Dienstag, 19. Juli 2011

تکامل اصل خود -رهایی در دیدگاه مارکس

مارکس و انکلس هم زمان با نقد جزم ها و تخیل گرایي های خرده بورزوازی دموکرات کوشش خود را متوجه متحد ساختن نيروهای کارگری و دموکرات عليه دشمن مشترک یعنی رژیم های ضد دموکراتیک کشورهای اروپایي کردند در این راستا فعاليت خود را بر قراری اتحاد میان کمونیست ها و نیروهای ترقي خواه و دموکرات کشورهای مختلف اروپایی معطوف کردند به این دلیل مارکس و انگلس نقش فعالی در بنیان گذاری مجمع بین المللی دموکراتيک داشتند فکر بر پایی چنین مجمعی در اواخر سپتامبر 1847 در میان نیروهای دموکرات بلژيکی و مهاجر مطرح شد در مجلس ضیافتی به این مناسب در 27 سپتامبر تصمیم به تشکیل مجمع گرفته شد

مارکس در برابر همه ی انواع جنبش های سوسیالیستی و اصلاح گرانه که به تولید کنندگان واقعی به عنوان توده ی منفعل نگاه می کردند نظریه ی خود رهایی طبقه کارگر را مطرح کرد. فرمول بندی کلاسیک این نظریه گرچه سال ها بعد یعنی در 1864 به صورت نخستین ماد...ه از قوانین بین الملل اول به این صورت مطرح شد که نظر به این که رهایی طبقه ی کارگر باید توسط خود طبقه کارگر به دست آید امّا به قول انگلس بینش ما از همان ابتدا این بود که رهایی طبقه کارگر باید عمل خود طبقه کارگر باشد

البته در مورد این نوشته ی انگلس باید به نکاتی اشاره کرد چرا که او در سال هزار هشصد چهل سه تحت تاثیر پرودن بود و در برخی از مقالات خود در نشریه ی جهان اخلاقی نوین ارگان طرفداران رابرت اُوِن به پیروی از موزز هس بی قید و شرط از کتاب مالکیت چیس...ت ؟ دفاع می کند . در آن جا می نویسد آلمانی ها از طریق قلسفه و استدلال در مورد اصول موضوعه کمونیست شدند و از این رو کمونیست ها باید یاران خود را از میان تحصیل کرده های دانشگاهی و صاحبان کسب و کار انتخاب کنند به قول هال دریپر سرزنش های بعدی مارکس و انگلس از سوسیالیست های حقیقی ریشه در گرایش های اولیه ی خودشان به این شیو ه ی تفکر داشته است

انگلس در مقاله ی دیگر در همان نشریه به پیروی از وایتلینگ پیشنهاد نخبگان یا نوعی دیوان سالاران روشن ضمیر و شایسته را می کند. این دیدگاه به وایتلینگ و انگلس جوان محدود نمی شود ..پیشنهاد بر قراری نوعی امتحان برای برگزیدن کارمندان ادرات دولتی و... ایجاد یک الیگارشی حکومتی بعدها در جنبش سوسیالیستی بارها مطرح گردید .به طور مثال این موضوع در جنبش فابیان به رهبری برنارد شاو آشکارا دیده می شود مارکس از سال 1843 در نقد فلسفه ی حق هگل به طور مشخص چنین گرایشی را مورد نقد قرار می دهد. به نظر هال دریپر نخستین تفییر در دیدگاه انگلس تازه در اواسط سال 1845 و هنگام همکاری با مارکس در نوشتن ایدئولوژی آلمانی به وجود می آید و آن هم بعد از مسافرت مشترک مارکس و انگلس به انگلستان در ماه ژوییه و اوت و گفت و گو با رهبران چارتیست است. در مقاله ی انگلس برای ستاره ی شمال ارگان چارتیست ها زیر عنوان کشتار اخیر در لایپزیک که در 13 سپتامبر 1845 به چاب رسید می خوانیم برای یافتن چنین جوانانی نباید به طبقه ی متوسط چشم دوخت جنبش انقلابی در آلمان از قلب طبقه ی کاگر این کشور آغاز خواهد شد ..خوشبختانه ما اصلاً روی طبقه ی متوسط حساب نمی کنیم ..

پیش از این اشاره کردیم که مارکس در نقد فاسفه ی حقق هگل مقدمه برای نخستین بار به پرولتاریا یا به عنوان طبقه یی انقلابی اشاره می کند اما در همان جا دو عبارت به کار می برد که موجب حدس و گمان های فراوانی شده است ..یکی این که فلسفه سلاح مادی خود... را در پرولتاریا می یابد و دیگر آن که مغز این آزادی فلسفه و قلب آن پرولتاریا است. اگر این دو جمله را به این تعبیر در همان مقاله که پرولتاریا عنصر کنش پذیر انقلاب است اضافه کنیم آن گاه می توان نتیجه گرفت که پرولتاریا تنها می تواند ابزار بی اراده یی باشد که باید توسط فیلسوفان یعنی نخبگان روشنفگر به کار گرفته شود ..این برداشت بیشتر از آن جهت می تواند مورد قبول افتد که دیدگاه غالب بر هگلی های جوان یعنی رادیکالیسم فلسفی بوده است

انگلس حتی در مارس 1845 پیش از پیوستن به مارکس با اشاره به همین مقاله ی مارکس است که در بخش دوم مقاله اش زیر عنوان پیشرفت سریع کمونیسم در آلمان در نشریه ی دنیای اخلاقی نوین می نویسد آیا با وجود فیلسوفانی اندیشمند و کارگرانی رزمنده هیچ قدرت زمینی توانایی کافی برای مقاومت در برابر پیشرفت ما را خواهد داشت ؟؟191

در این مقاله مارکس پرولتاریا را عنصر فعال جنبش می بیند و نقش آن را وابسته به تئوری آلمانی نمی داند به همین دلیل است که در این مقاله مارکس به روگه پیشنهاد می کند تنها وظیفه ی یک مغز متفکر و عاشق حقیقت در رابطه با این نخستین قیام کارگران سیلز...ی نه بازی کردن نقش معلم مدرسه بلکه مطالعه ی خصلت ویژه ی آن است . به سخن دیگر این نظریه پردازان اند که باید از قیام کارگران و مبارزه ی آنان درس گیرند نه آن که فکر کنند انقلاب در مغز آنان شکل گرفته و کارگران تنها وسیله و ابزار آن اند

پیش از این اشاره کردیم که مارکس در نقد فاسفه ی حقق هگل مقدمه برای نخستین بار به پرولتاریا یا به عنوان طبقه یی انقلابی اشاره می کند اما در همان جا دو عبارت به کار می برد که موجب حدس و گمان های فراوانی شده است ..یکی این که فلسفه سلاح مادی خود...... را در پرولتاریا می یابد و دیگر آن که مغز این آزادی فلسفه و قلب آن پرولتاریا است. اگر این دو جمله را به این تعبیر در همان مقاله که پرولتاریا عنصر کنش پذیر انقلاب است اضافه کنیم آن گاه می توان نتیجه گرفت که پرولتاریا تنها می تواند ابزار بی اراده یی باشد که باید توسط فیلسوفان یعنی نخبگان روشنفگر به کار گرفته شود ..این برداشت بیشتر از آن جهت می تواند مورد قبول افتد که دیدگاه غالب بر هگلی های جوان یعنی رادیکالیسم فلسفی بوده است

انگلس حتی در مارس 1845 پیش از پیوستن به مارکس با اشاره به همین مقاله ی مارکس است که در بخش دوم مقاله اش زیر عنوان پیشرفت سریع کمونیسم در آلمان در نشریه ی دنیای اخلاقی نوین می نویسد آیا با وجود فیلسوفانی اندیشمند و کارگرانی رزمنده هیچ قدرت زمینی توانایی کافی برای مقاومت در برابر پیشرفت ما را خواهد داشت ؟؟191

از سوی دیگر دیدیم که از اواسط سال 1844 مارکس در مقاله ی یاداشت های انتقادی خود در جواب به آرنولد روگه ضمن تجلیل از کارگران المان می نویسد باید اقرار کرد که پرولتاریای آلمان نظریه پردازی پرولتاریای اروپاست پرولتاریای انگلستان اقتصاددان او و ......پرولتاریای فرانسه سیاستمدار اوست ..در این جا فلاسفه نظریه پردازان پرولتاریا نیستند بلکه این خود پرولتاریاست که نظریه پرداز است مارکس به منظور تاکید بر این اصل در همان جا ادامه می دهد زیرا به همان ترتیب که توانایی بورژوازی آلمان ناتوانی سیاسی آلمان است توانایی پرولتاریای آلمان حتی جدا از تئوری آلمان همانا ظرفیت و توانایی اجتماعی آلمان را تشکیل می دهد

در این مقاله مارکس پرولتاریا را عنصر فعال جنبش می بیند و نقش آن را وابسته به تئوری آلمانی نمی داند به همین دلیل است که در این مقاله مارکس به روگه پیشنهاد می کند تنها وظیفه ی یک مغز متفکر و عاشق حقیقت در رابطه با این نخستین قیام کارگران سیلز......ی نه بازی کردن نقش معلم مدرسه بلکه مطالعه ی خصلت ویژه ی آن است . به سخن دیگر این نظریه پردازان اند که باید از قیام کارگران و مبارزه ی آنان درس گیرند نه آن که فکر کنند انقلاب در مغز آنان شکل گرفته و کارگران تنها وسیله و ابزار آن اند

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen