لابد توجه کرده اید که ما صبح که از خواب بیدار می شویم هنوز چشم مان را باز نکرده ایم که فکر مثل یک ماشین خودکار و بدون
اختیار و اراده ی ما شروع می کند به حرکت و پرسه زدن تا شب یک لحظه آرام نمی گیرد
ذهن ما مثل اینکه از آرام گرفتن وحشت دارد. نمی دانم ما ازچه چیز می ترسیم که اینطور به ,,فکر ,, چسبیده ایم و جرأت نمی کنیم
ذهن مان را حتی یک لحظه خالی از فکر نگه داریم؟
چرا اینطور است ؟
چرا فکر اینطور حاکم بر ما شده است و ما را به هر جا دلش بخواهد می کشاند؟
.فکر در وجود ما یک وظیفه ای دارد که باید به وظیفه اش برسد
غیر از انجام این وظیفه دیگر با ما چه کار دارد ؟
چرا دست از جانمان بر نمی دارد؟
چرا از صبح تا شب به هزار جا پرسه می زند تا برای ,, مرکز ,,ذهنی ای خودش بهم بافته سورسات و مایحتاج فراهم کند؟
توجه کرده اید که ما لاینقطع در ذهنمان با خودمان یا با دیگران حرف می زنیم و در این حرف زدن ها و فکر کردن های درونی
طرح شخصیت می ریزیم؟
مدام در ذهنمان یک وصله را از شخصیت بر می داریم و وصله دیگری بجایش می گذاریم از یک چیزی فرار می کنیم و به چیز
دیگری می چسبیم , در ذهنمان یکنفر را تهدید می کنیم, توجه ی یکنفر را به شخصیت و اخلاق خود جلب می کنیم,خود را به جلال
!بزرگی می رسانیم؟
چرا فکر ما اینطور شده است ؟ چرا شب که می خوابیم با فکر های روز می خوابیم؟
چرا رابطه ی ذهن خود را با جریانات دیروز و هزاران دیروز قطع نمی کنیم تا شب با یک فکر فارغ و سبک بخواب رویم و فردا
با یک ذهن نو یک زندگی نو را شروع کنیم؟
هر روز و هر لحظه یک روز و لحظه نو است. چرا ما با یک فکر وارد این روز نو می شویم ؟ئ چرا ذهن ما باید تجربیات گذشته
و کهنه را وارد لحظات نو کند؟
آیا این نوع رابطه داشتن با زندگی یک رابطه صحیح و طبیعی است؟ آیا ضرورتی دارد که من هزاران پرونده ذهنی را در
حافظه ام نگه دارم و تمام زندگی ام مشغولیتی در لابلای این پرونده ها باشد؟
!ای مردم این چه مصیبتی است که بر من و شماها وارد شده است؟
بیاید ببینیم چرا ما اینطور شده ایم چرا فکر جز برای انجام وظیفه ذاتی اش اینقدر در وجود ما اهمیت پیدا کرده است و چرا اینهمه
پرسه می زند؟
چرا همه چیز ما شده است,, فکر ,,؟ چه ضرورتی باعث شده است که ما خود را اینطور درلاک فکر فرو بریم؟
بیایید ببینیم مردم از چه کانال هایی گذشته است تا به وضعیت کنونی رسیده . چه عواملی باعث شده است که مردم کهنه را رها کند و
به فکر نو بچسبد؟
چه فعل و انفعالاتی در ما صورت گرفته است تا به اینجا رسیده ایم ؟
شناختن عواملی که باعث شد ما به این وضعیت در آییم, در واقع شناختن ستون هایی است که هویت فکری را سرپا نگه داشته است
.و نمی گذارد در هم بریزد
یا اینطور بگویم که یک مقدار عواملی و کیفیات قدم به قدم ما را جلو آورده و در تار و پود این بنای روحانیون و رژیم جمهوری
.اسلامی ایران پیچانده است
.در حال حاضر هم هر کدام از آن عوامل حکم ستونی را دارند که این بنا را سرپا نگه داشته است
ما اگر بتوانیم آن عوامل و رابطه آنها را با این رژیم جمهوری اسلامی به یک شکل طوری دیگر دقیق و روشن بشناسیم, شاید نفس
.همین شناخت موجب شود که آن عوامل از زیر این رژیم جمهوری اسلامی کشیده شود و مآلاً رژیم در هم فرو ریزد
.پس بیایید ببینیم این عوامل چه بوده است و چگونه ما را در تار فکر پیچانده است
شکی نیست که ما از لحظه ای که ادراک پیدا می کنیم خود را رها شده در دنیای مبارزه رقابت با این رژیم جمهوری اسلامی می بینیم
اختیار و اراده ی ما شروع می کند به حرکت و پرسه زدن تا شب یک لحظه آرام نمی گیرد
ذهن ما مثل اینکه از آرام گرفتن وحشت دارد. نمی دانم ما ازچه چیز می ترسیم که اینطور به ,,فکر ,, چسبیده ایم و جرأت نمی کنیم
ذهن مان را حتی یک لحظه خالی از فکر نگه داریم؟
چرا اینطور است ؟
چرا فکر اینطور حاکم بر ما شده است و ما را به هر جا دلش بخواهد می کشاند؟
.فکر در وجود ما یک وظیفه ای دارد که باید به وظیفه اش برسد
غیر از انجام این وظیفه دیگر با ما چه کار دارد ؟
چرا دست از جانمان بر نمی دارد؟
چرا از صبح تا شب به هزار جا پرسه می زند تا برای ,, مرکز ,,ذهنی ای خودش بهم بافته سورسات و مایحتاج فراهم کند؟
توجه کرده اید که ما لاینقطع در ذهنمان با خودمان یا با دیگران حرف می زنیم و در این حرف زدن ها و فکر کردن های درونی
طرح شخصیت می ریزیم؟
مدام در ذهنمان یک وصله را از شخصیت بر می داریم و وصله دیگری بجایش می گذاریم از یک چیزی فرار می کنیم و به چیز
دیگری می چسبیم , در ذهنمان یکنفر را تهدید می کنیم, توجه ی یکنفر را به شخصیت و اخلاق خود جلب می کنیم,خود را به جلال
!بزرگی می رسانیم؟
چرا فکر ما اینطور شده است ؟ چرا شب که می خوابیم با فکر های روز می خوابیم؟
چرا رابطه ی ذهن خود را با جریانات دیروز و هزاران دیروز قطع نمی کنیم تا شب با یک فکر فارغ و سبک بخواب رویم و فردا
با یک ذهن نو یک زندگی نو را شروع کنیم؟
هر روز و هر لحظه یک روز و لحظه نو است. چرا ما با یک فکر وارد این روز نو می شویم ؟ئ چرا ذهن ما باید تجربیات گذشته
و کهنه را وارد لحظات نو کند؟
آیا این نوع رابطه داشتن با زندگی یک رابطه صحیح و طبیعی است؟ آیا ضرورتی دارد که من هزاران پرونده ذهنی را در
حافظه ام نگه دارم و تمام زندگی ام مشغولیتی در لابلای این پرونده ها باشد؟
!ای مردم این چه مصیبتی است که بر من و شماها وارد شده است؟
بیاید ببینیم چرا ما اینطور شده ایم چرا فکر جز برای انجام وظیفه ذاتی اش اینقدر در وجود ما اهمیت پیدا کرده است و چرا اینهمه
پرسه می زند؟
چرا همه چیز ما شده است,, فکر ,,؟ چه ضرورتی باعث شده است که ما خود را اینطور درلاک فکر فرو بریم؟
بیایید ببینیم مردم از چه کانال هایی گذشته است تا به وضعیت کنونی رسیده . چه عواملی باعث شده است که مردم کهنه را رها کند و
به فکر نو بچسبد؟
چه فعل و انفعالاتی در ما صورت گرفته است تا به اینجا رسیده ایم ؟
شناختن عواملی که باعث شد ما به این وضعیت در آییم, در واقع شناختن ستون هایی است که هویت فکری را سرپا نگه داشته است
.و نمی گذارد در هم بریزد
یا اینطور بگویم که یک مقدار عواملی و کیفیات قدم به قدم ما را جلو آورده و در تار و پود این بنای روحانیون و رژیم جمهوری
.اسلامی ایران پیچانده است
.در حال حاضر هم هر کدام از آن عوامل حکم ستونی را دارند که این بنا را سرپا نگه داشته است
ما اگر بتوانیم آن عوامل و رابطه آنها را با این رژیم جمهوری اسلامی به یک شکل طوری دیگر دقیق و روشن بشناسیم, شاید نفس
.همین شناخت موجب شود که آن عوامل از زیر این رژیم جمهوری اسلامی کشیده شود و مآلاً رژیم در هم فرو ریزد
.پس بیایید ببینیم این عوامل چه بوده است و چگونه ما را در تار فکر پیچانده است
شکی نیست که ما از لحظه ای که ادراک پیدا می کنیم خود را رها شده در دنیای مبارزه رقابت با این رژیم جمهوری اسلامی می بینیم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen