:منظور اینست که غم چیزهای از دست رفته را مخور و آرزوهای بهتر و بهترین را دنبال کن
.البته پرهیزکاری و اخلاق هم مطرح است
ولی خیلی چیزهای دیگر هم هست. مثلاً کهنه زندگی کردن کم مساله ی نیست , ترس کم مسأله ای نیست, یا بطور کلی
در رنج بودن کم مسأله ای نیست.
بنابراین بجای اینکه بگوییم در گذشته و آینده زندگی مکن, می توانیم بگوییم در کیفیتی زندگی کن در آن کیفیت ترس وجود
نداشته باشد؛ کهنه گی وجود نداشته باشد, بی اخلاقی وجود نداشته باشد , یا به یک بیان جامعه بهترتر در کیفیتی زندگی کن
.که در آن رنج و نفرت و پلیدی وجود نداشته باشد
اگر اینها را قبول دارید , از شما سئوال می کنم که علت کهنه گی زندگی انسان چیست ؟
علت بی پرهیزکاری و بی اخلاقی او چیست؟
علت ترس و نفرت و رنج او چیست؟ من تو چرا در رنجیم؟
آیا رنج ما ناشی از هویت یا تصویر شخصیتی ای نیست که از خودمان داریم؟
و آیا این هویت محصول حرکت فکر در زمان گذشته و آینده نیست؟
سئوال کننده: همه ی رنج انسان به خاطر هویت نیست. رنج گرسنه گی , رنج پیری رنج مرگ و خیلی رنج های دیگر وجود
.دارد که ارتباطی به شخصیت و تصاویر شخصیتی ندارد
:جواب: ببین جانم خودت را از اصل موضوع پرت نکن . بحث ما در باره ی رنج پیری نیست
من هم رنج پیری دارم و هم رنج بی عرضه گی رنج مهم نبودن رنج معروف نبودن رنج نداشتن جای پای در ارزش های
.اجتماعی و نظایر اینهاست
رنج پیری را من نمی توانم کاریش بکنم. بنابراین مجبورم آنرا بعنوان یک واقعیت بپذیرم . وقتی آنرا بپذیرم نیش آزار آن
.ضعیف می شود
در حال حاضر من هم رنج پیری دارم و هم این رنج را که چرا باید رنج پیری داشته باشم, رنج من دوتاست. یکی رنج پیری
.یکی هم رنج نپذیرفتن رنج پیری . ولی اگر من رنج پیری را بپذیرم رنج اینکه چرا باید رنج پیری داشته باشم از بین می رود
و در هر صورت موضوع بحث ما اینها نیست. من از رنج هایی صحبت می کنم که احساس ذهن خود انسان است, رنج هاییکه
. در کادر تصویر شخصیتی است, نه رنج های که درد مشترک ندارد
منظور من رنج های اجتماعی جامعه است. علت رنج ها چیست؟ به وجود خودت مراجعه کن, از داخل جامعه اجتماع جوابی
.بیرون بیاور
وقتی در راه آمدن به اینجا بودی چه افکار اضطراب آلودی از ذهنت گذشت؟
همین الان که اینجا نشسته ای آیا شش دانگ وجودت راحت است؟
آیا نگران این نیستی که مورد سئوالی قرار گیری که جوابش را ممکن است ندانی؟
آیا نگران این نیستی که در اینجا کمتر از اجتماع مورد توجه و احترام واقع شوی ؟
آیا قبل از اینکه سئوالی را مطرح کنی نگران این نیستی که به تو بگویند سئوالت پیش پا افتاده و غیر منطقی است؟
و آیا صدها نگرانی دیگر نداری که همیشه همراه توست؟
این نگرانی ها از چیست؟
آیا ناشی از تصاویر است که از خودت داری ؟ تصویری که تو ازخودت داری اینست که ,, من انسان مهمی ,, هستم یا باید
انسان مهمی باشم ,,حالا ترس و نگرانی تو از اینست که آیا دنیا و همچنین خودت طوری با تو رفتار خواهند کرد که در جهت
.تأیید این تصویر باشد یا نه
اگر تو تصویر یک انسان مهم از خودت نداشتی , آیا نگران این بودی که من یا دیگری در شأن یک انسان مهم با تو رفتار
خواهیم کرد یا یک انسان غیر مهم؟
.از جنبه ی اخلاق و پاکدامن هم که موضوع را نگاه کنیم می بینیم وجود این تصاویر عین بی اخلاقی و بی پرهیزکاری است
شما چطور می توانید انسانی را با پاکدامن و با اخلاق بدانید که تصویر می کند همه چیز باید حول مرکز شخصیتی او دور بزند؟
همه چیز از شخصیت او شروع می شود و به شخصیت او بر می گردد؟
انسانی که اسیر ,, خود مرکزیت,, است و این,, مرکز ,, را مهم ترین و عزیزترین پدیده عالم
انسانها می داند چطور ممکن است واقعاً با نمایش گذاشتن این ,, مرکز آیا واقعاً می تواند در اخلاق و پرهیزکار باشد؟
.چنین انسانی حتی اخلاق و پاکدامن را هم می خواهد برای اینکه در نمایشگاه شخصیت به معرض نمایش و تماشا بگذارد
این یک واقعیت است. پس اگر درک می کنی که تصاویر شخصیتی علت رنج توست,دست از آنها بردار, لحظه ای که تصاویر
.از ذهن تو خارج شوند در حال قرار گرفته ای. علت گردش ذهن در زمان وجود همین تصاویر است
ذهن برای حفظ این تصاویر خواه ناخواه مجبور است که درزمان پرسه بزند . اگر تصاویر دست از ذهن ما بردارند ذهن دیگر
!کاری به گذشته و آینده - جز آنجا که باید داشته باشد ندارد
.البته پرهیزکاری و اخلاق هم مطرح است
ولی خیلی چیزهای دیگر هم هست. مثلاً کهنه زندگی کردن کم مساله ی نیست , ترس کم مسأله ای نیست, یا بطور کلی
در رنج بودن کم مسأله ای نیست.
بنابراین بجای اینکه بگوییم در گذشته و آینده زندگی مکن, می توانیم بگوییم در کیفیتی زندگی کن در آن کیفیت ترس وجود
نداشته باشد؛ کهنه گی وجود نداشته باشد, بی اخلاقی وجود نداشته باشد , یا به یک بیان جامعه بهترتر در کیفیتی زندگی کن
.که در آن رنج و نفرت و پلیدی وجود نداشته باشد
اگر اینها را قبول دارید , از شما سئوال می کنم که علت کهنه گی زندگی انسان چیست ؟
علت بی پرهیزکاری و بی اخلاقی او چیست؟
علت ترس و نفرت و رنج او چیست؟ من تو چرا در رنجیم؟
آیا رنج ما ناشی از هویت یا تصویر شخصیتی ای نیست که از خودمان داریم؟
و آیا این هویت محصول حرکت فکر در زمان گذشته و آینده نیست؟
سئوال کننده: همه ی رنج انسان به خاطر هویت نیست. رنج گرسنه گی , رنج پیری رنج مرگ و خیلی رنج های دیگر وجود
.دارد که ارتباطی به شخصیت و تصاویر شخصیتی ندارد
:جواب: ببین جانم خودت را از اصل موضوع پرت نکن . بحث ما در باره ی رنج پیری نیست
من هم رنج پیری دارم و هم رنج بی عرضه گی رنج مهم نبودن رنج معروف نبودن رنج نداشتن جای پای در ارزش های
.اجتماعی و نظایر اینهاست
رنج پیری را من نمی توانم کاریش بکنم. بنابراین مجبورم آنرا بعنوان یک واقعیت بپذیرم . وقتی آنرا بپذیرم نیش آزار آن
.ضعیف می شود
در حال حاضر من هم رنج پیری دارم و هم این رنج را که چرا باید رنج پیری داشته باشم, رنج من دوتاست. یکی رنج پیری
.یکی هم رنج نپذیرفتن رنج پیری . ولی اگر من رنج پیری را بپذیرم رنج اینکه چرا باید رنج پیری داشته باشم از بین می رود
و در هر صورت موضوع بحث ما اینها نیست. من از رنج هایی صحبت می کنم که احساس ذهن خود انسان است, رنج هاییکه
. در کادر تصویر شخصیتی است, نه رنج های که درد مشترک ندارد
منظور من رنج های اجتماعی جامعه است. علت رنج ها چیست؟ به وجود خودت مراجعه کن, از داخل جامعه اجتماع جوابی
.بیرون بیاور
وقتی در راه آمدن به اینجا بودی چه افکار اضطراب آلودی از ذهنت گذشت؟
همین الان که اینجا نشسته ای آیا شش دانگ وجودت راحت است؟
آیا نگران این نیستی که مورد سئوالی قرار گیری که جوابش را ممکن است ندانی؟
آیا نگران این نیستی که در اینجا کمتر از اجتماع مورد توجه و احترام واقع شوی ؟
آیا قبل از اینکه سئوالی را مطرح کنی نگران این نیستی که به تو بگویند سئوالت پیش پا افتاده و غیر منطقی است؟
و آیا صدها نگرانی دیگر نداری که همیشه همراه توست؟
این نگرانی ها از چیست؟
آیا ناشی از تصاویر است که از خودت داری ؟ تصویری که تو ازخودت داری اینست که ,, من انسان مهمی ,, هستم یا باید
انسان مهمی باشم ,,حالا ترس و نگرانی تو از اینست که آیا دنیا و همچنین خودت طوری با تو رفتار خواهند کرد که در جهت
.تأیید این تصویر باشد یا نه
اگر تو تصویر یک انسان مهم از خودت نداشتی , آیا نگران این بودی که من یا دیگری در شأن یک انسان مهم با تو رفتار
خواهیم کرد یا یک انسان غیر مهم؟
.از جنبه ی اخلاق و پاکدامن هم که موضوع را نگاه کنیم می بینیم وجود این تصاویر عین بی اخلاقی و بی پرهیزکاری است
شما چطور می توانید انسانی را با پاکدامن و با اخلاق بدانید که تصویر می کند همه چیز باید حول مرکز شخصیتی او دور بزند؟
همه چیز از شخصیت او شروع می شود و به شخصیت او بر می گردد؟
انسانی که اسیر ,, خود مرکزیت,, است و این,, مرکز ,, را مهم ترین و عزیزترین پدیده عالم
انسانها می داند چطور ممکن است واقعاً با نمایش گذاشتن این ,, مرکز آیا واقعاً می تواند در اخلاق و پرهیزکار باشد؟
.چنین انسانی حتی اخلاق و پاکدامن را هم می خواهد برای اینکه در نمایشگاه شخصیت به معرض نمایش و تماشا بگذارد
این یک واقعیت است. پس اگر درک می کنی که تصاویر شخصیتی علت رنج توست,دست از آنها بردار, لحظه ای که تصاویر
.از ذهن تو خارج شوند در حال قرار گرفته ای. علت گردش ذهن در زمان وجود همین تصاویر است
ذهن برای حفظ این تصاویر خواه ناخواه مجبور است که درزمان پرسه بزند . اگر تصاویر دست از ذهن ما بردارند ذهن دیگر
!کاری به گذشته و آینده - جز آنجا که باید داشته باشد ندارد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen