به نظر اقتصادی دانی آمریکایی رقابت مشخص می کند که یک روز کار مرکب حاوی چند روز کار ساده
است. آیا تقلیل روزهای کار مرکب به روزهای کار ساده نشان دهنده ی آن نیست که کار ساده معیار
سنجش ارزش است؟
اگر صرفاً کمیّت کار بدون توجه به کیفت آن معیار سنجش ارزش باشد کار ساده به محور اصلی صنعت
تبدیل شده است . به این ترتیب کار با سیطره ی ماشین بر انسان و یا از طریق تقسیم شدید آن
یکنواخت می شود و در نتیجه انسان ها با کار خود چهره ی انسانی خویش را از دست می دهند آونگ
ساعت همان قدر معیار صحیحی برای اندازه گیری فعالیت نسبی دو کارگر می تواند باشد که معیار
سنجش سرعت دو لکوموتیو بنابراین نباید بگوییم یک ساعت کار یک انسان ارزشی برابر با یک ساعت
کار انسان دیگر دارد بلکه باید گفت که ارزش یک انسان در یک ساعت درست برابر با ارزش انسانی دیگر
در همان یک ساعت است
زمان همه چیز است و انسان هیچ چیز . او حداکثر لاشه ی زمان است. کیفیت دیگر مطرح نیست تنها
کمیّت تعیین کننده ی همه چیز است . ساعت به ساعت و روز به روز
پرودن ارزش کالا را مساوی با ارزش کار مصرف شده در آن می داند : به نظر مارکس بنابه این استدلال
او برای یافتن معیار سنجش ارزش نسبی کالاها تنها کمیّت معینی از کار را معادل مجموع فراوارده هایی
می داند که تولید شده است ..درست مانند آن که تمام جامعه را متشکل از کارگران فرض کنیم که
محصول کار خود را به عنوان مزد دریافت می کنند
است. آیا تقلیل روزهای کار مرکب به روزهای کار ساده نشان دهنده ی آن نیست که کار ساده معیار
سنجش ارزش است؟
اگر صرفاً کمیّت کار بدون توجه به کیفت آن معیار سنجش ارزش باشد کار ساده به محور اصلی صنعت
تبدیل شده است . به این ترتیب کار با سیطره ی ماشین بر انسان و یا از طریق تقسیم شدید آن
یکنواخت می شود و در نتیجه انسان ها با کار خود چهره ی انسانی خویش را از دست می دهند آونگ
ساعت همان قدر معیار صحیحی برای اندازه گیری فعالیت نسبی دو کارگر می تواند باشد که معیار
سنجش سرعت دو لکوموتیو بنابراین نباید بگوییم یک ساعت کار یک انسان ارزشی برابر با یک ساعت
کار انسان دیگر دارد بلکه باید گفت که ارزش یک انسان در یک ساعت درست برابر با ارزش انسانی دیگر
در همان یک ساعت است
زمان همه چیز است و انسان هیچ چیز . او حداکثر لاشه ی زمان است. کیفیت دیگر مطرح نیست تنها
کمیّت تعیین کننده ی همه چیز است . ساعت به ساعت و روز به روز
پرودن ارزش کالا را مساوی با ارزش کار مصرف شده در آن می داند : به نظر مارکس بنابه این استدلال
او برای یافتن معیار سنجش ارزش نسبی کالاها تنها کمیّت معینی از کار را معادل مجموع فراوارده هایی
می داند که تولید شده است ..درست مانند آن که تمام جامعه را متشکل از کارگران فرض کنیم که
محصول کار خود را به عنوان مزد دریافت می کنند
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen