از آن جا که نظرات پرودن در میان کارگران به ویژه کارگران فرانسوی و آلمانی نفوذ فراوانی داشت
مارکس پس از مطالعه ی کتاب فسلفه ی فقر تصمیم گرفت به دیدگاه های اقتصادی و فلسفی او به طور
همه جانبه و مشروح بر خورد کند و به این ترتیب مجموعه ای از مسایل مربوط به نظریه و تاکتیک
جنبش کارگری را از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی روشن کند. نظرات مارکس در نامه ی 28 دسامبر خود به آننکف در واقع هسته ی اصلی کتاب فقر فلسفه است.. نامه ی 15 زانویه ی انگلس به مارکس نشان می دهد که بررسی این کتاب از همان اوایل ژانویه ی 1847 آغاز شده بود..مارکس در این کتاب از یادداشت های
خود هنگام مطالعه ی آثار اقتصاد دانان انگلیسی و فرانسوی به نحو گسترده یی استفاده می کند.. کار نوشتن
کتاب در اوایل آوریل 1847 به پایان رسید و پس از مدت کوتاهی منتشر شد.. در ماه زوئن مارکس پیش
گفتار مختصری بر آن نوشت..
کتاب در ماه ژوئیه ی آن سال در پاریس و بروکسل به زبان فرانسه انتشار یافت ..در میان طرفداران
مارکس کتاب در واقع یک برنامه ی سیاسی به شمار می رفت. در گفت و گویی که انگلس در پاییز آن
سال با لوئی بلان یکی از دیبران نشریه ی لارفرم داشت کتاب را به عنوان برنامه ی ما به او معرفی کرد
کتاب در زمان حیات مارکس تجدید چاپنشد ..نخستین ترجمه ی آلمانی کتاب در سال 1885 به چاپ رسید
در 1886 نخستین ترجمه ی روسی آن ترجمه ی واز زاسولیچ منتشرشد.-نخستین ترجمه ی انگلیسی
در سال 1900 در لندن منتشر شد.
کتاب شامل دو فصل است و هر فصل به چند بخش تقسیم می شود .در فصل اول با عنوان یک کشف علمی
مارکس به نظریه ی ارزش پرودن بر خورد می کند.. در فصل دوم با عنوان متافیزیک اقتصاد سیاسی کّل
روش شناسی کتاب فلسفه ی فقر زیر نقد قرار می گیرد چهار بخش آخر فصل دوم با عنوان های تقسیم کار و ماشین رقابت و انحصار مالکیت و اجاره و سرانجام اعتصاب و اتحادیه های کارگری پر اهمیت ترین
بخش کتاب را تشکیل می دهند که در آن مارکس نظرات خود را برخی برای نخستین بار درباره ی فلسفه ی
تاریخ به طور مشروح باز می کند و شامل رهنمودهای پراهمیتی برای جنبش کارگری هستند مارکس ابتدا نظر پرودن در باره ی ارزش مبادله را می شکافد و خطای او را در باره ی این مفهوم نشان می دهد زیرا بر خلاف نظر آدام اسمیت و ریکار دو وجود ارزش مبادله را صرفاً یک پیش فرض می داند بی ان که به
تاریخ تکوین آن توجه کند. او در جواب پرودن می نویسد
مبادله تاریخ خاص خود را دارد و از مراحل مختلفی گذشته است .. در قرون وسطی تنها تولید مازاد بر مصرف مبادله می شد.. در زمان دیگری نه تنها تولید مازاد بر مصرف بلکه تمام فراورده ها و همه ی موجودیت صنعتی وارد بازار تجارت شد در این دوران تمام تولید به مبادله وابسته شده بود ..این مرحله ی دوم را چه گونه می توانیم توضیح دهیم؟ بالاخره زمانی فراررسید که هر آن چه معامله ناپذیر تلقی می شد در معرض دادوستد قرار گرفت شرافت عشق ایمان دانش وجدان و غیره اقای پرودن همهی این وقایع را
زاییده ی پیشنهاد و یا ایده ی افراد می داند و از این رو ملاحظه می کنیم که روش توصیفی و تاریخی اقای پرودن در مورد هر چیز قابل اعمال است پاسخ گوی همه چیز هست و همه چیز را توضیح می دهد
پس از به چالش گرفتن نظریه ی پرودن در باره ی ارزش مبادله مارکس رابطه ی میان ارزش مبادله و ارزش مصرف را مورد بحث قرار می دهد و با نقل قول از آثار اقتصاد دانان کلاسیک چون سیسموندی و لادردیل نشان می دهد که این ادعای پرودن که او برایب نخستین بار معنای تضاد میان ارزش مبادله و
ارزش مصرف را درک کرده نادرست است سپس مفهوم نظریه ی ارزش پرودن را که برپایه ی کم یابی و وفور قرار دارد -به چالش می گیرد و می نویسد
در تحلیل نهایی عرضه و تقاضا تولید و مصرف را به هم پیوند می دهند امّا تولید و مصرفی که مبتنی بر مبادله ی فردی خصوصی است ..بحث مارکس در مقابل پرودن که می نویسد.. ثابت می شود که این
اراده ی فرد است که تضاد میان ارزش مصرف و ارزش مبادله را به وجود می آورد چنین است
در جامعه یی که در تقسیم کار و مبادله ریشه دارد تولید کننده به محض تولید یک افراد نیست میزان پیشرفت نیروهای مولد است که میزان تولید را تعیین می کند.. مصرف کننده نیز آزاد تر از تولید کننده نیست و مقدار مصرف او به وُسع و نیاز او وابسته است که آن هم به کل سازمان دهی اجتماعی بستگی دارد تمام سیستم
نیازها به سازمان دهی تولید وابسته است..
پرودن به جای عرضه و تقاضا ارزش مصرف و ارزش مبادله مفاهیم متضاد و انتزاعی چون کم یابی و وفور بهره وری و تخمین تک تولید کننده و تک مصرف کننده را عنوان شوالیه های اراده ی آزاد به کار
می برد ..در برابر این شیوه استدلال مارکس با استناد به نقل وسیع گفته های ریکارد و از نظریه ی ارزش
برپایه ی کار دفاع می کند و نتیجه می گیرد
ریکارد و بحث خود را از جامعه ی امروزین آغاز می کند تا نشان دهد این جامعه چه گونه ارزش را تعیین می کند اما آقای پرودن بحث خود را از ارزش از پیش تعیین شده آغاز می کند تا به کمک آن جهان اجتماعی
جدیدی را به وجود آورد برای ریکارد و تعیین ارزش با زمان کار قانون ارزش مبادله است اما برای
پرودن قانون ارزش ترکیب سنتز ارزش مصرف و ارزش مبادله است ..نظریه ی ارزش ریکارد و تفسیر علمی حیات اقتصادی واقعی است نظریه ی ارزش پرودن تفسیر خیالی نظریه ی ریکارد و است
مارکس از تحلیل بی رحمانه ی ریکاردو که قیمت کار یک کارگر را با قیمت یک کلاه مقایسه می کند
در برابر تحلیل های احیاساتی و انسان دوستانه ی نویسندگان فرانسوی چون بلانکی رُسّی و دیگران دفاع می کند چرا که تحلیل ریکاردو نشان دهنده ی واقعیت بی رحمانه ی نظام سرمایه است مارکس تئوری
ارزش ریکاردو را چنین خلاصه می کند ..کار که خود یک کالا است ارزش توسط زمان کار لازم
جهت تولید آن به عنوان یک کالا تعیین می شود و برای تولید این کالا کار چه چیزی لازم است؟؟
درست به آن اندازه زمان کار که اشیای کاملاً ضروری حفظ کار را فراهم می کند یعنی کارگر را زنده و در وضعی نگهدارد که بتواند نسل خود را ادامه دهد بهای طبیعی کار چیزی جزه دستمزد حداقل نیست
پس ارزش نسبی ارزش مبادله که با زمان کار سنجیده شود بر خلاف نظر پرودن نه نظریه انقلابی رهایی
طبقه ی پرولتاریا بلکه فرمول به بردگی کشاندن کنونی کارگر است
به نظر اقتصاددانی آمریکایی رقابت مشخص می کند که یک روز کار مرکب حاوی چند روز کار ساده است. ایا این تقلیل روزهای کار مرکب به روزهای کار ساده نشان دهنده ی آن نیست که کار ساده معیار سنجش ارزش است؟ اگر صرفاً کمیّت کار ب...دون توجه به کیفیت آن معیار سنجش ارزش باشد کار ساده به محور اصلی صنعت تبدیل شده است به این ترتیب کار با سیطره ی ماشین بر انسان و یا از طریق تقسیم شدید آن یکنواخت می شود و در نتیجه انساها با کار خود چهره ی انسانی خویش را از دست می دهند .آونگ ساعت همان قدر معیار صحیحی برای اندازه گیری فعالیت نسبی دو کارگر می تواند باشد که معیار سنجش سرعت دو لکوموتیو بنابراین نباید بگویی یک ساعت کار یک انسان ارزشی برابر با یک ساعت کار انسان دیگر دارد بلکه باید گفت که ارزش یک انسان در یک ساعت درست برابر با ارزش انسانی دیگر در همان یک ساعت است . زمان همه چیز است و انسان هیچ چیز او حداکثر لاشه ی زمان است. کیفیت دیگر مطرح نیست تنها کمیّت تعیین کننده ی همه چیز است ..ساعت به ساعت و روز به روز پرودن ارزش کالا را مساوی با ارزش کار مصرف شده در آن می داند ..به نظر مارکس بنابه
در این جا مارکس یکی از وجوه انسان زادیی نظام کنونی و یکی از جنبه های از خود بیگانگی انسان را چنین توضیح می دهد
انگلس .. در پانویس چاپ آلمانی 1885 کتاب فقر فلسفه در مورد جمله ی اخیر مارکس می نویسد..این تز که بهای طبیعی یعنی معمول نیروی کار را با مزد حداقل یعنی با ارزش وسایل معیشت مطلقاً ضروری برای زندگی و ادامه ی نسل کارگر منطبق می داند نخستین بار در... مقاله ی خطوط کلی نقد اقتصاد سیاسی و کتاب وضعیت طبقه ی کارگر در انگلستان توسط من مطرح شد و مارکس نیز آن را پذیرفت .اگر چه در واقعیت گرایش مزدها پیوسته رو به حداقل است با این همه تز فوق نادرست است.. این واقعیت که مزد پرداخته شده در ازای نیروی کار معمولاً و به طور میانگین پایین تر از ارزش آن است نمی تواند ارزش آن را تغییر دهد.. مارکس در کتاب سرمایه نقص این تز را بر طرف می کند و تئوری ارزش بر پایه ی کار را به کمال می رساند
این استدلال.. او برای یافتن معیار سنجش ارزش نسبی کالاها تنها کمیّت معنی از کار را معادل مجموع فراورده هایی می داند که تولید شده است ..درست مانند آن که تمام جامعه را متشکل از کارگرانی فرض کنیم که محصول کار خود را عنوان مزد در یافت می کنند.. ...و در مقابل این استدلال پرودن که هر چه کالاها ارزان تر باشند بیشتر استفاده می شوند مارکس استدلال می کند که درست به عکس به دلیل وجود تضاد طبقاتی و فقر اکثریت مردم آن ها ناگزیرند فقط ارزان ترین کالاها را مصرف کنند..به نظر مارکس پرودن با این استدلال های خود وضع موجود جامعه را تائید و آن را توجیه می کند.. به دنبال این بحث مارکس یکی از مشخصه های پر اهمیت جامعه در مرحله ی پیشرفته ی سوسیالیستی را چنین تشریح می کند ..در جامعه ی آینده یعنی جامعه یی که تضاد های طبقاتی در آن از میان رقته و طبقات در آن وجود نداشته باشند مصرف دیگر با زمان تولید حداقل تعیین نخواهد شد بلکه زمان صرف شده برای تولید یک فراورده بر اساس میزان فایده ی اجتماعی آن تعیین می شود
نکته ی پر اهمیت دیگری که در همین رابطه توسط پرودن مطرح می شود رابطه ی متناسب میان عرضه و تقاضای کالاهاست که در جواب آن می خوانیم ... از آن جا که زمان کار لازم برای تولید یک فراورده نشان میزان استفاده از آن نیست ارزش مبادله ی این فراورده که قبلاً توسط زمان کار تجسم یافته در آن تعیین شده است هرگز نخواهد توانست رابطه ی دقیق میان عرضه و تقاضا یعنی رابطه ی متناسب را به مفهومی که آقای پرودن ب آن نسبت می دهد تنظیم کند.. فروش یک فراورده ی معین به قیمتی معادل بهای تولید آن بیانگر رابطه ی متناسب میان عرضه و تقاضا یا به عبارتی سهمیه ی متناسب تولید یک فراورده به کل تولید نیست تولید کننده بر اساس تغییر در میزان عرضه و تقاضا می تواند درک کند که به چه میزان باید کالاهایی معین تولید کند تا دست کم هزینه ی تولید آن را در زمان فروش به دست آورد .. همان جا
و رابطه ی میان عرضه و تقاضا نیز با شرایط اجتماعی و در نتیجه ی قدرت خرید مردم پیوسته تغییر می کند ..مارکس در مورد تولید متناسب یعنی وجود رابطه یی معقول و متناسب میان رشته های مختلف تولید و یا کل تولید و مصرف جامعه نه تنها پرودن را مورد انتقاد قرار می دهد بلکه با نقل قول های زیادی با سیسموندی بواز گیلبرت و اتکینسون نیز در این مورد بر خورد می کند چرا که به نظر او این نوع تولید متناسب در دوران تولید خرُد امکان داشت ..با آغاز تولید صعنتی در مقیاس وسیع و بحران های ادواری این نوع تولید متناسب از میان رفت ..آن چه عرضه و تقاضا را قبلا متناسب نگه می داشت غلبه ی تقاضا بر عرضه بود ..تولید در مقیاس وسیع -تحت فشار وسایل و ابزار پیشرفته یی که دارد و ناچار است در مقیاسی هر چه وسیع تر تولید کند- دیگر نخواهد توانست منتظر تقاضا بماند ..تولید از مصرف پیشی می گیرد و عرضه تقاضا را به وجود می آورد ..و یا باید به وجود آورد در این مورد مارکس
می نویسد
مارکس در مقابل پرودن می گوید
یا شما خواهان وجود تناسب درست میان عرضه و تقاضای قرون گذشته با وسایل تولید امروز هستید که در آن صورت هم مرتجع و هم خیال پردازید ..یا این که خواهان پیشرفت بدون آنارشی در تولید هستید که در آن صورت برای حفظ نیروهای مولد باید مبادله ی فردی مالکیت خصوصی را رها کنید ..
مارکس سپس با نقل قول های وسیع از جان بری سوسیالیست انگلیسی نشان می دهد که چه گونه پرودن نظرات او را مبنی بر مبادله ی کار مساوی تکرار می کند با این سوسیالیسم است..
مارکس در عین حال هم نظر جان بری و هم پرودن را در مورد مبادله ی کار مساوی در جامعه ی کنونی با صنایع بزرگ و تولید در مقیاس وسیع غیر عملی می داند می نویسد
اگر همه ی اعضای جامعه قرار است تولید کنندگان بلافصل باشند مبادله ی مقدار مساوی ساعات کار تنها
به این شرط ممکن است که از قبل در باره ی تعداد ساعاتی که باید صرف تولید مادی شود ..توافق شده باشد
اما چنین توافقی مبادله ی فردی مالکیت خصوصی را نفی می کند
و در برابر آن این اصل سوسیالیستی را پیشنهاد می کند
آن چه امروز نتیجه ی سرمایه و رقابت کارگران با هم است فردا چنان چه رابطه ی میان کار و سرمایه
قطع شود توافق واقعی بر پایه ی رابطه ی میان مجموع نیروهای مولد و مجموع نیازهای موجود جامعه
خواهد بود اما چنین توافقی به معنای بر انداختن مبادله ی فردی مالکیت خصوصی است
به این سان مارکس شرایط واقعی زمان خود را که به دلیل گسترش صنایع از یک سو طبقه ی کارگر ی
گسترده و از سوی دیگر سرمایه داران بزرگ به وجود امده بود در برابر مبادله ی تک به تک تولید
کنندگان خُرد قرار می دهد.. به سخن دیگر اگر پرودن با برگشت به عقب و به دوران تولید خرد در صدد حفظ اصول سرمایه داری و از میان بردن بی عدالتی های آن است ..مارکس ورود به مرحله ی تولید در مقیاس وسیع و گسترش سرمایه داری را از نظر تاریخی گامی به پیش می بیند و راه حل را نابود ی کل
روابط تولیدی موجود می داند ..به نظر مارکس در اصل مبادله ی فراورده ها وجود ندارد بلکه مبادله ی کارهایی است که در جریان تولید با هم همکاری می کنند شیوه ی مبادله ی فراورده ها به شیوه ی مبادله ی
نیروهای مولد وابسته است..
شکل مبادله ی فراورده ها عموماً باشکل تولید مطابقت دارد اگر شیوه ی تولید را تغییر دهیم شیوه ی مبادله
نیز تغییر خواهد کرد ..پس در بررسی تاریخ جامعه مشاهده می کنیم که شیوه ی مبادله ی فراورده ها بر اساس شیوه ی تولید آن ها شکل می کیرد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen