
شبیک خان عمویش نمود، و ضمن ارسال نامه ای توهین آمیز اعمال شاه اسماعیل را نسبت به خلفای
راشدین تقبیه و گناه دانست و سر انجام با ارسال نامه ای دیگر ادعای خلافت و جانشینی پیغمبر اسلام را
نمود و از شاه اسماعیل خواسته شده بود، که توبه کند و ایران را جز متصرفات عثمانی بداند. و
شاه اسماعیل با ارسال پاسخهایی، کوبند مرتبه ای یک قوطی تریاک توسط یکی از درباریان فرستاده بود تا
به کنایه به سلطان بفهماند که تسخیر ایران و سقوط خاندان صفوی غیر ممکن و رویائی است که در حال
کشیدن تریاک دست می دهد. سلطان خود خواه با دریافت آن نامه بلادرنگ سفیر ایران را بقتل و با دادن
نامه ای توهین آمیز و بهمراه آن یک دست لباس زنانه بسوی تبریز حرکت نمود. در این نبرد که در جلگه
چالداران نزدیک خوی رخ داد و بنبرد چالداران معروف است لشکریان قزلباش با وجود شجاعت و شهامتی
بی نظیر بعلت نداشتن سلاحهای آتشین و کمبود نیرو نسبت به ارتش عثمانی به عقب نشینی دست زدند. و
شاه اسماعیل که خود در قلب سپاه شمشیر می زد، از ناحیه بازو زخمی گردید.و
سلطان سلیم تبریز را تسخیر و حرمسرای شاه اسماعیل بدست سپاهیان افتاد. گویند بعلت ظهور آثار شورش
مبنی بر عدم تمایل بکشتار برادران دینی خود،ایرانیان در سپاه عثمانی عازم خاک عثمانی شد و در بین راه
نخجوان و ایروان و. .. را هم تصرف کرد. و
گفتنی است که در جنگ میان ایران و عثمانی بهروزه خانم همسر مورد علاقه شاه اسماعیل وجود داشت
و شاه اسماعیل با ارسال هیئتی برپاست سید نورالدین عبدالوهاب تقاضای استرداد همسرش را نمود.و
شاه سلیم در صورت خودداری از لعن و توهین به خلفای سه گانه و خواندن خطبه بنام آنها حاضر شد همسرش
را باز پس فرستد ولی این شرط را نپذیرفت و شاه سلیم عقد او را با شاه باطل و به عقد قاضی عسکر آناتولی
درآورد.  و
شاه اسماعیل بار دیگر ارسال نامه و تقبیه کار سلطان سلیم، خواستار همسرش شد که سفیران را زندانی و
نامه اش را بدون پاسخ، گذاشت. و
شاه اسماعیل بخاطر جبران شکست چالداران به مصر و دولتهای اروپائی روی آورد و آنها را تحریک بجنگ با
دولت عثمانی نموده ولی سلطان سلیم ضمن فتوحات زیاد و کشته شدن پادشاه پیر مصر ضمن تسخیر سوریه
لبنان و فلسطین عازم فتح مصر گردید و فاتحانه وارد قاهره شد والمقوکل سوم آخرین خلیفه عباسی را اسیر
و با خود به استانبول آورد و خود را خلیفه مسلمین خواند، و از تاریخ 1507 م. مصر جز و متصرفات عثمانی
به حساب آمد.و
دولت و نیز از سوی عثمانی ها مورد تجاوز قرار گرفته بود، لذا شاه اسماعیل ضمن ارسال سفرائی آنها را
دعوت به اتحاد و جنگ بر علیه عثمانی ها نمود و نیز بخاطر گرفتاری و در گیری جنگ پیشنهادات شاه اسماعیل
را نپذیرفت، او کوششهای هم در امر بوجود آوردن اتحادی با مجارستان، لهستان و شوریدن آنها برعلیه
عثمانی ها نمود و آنها نیز استقبال کردند. عثمانی سرگرم پیروزی بود، و توانست در 1521 بلگراد را فتح و
جزیره ردوس را تصرف شود.و
شاه اسماعیل سپس ارسال نامه ای امپراطوری آلمان و توضیح جنگهای خود با عثمانی خواستار اتحاد برعلیه
عثمانی شد. سفیر شاه مورد استقبال قرار گرفت. شارلکن امپراطور آلمان با ارسال نامه ضمن اظهار
گرفتاری ها، موافقت خود را اعلان داشت ولی نامه زمانی به ایران رسید که شاه اسماعیل بیش از یک سال
از مرگش می گذشت. و
شارلکن، چهار سال بعد هم سفیری به ایران می فرستد با نامه ای که بیان کننده آنست که از خبر مرگ شاه
اسماعیل در اروپا اطلاعی در دست نبود. در آن نامه ضمن تعریف از شجاعت و تدبیر نامبرده، آمادگی خود را
برای اتحاد علیه عثمانی اعلان می دارد. شاه اسماعیل در 23 مه 1524 در سن 38 سالگی بمرض سل
درگذشت و پسر ده ساله اش شاه طهماسب با ایجاد یک شورای نیابت سلطنت از سرداران قزلباش بتخت
سلطنت تکیه زد.و
با اطلاع از در گذشت شاه اسماعیل، ازبکان چندین بار به ایران حمله ور شدند که توسط قوای ایران دفع شد.و


Sonntag, 8. Juli 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون V

                                               تهاجمی دیگر از روحانیون
                                    مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
سربداران اکثر آن ولایات به سم ستوران ویران گردانیدند و هر گله که در گیاه زار آن مراغی یافتند براندند
و در آن قضیه غنیمتی تمام بدست سربداران افتاد و کارایشان دوامی گرفت و آوازه ایشان به اطراف
واکناف برسید. و
تاریخ این حادثه در دسامبر 1353 بوده و بدینطریق بقایای ایلخانان هلاکوی بدست سربداران واژگون گردید.و
یحیی کرابی بدست برادرزن خودکشته، و قدرت بدست حیدر قصاب افتاد که شاید تحریک قتل از سوی او انجام
گرفته باشد. و
حیدر قصاب ظهرالدین کرابی را، که قتل یحیی کرابی بدست او صورت گرفت عملاً از کار برکنار و خود امور
را بدست گرفت، و با لشگری مرکب از 5000 نفر مرد جنگی اسفر این را محاصره ولی در اردوگاه برعلیه
او توطئه قتل انجام گرفت. این عمل توطئه توسط پهلوان حسن دامغانی که سپهسالار وی بود انجام گرفت
سر حیدر را بدور حصار شهر گرداندند و نصرالله باشتینی که در اسفر این علم طفیان بر افراشته بود
دروازهای قلعه را گشود و طبق رضایت آنها، لطف اله فرزند وجیه الدین مسعود بود، شهریار شد، و
خواجه نصراله باشتینی و پهلوان دامغانی هردو اتابکان لطف اله شدند. و
مبارزه میان سربداران شدت می گرفت و یکی از شاگردان شیخ حسن جوری بنام عزیز مجدی بر علیه
پهلوان حسن دامغانی قیام و قلعه مهم طوس را تسخیر کرد. و
پس از مدتی پهلوان حسن دامغانی طوس را باز پس گرفت و مشهد را هم تصرف کرد، ولی جرات کشتن
درویش عزیز را نداشت، لذا با دادن دو خروار ابریشم خام به وی گفت تو مرد اهل طاعتی من از خدای
میترسم که تو را بکشم بر خیز از ملک من بیرون شو
درویش عزم اصفهان کرد و در این شهر مقیم شد، سپس شخصی بنام علی موید با فرستادن یکی از
طرفداران خود بسوی درویش عزیز و تظاهر بطرفدارای از طریقت حسن جوری درویش عزیز را متقاعد
کرد و بر علیه پهلوان حسن دامغانی شوراند و پس از گرفتن اوضاع بدست خود، باتظاهر، در ایدئولوژیک
روحانیون و توجه دادن مردم بظور حضرت امام عصر ،، در واقع بفکر اقدامات جدی نبود. چندی نگذشت
که بین درویش عزیز و علی موید نیز شکر آب شد. علی موید دستور بقتل عزیز درویشداد، که او و
هفتادنفر از رفقایش بقتل رسیدند، و سر درویش را به سبزوار آوردند و از چهار سو بیاویختند. و
در 778 بار دیگر جناح افراطی سربداران به رهبری دوریش رکن الدین که از شاگردان شیخ حسن جوری
و درویش عزیز بود خروج کردند. علی موید برای خاموش کردن این قیام به دشمن دیرینه خود امیر ولی
روی آورد، و با هم ائتلاف و روی به سبزوار نهادند. و
دوریش در پیکار شکست خورد و گریخت علی موید مجددا در 780 وارد سبزوار گردیده امیر ولی پس
از فرونشاندن شورش باردیگر به علی موید حمله کرد، علی موید به تیمور لنگ متوسل شد و با این عمل
خیانتی بود که بدولت و کشور سربداران نمود. و
آ، یو. یا کوپوفسکی حدس می زند که تیمور در عهد جوانی و دورانی که سپاهی مزدور و همواره جویای
ماجرا بود روابطی با سربداران داشت، و
بهر حال تیمور با علی موید همداستان شد و وی را یاری کرد  ولی بهیج وجه در حفظ پایداری دولت سربداران
برنیامد بلکه بهانه‌ای شد که بتواند در امور خراسان مداخله کند. او با لشکریانش به خراسان آمد و امیر ولی
را سرکوب و وارد سبزوار شد. علی موید به پیشوا ز تیمور شتافت و خود را عبد و عبیدا و خواند، او را موقتاً
نگهداشت و در 788 دستور قتل او را صادر کرد. در سال 785 در سبزوار قیامی عمومی صورت گرفت
به رهبری شیخ داود، این قیام بیان کننده آن است که در واقع جنبش بدست نیروهای افراطی درویشان بود.و
بهرحال تیمور با محاصره سبزوار و کشتار وسیعی محاصره را شکست و قیام را موقتا خاموش کرد. پایداری
مردم سبزوار در مقابل یورش سیل آسای قوای تیمور بی نظیر بود، او مردم را زنده زنده لای دیوار گذاشت
پس از مرگ تیمور در 807 هجری سربداران در سبزوار قیام نمودند، لشکریان شاهرخ فرزند تیمور بسختی
توانستند این شورش را خاموش کنند. و
در واقع نهضت سربداران که نیم قرن بطول انجامید جنبشی بود ملی مردمی که بر علیه حاکمان زمان صورت
گرفت، توده های جان برکف و خیل رنجبران بوجود آورندگان آن بودند، که توانستند سلطه مغولان را منهدم
سازند ولی متاسفانه عدم آگاهی در امر سازماندهی و تشکل مردم، و خود خواهی و منافع شخصی کسانی
که در راس قرار می گرفتند، سبب شد که نتوانند حفظ جنبش کنند. و
از آغاز جنبش بر علیه مغولان تا انقراض آن بدست امیر تیمور، هربار فردی بر می خاست و نیروئی برعلیه
دیگری تدارک می دید که خود ناشی از عدم آگاهی مردم باشد در سازماندهی و اینکه جلو گیری شود، و
بروز چنین حوادثی را، دیگر وجود ضعف و امکان رشد خود خواهی، بروز شانس رشد برای چنین کسانی
که بتوانند در راس جریان قرار گیرند، و آنرا بنفع مقاصد قدرت طلبی های فردی بفساد بکشانند، که حاصل
همه اینها ضعف و از هم پاشیدگی نهضتی است که چنین حوادثی را با خود می آورد. و
ولی آنچه بایستی فراموش نشود، دست آوردهای تاریخی و ریشه یابی این نهضت ها است که بایستی مورد
توجه قرار گیرند، چون پیروزی آدمی، شناسائی و تجربه آندوزی از حوادث تاریخی است، که توجه به آن
آدمی را از لغزش های دوباره مصون و بپیروزی نزدیک می دارد. و
گفته شد که شاه اسماعیل توانست پس از 16 سال جنگ استقلال و حاکمیت ملی را مستقر و تمامیت ارضی
ایران را باز یابد، و ایران. پس از 850 سال که از سقوط ساسانیان می گذشت گذشته خود را تجدید نماید
شاه اسماعیل و به همراهش شاه عباس شفته ریزی و ساخت استقلال را بناساختند. روابط سیاسی و بدنبال
آن بازرگانی با ارسال سفیر به کشورهای خارجی آغاز و شکل گرفت. شاه اسماعیل و دیگر پادشاهان صفوی
شیعه را وسیله سیاسی برای استقرار حاکمیت ملی مورد استفاده قرار دادند، و توانستند پس از 120 سال
جنگهای ممتد و پی درپی در سال 1639 م با بستن قرار داد قصر شیرین مرزهای کشور را تثبیت سازند، که
تا زمان فتحعلیشاه به قوت خود باقی بود و توسط چهره هائی چون نادرشاه، کریم خان و آقا محمدخان پاسداری
شد، اگر چه در زمانهائی موقعیت های متزلزلی را بهمراه داشت. لازم بتذکراست، اگر از شاهان مقتدری چون
شاه اسماعیل، شاه عباس، نادرشاه و. .. اینجا و آنجا یاد می شود و بآنهائی درمورد مسائلی داده میشود، و
از وجود حاکمیت ملی و تثبیت آن که ناشی از اقتدار و درایتی باشد که در آنها بوده، و یاد شد. و

یک، بیان آن نیست که آنها، چهره مردمی همیشه و یا در همه حال داشته اند و بجامعه و مردم از سوی ایشان
ستمی روانشده است و با آنها عدالت اجتماعی را مراعات و انسانها را از ستم مصون داشته اند،و
هرگز چون خود انفجارات داخلی و قیامهائی که در زمان آنها صورت گرفته بیان کننده واقعیتی است اجتماعی
ناشی از وجود ستمی که آن حوادث را آبستن شده. و
دو، بهیچ وجه حاکمیت ملی که ناشی از درایت و اقتدار آنها صورت گرفته، عمل آنها را در رابطه با ستمی که
به جامعه روا می داشتند و یا آدمکشی ها و قتل و غارت که در حین لشکرکشی از سوی آنها بعلت های
دیگر روا می شده، تبرئه نمی سازد. و
سه، بارها ذکر آن رفت که پدیده های اجتماعی تاریخی بررسی می شوند، و چه بسا حادثه ای اجتماعی که
در زمانی پذیرفته شود و مورد حمایت جامعه باشد، در حالیکه در زمانی دیگر، مورد انتقاد و حمله قرار
گیرد،.تاریخ و حرکتهای اجتماعی تاریخ، چنین می آموزد که، رابطه بر قرار میشود، آبستن میکند، بخشت
میاندازد، پرورش می دهد، می میراند، و با مرگ آن نوزادی دیگر، که این فرزند را تفاوتی است با آن پدر
و مادر. چون فرزند زمان دیگریست با پایگاه اجتماعی دیگر،اگر چه محصولی است از آن رابطه. این است
سیر تاریخ. ..می شکفد، چون می شکفد، و پروای آن ندارد که کسی به او بنگرد یا ننگرد. و

Freitag, 27. April 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون IV

                                         تهاجمی دیگر از روحانیون
                                     مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
پس از مرگ وجیه الدین مسعود ده تن از زمامداران سربداران که به نیروهای تندرو و میانه رو منتسب
بودند بسر کار آمدند و در این رابطه در گیری، یک فرمانفرما سرنگون می شده و بجای آن فرمانداری
دیگر از جناح مخالف اوضاع امور را بدست می گرفت. قضایا و علت این مبارزات گنگ و نا مفهوم است،و
ولی آنچه بطور خلاصه می توان بیان داشت، وجود دو جریان میانه رو و تندرو می باشد که نهضت سربداران
را بوجود آورده بودند. میانه روها از بزرگان و سپاهیان و خرده مالگین و تندرو ها از شیخیان و درویشان
و پیشه وران بوجود آورده بودند. نیروی منظم و شکل یافته آنها یاران شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری بودند
که در بین توده مردم، از اعتبار و نفوذی برخوردار بودند. و
یکی از چهره های سربداران یحیی کرابی است، زاده شده در روستای کراب، از توابع بیهق که از مقربان
وجیه الدین مسعود بوده. او را با هوشتر از وجیه الدین مسعود دانسته اند و در دوران خود سعی داشته
که یاران حسین جوری را با حکومت خویش سازگار سازد و از اعتبار آنها بنفع خویش استفاده برد. و

میر خواند گوید
بر سرخوان کرم او پیوسته غنی و فقیر نشستندی این بیان آنست که با این عمل سعی داشته، نیروی مساوات
طلب پیروان شیخ حسن جوری را بخود جلب سازد، عده لشگریان او را به 22000 نفر گفته اند که از دولت
او مواجب می گرفتند و با قدامات و آبادانی دست می زدند. و

خرابی هائی که لشکرجانی قربانی در طوس ساخت سربداران و قدرت روز افزونشان سبب بیم و هراسی
شد در طوغای تیمورخان. طوغای تیمورخان به عوامفریبی و مردم دوستی تن داد، تا با خلیفه بتواند
سربداران را اغفال و در زمانی مناسب آنها را مغلوب سازد. بگفته این بطوطه طوغای تیمورخان پادشاه
تاتار و ترکان بود  مفهوم این نامها ممکن است هم بصحرا نشینان مغول اطلاق میشده و هم ترک که عده
آنان به 50000 تن می رسید. اینان در دشت و صحرا می زیستند و به دیگر سخن صحرا نشین بودند و
در چادرها روز می گذرانیدند و ییلاق و قشلاق می کردند و از هرات می گذشتند. و

این لشکرکشی ها که بمنظور غارت و چپاول صورت می گرفت بظاهر با شعارهای غزای دینی و جهاد
علیه هندیان مشرک و بت پرست و غیره برگزار می گشت. ولی ترکان که امیران هندی و بویژه زنان
را ببردگی می بردند هیچ تفاوتی بین بت پرستان و هندیان مسلمان نمی گذاشتند. و

در آغاز حکومت یحیی کرابی بسال 754 هجری طوغای تیمورخان او را به اردوی خویش خواند که پیمان
ببندد. این جز حیله و خدعه چیز دیگری با خود نداشت. او را قصد بر آن بود که سران سربداران را غافلگیر
کرده و بقتل رساند. و

و بنا بگفته حافظ ابرو گرفته شده از کتاب سربداران قبل از مذاکرات نبردهائی بین آنها صورت گرفته بود
پس از رد و بدل نامه هائی یحیی کرابی که از خدعه طوغای تیموریان با اطلاع بوده باتفاق دیگر سران
سربداران چون خافظ شغانی و محمد جیش و سیصد نفر سپاهی وارد اردوی خان می شوند. سه روز و
سه شب بزم و سرور در اردوی ایلخانان گسترده بود که در پایان روز سوم در حالیکه ایلخانان با ساغرها
پر از شراب، دور می گردیدند. یحیی کرابی با گذاشتن دست بروی سر و علامت دادن و مشاهده آن توسط
حسن شغانی و دیگر سپاهیان حمله آغاز می شود. سربداران با شمشیر به مغولان حمله و بخشی از آنها را
از پای در می آورند. بخشی دیگر از وحشت و هراس پای بگریز می نهند. سربداران با دریافت ثروتهای کلان
از دو گاه ایلخان را ترک می کنند. حافظ ابرو اینطور می نویسد. و

پر هیچکس ابقا نکردند و قتل در اردوی طغا تیمورخان عام گشت. از خرد و بزرگ و ترک و تاز یک و هر
که را یافتند بکشتند و بتهورکاری از پیش ببردند که تا انقراض عالم دیگران از روی روزگار محو نخواهد
گشت. فرزندان و متعلقان طغا تیمورخان که بدست افتادند همانجا بقتل آوردند و بعضی بگریختند بیک لحظه
از دوری پادشاهی چنان ناچیز شد که از ایشان اثر نماند و بقایائی که در گوشه ها گریخته بودند اگر اسباب
گریختن می یافتند جان بیرون می بردند و الا در دست سربداران می افتادند بکلی چون هبا از محلب صبا متفرق
و آواره شدند، و

Donnerstag, 5. April 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون III

                                             تهاجمی دیگر از روحانیون
                                     مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
شهر سبزوار و ناحیه بیهق واقع در مغرب نیشابور که برای این تبلیغات برگزیده شده بهترین و مناسب ترین
محل بوده روستائیان اطراف سبزوار طبقات پائین مردم شهری از ایدئولوژی روحانیون متعصب و با لنتیجه
مخالف قدرت موجود بودند. سبزوار یکی از کانونهای اصلی تشیع در ایران و در عین حال یکی از مراکز
سنتهای وطن پرستی کشور بود، مثلا در میان سبزوار نقطه‌ای را نشان می دادند که بموجب یک افسانه
بسیار جنگ رستم و سهراب  (پهلوانان حماسه شاهنامه ) در آنجا وقوع یافته بود. و

و گویند شیخ خلیفه به این شهر آمد و در مسجد این شهر و عظ نمود و مردم بسویش روان شدند که همه
اینها، شهر و داستانهای حماسی آن و دیگر چیزها، همه با هم عواملی است، که در بوجود آوردن پدیده ئی
نقش بازی می کند اگر چه نا چیز. و

با قتل شیخ، ادامه راه او توسط شیخ حسن جوری جریان دارد، تا اینکه بنا به روایتی او را دستگیر و محبوس
می کنند پیروان او را گویند که در بیهق خروج می کنند و او بخاطر حیله سیاسی در اغفال دشمن و یا اینکه
نمی خواسته، و آن نهضت را هنوز کوچک می دانسته به قیام کنندگان نمی پیوندد. و قیام بخودی خود دو را
از خواست و بخواست شیخ حسن در بیهق نزدیک سبزوار و قلمرو مغولان آغاز گشت. ماجرای خروج را گویند
که پنچ ایلچی در خانه حسین و حسن حمزه از قریه با شیخی منزل کردند و از ایشان شراب خواستند و دیگر
خواسته هائی ناصواب و بی حرمتی نمودند. که این دو برادر تحمل از دست دادند و شمشیر از نیام بر کشیدند
و با قتل آن پنج تن مغول، راه چاره شدند و از خانه بیرون شدند و گفتند ما سربدار می دهیم و قیام بدینطریق
آغاز گشت. و

در این هنگام عبدالرزاق که فرزند یکی از مالکان محل بود وارد باشتینی شد و با ایلچی که از جانب
خواجه علاالدین هند و برای بردن حسن حمزه و حسین حمزه آمده بود مصادف گشت. ایلچی اخیر الذکر
تسلیم آن دو شخص را طلب می کرد تا بخاطر قتل ایلچیان مجازات شوند، عبدالرزاق که خدای قریه بود
گفت بخواجه بگو ایلچیان فضیحت کردند و مقتول کشتند، وقتی که ایلچی این پاسخ را به علا الدین هند
و رساند وی در خشم شد و صد سپاهی فرستاد که آن دو نفر را نزد او بیاآورند، اینان مجدداً به عبدالرزاق
رجوع کردند. او از قریه خارج شد و با لشکریان مزبور جنگ کرد و آنان را مجبور بفرار کرد و تدارک حزب
دید و مردم ده را گرد آورد و از باشتین خروج کرد. و

                قیام را 737 هجری و 16 مارس 1337 میلادی دانسته اند    
این بطوطه ضمن اینکه این جنبش را دزدی و غارتگری میشناسد ولی در نوشته ای مینویسد، آئین عدالت چنان
در قلمرو آنان رونق گرفت که سکه های طلا و نقره در اردوگاه ایشان روی خاک می ریخت و تا صاحب آن
پیدا نمی شد کسی دست بسوی آن دراز نمی کرد 45 و میر خوانده می نویسد، و
سربداران سبزوار را بدون اینکه با مقاومت روبرو شوند گرفتند. بگفته میرخواند سردار قشون سبزوار
تسلیم سربداران شد 46
بهرحال عبدالرزاق در 12 ذی حجه 738 بدست برادرش مسعود بقتل می رسد که منابع برای این قتل
دلیل شرافتمندانه ای می آورند و آن اینکه عبدالرزاق بزور قصد داشت که دختر علا الدین هند وی، وزیر را
که زنی زیبا بود و با سارت سربداران افتاده بود بزنی بگیرد وجیه الدین از گریه و زاری او متاثر و او را
رها کرد. که موجب نزاع دو برادر گردیده و در این نبرد عبدالرزاق کشته شد.و

          نویسنده کتاب سربداران معتقد است که این داستان مورد اعتماد نیست
در تحسین وجیه الدین مسعود غلو کرده عبدالرزاق را همه گونه تخطئه و لحن مال می کنند. علت این عمل
مورخان مزبور را نیز در دشمنی فئودالها با سربداران باید جست. گر چه محتملا عبدالرزاق بر اثر جاه طلبی
و نامجوئی در راس سربداران قرار گرفت ولی اعیان خراسان وی را سردار روستائیان قیام کننده می شمردند

روستائیانی که فئودالها را کشته، اموال ایشان را بغارت برده، قصور شان را تصرف می کردند. وجیه الدین
مسعود بر خلاف برادر نشان داده بود که هوا خواه روش ملایمتر و معتدل تریست. و

آنچه از این  کتاب، در رابطه با منابعی که داشته، بدست می آوریداینست که سربداران، از دو جریان فکری
برخوردار بودند. و
بگفته شاعر حافظ ابرو
فی الجمله آن قوم سربداران که طایفه شدند اتباع شیخ حسن را شیخیان خوانند و اتباع امیر مسعود را
سربدار گویند 47 که اعتدالی و میانه رو را سربداری و افراطی و تندرو را درویشی و شیخی خواندند

البته گویند که امیر مسعود با عده‌ای سوار شیخ حسن را آزاد کرد، و قصد بر آن داشت که از نفوذ او بنفع
خویش استفاده کرده و شیخ را آلت خود سازد، ظاهراً او را حرمت میداشت. و در مسجد جامع سبزوار ضمن
خطبه نام شیخ را نخست و نام وجیه الدین مسعود را بعد از وی می آورد. و

و این دو تا زمانی که متفق بودند، از خواستها ی مردم حرکت میکردند کارشان اهمیت فراوان داشت، زیرا
هدف آنها رهائی ایران از چنگ مغولان بود. و

شاعری در جنگ با ملک هرات چنین سر آید
کر خسرو کرت بر دلیران نزدی
و ز تیغ یلی کردن شیران نزدی
از بیم سنان سربداران تا حشر
یک ترک دگر خیمه به ایران نزدی
که البته در این جنگ حسین کرت از لشکریان ملک هرات شکست می خورد. و علت را کشته شدن نا گهانی
حسن جوری می دانند، که سبب وحشت سربداران گردید و بگفته حافظ ابرو درویشان و مریدان شیخ حسن
امیر مسعود را متهم داشتند که این حال قتل شیخ حسن جوری با ستصواب امیر مسعود بوده

و میر خواند و خواند میر صریحا می گویند
و در آن مصاف که ایشان را با ملک دست داد شیخ حسن با شارت امیر مسعود و تیغ یکی از سربدار به
شهادت یافت 49
بهرحال آنچه بر می آید شیخ حسن جوری از نفوذی خاص برخوردار بوده است. یکی از چهره های پاک مردمی
این نهضت ابن یمین است که در جنگ شرکت می کرده قصائدی در وصف شیخ حسن جوری و وجیه الدین
مسعود سروده. او در جنگی اسیر دشمن میشود، و با آمدن فرصتی مناسب، می گریزد و باز بسربداران
می پیوندد. او را کینه ائی سخت نسبت بامیران بود گوید، و

اگر دو گاو بدست آوری و مزرعه‌ای
یکی روحانی و یکی را ولایت فقیه نام کنی
و گر کفاف معاشت نمی شود حاصل
روی و شام شبی از ولایت فقیه وام کنی
هزار بار از آن به که بامداد صدا کنی
کمر ببندی و بر چون خودی سلام کنی

او در 796 هجری در گذشت عده ای نیز معتقدند که در نبردی کشته میشود
آنچه قابل توجه است وجود نهضتی عظیم ملی مردمی است که چهره های چون این یمین را در خود داشت
وجیه الدین مسعود در پایان دوران فرمانروایی اش به مازندران لشکر کشید. سربداران آمل را تسخیر
نمودند، بعد در اعماق جنگل رستمدار داخل شده و در آن حاکمیتگاهی که توسط از امیران فئودال بنام ملک
رستمدار ترتیب داده، گرفتار و عده ای از سپاه وی تلف می شوند و بخشی نیز به اتفاق او دستگیر میگردند
              گویند مسعود بفرمان ملک رستمدار به قتل رسید
سربداران گویند در سالهای آخر عمر مسعود از نیروی نظامی قابل ملاحظه‌ای برخوردار بوده اند
           

Mittwoch, 28. März 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون II

                                               تهاجمی دیگر از روحانیون
                                   ایرانیان برای مبارزه استقلال دوباره
توجه شود تا بحال تمام نهضت ها و جنبش های مردمی، ساخته و پرداخته توده های جان برکف بوده که بخاطر
ستمی که بر آنها وارد می شده بوجود آورده اند، ولی زمانی که می رفته تا شکوفائی حاصل شود و آنچه
ساخته و پرداخته خود مردم بوده، بدست خود آنها دنبال شود و قوام گیرد و بنفع کلیه مردم میوه چینی شود
عده ای خود برگزیده و خود رهبر خوانده، از راه رسیده و گوئی تمام هنر این عناصر پر مدعا به انحراف
کشاندن دست آوردهای مردم می باشد و آمال و آرزو های مردم را بخاک سیاه نشانده اند. بنام مردم بسرکوب
مردم می پردازند، و بنام توده، توده را حلق آویز می سازند، و خود گردانی و مدیریت بدست خود مردم از
کسانی سلب می شود، که در واقع تاریخ سازند و بوجود آورندگان تاریخ و بدست کسانی این انحراف انجام
می گیرد، که هنر این خود برگزیدگان در تمام طول تاریخ بشری انجام گرفته و مشابهشان در همه زمان ها
و در همه مکانها تجربه شده اند و در پوشش هزار چیز مردم را فریب می دهند و نقش نا میمون و ضد مردمی
خود را بکار می گیرند. و

بهر حال آنچه مسلم است هنوز تجربیات بشری برای انسانها تئوریزه و لاجرم شناخت، حاصل نشده، که آن
نیروی سیاسی بوجود آورنده، خود، خود گردانی و مدیریت را عهده دار شود و با خلق سلاح کردن هر آقا
فضول از گرد راه رسیده‌ای، بفهماند، ما که بوجود آورنده هستیم، خود نیز می توانیم بگردانیم و اداره کنیم
و تو اگر می خواهی بجمع ما گروه مبارز آزادیخواه خارج از کشور ایران شوی، چون ماشو، و در ما حل، تا
یکی شویم و راه پرسنگلاخ را ادامه دهیم. که همه با هم رهبر و فرمانبر هم باشیم. که بواقع شدن را مادامی
است که چنین خواست آدمی بر آورده شود و برگزیدگان را دیگر جائی نباشد. و چنین باد

                                   پطروشفسکی می نویسد
هرجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولت های خود رویی پدید آمد. و
از همه این جنبشها مهمتر خروج سربداران بود و ما از پیش خود این دولتهای خودرو را دولتهای نوع سربدار
می خوانیم، با توجه به نوشته های پطروشفسکی، آنجا که خروجهای آزادیبخش بکامیابی انجامید دولتهای
خودرویی پدید آمد ولی ماسفانه چنین دولتهای خودرویی امکان زندگی پیدا نکرده، که با زندگی تجربه اندوز
و کار سازی کند. و متاسفانه تمام این دولت های خودرو بدست عناصری خودرو و نفع طلب بنفع مقاصد شوم
خویش قیچی شدند و ادامه حیات آنها قطع گردید. و

اگر چه می توان پذیرفت بعد توده ای نهضت سربداران وسیع بوده، ولی نه این نهضت و نه نهضت های قبل
و بعد از این، و نه فقط، در این سرزمین بلکه، در تمام تاریخ بشری را سراغ نداریم. دولت خودرویی را که
توده های بوجود آورنده اش، بطور خود گردان خود مدیریت را بعهده گیرنر، و در بسنرز آن صیقل خورده
باشد، و مردم خود در کار خود شرکت کردن را، تجربه کنند و تجربه ها را بکار گیرند. و
که چنین شیوه ای، زندگی، فرهنگ و عادت مردم شود، چنین خوی و عادتی جامعه گیر شود، و لذا زندگی
مردم. ولی آنچه مسلم است، نه روابط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی دوران نهضت هائی چون سربداران را
لیاقت پذیرش چنین دولتهائی بوده و نه هنوز امکان خود نمائی هائی توسط اجتماعات گوناگون صورت گرفته
که بتوان مفهوم یادشده را بآن داد، حال عدم بروز تظاهر چنین پدیده اجتماعی، که در دورانی بعلت عدم
پذیرش، و لذا زودرس بودن آن باشد، و یا در دورانی با تغییرات کیفی دیگر که روابط اجتماعی، فرهنگی
اقتصادی دیگری را با خود داشته و لذا زودرسی سبب عدم بوجود آمدن آن نشده، بلکه خود برگزیدگان بودند
با سازمانهائی متشکل از آنها که نقش شوم زودرسی را بعهده گرفتند و حرکتهای بیش از نیم قرن اخیر را
بانحراف کشاندند. و

بهرحال هر کدام که می خواهد باشد، تاریخ آدمی در واقع خالی است از تجربه نوع دولتهای خودروی و یا
خودگردان که توسط همان بوجود آوردگان حرکتهای اجتماعی، یعنی توده مردم، پدید آمده باشد. و

این جنبش چون نهضت های دیگر مردم ایران در پوشش ایدئولوژی روحانیون و چون نهضت های بعد از اسلام
با سلاح ایدئولوژی روحانیون برای خواسته های ملی مردمی خود مسلح شد و عرفان یکی از نهادهای
فرهنگی و تصوف گرفته شده از آن جریانی است مترقی در زمانی که بر علیه ارتجاع حاکم آن دوران، نیروئی
است حرکت بخش به جنبش های مردمی در جهت تحقق بخشیدن به خواستهای ملی مردمی این فلات. و

آشکار است که اگر از تصوف، و در رابطه با آن، از شیخ و درویشی سخن بمیان آمد، و نقش خاصی که در
دورانی خاص بنفع نهضت های مردمی از سوی آنها نصیب گردید، بیانگر این باشد. که هر کشول بدستی را
چنین هنر باشد. منظور کسانی است که در راه آرمانی انسانی از مال اندوزی دوری می گزیدند، و هر آنچه
داشتند خالصانه درمیان جمع می نهادند و از تظاهر دوری می جستند، که با روی آوری به اسرار التوحید فی
مقامات شیخنا ابوسعید گرفته شده از کتاب سربداران داستانی را نقل می کنیم. و

درویشی بود درنیشابور و او را میلی عظیم بدنیا بود و پیوسته چیزی جمع میکرد و برجمع اذخار حرصی عظیم
داشت یک شب دزد در شد و هر چه در خانه داشت جمله ببرد مگر مرتع که آن دوریش پوشیده داشت و نقدی
که داشت در آنجا بود بماند دیگر روز برخاست عظیم رنجور و با کس نگفت و بمجلس شیخ آمد، شیخ در میان
سخن روی بدان درویش کرد و گفت : و
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزد است دزد نبذ من بودم
آن درویش فریاد در گرفت و آن نقد مانده بود پیش شیخ بنهاد شیخ گفت چنین باید، درویشی شما را بهیج
ندهند، و پر است تاریخ عرفان و تصوف ایران از چنین داستانهائی که وجود این داستانها، بیان کننده وجود
عینی تفکری بوده با انسانهای صاحب تفکری این چنینی، که خود همه با هم گرفته شده از روابط اجتماعی
است، که در دل خود چنین اندیشه هائی و لاجرم صاحبان چنین اندیشه هائی را بوجود آورده است. و

حکومت ایلخانان و فشار ناشی از آن مردم را برای پذیرش آماده می ساخت و خروج سربداران را حاصل آمد
و شروع حرکت را بیکی از شیوخ صوفیه بنام شیخ خلیفه نسبت می دهند، که او به آموزش علم منطق و تسلط
به تفسیر قرآن و مطالعه تصوف پرداخت. و چون زمانه، او را اعصیانگر بر هر آنچه ظلم است، می ساخت، لذا
در این راه زندگی آغاز کرد و بموعظه مردم پرداخت. لذا شروع حرکت را از آن دانسته و بنا بنوشته حافظ ابرو
آورده شده از کتاب نامبرده جماعتی از فقها سنی او را از نشستن در مسجد منع می کردند و او بسخن ایشان
التفات نمی نمود. آن جماعت فتوی کردند بدین صورت که شخصی در مسجد ساکن گشته است و در آن مسجد
حدث می کنند و او را از آن منع می کنند منزجر نمی شود اصرار می نماید این چنین کس واجب القتل باشد یا
نه؟

گویند درصدد دستگیری وی بر آمدند که با زد و خورد طرفداران او روبرو شدند و فردای آنروز جنازه او را
بستونی از مسجد حلق آویز یافتند. و

اولیا محلی شایع کرده بودند که خودکشی نموده، که چنانکه خودکشی هم کرده باشد، خود بیان آنست که
می دانسته، قتل او سرعت می بخشد بحرکتی که او در سر می پرورانده و آنچه برای او کمال مطلوب
بوده آن حرکت اجتماعی است که با دادن جان خویش به غلطک تاریخ افتد. او را شاگردی بوده روستازاده
جوان،با درایت که شیخ او را بجای خود می نشاند و او راه استاد پیش می گیرد که می خواند و می نویسد

هر کس که دعوت ایشان قبول کرد اسامی ایشان ثبت می گردانید و می گفت حالا وقت اختفاست وعده می داد
که هر گاه اشارت شیخ بشود و وقت ظهور شود می باید که آلت حرب بز خود راست کرده مستعد کار زار گردند
که این نوشته بیان آن دارد، خروجی را در سر می پرورانده، برعلیه حاکمان زمان و هم بیان سازمان دادن و
تشکل نیروهائی است که او را می پذیرفتند. و

آقای ای.  پ. پطروشفسکی با مراجعه به منابعی که در دسترس بوده دو جریان را در این نهضت می بیند
که به تندرو و میانه رو نام می نهد. و در این رابطه، فئودالهای کوچک شهرستانی، که دو تن از ایشان
بنامهای وجیه الدین مسعود و یحیی کرابی که به آنها بر خواهیم خورد، جناح میانه رو را دارند و در
اقدامات ضد ایلخانی مغول موقعیت هائی نصیب آنها گردید. جناح تندرو را، روستائیان فقیر و پیشه وران
می داند که علی بن القاعده چنین باید باشد. و


Montag, 26. März 2018

تهاجمی دیگر از روحانیون I

                                            تهاجمی دیگر از روحانیون
                                        مبارزه ایرانیان برای استقلال آزادی دوباره
در قرن پانزدهم میلادی با ضعف حکومت تیموریان دو قبیله ترکمن به نامهای قره قویونلو و آق قویونلو
قدرت گرفتند و این دو نیرو، نزدیک یکصد سال برای کسب قدرت بنفع خویش برعلیه دیگری بجنگ روی
آوردند که حاصل آن فقر و گرسنگی و تجزیه بود. ترکان عثمانی را نیز قدرتی بود که توانستند قسطنطنیه
را فتح و به امپراطوری خویش که خود را وارث خلفای مسلمانان اسلامی جهان می دانست وسعت بخشید
این امپراتوری با رسالتی که برای خود قائل می شد قصد آن داشت، که کلیه کشورهای مسلمانان نشین
را زیر یوغ خود در آورد، و لذا هرج و مرج های داخلی ایران که شرح آن رفت خود می توانست به تهاجمات
او صورت عمل بخشد. و

ایران این زمان و آن زمان از همه سو مورد تهاجم واقع شده بود، اوضاعی بس آشفته متوجه او بود، دزدان
دریایی پرتقال مستعمرات و تصرف سرزمینهائی را، طالب بودند، لذا با گذشتن از دماغه امید نیک بسواحل
غربی هندوستان و سپس خلیج فارس روی آوردند، و آنجا را یکی پس از دیگری صاحب شدند. خراسان نیز
از سوی طوایف ازبک و ترکمن مورد تجاوز و غارت بود. ایران از سه سوء مورد تهاجم و تهدید بود. دوره
سوم با قیام شاه اسماعیل شروع می شود که بواقع شجاعت و ایمان و علاقمندیش به این سرزمین، او را
نیرو داد، که بتواند بر علیه بیگانگان غلبه و پس از شانزده سال جنگ، استقلال و حاکمیت ملی را برقرار
سازد. در واقع پس از سقوط ساسانیان و استقرار سلطه روحانیون که تا زمانی طولانی بمدت 850 سال
بخود دیده بود، این اولین بار بود که ایران بخود حاکمیت ملی بخشید و سلسله ای مستقل بر سرکار آمد
سپس شاه عباس که او نیز در این امر کوشش کرد و ایران، عظمت دیرینه خود را در مقیاس ملی بدست
آورد. و

پادشاهان صفوی مذهب ایدئولوژی روحانیون را وسیله ای سیاسی برای تامین وحدت ملی ایرانیان بکار
گرفتند و سرانجام با جنگهای به مدت 120 ساله در سال 1639 عهدنامه قصرشیرین را منعقد و برنامه
آن مرزهای ایران و عثمانی تثبیت گردید و حاکمیت ملی و حفظ استقلال و تمامیت ارضی تا دوران
فتعلیشاه برقرار بود. اگر هم در زمانهائی کوتاه بعلت لیاقتی بعضی از سلاطین چون شاه سلطان حسین
بمخاطره افتاد ولی با کوششهای نادر شاه، کریم خان، و همینطور آقا محمد خان شکل گذشته خود را با
زیافت و تمامیت ارضی کشور را حراستی بود.و

دوره دوم در زمان تسلط مغولان و تاتاریان نیز جامعه ایران برخوردار است از نهضت ها و جنبش های ملی
و مردمی فراوان که پرآوازه ترین آنها {نهضت سربداران آمل گذشته ایران و در سال 1360 سربداران  } آن
است، که با مراجعه به کتاب ای. پ. پطروشفسکی، ترجمه آقای کریم کشاورز بسنده می کنیم. و با
برخورداری گذرا، باین جنبش مردمی باین دوره پایان میبخشیم. در مقدمه کتاب از مترجم آمده. و

مردم ایران زمین پس از هجوم صحرانشینان لگام کسیخته مغول و ترک بر غم سستی و بی سیاستی
محمدخوا رزمشاه و خلیفه بغداد هیچگاه از پایداری در برابر متجاوزان غارتگر و خونخوار باز نایستادند. و

مقاومت مردم شکلهای گوناگون داشت در آغاز امر بصورت حماسه جلال الدین که مورد تائید و حمایت مردم
بود تجلی کرد و بعد بصورت قیامهای محلی مانند خروج تارابی در بخارا یا حتی اقدامات مدبرانه بزرگان فارس
و گذشت نا گزیر در برابر تجاوز وحشی و نیرومند و یا گرویدن به ایدئولوژی تشیع در برابر مذهب، که مورد
نظر مغولان بود ظاهر گشت. بازپیسن ضربه را خروج سربداران خرسان بر کاخ فرمانفرمائی و غارتگری ایلخان
مغول وارد آورد یحیی کرابی سرور سربدار بساط خود کامی طوغای تیمور را در خراسان سرنگون ساخت. و

قبل از شروع بررسی این جنبش یاد آوری مسئله ای که سراپای نوشته را بخود گرفته، و از آغاز تا کنون و در
آینده هم بآن برخورد می شود پدیده روحانیون با ایدئولوژی می باشد، که همیشه و در همه حال بمثابه
اسلحه‌ای برا در نبرد با سلطه طلبان، بخاطر دست آوردی ملی و میهنی بکار گرفته می شده، گفته شود، اگر
جنبش های ملی مردمی برای به ثمر رساندن خواستهای عالی خویش از این پدیده اجتماعی استفاده می کرد
خود بیان کننده وجود دینامیک و تحرکی است که آدمی را لازم می شود برای پاسخ گوئی بیک ضرورت تاریخی
از آن استفاده و سلاح قرار دهد. همچنانکه شخصیت و چهره های بنامی چون سلمان فارسی و علی بن، اباذر
حسین، بابک خرمیدن، حلاج و ستار که ثمره تکامل تاریخی اجتماعی بشمار می آیند، و عمل و کردار آنها
خواست اجتماعی نیروهای مردمی می شود، که آنها را سمبل قرار می دهند. علی بن بعنوان محصول یک
حرکت تاریخی اجتماعی در پروسه عمل و درک ارزشهای اجتماعی پدیدار می شود، شکل می گیرد و سپس
زبان گویای ضرورتهای عینی و تاریخی اجتماعی زمان می شود. علی بن سخنگوی جنبشی است اجتماعی
و جنبش پدید آورنده اوست. هر دو در بستر تاریخی اجتماعی ملتی و یا ملتهای و یا کل بشریت می افتند
و روببالندگی می گذارند. همچنانکه جنبشهای مردمی و میهنی آمریکای لاتین در بستر تاریخی اجتماعی
خود بخشت افتاد و چه گوارا زبان گویای ضرورت های عینی و تاریخی اجتماعی آن گردید. تاریخ نهضت های
مردمی سراسر جهان پر است از این پدیده های حماسه آفرین و چهره های پاک مردمی که سمبل این حوادث
می شود. و

لذا ضرورت تاریخی اجتماعی است که از پدیده ی مردمی و پر تحرک، یک نیرو یا نیروهای اجتماعی در زمانی
و یا زمانهائی برای بثمر رساندن مقاصد عالی خویش، استفاده می کنند و سلاحی است که حل معظلات می کند
ولی این بحث، بیان کننده آن نیست که آیا این پدیده مشخص اجتماعی در تمام طول تاریخ بشری و در کلیه
اجتماعات می تواند پاسخگو باشد یا نه؟ و آیا همیشه و در همه حال برای و کار آئی خود را خواهد داشت یا نه؟
لذا پذیرش این پدیده اجتماعی و سمبل قراردادن این چهره که محصولی است تاریخی اجتماعی در بین این ملت و
یا آن ملت و اگر پدیده ای خاص و یا چهره ای خاص گستردگی جهانی پیدا کرده همه و همه بیان کننده آنست که
پدیده مزبور و یا چهره مورد بحث از آن تحرک و مایه ای برخوردار است که بتواند پاسخگو بضرورت های عینی
و ذهنی اجتماعی و یا اجتماعاتی در فلان مرحله تاریخ بشود و گستردگی زمان مکانی، که آنهم، بستگی بمیزان
کار آئی و کار بردی است در حل معضلات اجتماعات بشری، در اجتماعات و زمانهایی مختلف. که آنهم ناشی از
پروسه تکاملی انسان ها در دورانهای مختلف تاریخ، که خواسته های کاملتری را بوجود می آورند. و

در قرن چهاردهم میلادی فشار روزافزون مغولان، همه را بستوه آورده، رنج حاصل از این فشار بسیج تمام
نیروهای اجتماعی را سبب گردید، که با همبستگی بزندگی خانمان برانداز و سلطه آنان پایان بخشند. گفتنی
است که مالکین، و خرده مالکین نیز از لشگریان مغول بستوه آمدند، و دوشادوش رنجدیده گان و روستائیان
به مبارزه برخاستند، مسئله دیگری که ضرورت شرکت مالکین و خرده مالکین را پیدا می کند و روستائیان و
پیشه وران، آنها را بخود می پذیرند، عدم آشنائی بفنون جنگی است. چنانچه پطروشفسکی می نویسد.و

یک نکته دیگر نیز اقدام مشترک روستائیان و خرده مالکین را علیه اعیان صحرانشین و بزرگان امکان یافته
و توجیه یافته توجیه می نماید، باین معنی که روستائیان قیام کننده، عاده از خود برنامه روشنی نداشتند
محرک و راهنمای ایشان روزگار تحمل ناپذیرشان بود، نفرتی بود که از ستمکاران داشتند بارها روستائیان
فرمان عناصری از طبقه فئودال ها و امیران کوچک محلی را که جدی و سخنور و آشنا بفنون جنگ بودند
می بردند. عناصر یاد شده از اتحاد با توده روستائیان را فقط وسیله‌ای می دانستند برای کنار زدن
فاتحان مغول و ترک و متحدین محلی ایشان تا بدست روستائیان قدرت و حکومت را بدست آورند.و

و همین نردبان قرار دادن توده زحمتکش توسط امیران کوچک محلی برای پیروزی خود در همه جا خودنمایی
می کند. در همین جنبشها می بینیم، که آنها با توده های زحمتکش تا حدودی همکاری می کنند و پس از
کسب پیروزی توسط آنها به آنان پشت پا زده و خود بگرفتن رمق آنها می پردازند. و لاجرم مبارزه بگونه‌ای
دیگر شکل می گیرد و ره طی می کنند. بصورت نبردی داخلی نمایان می گردد، که رنجبران را حرکتی است
 برای نفی هرگونه ستمی و خود زمینه ایست برای رویا روئی با تازه بدوران رسیده هائی که تا دیروز زیر
ستم رنج می بردند، و حال نقش ستمکاران را بعهده گفت گرفته اند و خود آن شده اند که تا دیروز مرده با
شش را می گفتند. و آنجا جنبش ها اصالت توده ای خود را حفظ می کند که بطور خود گردان عمل شود و
رهبران و پیشوایان خود گمارده را جائی نباشد و درست جنبشها وقتی بی ناموس می شوند، که خود
گمارده گانی بنام رهبر، و پیشوا، له له وقیم توده می شوند و مسیر جریان بنیان کنی، و بدنبال آن
سازنده ای را بنفع خود منحرف می سازند. سد می شوند و اجازه نمی دهند این خدایگان رنگ و ارنگ که
توده آنچه را خود آفریده، رشدش دهد، بصورت فعال در آید تمام نیروهای سازنده اجتماعی و بطور وسیع
دور از تحریک هائی که با این باد، و آن مباد ظاهر می شود، دنبال شود و ثمره کار خویش را تا پایان تجربه
کنند.و


Mittwoch, 7. Februar 2018

چه گذشت در کشور ایران V

                                 پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                                واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
موسس این جمعیت شگفت انگیز و کسی که با هوش سرشار و فوق‌العاده خود هدف جمعیت را مشخص
و نقشه دقیق پیشرفت آنرا بطور نابغه آسائی ترسیم کرد. شخصی بنام عبدالله ابن میمون، مشهور به
قداح بود. این مرد با هوش پسر فقیهی بنام میمون فرزند دیصیان از مردم کناده بود. و
در افکار و عقاید باطنیه افکار مانویه، ثنویه، و مزدکیه بخوبی نمایان می باشد و حتی چنانکه نوشته اند
یکی از اجداد عبدالله ابن میمون از مو بدان زردتشتی بود. و
این میمون، که همیشه با استقامت به پیشرفت و به موفققیت های معنوی بیش از ظاهری ارزش داد. و
کسانی را که فریب حوادث ظاهری را می خورند و زود رشته خویشتن داری را از دست می دهند کم خرد
و کوتاه بین می شمرد، ، در بین ایرانیانی که بمصر رفته بودند و پس از مدتی با سمت داعی به کشور های
خاور میانه و ایران سفر کرده بودند ابومعین ناصر خسرو و قبادیانی بلخی احمد بن عبدالملک عطاش
و حسن بن الصباح وجود دارند. و
حسن صباح که موسس فرقه صباحیه در ایران است و نسبت او را به قبیله حمیر رسانیده اند، از شخصیت های
مرموز و نیرومند تاریخ ایران است.. و
گفتنئ است که اینها گرفته شده از  کتاب جلد اول فراموشخانه و فراماسونری در ایران، نوشته آقای اسماعیل
رائین می باشد که خود از منابعی چون افتضاحات ماسونی تاریخ جمعیت های سری مجله دانشکده ادبیات تاریخ
تحولات اجتماعی گرفته است. و
دیگر مطلبی که قابل ذکر است، دسته بندی و درجه بندی صباحیان است که آدمی برای ورود بجرگه این فرقه
مدارجی را لازم بوده طی کند، در طی این مدارج شخص شناسائی می شد و آموزش می دید و در مرتبه آخر
که در واقع پذیرش کامل او صورت می گرفته و مورد اعتماد واقع می شده، او می آموخت که تمام تعلیمات
ایدئولوژی بی اساس و اوهام محض است، و اینکه تمام پیامبران مردانی روشنفکر بودند. فدائیان اسماعیلیه
در همه حال از قدرتی خاص برخور دار بودند و شبکه وسیع و فعال آنها درتمام ایران و حتی تاشامات گسترش
داشت تااینکه درسال 654 مطابق 1258 میلادی در برابر یورش هلاکو شکست خورد. خورشاه آفرین خود
و سپس خاندانش یکسال پس از تسلیم بدست هلاکو بقتل رسیدند و قتل عام نسبت به اسماعیلیان در ایران و
مصر و شام صورت گرفت. در واقع جنبش ملی مردمی آنچنانی وجود نداشت، تا دوران مغولان که با گذر از
آن دوران اگر چه کوتاه بآن خواهیم پرداخت. ختم نهضتهای ملی تا دوران مغولان بیان آن نیست که مبارزات
گوناگونی درزمان سلجوقیان و غزنویان صورت نگرفته. مبارزه درتمام دوران در سطوح مختلف چه با حربه
شمشیر و چه قلم و. ... جریان داشته و صورت می گرفته و غنا مییافته.و

تاریخ این سرزمین را بعد از ایدئولوژی روحانیون با حمله و تسلط روحانیون تا کنون می توان به چهار دوره
مشخص تقسیم کرد. و
یک، دوره تسلط روحانیون از 651 میلادی تا 1258 میلادی
دو، دوره تسلط مغولان و تاتاران از 1258 تا 1502 میلادی
سه، آغاز سلسله صفوی 1502 _ 1800 که استعمار شروع به بهره برداری می کند
چهار، 1800 میلادی با دست اندازی استعمار گران و دزدان غارتگر دریائی تا کنون که ادامه همان جریان
شومی است که در زمان صفوی نطفه بسته شد، در 1800 اوائل سلطنت فتحعلیشاه ثمره این همخوابگی
شوم و لعنتی بخشت افتاد و رو به بالندگی نهاد، و اگر چه رو به پیری دارد ولی این پیرکفتار سخت جان
هنوز تنومند است و سخت ریشه دار و بزمین چسبیده، که او را ساده نتوان از جا کند. و
تجربیات تاریخی او در سطح جهان، برخورداری از مکانات وسیع و وجود شرایط مادی که همه و همه او
را شانس به زنده بودن و ادامه حیات می بخشد. و

استعمار گران شکل گرفته و بوجود آمده از کشورهای اروپای غربی که درطول پروسه تکاملی خود، با
بخود کشیدن کشورهای چون آمریکا و دگردیسی روابط تولید بسر مایه داری و رشد تکاملی این دوران
تاریخی که لاجرم تغییر روابطی را در حاکمیت سیاسی خود و روابط فرهنگی آن بوجود آورد و اثر بخشی
این مقوله و نهادهای اجتماعی بر رویهم پدیده ای را بوجود آورد بنام، امپریالیسم، که در واقع پروسه
تکاملی استعمار و روابط استعماری است که امپریالیسم و روابط امپریالیستی دگردیسی یافت، در واقع
او به پیری و مرگ روی آورد ولی در بین راه باتعویض خون و دیگر درمانها، به این پیر علی خامنه ای
ولایت فقیه ایران در سرازیری مرگ جانی تازه بخشیده شد، که اگر که کالبد و بدن یکی است، ولی با جان
گیری تازه و عمری بطولانی ترین دیوهای افسانه ای تاریخ، تا کدام قهرمانی افسانه ای به شیشه عمرش
دست یابد و یکبار برای همیشه با شکستنش دودش در هوای معلق و به آدمی هشدار دهد، که انسانها،
شکست طلسم اسارت و استثمار، و دیری نخواهید پائید که این دود معلق را پایانی است، به سر آغاز
انسانیت که انسانها دوست بدارند یکدیگر را، و در کنار هم انسان وار زندگی کردن را آغاز کنند. و
و زیبائی زندگی، چهره پاک واقعی خود را پدیدار سازد. و

و چنین باد، دوره اول بعد از ایدئولوژی روحانیون و تسلط روحانیون با سقوط امپراتوری وسیع ساسانی
شروع میشود، نطفه شکست ساسانی را در گذشته ها بخاطر استثمار و چپاول حاکمان زمان و سرکوبی
جنبش های مردمی چون مزدک دیدیم جنبش ایدئولوژی روحانیون با سپاه پاسداران کشی روحانیون، ساختمان
امپراطوری ساسانی را در هم ریخت. و
اگر که شکست حاکمان ساسانی خواست مردم این سرزمین بود که جنبش ایدئولوژی روحانیون با خود آورد
ولی جامعه هر گز تسلط اعراب را نپذیرفت و امروز دولت آمریکا به این نتیجه رسیده که شیعه جهان وابسته
به کشور اعراب بشوند، این امر غیر اصلاح ایرانیان می باشد. و ایرانیان هیچوقت و هرگز تسلط اعراب را
نپذیرفتند و غارتگری و دستبرد به دست آوردهای فرهنگی، که توسط قبایل متعصب روحانیون صورت گرفت
در خود آبستن حوادثی شد، که به صورت جنبش های ملی مردمی در آمد و ما در گذشته اگر چه گذرا، و تا
آنجا که قلم و حوصله این نوشته اجازه میداد به کم و کیف آنها پرداختم. در این دوره اگر چه سلسله های
ایرانی چون صفاریان، سامانیان و گیل دیلمیان توانستند در گوشه های جهان و ایران حکومت های ملی را
بنانهند ولی کلیه امیران و حاکمان این سلسله ها پنام و بنا بفرمان خلیفه حکومت میکردند، و بحکومتی
منصوب می گردیدند، اگر چه بعضی از این امیران توانستند بغداد را تسخیر و خلیفه را بخواسته های خود
متوجه سازند. و
دوره دوم باحملات برق آسای چنگیزخان مغول و تصرف بغداد بدست هلاکوخان در سال 1258 و قتل
خلیفه عباسی دوره زندگی اول پایان، و دومی، زندگی آغاز میکند. اروپائیان اگر چه از سیل بنیان کن
ارتش مغول بیم داشتند، ولی خود زمینه ای شد برای بر قراری روباط بازرگانی، سرریز شدن جهانگردان
و میسیونرهای مسیحی. بازار تجارت اروپائیان با ایران و دیگر کشورها آسیائی رونق گرفت و چنین بود
در زمان تسلط تاتاران که با حمله سپاهیان امیرتیمور و اشغال آن صورت گرفت. و

Dienstag, 6. Februar 2018

چه گذشت در کشور ایران IV

                                             پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                                             واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
با آنکه دولت سلجوقی از آغاز کار متوجه خطر این دعوت شده و بردارانی برای برانداختن اسماعیلیه به
الموت و قهستان فرستاده بود، لیکن کاری از پیش نبرد و مرگ ملکشان در 485 هجری 1092 میلادی
خود فرصتی برای صباحیان گشت و چون اندکی پیش از آن نظام الملک که دشمن بزرگ صباحیان بود، در
صحنه نزدیک نهاوند بضرب کارد یکی از اسماعیلیان از پای در آمده بود، شهرت آنان عالمگیر گشت، بعد از
نظام الملک هم دو پسر او احمد در بغداد و فخر الملک در نیشابور بضرب کارد فدائیان حسن از پای در آمدند
و بسیاری دیگر از رجال که در دشمنی با اسماعیلیه تعصب می ورزیدند بکارد آنان کشته شدند و رعبی عظیم
از آنان در دل مخالفان افتاد. و
خواجه نظام الملک یکی از دشمنان بنام و بزرگ این فرقه بود، و در مورد اینها و جنبش های این جنبش قبل از
اینها چون خرم دینان بزشتی یادمی کرد و بآنها توهین روا می داشت، که خود باعث مرگش شد. و
هیچ گروهی شوم تر و بد فعل تر از این قوم نیست که از پس دیوارها بدی این معلکت میسگالند و فساد
ایدئولوژی روحانیون می جویند و گوش به حرف و آوازید نهاده و چشم بچشم زدگی ها اگر نعوذ بالله
دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسید، این سگان از بیقوله ها بیرون آیند و براین دولت خروج کنند و دعوی
ایدئولوژی روحانیون کنند و مدد و قوت ایشان بیشتر از روا فض و خرم ایدئولوژی باشد و هر چه ممکن
بود از شر و فساد و بدعت هیچ باقی نگذارند و بقول دعوی مسلمانی کنند و لیکن بعمنا فعل کافران دارند
باطن ایشان برخلاف ظاهر باشد و قول بر خلاف فعل ایدئولوژی روحانیون را هیچ دشمنی بتر از ایشان
نیست و ملک خداوند علی خامنه ای رهبر را هیچ خصمی از ایشان شوم تر نیست. و

گفتنی است که اسماعیلیان بدست فدائیان خویش بسیاری از دشمنان خویش را اینچنین از سر راه
خویش برداشتند، و راه خویش را با توسل بقهر مستحکم کردند از جمله دو پسر خواجه نظام الملک که
یکی در بغداد و دیگری در نیشابور و یا المستر شد بالله خلیفه عباسی را در مراغه و دیکر خلیفه الرا
شد بالله را که در اصفهان کشتند. و
گویند یکی از عللی که سبب شد تا ملکشان از حمله به قلعه الموت و تصرف آن منصرف شود مشاهده
منظره ایست توسط حسن صباح که در پیش فرستاده شاه صورت گرفت، در کتاب فراماسونری آقای
رائین آمده. .و
بطوریکه نویسنده کتاب در افتضاحات فراماسنی می نویسد یکی از علل تسامح ملکشاه در فتح قلعه
الموت مشاهدات مامور اعزامی وی بقلعه بود. او مینویسد ملکشاه یکی از مقربان خود را نزد حسن
فرستاده حسن این فرستاده را با احترام پذیرفت و در ضمن صحبت بدون اینکه او را از نقشه اش آگاه
کند و برا به بلند ترین نقطه برج برد یکی از فدائیان را طلبید به او دستور داد خنجر خود را در قلب
خویش فرو کند، هنوز حرف حسن تمام نشده بود که جنازه فدائی مقتول در زیر پای نماینده سلطان
افتاده، نماینده سلطان که از این عمل وحشت کرده بود، هنوز درحالت بهت و حیرت بود که حسن به
فدائی دیگری دستور داد خودش را از بالای برج به پائین پرتاب نماید. چند ثانیه بعد جسد پاره پاره
شده فدائی دوم در خندق غلطید و سپس حسن دست فرستاده سلطان را گرفته به اطاق محقر خود
برد گفت : این جواب پیامی بود که برآیم آوردید هر چه دیدید برای او حکایت کنید و بگوئید من هفتاد
هزار فدائی از این نوع در اختیار دارم. و

گفته شد که این جنبش با دیگر جنبشهای قبلی وجه اشتراک داشت، به تفاوتهائی که ناشی از تجربه
اندوزی و رشد تکاملی است که بآن گستردگی، طول عمر و تشکل خاصی بخشیده بود. ضمن آوردن
مثال های با مراجعه به اسناد، تکاملی که نسبت بدیگر جنبش ها صورت گرفته بود، نشان دادیم و حال
بیان این مسئله ضروریست که بنا بقول همه مورخان و...نقش این جنبش در بثمر رساندن جریانات فکری
ضد روحانیت ولایت فقیه ایران رشد نهضتی است در جهت استقلال ایران که از دیر باز، آغاز و پویا بود و
تا بدینجا کشیده باز بیان این مطلب لازم است که نیروی اصلی آنرا توده زحمتکش و کسانی که در واقع
زیر ستم حاکمان زمان قرار داشتند، بوجود آورده بودند، و آنان که زیر پوشش جمع می شدند، روحانیون
بودند که خود دست آوردی ایرانی بود و اگر بیشتر جستجو و کاوش می شد تمایلات ما نیان و مزدکیان
و دیگر اندیشه های مردمی، نمایان می گشت، و بخاطر همین خصال ملی و مردمی، پیروان آنها با از
خود گذشتگی و فداکاریهای خاصی، حماسه ها آفریدند، و نقشی اساسی در بارور کردن فرهنگ ملتی
و در رابطه با آن بجمع بشریت ایفا نمودند. و

حال با مراجعه به معنی مآخذ، خواننده را در رابطه قرار میدهیم برای صدق گفتار خویش که :و
یک، گرفتن از گذشته و دادن به آینده این جنبش ها، که خصلت پدیده های اجتماعی است و رشد پروسه
تکامل ملی صورت می گیرد. و
دو، تاثیر این پدیده ها روی عناصر اندیشمند اجتماع که پس از پذیرش و صیقل یافتگی توسط آنها برای
نسلهای بعد پراکنده میشوند، اگر چه انسانهای عادی نیز خود سینه بسینه این نقش عمده را عهده دار
باشد.و
سه، انگیزه این جنبشها و پوششهای که اتخاذ می شود برای بثمر رساندن خواستهای ملی و مردمی
خویش. و
چهار، شیوه های مختلفی را که برگزیدند. و
و، ،. در همه جمعیت های سری ایرانیان، واردین می بایستی دارای صفات شجاعت رازداری خویش داری
و جلوگیری از شهوت نفسانی بوده باشند. و
استاد بزرگوار فردوسی طوسی نیز تحت تاثیر عقاید و افکار شعوبی و دارای مکتب فلسفی معتوله بود و
کار او در تنظیم شاهنامه از کارهای بزرگی است که جهت پیشرفت مسلک خود انجام داده است، برخی از
جمعیتهای سری ایران در دوران ایدئولوژی روحانیون پس از پیشرفت در کار، بقیام مسلحانه دست زدند مانند
جمعیت را وندیان، پیروان ابومسلم خراسانی که موفق شدند مروان آخرین خلیفه اموی را مغلوب سازند و
خلافت را از خاندان اموی منتزع کنند. .و این هدف با انتقال خلافت از خاندانی بخاندان دیگر تامین نمی ش
لذا جمعیتهای سری بار دیگر از آمادگی زمینه سیاسی و اجتماعی و افکار استقلال طلبانه ایرانیان سودجسته
و دنبال کار خود را گرفتند و دسته های جدیدی بنامهای گوناگون بر ضد خلفای بغداد تحریک و تبلیغ می کردند

قیام خرم دینان و نجشب و دسته های مانند آنان که کارهایشان در تاریخ ایدئولوژی ذکر شده هر کدام شعله ای
از اقدامات اینگونه جمعیتهاست. قیامها و طغیانهای برخی از سلاطین محلی در برابر او امر در بار بغداد، در اثر
تشویق و تبلیغ و حمایتی بود که این جمعیتهای از آنان می نمودند و زمینه کار را در افکار عامه آماده می ساختند
در میان جمعیتهای سری پس از ایدئولوژی و بزرگترین و حتی مخوف ترین آنها جمعیت سری باطنیان است که
بنامهای قرامطه اسماعیلیه، دیصیانیه و ملاحده مشهور می باشد. نام باطنیه بر همه آنان اطلاق میشود و در
حقیقت نام عمومی آنهاست. و

Mittwoch, 31. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران III

                                پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                               واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
  عوامل اجتماعی زمان با تجربیات از مسائل اجتماعی کذشته جامعه خویش با و آموخت که برای دامن زدن
بیک جنبش وسیع استقلال طلبانه، اجتماعی به سپاهی است کستاخ و بی باک که خطر کند برای آرمانی ملی
و مردمی و چون عوامل اجتماعی و ضرورتهای زمان او را انسانی با هوش، گستاخ، و پاک ساخته بود با این
صفتهای اساسی مردمی، رو به همقطاران عیار خویش کرد و با دلاوری و هوشیاری به شبروی روی آورد. و
ولی هرگز راهزن به آن معنی مطلح نبود. و

بلند همتی و جوانمردی او با دزدی و راهزنی مصطلح بیگانه بود. او از غارتگران و سرمایه داران می گرفت
و به رنجبران به خانواده‌های فقیر می داد و بخیل سپاه خود می افزود. در باره دوران شبرویش داستان های
ظریف و در عین حال حماسی نقل کرده اند که چطور جوانمردانه عمل می کرد، و اگر چیزی بدست می آورد
صمیمانه بین همگان تقسیم می کرد و از آدمکشی دوری می جست و با بدست آوردن اندک اسب، و سلاح و
سپاهی به خدمت صالح بن نصر امیر مطوعه بست در آمد و دیری نپائید که به سیستان و سپس هرات، کرمان
فارس و دیگر بلاد را زیر فرمان گرفت و از چنگ گماشتگان خلیفه بدر آورد. در مورد حماسه های او و
لشکریانش داستان ها گفته اند. و
یعقوب پس از جنگهای طولانی آهنگ نیشابور می کند و پس از پیامی که به نزد محمد طاهر می فرستد. و
او بی اعتنائی می کند، باز فرستاده یی می فرستد. حاجب امیر اجازه نداده، و گفته بود که امیر خواب است
و باز. . تا اینکه خود عزم نیشابور می کند. در نزدیکی نیشابور که می رسد محمد می ترسد و پیغام می دهد
اگر بفرمان امیر المونین آمدی عهد و پیمان عرضه کن تا ولایت به تو سپارم و اگر باز گرد وقتی فرستاده محمد
این پیغام را رساند یعقوب شمشیر زیر مطی بیرون آورد و گفت عهد و لوای من اینست. و
و باز گویند پس از شکستی که از خلیفه خورد در صدد جبران بود، ولی مریض می شود خلیفه معتمد که وجود
او را در جندی شاپور و خوزستان برای بغداد خطر می داند، فرستاده ای بسویش می فرستد و او را به امارات
فارس وعده می دهد. او بیمار بوده ولی فرستاده را بحضور طلبید و در نزدیکی بسترش شمشیری با قدری نان
خشک و پیاز نهاد. وقتی فرستاده، پیام خودش را به او داد، یعقوب روی بدو کرد گفت، بگو که من اکنون بیمارم
اگر بمیرم هر دو از دست یکدیگر راحت یابیم اگر بمانم بین ما جز شمشیر نخواهد بود. در جنگ با خلیفه نیز اگر
من شکست بخورم بدین نان و پیاز که هست قناعت خواهم کرد که البته قلنج و سکسکه کار خود کرد و پس از
شانزده روز بیماری در گذشت. او انسانی بود پایدار و باثبات که او را سندان نام داده اند. در عین گستاخی از
حزم و احتیاط نیز بر خوردار بود. در حین جنگ از بردن وسائل زائد که متداول زمان بود، دوری می جست و از
زندگی ساده ای برخوردار بود. و
در قسمت جنبش زنگیان از حسین بن منصور حلاج سخن به میان آمد. پیشه ور زاده ای که در 244 هجری
مطابق با 858 میلادی در طور تولد یافت. او از نواده های یک ایرانی زردتشتی بنام ابواب شهاب می باشد
حلاج در دوران نوجوانی. از فرهنگ و زمان ملی خود ( فارسی  ) یتیم ماند و این روحانیون زدگی بعدها و
پس از آشنائی با عناصر شعوبی ایرانیان تندرو می توانست در او واکنش سختی دربرابر نهادهای ایدئولوژی
و فرهنگی روحانیون بوجود آورد. و ادامه زندگی حلاج را اینطور در همین کتاب می خوانیم. و

در این سال ناسیونالیسم و حس وطن پرستی که از آغاز حمله روحانیون به ایران جریان داشت باعث استقرار
سلسله ایرانی سامانیان در خراسان گردید. سلسله های دیگر ایرانی مانند صفاریان نیز برای ایجاد یک حکومت
ملی و مستقل با دولت عباسی مبارزه میکردند. و
در سال 260 هجری حکومت زنگیان قیام زنج در اهواز استقرار می یابد و محمد بن یحیی کرئپائی اهوازی
یکی از فرماندهان قیام زنج حاکم آنجا می گردد. عزیمت حلاج به بصره همزمان با اوج گیری قیام زنج و
شورش بردگان بین النهرین و گسترش تبلیغات قرمطیان در این نواحی بود. و

این نهضت همانطور یکه گفته ایم به وسیله ایرانیان تندرو رهبری می شدند و بی شک حلاج که جوان
پرشور بود بخصوص به خاطر ایرانی بودنش نمی توانست از تمام این جریانات دور بر کنار بماند. .و
باز، باید دانست که زن حلاج کرنپائی، و کرنبا محلی بود که در نزدیکی های اهواز قرار داشت.
کرنبائی ها از مردمی بودند که در قیام زنج شرکت مستقیم داشتند و محمد بن یحیی کرنبائی فرمانده
برجسته شورشیان زنج در اهواز و شوش بود. بی شک ایرانی بودن رهبران زنج و وجود نوعی ناسیونالیسم
مترقی در حلاج میتوانست او را بسوی قیام زنج جلب نماید. و
بنظر می رسد که حلاج بوسیله بردارزنش ابوسعید کرنبائی با ایدئولوژی رهبران زنج آشنا شده و به اتهام
فعالیتهای سیاسی و رابطه با عناصر متفکر قیام زنج بخصوص با کرنبائی ها بود که حلاج در ریرا منطقه
فعالیت شورشیان دستگیر شکنجه و زندانی گردیده. و
آنچه آورده شد بیان می دارد که حلاج این انسان پاک صاحب اندیشه و مبارز در رابطه با چه مسائل اجتماعی
شکل و مایه میگیرد. و نشان می دهد که آبشخورش چه چشمه های فیاض اجتماعی بوده اند. و
زندگی حلاج بیان آن دارد که او سخت تحت تاثیر پاک اندیشانی چون مانی و مزدک و رزم آورانی چون بابک
و یعقوب و قیام و جنبشهای پاک توده ای و ملی همچون قیام مقنع و جنبش زنگیان بوده و بهره برده و به
آن غنا بخشید. باشد که از همه این جویبار ها نهری بنیان کن بوجود آمده از تمام جریانات اجتماعی، و به
دست آوردهای انقلابات بشری در روی زمین بدل گردد. و در هم بغلطاند تمام زائدهای ضد بشری و
نامردمی را. که چنین نهر بنیان کن جاری باد. ، و
حلاج جهانبینی دیالکتیک خود را با اشعار نغز و شیوایش بیان می دارد، که با آوردن چند قطعه از آنها و در
آخر با نقل شهادت او، که چطور زنده خاطر می سازد حماسه بابک را پسنده می کنیم او ادامه حرکتهای
اجتماعی، و پروسه تکاملی پدیده ها، و اندیشه و مقوله های اجتماعی، را این چنین بیان میدارد : و
                 
                                     روانه ایم و روانید و پیش ما چه عیان
                                    و لیک جمله نهانیم از شما یک سر
                                    روانه آید و روانیم و نیک می بینیم
           که سایه سایه فرومانده اید پشت اندر
و باور دارد که اگر پدیده ای رو به پیری دارد، و مرگ او سر رسید، در خود پدیده ای نو بوجود میآورد که
در واقع پروسه تکاملی قبلی است.

اقتلونی بکشد مرا ! یا ثقاتم
چیست در قتلم؟  حیاتم
و مماتم در حیاتم
و حیاتم در مماتم

روایات نشان می دهد که جنبش حلاج از سازماندهی و مخفی کاری خاصی بر خوردار بوده، و او یارانش
با کلمات رمز تماس میگرفتند. و
بهرحال او انسانی بود سرکش، با هوش و متفکر و گویند که پس از دستگیری او را محاکمه کردند. این
عمل شورش ببار آورد، او را مدتها در حبس نگهداشتند تا پس از پایان شورش بکارش خاتمه داده شود. در
این مدت بازداشت حماسه ها گفته اند از یارانی چون این عطا که آموزنده است و نیز لحظات آخر زندگی او
را اینگونه روایت کرده اند. و

پس دستش را جدا کردند، حلاج خنده ئی بزد گفتند خنده چیست؟ گفت : دست از آدمی بسته، جداکردن
آسان است. ..پس دو دست بریده خون آلود برروی، در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد. .. گفتند چرا
کردی؟ گفت : خون بسیار از من رفت، دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی روی من از ترس
است.  خون بر روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم، که گلگونه مردان، خون ایشان است..پش
چشم هایش بر کندند.. قیامتی از خلق برخاست تذکره اولیا و در این میان شورشیان چندین ساختمان و دکان
را به آتش کشیدند و سر به طغیان برداشتند. در آخر با قطعه ای از شعر حلاج می. سرشک بسنده کنیم
خاکستر ترا
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی از خاک روئید
یکی از جنبشهای که تا قبل از تسلط مغولان بصورت گسترده شکل گرفت و شناسائی آن ضروری است جنبش
اسماعیلیه می باشد. این جنبش چون جنبشهای قبلی از خصوصیاتی که برای آنها برشمردیم بر خوردار بود با
تفاوتهائی در امر سازماندهی و طول عمر که خود نیز ناشی از حاصل حرکت تکاملی و تجربه اندوزی و بار
آوری پدیده ایست که از پیشینیان خود می برد و شکل می گیرد. و
جنبش اسماعیلیه یا ملاحده بزرگترین و متشکل ترین جنبشی است که در قرون وسطی در فلات ایران
پاگرفت و زندگی داشت. دوران عمر او را نزدیک به 400 سال خوانده اند که در بین توده های دهقانی و
رنجبران و روشنفکران استقلال طلب نفوذ داشت. روشنفکران و روشنگران پاک و وطن پرستی چون
فردوسی، ناصرخسرو، ابوعلی سینا، شهید بلخی، ابوریحان بیرونی و..را تحت تاثیر خود قرار داد. جنبش
علاوه برگستردگی در بین اقشار گوناگون این سرزمین، تا حدودی بعدی جهانی یافت. حداقل نوع سازماندهی
و مخفی کاری که در آن حاکم بود در سازمانهای مختلف جهانی از جمله  (فراماسیونرهای  جهانی ) بکار
گرفته شد که مراجعه به کتابهای آقای رائین هر چند مختصر شمه ای از آنرا ذکر می کنیم. در عین حال جنبش
طیفهای مختلفی را در امر مبارزه از مسالمت آمیز تا قهرآمیز بکار می برد و تجربه کرد. آنچه نظر همگان را
به این جنبش جلب کرده چهار چیز است که پیوسته با هم عمل می شده و بردی خاص با خود داشته که عبارتند
از 1، تبلیغ 2، سپاه گیری 3، سازماندهی 4، برخورد قاطع و بی امان با جمهوری اسلامی ایران که تمام
روحیه روحانیون و سپاه پاسداران و بسیج های چماق بدست را فلج کرد. و
در اینمورد نوشته های فراوان می باشد، همگی بر آنند که آنها مخصوصا از زمان حسن صباح در این چهار
مورد که بر شمردیم موفق و پیروز بودند، و رعب و وحشتی در دل حکمرانان زمان پدید آورده بودند
بینظیر که با یاری گرفتن از چند منبع و ذکر آنها خواننده عزیز را در جریان می گذاریم. و
مسیو دوهامبر فرانسوی که در تاریخ اسماعیلیه تحقیق فراوان کرده می نویسد استاد اعظم حسن همیشه
می خواست دشمنانش را با تهدید و تخویف از میدان بدر ببرد او وقتی از تهدید نتیجه نمیگرفت به ترور و
قتل که اساساً برخلاف تمایلاتش بوده دست می زد. و
حسن یکی از غلامان سلطان سنجر را مطیع او امر خویش کرد. تا وقتیکه سلطان خوابیده بود، غلام خنجری
پهلوی بالش سلطان بزمین فرو کند. همینکه سلطان بیدار شد و خنجر را دید بوحشت افتاده اما پیر کوهستان
کاغذی باو نوشت که خیلی کوتاه بود و مضمونش این بود که اگر به سلطان احترام نمی گذاشتم خنجری که
بزمین فرو رفته بود بقلبش فرو میرفت. و
ادامه آن از دکتر ذبیح آله صفا
حسن آنگاه پدوپیغام داده آنکس که کارد بزمین درشت فرو می کند، برسینه نرم سلطان هم تواند نشاند
گویند سلطان سنجر از این عمل او ترسیده و در مورد آنها سکوت کرد، که خود این سکوت ناشی از
ترس بود که به کار آنها رونق داد و بقدرت آنها افزود درکتاب آقای رامین آمده است که

Montag, 29. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران II

                       پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                      واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
افشین سردار ایرانی از طرف خلیفه برای سرگوب و قلع و قمع او عازم گشت. بابک در دوران زندگی
برجامعه اش بسیار پیروزی بدست آورد ولی عاقبت افشین با نیرنگ و خدعه او را دستگیر و نزد معتصم
روانه ساخت. خلیفه نیز با کینه توزی زائدالوصفی این چهره پاک و مردمی را بقتل رساند. و
داستان قتل دلاور نام آور. و جسارتی که در حین انجام عمل قتل در پیش خلیفه آز خود نشان داده، همیشه
زنده خاطر مردانی است که شهادت را با جان و دل پذیرا شدند ولی در مقابل استبداد ایدئولوژی زانو نزدند
جاوید چنین حماسه هائی خرم دینان و بابک رهبر آنها نیز از تمایلات آئین مزدکی بهره نبودند و توده های تهی
دست و کشاورز بدنه اصلی آنرا بوجود آورده بودند. و
                               
                                    جرجی زندان می نویسد
از روزی که افشین از سرمن را سامره رفت تا روزی که برگشت هر روز معتصم یکدست خلعت و یک
اسب برای وی می فرستاد و علاوه بر انعامها و خواربار، هر روز که افشین در برابر بابک سواره
می جنگید ده هزار درهم فوق العاده میپرداخت. و
همینکه افشین بسامره رسید معتصم بدست خودشان جواهری بوی آویخت و بیست میلیون درهم انعام
داد و فرمان حکومت سند را برای وی امضاء کرد و شاعران را وا داشت بخدمتش بشتابند و او را مدح
گویند، در باره روح تسلیم ناپذیری بابک با یک نقل قول باین مبحث خاتمه میدهیم. و
در جزامع الحکایات این سیاح می گوید چون بابک خرمی را گرفتند. من و چند کس دیگر موکل او بودیم
 و او رابراه کرده بودیم. گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو پرسد که بابک توئی بگو آری، یا
یا آمیرالمونین، بنده ی توام و گناهکارم و امید وارم که امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد
چون بابک را مقید پیش او بردند گفت، بابک توئی گفت، آری و خاموش شد. وی را بچشم اشارت کردیم
بدست بفشردیم که آنچه ترا تلقین کرده بودیم بازگوی، البته هیچ نگفت. روی ترش نکرده رنگ روی او
نگشت. و
اقدام دیگر ایرانیان برای رهائی خویش را در داستان فضل بن سهیل و حضرت رضا باید دید، که چطور
با هوشیاری، فضل بن سهیل مامون را متقاعد کرد که ولیعهدی حضرت رضا را بپذیرد، اگر چه مامون
بخاطر حفظ موقعیت خود بقتل فضل بن سهیل که ایرانی بود و امام موسی بن جعفر روی آورد. در
تاریخ یعقوبی آمده که فضل بن ربیع وزیر محمدامین پس از آگاهی بر انتصاب امام رضا بعنوان ولایتعهد
به سرداری محمد بن این خالد بر حسن بن سهل حاکم بر گزیده مامون شوریدند و او را از بغداد بیرون
کردند و سپس نزد محمد بن صالح بن منصور رفتند و گفتند. و
ما یاوران دولت شمائیم وبیم داریم که این دولت با نقشه ای که از مجوس ایرانیان را مجوس می نامیدند
بدان راه یافته است از میان برود و مامون برای علی به موسی الرضا بیعت گرفته است پس بیا تا با تو
بیعت کنم چه راستی می ترسیم که این امیر از میان شما بیرون رود. و
گویند پس از مرگ فضل بن سهیل مامون پیش مادرش رفت و او را دلداری و جزع کردن برادر من بجای
او پسرتو باشم و در تمام مدت عمر شرایط فرزندی بجا آورم، ما در فضل جواب داد، ای مامون بر فقدان
فرزندی چون فضل چگونه را ری ننمایم که بسبب مرگ او مرا فرزندی چون تو پیدا شود، مامون با شنیدن
پاسخ دندانشکن این شیر زن ایرانی دیگر حرفی نزد تا مبادا پیش از این موجبات شرمندگی خود را فراهم
سازد. و
گویند فضل بن سهیل وزیر مقتدر و هوشیار مامون، پس از مرگش که از دارائی و ثروتی برخوردار نبود
و تدبیر و دانش را برای هدفهای ملی و کسب استقلال بکار می گرفت. برای به درازا نکشیدن مطالب
بچند جنبش و دست آوردی مردمی و ملی اشاره کنیم و سپس قضیه را، تا صفویه و از آنجا تا به فتحعلیشاه
می رسانیم. حلاج یکی از بزرگان جنبش های ملی مردمی است که صورت گرفته است.و
یکی از جنبش های وسیع ملی و توده ای که ایران پس از ایدئولوژی روحانیون بخود دیده جنبش زنگیان است
که در قرن سوم هجری صورت گرفت. با آوردن مقدمه ای از کتاب احسان طبری برخی بررسی ها درباره
جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران شروع می کنیم. و

قریب هزار سال پس از جنبش بزرگ غلامان برهبری سپار تاکوس که در سالهای 17. 74  ق م  در رم
واقع گردید در آن قریب صدوبیست هزار برده شرکت داشتند و مدت سال بطول انجامید. و
قیام دیگری درنواحی بصره و آبادان و اهواز، آن نیز با شرکت غلامان و به رهبری صاحب الزنج واقع
گردید که در آن بقولی بیش از پانصد هزار غلام شرکت جستند و مدت پانزده سال بطول انجامید مورخین
غربی قیام سپارتاک را بزرگترین جنبش غلامان می شمردند، ظاهراً آنها از جنبش زنگیان در قرن سوم
هجری و از شخصیت صاحب الزنج خیر چندان ندارند یا آنرا آگاهانه مسکوت می گذارند، با آنکه در باره
این واقعه بزرگ درمنابع تاریخی روحانیون و ایرانی مطالبی ثبت است، ایرانیان نیز از این جنبش عظیم
بردگان که در بخشی از خاک میهن آنها گذشته است بی خبرند و نمی دانند که گر چه اجداد صاحب
الزنج سالار قیام زنگیان از روحانیون بوده اند ولی خود وی و پدرش و پدر بزرگش زاده و پرورده ی
خاک ایران و از مردم مضافات شهر ری بوده اند و با این جهت از افتخار ی که از سالاری یک قیام بزرگ
زنجبرآن نصیب صاحب الزنج شده، سهمی نیز به هموطنان ایرانی اش می رسد. و

جنبش زنگیان را بسال 255 قمری و 869 میلادی دانسته اند یعنی بدنبال قیامها و طغیانهائی است
که استثمار مردم ایران که ناشی از سیطره حکومت هائی بود، که بعد از ایدئولوژی روحانیون توسط
روحانیون از ایرانیان می شد. ما تا کنون اگر چه گذرا مشاهده کردیم که چه جنبشهای مردمی و در
عین حال ملی در طی هزاران سال در این فلات که ایرانش خوانند صورت گرفته، و تا حدودی نیز نشان
دادیم که شکل گیری و استخوان بندی این قیامهای ناشی از چه عواملی بوده، که در زمانهایی مختلف
در زیر شعارهای مختلف صورت گرفته یکی از این قیامها جنبش پر ارج و مردمی زنگیان است که در
خود چهرههای ارزشمند و شجاعی چون حسین بن منصور حلاج را پرورانده و با خود داشته است. و

انسان محصولی است اجتماعی، حرکتهای اجتماعی که در روند تکامل، در رابطه با نهادها و عوامل
مختلف صورت می گیرد، و تاثیر پذیری آنها روی هم انسانهای آنزمان را بوجود میآورند. شخصیت این
انسانها درجریان پراتیک  و برداشت و شناسائی ارزشهای اجتماعی زمان و تجربیاتی، توسط تاریخ
اجتماعات، از گذشته به آنها می رسد ضمن مطالعه شکل می گیرد و بصورت ضرورتی برای پاسخ دادن
بمسائل اجتماعی زمان بمیدان کشیده می شود و نقش اجتماعی خود را بیان می دارند. عمل آن انسان
بیان کننده میزان برداشت از روابط اجتماعی آنزمان، میزان شناسائی و شناخت، از تجربیات تاریخی و
تاثیر پذیری همه اینها بروی او، نوع زندگی او می شود، که در عمل خودنشان می دهد.و

روحانیون آن گذشته برقعی رهبر قیام زنج بسیاری از قبایل بین النهرین را با خود متحد ساخت، از
جمله این قبایل قبیله بنی تمیمه بود که حسین بن منصور حلاج مدتها در آن زندگی کرد از نامه ها
و صفت های بدی که بعضی ازمورخین معتبر به رهبر قیام زنج داده اند، چنین برمیاید که این نهضت
نیز مانند اکثر قیامهای ضد روحانیون و ایرانیان هر چند که در پوششی از اصول عقاید ایدئولوژی
خود نمایی می کرد اما شدیدا تحت تاثیر افکار اشتراکی مزدک قرار داشت. و
جنبش زنگیان را بسال 255 و یا 256 دانسته اند و آن را باید یکی از پرشکوه ترین قیامهای
رنجبران بحساب آورد، که در این سرزمین صورت گرفته، بانمائی ملی و ضد روحانیون، و در عین
حال برخاسته و شکل گرفته از خواسته های توده های زجر کشیده و رنجبران که مورد استثمار
حاکمان زمان بوده‌اند. مورخان، از رهبر و توده به قیام برخاسته این جنبش چنین مینویسد و او مردی
 عاقل فاضل و بلیغ و شاعر و فایق بود. و
ریحان که یکی از غلامان سورجیان و نخستین کس از آنها ست که بد و پیوست گوید، من برای غلامان
مولای خویش آرد می بردم و بدست کسان صاحب الزنج افتادم. مرا نزد او بردند، گفتند وی را بامارت
ایدئولوژی روحانیون ده و چون سلام داد پرسید، از کجا میائی و احوال غلامان سورجیان بپرسید و مرا
بگیش خود خواند، بپذیرفته و سپس گفت برو و غلامان هر چند کس توانی فرا ده و بیاور تا ترا امیر
ایشان سازم و مرا سوگند داد که جای بکس نشان ندهم و بامداد بسوی وی رفتم، عده ای از غلامان
دباشین نزد وی آمده بودند و باز، غلامان بصره را دعوت کرد و بسیار کس از ایشان بخاطر رهائی از
سختی بردگی بدو پیوستند و صاحب الزنج برای آنان خطبه خواند و وعده داد که ایشان را خداوند مال
و زمین خواهد کرد و سوگند یاد کرد که به آنان خیانت نکند و درکوشش کوتاهی نورزد. در اینوقت
صاحبان بردگان بیامدند و گفتند برای هر غلام پنج دینار بگیر و او را باز پس ده، غلامان را بفرمود
تا هر یک از مولایان خویش یا وکلای آنان را پانصد شلاق روحانی بزدند و سپس ایشان را رها ساخت
تا به بصره باز گشتند. و
صاحب الزنج و یارانش که دست به قیام زده بودند در طول مبارزه و پس از فتوحات اولیه آوردن غنائم
و اسرا بتدریج خود کمابیش دچار همان معایبی شدند که علیه آن برخاسته بودند. شیوه خلیفه گری و
غلامداری و گردآوردنش مال بین آنان گسترش یافت و بقول صاحب الزنج اندک اندک خود به خداوندان
مال و زمین مبدل شدند. زنگیان ودهقانان قن دلسرد شدند و آن شور هیجان نخستین فرو کش کرد. و

این شورش عظیم را عللی بایست که در هم گوبیده شده باشد و لذا علتی که ذکر شد می تواند نقشی
بسیار اساسی درشکست جنبش آورده باشد. و
جنبش زنگیان را همزمان با قیام صفاریان برهبری یعقوب دانسته اند. صاحب الزنج را نیز گویند برای
اتحاد با یعقوب بر علیه خلیفه گام نخستین را برداشت. ولی یعقوب به این جنبش عظیم توجهی نکرد
و وقتی ابو احمد موفق برا در خلیفه یعقوب را در خوزستان شکست داد و اهواز را گرفت و یعقوب
فراری شد، صاحب الزنج به او پیغام داد که نگریزد و دوباره باز گردد و با هم همدستی کرده به
خلافت ایدئولوژی روحانیون خاتمه دهند ولی یعقوب پاسخ داد قل یا ایها الکافرون. و
اعبد ما تعبدون، بگوای کافران من آنرا که شما می پرستید نمی پرستم ولی بعدها چنانکه از رفتار
روحانیت عبدالله هزار مرد کردی، عامل یعقوب در اهواز پیداست، یعقوب میل مدارا و مماشات با
صاحب الزنج داشته ولی آنهم سرنگرفته وبجائی نرسیده است.و
آنچه یعقوب را بر آن داشته که چنین جوابی به صاحب الزنج دهد معلوم نیست، اگر قیام خود یعقوب
بگونه های مختلف، بهآنها نزدیکی داشت،  با توجه به هوشیاری و کار آئی که در یعقوب بود، او را
چنین جوابی شایسته نبود،چون یعقوب خود عیارزاده ای بود که از میان توده ها بپاخاست و نیروی
لشکریان و سردارانش را نیز اینچنین کسانی بوجود آورده بودند، دیگر انگیزه نقش ملی، بر علیه
خلیفه که در زنگیان نیز چنین بود. سوم الهام گرفتن هر دوی این جنبش ها و سرداران آنها ازگذشته
تاریخ اجتماعی ایران، مزدک ابومسلم، بالاخص بابک خرمدین و حماسه های که آفریدند و اینکه از نظر
زمانی با آنها نزدیک بودند و هر دو را می بایست تجربه باشد، و بهر حال، آدمی نمی بایست از این
شکست ها آسان در کذرد و تجربه نگیرد. و

همزمان با جنبش زنگیان، قیام یعقوب را داریم، که گوشه ای دیگر از فلات ایران را در برگرفته و
گسترش یافت بر علیه خلیفه، یعقوب عیار مردی،که در قرنین سیستان بدنیا آمد و بنابر روایات به
زرنج آمده روشنفکری بیآموزد.  در ایام جوانی و کار آموزی رویگری با عیاران شهر آمیزش و
روابط پیدا میکند و بنا بخصلت جوانمردی و گستاخی که داشت، بلند آوازه می شود و جائی باز
می کند.و

زادگاه او سیستان پر از افسانه ها و قهرمانی هاست. از زال، و رستم و صفات پاکی که از این
قهرمانان در این زاد و بوم بیاد گار مانده. و روابطش با جوانمردان و خوی و سرشت عیاری او
در روابط حاکم و رنجی را که ایرانیان می بردند از زیر سلطه خلیفه بودن و تاثیر پذیری حرکت های
استقلال طلبانه و ضد ستمی که در زمان های قبل و همزمان با او در این فلات جاری بود همه با هم
از او انسانی ساخت کارا و صبور برای پاسخ دادن پیک ضرورت عینی تاریخی و اجتماعی. و

                       

Sonntag, 28. Januar 2018

چه گذشت در کشور ایران

                                      پیروزی ایدئولوژی روحانیون در ایران
                                      واکنش ایرانیان در مقابل ایدئولوژی روحانیون
از زمان ساسانیان، دین زردتشت وسیله‌ای برای حفظ و حراست سلطنت بشمار آمد، در حالیکه زردتشت زمان
هخامنشیان چیزی جز این بود. زردتشت و انسان در رابطه با آن در همه رفتار و کردارش آزاد بود و فقط در
روابط با انجام فرائض دینی اخلاقی اجباری را متوجه خود می دانست. دین بر آن فرمان نمی راند و وحشی
نیز بوجود نمی آورد. در حالیکه زردتشت زمان ساسانی انسان را در مقابل هزاران نیروی مقتدر روبرو
می ساخت که بایستی کارهای خویش را با آنها منطبق سازد.و
مغ ها در تمام زندگی آدمی داخل می شدند و زندگی را پیچیده و مجال مراجعه بعقل را می گرفتند. و
رهبانیت و سلطنت همدیگر را قدرت می بخشیدند و هر دو در چپاول مردم همدیگر را یاری میکردند. و
موبد موبدان علاوه براینکه رهبری روحانیت را بعهده داشت در امر حکومت و سلطنت نیز دخالت می کرد
چنانچه شاه نیز چنین حالت دوگانه ای را با خود داشت و در حمایت موبدان قدرت می گرفت. شاه موبد
موبدان را انتخاب می کرد ولی این منتخب دخالت تام داشت در امر حکومت. در واقع موبدان زمان هخامنشی
خدمت خلق را برگزیده بودند و معبدی وجود نداشت،در حالیکه در زمان ساسانیان، موبدان زنجیر بدست و
پای مردم می زدند و در کوچکترین حوادث روزمره دخالت می کردند. و یاری، دین وسیله ای برای سرکوب
بنفع دولت بر علیه مردم. و
ایرانیان ادیان زیادی داشتند در واقع در زردتشت حل شدند. زردتشت هخامنشی دین حکومتی نبود و نشد و
پیوسته مردم را به کارهای نیک. ..راهنما بود، و بنای آفرینش را براضداد می گذاشت و ناشی از مبارزه
معتد و پیوسته ای میدانست که همواره بین نیکی و بدی در جریان است. بهشت را منزلگاه کسان نیک کردار
و دروخ را جایگاه پلیدان می دانست. زندگی را در امر کشاورزی و اتحاد خانواده گی می دانست و گوشه
نشینی را بیهوده میدانست و خلاصه چیزهای این چنینی، که بهرحال روح می بخشید بزندگی، و روح انسان
دوستی را گسترش می داد. دیگر دینی که جامعه گیر بود مانی بود که گرفته شده ای از مسیح و بودا و
زردتشت را با داشت و رستگاری همگانی را زندگی مطلوب میدانست. و
فلسین شاله جامعه شناس فرانسوی می نویسد : ایران متقدان مذهبی بسیار بزرگ به جهان عرضه داشته
است در آغاز و قبل از هر چیز مفهوم مبارزه عظیم جهانی میان نیک و بد است، و می توان همانطور که
زردتشت گفته است مثلاً آنرا پیکار عدالت و ظلم و یا صلح و جنگ نام نهاد. این عقیده بسیار ارزنده چنین
نتیجه دارد که انسان باید در این نبرد وسیع شرکت کند و زندگی خود را با آن مربوط سازد، این مفهوم
عالی با نیکی سازش دارد و اصول اخلاقی زردتشتی را می سازد که عبارتست از : راستی، دوستی
کار فراوان، سازگاری خانواده گی. و
در کنار دین بزرگ ایران، مهر پرستی به پیشرفت فکر برادری واخوت کمک کرده است، یا حداقل احساس
امید را در میان پیروان خویش گسترش داده است. و

آئین مانوی دارای ارزش عالی است چون ایمان دارد که میان معتقدات کلیه ادیان بزرگ اتحاد و اتفاق
ممکن است. و
                                                   مزدک پسر بامداد
در ابتدا به مانی گروید ولی از آنجا که روحی گستاخ داشت و تجربه کرده بود که رذالت و استثمار ناشی
از آنرا با حرف و پند نامه نتوان حل کرد، و اعتقاد به نبرد و اصل نور ظلمت گرفته شده از زردتشت را
داشت و ستمی را که بجامعه می رفت، در زمان ساسانیان، راه حلش را جنگ بی امان می دانست، و
تقسیم ثروت که ناشی از کار مردم بود، را ضروری می دانست. لذا مزدک و مزدکیان به خاطر سختی
که به زحمت کش کشاورز می رفت قیام کردند. قیام پایه گرفت و ریشه آن همه جا گیر شد، دستگاه
مغان و راهبان و دولتمندان حکومت، به لرزه در آمدند و با هم در ریشه کن کردن آنها همت کردند. و
نهضت از پشتیبانی نیروی عظیمی از خیل رنجبران و بهره دهان برخوردار شد و استثمار گران حکومتی
و راهبان را بفکر انداخت. در نتیجه خسرو انوشیروان دادگر، با خواست کاهنان زردتشتی و مسیحی
مزدک را بقتل رساند و پیروانش را از دم تیغ گذراند. آنچه مزدک و نهضت مزدکیان با خود داشت، برقراری
زناشوئی، تقسیم اموال بین مردم و اعتراض بر علیه حرمسرهای شاهان و انبان سرمایه و مال که توسط
آنها صورت می گرفت، گرچه این نهضت از دم تیغ گذشت ولی خون آنها با خاک در هم میحت، و بعدها خود
نشان داد،که خواهیم دید. و
ساسانیان فربه شده از ناز و نعمتی که ناشی از چپاول و غارت ملتی بود، عمرش بسر میآمد، لذا در مقابل
یورشهای پی در پی سواران ولایت فقیه روحانیون که نیروی ایمانش با ایدئولوژی و گستاخی فتح می
بخشید از پای در آمد. و
روی این شکست و پیروزی رقیب و تولدی دیگر با خود دارد بایستی تعمق کرد. و
فقر ناشی از چپاول توسط درباریان، کاهنان و اعیان و اشراف رشد حرکتی را در دل جامعه آبستن شد
حاصل آن جنبش های بود که در ابتدا بصورت غیر قهرآمیز باپندها و رهنمود های مانی و از خود نشان
داد، اگر چه چاره نبخشید ولی فرزندی گستاخ و سرکش را ثمره داد. مزدکیان به تیغ پناه آوردند و
تقسیم ثروت را ضروری دانستند. این جنبش اگر چه در ابتدا توانست انبارهای غله را تقسیم کند، ولی
در مقابل قدرت لشکریان شاه تاب نیآورد و از دم تیغ گذشتند. و
خون مزدکیان، آنها زمینه را آماده ساخت، و ایدئولوژی روحانیون با صدا و اسلام که با شعاری پاک
مردمئ به نبرد چپاولگران ساسانی می شتافت پذیرا شد. ولی توجه شود اسلام و شعارهای
مردمی اش را، نه روحانیون و کتاب سوزیهایش را، و

                                              سلمان پارسی اولین ایرانی است
سلمان اولین ایرانی است که به ایدئولوژی روحانیون روی آورد و از نزدیک ترین یاران ولایت فقیه
شد. اگر گفته شود که ولایت فقیه بعد از علی سلمان را باور داشت اغراق نیست. سلمان را
درباره اش بسیار گفته اند، ولی آنچه مسلم است تبحری است که او در خندق سازی داشت و اغلب
پیروزی جنگهای ایدئولوژی روحانیون، ناشی از تبحری است، که او به خرج می داد، مخصوصاً در
حفظ و حراست مدینه. گفته اند که او مزدکی بوده و در زمان یورش بمزدکیان جان سالم بدر برد و
به اصحاب پیغمبر در آمد و در بثمر رساندن سقوط ساسانیان نقشی ارزنده بعهده داشت. و
سلمان چهره ای بود آشنا به حقایق علمی و مذهبی، و عالم و دانشمند، که روحانیون با و حسد
می بردند. او و چهره های علمی دیگر زمینه حرکتهای ملی ایرانیان بودند بر علیه استبداد سلطه
روحانیون ولایت فقیه که دامنه و رشد آنها را خواهیم دید. و
ایدئولوژی روحانیون بخاطر آمادگی شرایط اجتماعی ایران، و شعارهای مردمی که با خود حمل
می کرد، رهائی جامعه را از زیر ستم درباریان و کاهنان سبب شد. ولی ولایت فقیه که ارتش
سپاه پاسداران شاید هم نهضت اسلامی را بوجود آورده بود، با ایدئولوژی روحانیون که زبان
فرهنگی اش می بود، پس از پیروزی رابطه سلطه گری را حاکم کرد. تضاد بگونه ای دیگر
خود نشان داد، نطفه بسته شد، نیاز، ضرورت سازمانهای زیر رمی را بوجود آورد. اسیران بیشمار
جنگهای خانمان برانداز محرمانه بتوافق هائی رسیدند، که نتیجه آن تدارک سازمان زیر زمینی بود
و اولین اقدام این سازمان قتل عمر بود که با جرا در آمد.  این ترورسیاسی بدست ابولولو فیروز
از مردم نهاوند صورت گرفت. گویند ابولولو زمانی که اسیران نهاوند را به مدینه می بردند چهره
غمزده کودکان و بزرگان اسیر را نظاره می کرده، حاصل این نگاه کینه ایست که در دل او شکل
گرفت و در مسجد خنجر بدست، با قتل عمر، کارسازی نمود. فراموش نشود که عمر جنگهای علیه
ایران را رهبری می کرد. لاجرم ایران و غارت و تقسیم غنائم و آتش سوزیهای کتابها و. .. توسط
لشکری انجام گرفت که رهبریش بدست عمر بود. جامعه کینه اش بخاطر این آتش سوزی و غارت
و متوجه رهبری این لشکر غارت گر شکل گرفت و آن عمر بود. و
فیروز پس از قتل عمر قصد فرار داشت که بقتل رسید.  گویند پسر عمر پس از انجام گرفتن کار
قسم یاد کرد. .من خلقی را بکشم که ایشان در این کار همداستان بوده اند. منظور فیروز ولایت
فقیه و سپاه پاسداران خلیج پارس بوده. و
عمر کشته شد و عبداله بن عمر از سر خاک پدر بخانه هرمزان رفت و او را بقتل رسانید پس صیغه
غلام سعد ابن ابی و قاص را نیز بقتل رسانید. علی این چهره پاک مردمی گفت که عبداله بحرم این
که مومنی را به نا حق کشته باید کشته شود. و در اینمورد سخت کوش بود، و این سخت کوشش
ناشی از خصلت حق طلبی او باشد. و
نهضتی که در حال شکل گرفتن بود، و در واقع اولین اقدامش را با قتل عمر نشان داد، با پشتیبانی
سلمان فارسی دانشمند ایرانی که از اعضای ارکان اولیه بود و در جانشینی علی حمایت می کرد
مصمم تر علی را پشتیبان شدند، نتیجه آنرا بعد خواهیم دید، که ایرانیان در همه جا ابراز علاقه به
علی و فرزندانش را بیان و محبت این خانواده را جان و دل گرامی داشتند. و

عثمان با پرداخت غرامت خون هرمزان، به پیشنهاد علی توجه نکرد، و عبدالله را آزاد نمود. علی
کم کم بصورت قهرمانئ ملی برای ایرانیان در آمده بود، ایرانیان حمایت از او و علویان را در
رابطه بارهائی خود از زیر سلطه ایدئولوژی ولایت فقیه می دانستند، این رابطه الفت و صمیمیت
رفته  رفته شکل میگرفت. مسئله ای اگر چه بصورت تاکتیک و موقت تکرار شود، آهسته آهسته
زمینه پیدا می کند و سپس زندگی آدمی می شود، و خود بصورت عاملی تعیین کننده در می آید
که دیگر نتوان بآن بی توجه بود. و
خبر ازدواج حسین پسر علی با شهربانو دختر یزد گرد سوم همه جا را پر کرد، و زین العابدین
حاصل این ازدواج شد. توجه شود محبت و علاقه ای که کلیه ایرانیان نسبت به این خانواده دارند
علت مادی آن چیست؟ ! ایرانیان علی را تا حد پرستش می ستایند، و در رابطه با آن دوازده
فرزندانش را، و در بین این دوازده فرزند، حسین و بدنبال آن زین العابدین، ملتی آزاده در
مقابل سلطه ایستاده و نه می گویند. سلطه از قدرت سرکوب کننده خاصی برخوردار است
که رهائی ملت را غیر ممکن ساخته، ملت آرزو و خواستی دارد که بایستی بعمل در آید، و
زمینه سازی میکند، وسیله تهیه می کند و بظرافت، بکارهایی روی می آورد، که آدمی از
تصور آن نیز عاجز است. و
ولی دیالکتیک بما می آموزد که حرکت پیچیده اجتماعات و تکاملی که در بستر تاریخ صورت
میگیرد، و تجمعات و اعتراضات کمیت های گوناگون خود را در مرحله ای ازتاریخ بصورت
کیفیتی نونمایان می سازد. علی کشته میشود، امویان حکومت را بدست می گیرند، تحقیر
عجم و برتری ایدئولوژی ولایت فقیه رشد پیدا میکند،  روحانیون سیادت و روحانی را حق
مسلم خود می دانند، حکومت فقط مخصوص روحانیون میشود (که چند روز گذشته رئیس
جمهور آمریکا همین مطلب را مسلم روحانیون دانست ) قضاوت را روحانیون بخود اختصاص
میدهند. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر، ملتی است که تحمل میکند، ولی چاره اندیشی
می کنید، شرایط مادی او را بفکر وا می دارد، زمینه سازی میکند، و در خود آبستن میشود
حوادثی را. و
حسین و فرزندانش در نبردی خونین بدست جلادان خود کامه زمان کشته میشوند، حماسه شور
آفرین کربلا همه جا گیر می شود، و اولین قیام ایرانیان برهبری مختار بر ضد امویان نمایان
می شود. و در این نبرد خونین قاتلان حسین، و فرزندان از جان گذشته اش بسزایی اعمال خویش
می رسند. و
مختار بر کوفه غلبه می کند و عراق و شهرهای بسیار دیگری را حاکم میشود. . در این نبرد
ایرانیان از حیثیتی خاص برخوردار میشوند و شیعه روحانیون دوباره از نوع با این قیام چهره
نشان می دهد. نهضت با دستگیری و قتل مختار شکست خورد، ولی مجموعه تاثیر گذاریهای
عوامل و نهادهای این قیام، و شکست آن، در رحم اجتماع نطفه ای جدید گذاشت، که بخشت
می افتد، و با لندگیش در حماسه های ادبی، فرهنگی، سیاسی است، جنبشهای تاریخ سازی
خود را در زمینه های مختلف نشان می دهند، حماسه های ادبی به زبان عربی از عبدالملک
بن گروان و هشام بن عبد الملک شروع میشود و شکل می گیرد، و پیوند میخورد تا شاعر
پارسی گو و حماسه سرای بزرگ فردوسی و دیگر نویسندگان و مترجمین و دانشمندان
بزرگی، چون ابن مقفع که مایه و حیات بخشید به فرهنگ روحانیون و بدستور منصور
دوانقی خلیفه عباسی کشته شد.و
مردی از این سرزمین، که گناه بزرگش وطن پرستی بود و زنده کردن فرهنگ ملی ملتی
تاریخ ساز را وظیفه خود میدانست و جنگ آوران پاک بیدار دلی چون ابومسلم، بابک خرم دین
حلاج، یعقوب، و دیگر چهره های عزیزی که با قلم و شمشیر خویش زنده نگه داشتند دست
آوردهای ملتی را، ملتی بار آور و تاریخ ساز که در دل فرهنگی وسیعتر و دست آوردهای
غنی تر جامعه بشری، در بستر تاریخ شکل و پا گرفته بود، ملتی که زیاد، از دست آوردهای
غنی انسانی اجتماعات، بهره گرفت و بهره داد و حرکت تکاملی بشریت را غنا بخشید. حال
بطور کوتاه و گذرا سلسله پدیده های را که تا حمله مغول از نظر تاریخی قابل توجه می باشند
مورد بحث قرار می دهیم. و

از جمله پایداریهای فرقه ای بعد از ایدئولوژی روحانیون به آفرید می باشد که دقیقا رنگ زردتشتی
داشت و احساسات ملی را بیدار می ساخت و سر انجام رهبر آن دستگیر و کشته شد. دیگر ابوسلمه
می باشد که بشیوه های مختلف متوسل شد برای ایجاد استقلال سیاسی اجتماعی ایران، سرانجام
بدست خلیفه عباسی کشته شد، قتل دیگر که بدست خلیفه عباسی صورت میگیرد قتل سردار ایرانی
ابومسلم است که بسیار اثر گذاشت، و بسیاری از ایرانیان او را مزدکی دانستند. و
پس از کشته شدن ابو مسلم بدست خلیفه منصور و انتشار خبر آن سنباد مچوس یکی از یاران او علم
طغیان برا فروخت، سنباد در اندک مدتی سپاه بسیار گرد آورد، و پس از دستیابی بخزائن ابومسلم
قصد آن داشت که به ایالت روحانیون نشین حمله و کعبه را منهدم سازد، بسیاری از زرتشتیان، شیعیان
و مزدکیان، او را همراهی نمودند ولی عاقبت در نبردی سردار خلیفه او را بقتل رسانید و بسیاری از
سپاه پاسداران و سپاهیانش قتل عام گشتند. قیام اسحاق ترک و راوندیارن را هم داریم که گویند
راوندیان در ظاهر اظهار تمایل میکردند به منصور ولی در سر هوای قتل او را داشتند و ابومسلم را
محبوب می داشتند. و

بدنبال اینها و دیگر قیام ها، به تلاش برمکیان میرسیم که سعی بر آن داشتند تا بانفوذ در حکومت
سنن و آداب و رسوم ایرانیان را زنده کنند. نفوذ بیحد آنان و دیگر ایرانیان هارون را نگران ساخت
و به بهانه ای پوچ جعفر برمکی را کشت و جنازه اش را در بغداد بدار آویخت و ستم روا داشت
بر تمام خانواده اش نهضت دیگری پا گرفت، نهضت مقنع می باشد که فرقه سپید جا مگان را
بوجود آورد و آئین مزدک را رواج می داد و نزدیک چهارده سال بر پا بود ولی سرانجام چون
محاصره شد خود و یارانش، را به آتش زدند و حودکشی نمودند. و
با مرگ او نهضت خاموش نشد و توده های مردم سالهای سال بنام راه و مبارزه را ادامه دادند.و
او از هوشیاری و استعداد ی بر خوردار بود. دکتر عبدالحسین زرکوب در کتاب دو قرن سکوت
 درمورد او چنین می نویسد : بدینگونه بود روز گار خدای نخشب  یا پیغمبر نقابدار خرسان علی
خامنه ای رهبر ایران و ماه نخشب که یک چند در آسمان ماورالنهر پرتو افشاند،  هر چند طلوع
آن چندان بدرازا نکشید لیکن روزگاری کوتاه مایه امید کسانی شد که جور وبیداد و تحقیر
روحانیون آنها را به عصیان و طغیان رهنمون گشته بود، این سپیدجامگاه پس از مرگ مقنغ نیز
مدتها در ماورالنهر بر آئین او بودند ..و
عوفی نیز در اوایل قرن هفتم هجری می گوید، و امروز در زمین ماورالنهر از متابعان او جمعی
 هستند که دهقنت و کشاورزی می کنند و ایشان را سپیدجامگان خوانند و کیش و اعتقاد خود
پنهان دارند و هیچ کس را بر آن اطلاع نیفتاده است که حقیقت روش ایشان چیست. و

پس از جنبش سنباد، ابو مسلم و المقنع و. . بزرگترین نهضتی که تا اینزمان خود نشان می دهد
خرمدینان میباشد که علیه دین و دولت دست می زدند.  این ندیم آنها را از پیروان مزدکیان میداند
و می نویسد. . و

مزدک به پیروان خود دستور داده بود که همیشه در جستجوی لذات باشند و در خوردنی و نوشیدنی
برخود سختی روا ندارد، دوستی و یاری را پیشه سازند و با استبداد مبارزه نمایند. زنان خانواده‌ها
را مشترک بدانند با اینهمه رفتار و کردار پسندیده آزار کسی برنیایند . و
و باز می نویسد،  خرمدینان که سرخ جامگان معروف شده‌اند از پیروان مزدک اند که در آذربایجان
ری، ارمنستان، دیلم، همدان،دنیور مابین اهواز و اصفهان پراکنده‌اند. و
بهرحال یکی از چهره های پاک و مردمی این جنبش بابک میباشد که از میان توده مردم بپا خاست
طولی نکشید که توده مردم به او اقبال کرد. .و
داستانها گفته اند راجع به بابک و اینکه چطور رهبری این حرکت اجتماعی را بعهده گرفت.و

Dienstag, 23. Januar 2018

Wende im Koreakrieg

In Jahr 1950
Amerikanische Marineinfanteristen Ledernacken Incheon an Land.
15. September. In den ersten Tagen des September wechseln die
Offensiven der Gegner in Korea einander ab, ohne einer Seite
nennenswerte Vorteile verschaffen zu können.

schon lange ist über eine Landung im Rücken der nordkoreanischen
Linien nachgedacht worden.
Die in Frage kommenden Plätze waren entweder zu gut gesichert
oder Ließen ein solches unternehmen wegen ihrer unzugänglichen
Lage als aus Sicht Los erscheinen.
Doch Schließlich entscheidet sich der Generalstab, vor allem unter
Dem Einfluß General Douglas Mac Arthurs, für Incheon im Nord -
Westen, Wo Nordkorea eine Landung offensichtlich für unmöglich
Hält und deshalb keine Schutzmaßnahmen getroffen hat.

Das kaum für möglich Gehaltene gelingt: In der Nacht vom
14. Zum 15. Erreichen 230 Schiffe unbemerkt Incheon.

Mit Aluminium Leitern wird die wie eine natürliche Festungs Mauer
Steil ansteigende Küste überwunden und ohne nennenswerten
Widerstand kann ein Brückenkopf gebildet werden.

Von hier aus überwinden in den Folgenden Tagen schnell
Gelandete weitere Einheit die Stellungen der Nordkoreaner um
Die Hauptstadt Seoul, die am 29. Mit einer Siegesparade dem
Südkoreanischen Ministerpräsidenten Syngman  Rhee wieder
übergeben.
In großen Einkesselungen werden zehntausende von
Nordkoreanischen Gefangenen gemacht.
Die um - Einheiten beziehen gegen Ende des Monats eine
Frontlinie entlang des 38, Breitengrades, ohne Sie Vorerst zu
Überschreiten.
General Mac Arthur Fordert die Nordkoreaner zur Kapitulation
auf und bittet die UN - Vollversammlung um die Erlaubnis,
Einmarschieren zudrehen, um Korea zur wieder Vereinigung zu
Verhelfen.
unterdessen greifen Amerikanischen Flugzeuge unterbrochen
Ziele in Nordkorea an, wobei auch industrielle Anlagen und
Wohnquartierte der Zivilbevölkerung zerstört werden.
von beiden Seiten ist der Krieg mit großer Härte geführt worden.

Grausame Folterungen und Misshandlungen Gefangener
werden bekannt.
Die Amerikaner haben bis zum Ende des Monats September
Schon etwa 33 000 Mann Verloren.
Die Verluste der Nordkoreaner sind unbekannt.