چندی بود که ماجرای مفقود شدن کشیش دیباج و پس از آن کشیش میکائیلیان انعکاس وسیعی در رسانه های
.جهان یافته بود و افکار عموی مستقیماً نظام جمهوری اسلامی ولایت فقیه رهبر ایران را متهم شناساند
.آن زمان کسی در مورد یک شبکه خود سر هیچ تصور و گمانی نداشت
.چنانکه مشاهده می شود پس از 15 روز موضوع انفجار حرم امام رضا به فرامواشی یا سکوت سپرده شد
.جهان یافته بود و افکار عموی مستقیماً نظام جمهوری اسلامی ولایت فقیه رهبر ایران را متهم شناساند
.آن زمان کسی در مورد یک شبکه خود سر هیچ تصور و گمانی نداشت
.چنانکه مشاهده می شود پس از 15 روز موضوع انفجار حرم امام رضا به فرامواشی یا سکوت سپرده شد
و تا پایان تیرماه 1373 قضیه قتل کشیش های مسیحی تبدیل به مهم ترین مسئله کشور گردید اعتراضات و
فشارهای خارجی نیز در عمده شدن این موضوع بی تأثیر نبود. راز تقارن ماجرای انفاجار حرم و قتل
. کشیش ها موضوعی است که بعداً به آن خواهیم پرداخت
.وی گفت : فقط می توان بگویم برای خودم برای خانواده ام و برای خانواده کشیش میکائیلیان متأسفم
در مورد آخرین مأموریتش از او سئوال کردم گفت قتل کشیش میکائیلیان بود و قرار براین بود که بعد از
.انجام مأموریت زمینه خروج من از کشور فراهم شود
از انامی پرسیدم نمی خواهید درباره نحوه آشنایی با کشیش میکائیلیان و قتل وی برای مردم چیزی بگوئید؟
لحظاتی خاموش ماند و سرانجام گفت: سازمان اطلاعات جاسوسی جمهوری اسلامی ولایت فقیه به من گفته بود
که در پوشش علاقه به مسیحیت به میکائیلیان نزدیک شوم و بعد از جلب اعتماد وی او را به منزل خود که خانه
.تیمی ما هم بود دعوت کنم و به همراه همکار دیگرم او را به قتل برسانم
پرسیدم به چه دلیل می بایست یک کشیش مسیحی را به قتل می رساندید؟
پاسخ داد: سازمان اطلاعات جاسوسی جمهوری اسلامی ولایت فقیه همه چیز را پیش بینی کرده و گفته بود که با
مفقود شدن میکائیلیان در خارج تبلیغ سیاسی بر علیه جمهوری اسلامی می کنیم که میکائیلیان توسط رژیم جمهوری
اسلامی دستگیر شده است و سازمان های حقوق بشر برای آزادی میکائیلیان به تلاش و تبلیغ علیه ایران اقدام
.خواهند کرد
فرحناز انامی در مورد رابطه اش با قتل دیباج گفت: نقشه قتل و عملیات آن توسط دیگر عوامل سازمان اطلاعات
.جاسوسی جمهوری اسلامی در داخل انجام شد
.آنان از من فقط خواستند تا نقشه و کروگی محل را در اطراف تهران تهیه کنم تا جسد را در آنجا دفن کنند
پرسیدم آیا این کار را انجام دادی گفت: بله با بررسی های زیاد محلی را در یک پارک جنگلی تعیین و نقشه آن را
. کشیدم و به آنان دادم
وی در مورد انگیزه های قتل مهدی دیباج گفت: این نقشه نیز کاملاً حساب شده طرح شده بود و انگیزه های آن مشابه
.کشیش میکائیلیان بود
تحلیل این بود که با مفقود شدن دیباج مجدداً مسائل ,,هوسپیان مهر,,تکرار شده و رژیم جمهوری اسلامی ایران محکوم
.به دست داشتن در قتل وی می شود
آنچه به عنوان گفت و گو با فرحناز انامی در روزنامه ها منتشر شده عیناً نظیر یکدیگر است که نشان می دهد منبع خبر
.واحد بوده و مطالب توسط وزارت اطلاعات جاسوسی جمهوری اسلامی تهیه و در اختیار مطبوعات گذاشته شده است
در ذیل این گفت وگو نیز خبری تحت عنوان:,,توطئه منافقین برای انفجار دفاتر شرکت های هواپیمایی و بازرگانی
خارجی در تهران خنثی شد,,آمده است.افزوده شدن موضوع بمب گذاری های ناموفق در حرم امام خمینی و حضرت
معصومه( ص )و دفاتر هواپیمایی و بازرگانی خارجی در تهران به پرونده انفجار حرم و قتل کشیش ها خود موضوع
.جدید و مهمی بود که در جای خود باید بررسی شود
ادغام موضوع و روند پیگیری دو حادثه
از این پس موضوع قتل کشیش ها و انفجار در اماکن مقدسه به موازات هم پیش می رود زیرا وقایع اتهام مشترک سه
.متهمه هستند
در مطبوعات 18 تیر از قول یک مقام امنیتی گفته شد بمب هایی که قرار بود در حرم امام خمینی و حضرت
معصومه ( ص ) تعبیه شوند به گونه ای بود که محض اتصال کلید منفجر می شد و فرد بمب گذار قبل از هر کس کشته
.می شد در حالی که به آنها گفته بودند پس از اتصال کلید پنج دقیقه فرصت دارند از محل دور شوند دو زن بمب گذار پس
.از اطلاع از این موضوع زبان به اعتراف گشوده اند
این خبر می توانست توجیه کافی در مورد سرعت بریدن متهمان باشد زیرا در همان روز اول دستگیری زبان به توبه و
.اعتراف گشودند
.مصاحبه صاحب خانه ای که محل مسکونی اش را به سه دختر متهم اجاره داده بود و جنازه میکائیلیان در آن جا یافته شد
شبهه ساخته گی بودن سناریو را می زدود و تریدی باقی نمی گذاشت که حادثه همان طور که متهمان بازگو می کنند رخ
.داده است
قسمتی از مصاحبه صاحبخانه که همراه با تصویر او و آدرس محل سکونت چاپ شده است به شرح زیر است: ابوافضل
بهمن آبادی خبر نگار اجتماعی خبرگزاری جمهوری اسلامی: ,,سید جلال اصفهانی,, مردی است با چهره ای صمیمی
که 55 ساله به نظر می رسد . سید جلال در ابتدا گفت: ساکن نظام آباد هستم. بعدازظهر روز 25 خردادماه حدود
ساعت شش بعدازظهر به بنگاه معاملات ملکی محله که قرار بود برای منزل من مستأجر بیاورد رفتم. پس از چند دقیقه
متقاضیان به بنگاه آمدند و اجاره نامه ای به مبلغ دویست و پنجاه هزار ریال اجاره ماهانه و یک میلیون ریال ودیعه مسکن
,,به امضا رسید. کلید منزل استجاری توسط بنگاه به ,,اشرف همتی,, که اخیراً مشخص شده نام وی ,,بتول و افریکلاته
است واگذار شد و من هم رسید یک میلیون ریال را به آنها دادم. پس از 28 مرداد خردادماه این افراد روزانه دو یا سه
تکه اثاث خود را می آوردند وی یادآور شد: این افراد از طریق بنگاه به معرفی شده بودند و از هویت واقعی آنها
.هیچگونه اطلاعی نداشتم البته کارت دانشجویی این افراد را دیده بودم که حالا فهمیده ام این کارت ها تقلبی بوده است
روز چهارشنبه ( نهم تیرماه) به اتفاق دوستم که ساکن رودهن است ناهار را در منزل او صرف کردیم و پس ازصرف
ناهار با وی به خانه آمدیم . پس از ورود به منزل یکی از درهای اتاق باز بود و در حالی که خودمان داخل اتاق بودیم
یک شخص که مستاجر ما بود کلید را به در انداخت و خودش را در پشت در پنهان کرد و گفت:درب را ببندند . من به
لحاظ رعایت مسائل شرعی در منزل را بستم . اما دوستم گفت که سه نفر به طبقه بالا رفتند و گویا یکی از این سه نفر
.مرد بوده است
دوستم پس از نوشیدن چای از منزل خارج شد و حدود ساعت 5 بعدازظهر یکی از سه خانم مستأجر در اتاق ما را زد
و با حالت خاصی از من پرسید : آقای اصفهانی چه کار می کنی ؟ و پس از چند لحظه هم دوست او مراجعه کرد و
دوباره در اتاق را زد وی تأکید کرد: در واقع این دو نفر قصد سرگرم کردن من را داشتند تا این که نفر سوم بتواند در
طبقه بالا کار خود را انجام دهد. در این لحظه یک صدایی شبیه شلیک گلوله از بالا به گوشمن رسید . البته صدا خفیف
.بود. بلافاصله خواستم به طبقه بالا بروم اما فرحناز انامی و مریم شهبازپور جلوی مرا گرفتند
وی افزود: من آنها را کنار زده و به بالا رفتم و در کشویی را باز کردم . فرحناز انامی که بعداً در بازداشتگاه گفتند
اسمش این است, در پشت در ایستاده بود اعتراض کرد و پشت سر وی جوانی حدوداً 25 ساله را که رنگش پریده بود
دیدم . وی با عصبانیت مرا با اسلحه تهدید کرد. در این حال مجبور به سکوت شدم. آنها مرا به داخل حمام همان طبقه
بردند و با طناب دست ها و پاهایم را بستند . به شدت ترسیده بودم . نفسم گرفته بود. به آنها التماس کردم که بیماری
.قلبی دارم , ولی آنها توجهی نکردند و یک ضربه به پشت سرم وارد کردند
.سید جلال افزود :حال پاک کردن موکت قسمت پذیرایی است . در آن موقع به دهنم خطور کرد که نکند کسی را کشته اند
باز هم التماس کردم که مرا آزاد کنند ولی آنان گوش ندادند و گفتند: یک ساعت باید با همین وضع باشد: اصرار من منجر
شد که آنها چشم هایم را ببندند در همین حال شیر آب دستشویی باز بود و احساس می کردم در حال شستن چیزی هستند. پس
.از یک ساعت مرا به طبقه پایین بردند و به لبه تخت فلزی بستند
وی افزود : در حالی که دست و پایم بسته بود و مکرر التماس می کردم که مرا آزاد کنند و گفتند: باید همین وضع را
تحمل کنی و مراقب من بودند و کاملاً هیجان زده و دستپاچه به نظر می آمدند و مرتباً تهدید می کردند که اگر درباره
.ماجرا به کسی چیزی بگویی حتماً کشته خواهی شد
.لحظاتی به تلخی گذشت تا این که احساس کردم خانه را ترک کرده اند . با فریاد اشرف همتی را صدا کردم پاسخی نیامد.
.تلاش کردم خودم را از این مهلکه رها کنم ولی بی فایده بود
.قطرات درشت عرق روی پیشانی سید جلال نشسته بود . گویا از به یاد آوردن آن لحظات غیر قابل تصور وحشت داشت
هنگامی که لیوان آب را به تعارف کردم لحظاتی مبهوت بود, انگار آب را نمی دید . بالاخره پس از نوشیدن آب سکوت را
شکست و ادامه داد: پس از گذشت یک ساعت توانستم دستم را از لبه تخت باز کنم و با تلاش زیاد در اتاق و سپس راهرو
را باز کردم و به داخل حیاط آمدم و یکی از بچه ها را صدا کردم تا بتواند همسایگان را خبر کند, متأسفانه کسی آن اطراف
.نبود. به بنگاه معاملاتی رفتیم و سپس به نیروی انتظامی مراجعه کرده و جریان را به آنها اطلاع داد
پس از آن مأموران نیروی انتظامی به منزل ما آمدند و تحقیات خود را آغاز کردند. فریزر طبقه دوم قفل بود لذا مجبور
شدند یک گروه خنثی کنندۀ بمب را به محل بیاورند و وقتی در فریزر توسط این گروه باز شد, جسد مردی را در داخل
.فریزر مشاهده کردیم که دستکش سفید در دست داشت, مأموران پس از مدتی جسد را از فریزر بیرون آوردند
اصفهانی تأکید کرد: این سه نفر فقط 12 روز در منزل من ساکن بودند
مصاحبه شوهر سابق بتول کلاته ( وافری ) نیز به صورت یکسانی در روزنامه ها چاپ شد که نشان می داد مصاحبه
خبرنگاران خود روزنامه ها نبوده و منبع آن نیز ذکر نشده بود. این مصاحبه نیز که ظاهراً در اداره اطلاعات جاسوسی
.جمهوری اسلامی ولایت فقیه رهبر ایران تنظیم شده و برای مطبوعات فرستاده شده بود
گزارشات رسمی منتشر شده در باره قتل کشیش ها را پذیرفتنی تر می نمود . بخشی از اظهارات شوهر وافری به شرح
.زیر است
در سال 60 با یکدیگر ازدواج نموده و به مدت 12 سال نیز زندگی مشترک داشتیم و نهایتاً از یکدیگر جدا شدیم . من در
او یک کیش شخصیت را می دیدم و در واقع او در طول زندگی خویش قربانی همین کیش شخصیت شده است او زنی بود
.که کمبودهای زیادی را در خود احساس می کرد
گرایش و وابستگی او به مناطقی به مرحله ای رسید که در تاریثخ 31. 1. 61 از طرف دادستانی به منزل ما مرجعه نمودند
تا به لحاظ داشتن همین فعالیت ها و گرایشات او را به دادستانی ببرند ولی به لحاظ این که بتول یک روز قبل زایمان نموده بود
افرادی که از دادستانی مراجعه نموده بودند گفتند با توجه به وضعیت جسمی ایشان چند روز دیگر به اوین مراجعه نمائید که
ما چند روز دیگر مراجعه کردیم و چند ساعتی با بتول صحبت کردند. به او گفته بودند شش ماه دیگر مراجعه کن که در
مراجعه بعدی گفتند نسبت به شما دادستانی تحقیق نموده و ضمن ارشادات لازم از او خواستند از منافقین خود را بر حذر داشته
و به زندگی پرداخته و به دور از فعالیت های تروریستی که در آن زمان منافقین مردم کوچه و بازار و را ترور می نمودند
در درون اجتماع به زندگی شخصی خود بپردازد و به لحاظ همین برخورد مثبت دادستانی بود که ما به زندگی مشترک خود
.پرداختیم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen